مردم ستمكار را سه نشان است: با سركشى به مافوق خود ستم روا دارد، و به زير دستان خود با زور و چيرگى ستم مى كند، و ستمكاران را يارى مى دهد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت
حسین استاد ولی
خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم

مقدمة السيد الشريف الرضي‏

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

أما بعد حمد الله الذي جعل الحمد ثمنا لنعمائه و معاذا من بلائه و وسيلا إلى جنانه و سببا لزيادة إحسانه و الصلاة على رسوله نبي الرحمة و إمام الأئمة و سراج الأمة المنتخب من طينة الكرم و سلالة المجد الأقدم و مغرس الفخار المعرق و فرع العلاء المثمر المورق و على أهل بيته مصابيح الظلم و عصم الأمم و منار الدين الواضحة و مثاقيل الفضل الراجحة صلى الله عليهم أجمعين صلاة تكون إزاء لفضلهم و مكافأة لعملهم و كفاء لطيب فرعهم و أصلهم ما أنار فجر ساطع و خوى نجم طالع فإني كنت في عنفوان السن و غضاضة الغصن ابتدأت بتأليف كتاب في خصائص الأئمة (علیهم السلام)يشتمل على محاسن أخبارهم و جواهر كلامهم حداني عليه غرض ذكرته في صدر الكتاب و جعلته أمام الكلام و فرغت من الخصائص التي تخص أمير المؤمنين عليا (علیه السلام)و عاقت عن إتمام بقية الكتاب محاجزات الأيام و مماطلات الزمان-و كنت قد بوبت ما خرج من ذلك أبوابا و فصلته فصولا فجاء في آخرها فصل يتضمن محاسن ما نقل عنه (علیه السلام)من الكلام القصير في المواعظ و الحكم و الأمثال و الآداب دون الخطب الطويلة و الكتب المبسوطة فاستحسن جماعة من الأصدقاء ما اشتمل عليه الفصل المقدم ذكره معجبين ببدائعه و متعجبين من نواصعه و سألوني عند ذلك أن أبتدئ بتأليف كتاب يحتوي على مختار كلام مولانا أمير المؤمنين ‏ (علیه السلام) في جميع فنونه و متشعبات غصونه من خطب و كتب و مواعظ و أدب علما أن ذلك يتضمن من عجائب البلاغة و غرائب الفصاحة و جواهر العربية و ثواقب الكلم الدينية و الدنيوية ما لا يوجد مجتمعا في كلام و لا مجموع الأطراف  في كتاب إذ كان أمير المؤمنين ‏ (علیه السلام) مشرع الفصاحة و موردها و منشأ البلاغة و مولدها و منه (علیه السلام)ظهر مكنونها و عنه أخذت قوانينها و على أمثلته حذا كل قائل خطيب و بكلامه استعان كل واعظ بليغ و مع ذلك فقد سبق و قصروا و تقدم و تأخروا لأن كلامه (علیه السلام) الكلام الذي عليه مسحة من العلم الإلهي و فيه عبقة من الكلام النبوي فأجبتهم إلى الابتداء بذلك عالما بما فيه من عظيم النفع و منشور الذكر و مذخور الأجر و اعتمدت به أن أبين عن عظيم قدر أمير المؤمنين ‏ (علیه السلام) في هذه الفضيلة مضافة إلى المحاسن الدثرة و الفضائل الجمة و أنه (علیه السلام)انفرد ببلوغ غايتها عن جميع السلف الأولين الذين إنما يؤثر عنهم منها القليل النادر و الشاذ الشارد فأما كلامه فهو البحر الذي لا يساجل و الجم الذي لا يحافل-و أردت أن يسوغ لي التمثل في الافتخار به (علیه السلام)بقول الفرزدق‏

أولئك آبائي فجئني بمثلهم‏

 

إذا جمعتنا يا جرير المجامع‏

     
 

و رأيت كلامه (علیه السلام) يدور على أقطاب ثلاثة أولها الخطب و الأوامر و ثانيها الكتب و الرسائل و ثالثها الحكم و المواعظ فأجمعت بتوفيق الله تعالى على الابتداء باختيار محاسن الخطب ثم محاسن الكتب ثم محاسن الحكم و الأدب مفردا لكل صنف من ذلك بابا و مفصلا فيه أوراقا لتكون مقدمة لاستدراك ما عساه يشذ عني عاجلا و يقع إلي آجلا و إذا جاء شي‏ء من كلامه (علیه السلام) الخارج في أثناء حوار أو جواب سؤال أو غرض آخر من الأغراض في غير الأنحاء التي ذكرتها و قررت القاعدة عليها نسبته إلى أليق الأبواب به و أشدها ملامحة لغرضه و ربما جاء فيما أختاره من ذلك فصول غير متسقة و محاسن كلم غير منتظمة لأني أورد النكت و اللمع و لا أقصد التتالي و النسق و من عجائبه (علیه السلام)التي انفرد بها و أمن المشاركة فيها أن كلامه الوارد في الزهد و المواعظ و التذكير و الزواجر إذا تأمله المتأمل و فكر فيه المتفكر و خلع من قلبه أنه كلام مثله ممن عظم قدره و نفذ أمره و أحاط بالرقاب ملكه لم يعترضه الشك في أنه كلام من لا حظ له في غير الزهادة و لا شغل له بغير العبادة قد قبع في كسر بيت أو انقطع إلى سفح جبل لا يسمع إلا حسه و لا يرى إلا نفسه و لا يكاد يوقن بأنه كلام من ينغمس في الحرب مصلتا سيفه فيقط الرقاب و يجدل الأبطال و يعود به ينطف دما و يقطر مهجا و هو مع تلك الحال زاهد الزهاد و بدل الأبدال و هذه من فضائله العجيبة و خصائصه اللطيفة التي جمع بها بين الأضداد و ألف بين الأشتات و كثيرا ما أذاكر الإخوان بها و أستخرج عجبهم منها و هي موضع للعبرة بها و الفكرة فيها و ربما جاء في أثناء هذا الاختيار اللفظ المردد و المعنى المكرر و العذر في ذلك أن روايات كلامه تختلف اختلافا شديدا فربما اتفق الكلام المختار في رواية فنقل على وجهه ثم وجد بعد ذلك في رواية أخرى موضوعا غير موضعه الأول إما بزيادة مختارة أو بلفظ أحسن عبارة فتقتضي الحال أن يعاد استظهارا للاختيار و غيرة على عقائل الكلام و ربما بعد العهد أيضا بما اختير أولا فأعيد بعضه سهوا أو نسيانا لا قصدا و اعتمادا و لا أدعي مع ذلك أني أحيط بأقطار جميع كلامه (علیه السلام) حتى لا يشذ عني منه شاذ و لا يند ناد بل لا أبعد أن يكون القاصر عني فوق الواقع إلي و الحاصل في ربقتي دون الخارج من يدي و ما علي إلا بذل الجهد و بلاغة الوسع و على الله سبحانه و تعالى نهج السبيل و إرشاد الدليل إن شاء الله. و رأيت من بعد تسمية هذا الكتاب بنهج البلاغة إذ كان يفتح للناظر فيه أبوابها و يقرب عليه طلابها- فيه حاجة العالم و المتعلم و بغية البليغ و الزاهد و يمضي في أثنائه من عجيب الكلام في التوحيد و العدل و تنزيه الله سبحانه و تعالى عن شبه الخلق ما هو بلال كل غلة و شفاء كل علة و جلاء كل شبهة و من الله سبحانه أستمد التوفيق و العصمة و أتنجز التسديد و المعونة و أستعيذه من خطإ الجنان قبل خطإ  اللسان و من زلة الكلم قبل زلة القدم و هو حسبي و نعم الوكيل‏.

******************

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

پس از سپاس وستایش خدایی که سپاس و ستایش را بهای نعمت ها،وپناه از بلاها و وسیله ی دست یابی به بهشت ها وسبب افزونی نیکی ها ی خود قرار داد،ودرود بر فرستاده ی او پیامبر رحمت و پیشوای پیشوایان بشریت و چراغ امت ،برگزیده  از سرشت کرم و چکیده ی شرافت کهن ،رستنگاه درخت پاک و ریشه دار سر افرازی و شاخه ی درخت پر بار وبرگ بزرگی؛وبر خاندانش چراغ تاریکی ها ونگاهبان امت ها،مشعلگاه روشن دین وترازوهای سنگین فضیلت وآیین ،که درود خداوند بر همه  ی آنان باد،درودی که شایان فضلشان ،وپاداش عملشان ،وبرازنده ی پاکی فرع و اصلشان باشد،تا زمانی که سپیده ی صبح می درخشد وساره ی درخشان غروب می کند ،با هم بگویم:

من در آغاز جوانی و طراوت شاخه ی زندگانی ،دست به تألیف کتابی زدم به نام خصائص الأئمه علیهم السلام که حاوی سر گذشت های نیکو وسخنان گزیده وجواهر نشان آنان بود.هدفی که مرا به آن تألیف وا داشت در آغاز همان کتاب ذکر کردم و پیشگفتار قرار دادم . ازنگارش ویژگی های امیر مؤمنان علیه السلام که فارغ شدم پیشامدهای زمان و حوادث باز دارنده ی روزگار مرا از تکمیل ان کتاب باز داشت،ولی آن مقدار را که از کار در آمده بود در ابواب و فصولی مرتب بودم،ودر پایان آن بخشی شامل سخنان زیبایی که از آن حضرت نقل شده – سخنان کوتاه در پند ها وحکمت ها وامثال و آداب ،نه خطبه های بلند ونامه های مفصل- تنظیم یافته بود.

گروهی از دوستان و برادران آنچه را که دراین فصل آمده بود نیکو شمردند واز آن سخنان بدیع و معانی بی پیرآیه و درخشان شادمان شده،به شگفت آمدند،و همان وقت از من خواستند که دست به تألیف کتابی زنم که برگزیده ای از سخنان مولایمان امیر مؤمنان علیه السلام را در همه ی فنون سخن وشاخه های کلام،از خطبه ها ونامه ها و پند ها وآداب در برداشته باشد،زیرا می دانستند که چنین کتابی از عجایب بلاغت وغرایب فصاحت و جواهر عربیت وکلمات درخشان در زمینه ی دین ودنیا چندان در بر خواهد داشت که در کلام هیچ کس فراهم نیامده ودر لا به لای هیچ کتابی یافت نمی  شود؛زیرا امیر مؤمنان علیه السلام سر چشمه وآبشخوار و فصاحت ،ومنشأ و زادگاه بلاغت است . بلاغت های نهان توسط آن حضرت پدیدارگشته  و قوانین آن حضرت پدیدارگشته  و قوانین آن از او آموخته شده ،سخنوران زبان آور بر شیوه ی او راه پوییده و واعظان شیوا سخن از گفتار او مدد جسته اند .با این حال ،اوست که گوی سبقت را ربوده  و دیگران عقب افتاده اند ،و اوست که پیش افتاده  ودیگران پس مانده اند ،زیرا سخن او نشان و نوری از علم الهی و عطر و بویی از کلام نبوی دارد.

باری،در خواست آنان را در شروع این کار پذیرفتم،زیرا می دانستم که در این کار سودی فراوان وشهرتی جهان گیرواجری بزرگ نهفته است؛و منظورم این بود که مقام والای امیرمؤمنان علیه السلام را در فضیلت بلاغت به نمایش گذارم علاوه بر محاسن فراوان وفضایل بی شماری دیگر که حضرتش از آنها برخورداراست ،وروشن سازم کهاز می آن همه ی پیشینیانی که اندکی نا چیز از سخنان فصیح وبلیغ از آنان نقل می شود اوست که به آخرین مرحله ی فصاحت وبلاغت دست یافته،و گفتارش دریایی است نا پیدا کرانه که دریایی با آن پهلو نزند ، و اقیانوسی است بی همتا که همتا ندارد.

و خواستم که بتوانم در افتخار به آن حضرت (که شاخه ای از درخت تنومند و پر بار او هستم)به قول فرزدق شاعرتمثل جویم که گفت:«ای جریر ،آنانند پدران من،پس تو نیز در انجمن هایی که ما را گرد هم می آورد اگر مانند آنان داری بیاور ».

و دیدم که سخنان آن حضرت برسه محور دور می زند :اول خطبه ها وفرمان ها ،دوم نامه ها وپیمان ها ,سوم پندها و وحکمت ها . پس بر آن شدم که به توفیق الهی نخست خطبه های جالب ف سپس نامه های جاذب  وپس از آن حکمت ها  وآداب نکو را گرد آورم .و برا یهر کدام از اینها بابی جدا گانه قرار دادم و در هر بابی برگ هایی سپید نهادم تا زمینه ای باشد برای نوشتن چیزی که فعلاَ در نظرم نیست ودر آینده به دستم خواهد رسید .واگر سخنی از آن حضرت به دستم آمد که در اثنای  گفتگویی یا پاسخ پرسشی یا منظور دیگری غیر از انواعی که ذکر کردم و قاعده ی کتاب را برآن نهاده ام صادر شده بود آن را در بابی که با آن مناسب تر بود  وبا هدف آن شباهت  بیشتری داشت آوردم.وبسا در می آن آنچه بر میگزینم فصولی ناهماهنگ و سخنان زیبایی نا منظم در آید (که بر اساس موضوع تنظیم نگشته  باشد )زیرا قصد من فقط آوردن نکات و سخنان درخشنده است نه تنظیم موضوعی آنها .

و از شگفتی  های منحصر به فرد وبی همتای آن حضرت آن است که اگر شخص ژرف نگرو اندیشمند در سخنان او که پیرامون زهد و مواعظ ویاد آوری و باز داشتن از موجبات عذاب ،ایراد فرموده ،اندیشه کند واز خاطر ببرد که آن کلام شخصیتی چون اوست که دارای منزلتی عظیم وفرمانی نافذ وحکومتی همگانی است تردید نخواهد کرد که آنها سخن شخصی است که جز زهد وگوشه نشینی بهره ای ندارد  واو را جز عبادت و بندگی کاری نیست ، که در گوشه ی کلبه ای خزیده یا به دامن کوهی دور از مردمان پناه گرفته  وجز زمزمه ی خود را نمی  شنود ،وغیراز خویش احدی را نمی  بیند ، وهیچ باورش نمی  شود که اینها سخن کسی است که در میدان جنگ غوطه ور بوده  وتیغ از نیام بر می کشیده وگردن گردنکشان را از بدن  جدا می کرده و پهلوانان را به خاک می انداخته و با شمشیر خون چکان از میدان کار زار باز می گشته  ، وبا این وصف زاهد زاهدان و بالاترین اولیای خدا که زمین هیچ گاه از وجود آنان خالی نیست بوده  است.واین از فضایل عجیب  وویژگی های ظریف اوست که بدان وسیله صفات متضاد را در خود جمع کرده ودر می آن طبایع گوناگون در خویش پیوند داده است.وبسیار شده که در این باره با برادران گفتگو می کنم وشگفتی آنان را  برمی انگیزم ، وراستی که این جای عبرت واندیشه است.

وبسا در لابه لای این سخنان برگزیده ،لفظ یا معانی مکرر به چشم خود ؛عذرم در این باره آن است که روایات آن حضرت به شدت مختلف است،بسا اتفاق افتاده که سخنی برگزیده از آن حضرت در روایتی آمده وبه همان شکل در اینجا نقل شده ، سپس در روایتی در قلبی دیگر یافت شده است یا بدان  صورت که جمله مفصل تر بوده  یا عبارت آن زیبا تر بوده  است ،گذشته باشد و هم برحقظ بهترین سخنان آن حضرت  غیرت ورزیده،نگذارم چیزی از آنها از دست برود . وبسا از انتخاب سخنی که آورده شده زمانی دراز گذشته است،از این رو قسمتی از آن از روی سهو وفراموشی-نه از باب قصد و تعمد- به صورت تکرار آورده شده باشد .

با این حال هرگز ادعا ندارم که به همه جوانب سخن امام علیه السلام دست یافته ام به نحوی که هیچ سخنی از دست نرفته وهیچ کلامی ازقلم نیافتاده باشد ،بلکه بعید نمی  دانم که آنچه به دستم نرسیده بیش ازآن باشد که به دستم رسید ه است ، وسخنانی که در کمند من افتاده کمتر از آن باشد که از دستم بیرون رفته است. با این همه ،بر من وظیفه ای جز تلاش وکوشش بی دریغ در جمع آوری ا ین سخنان نیست.وبر خداوند است که راه را به رویم بگشاید و در این زمینه مرا راهنمایی فرماید ،ان شاءالله .

پس از آن،چنان دیدم که نام آن را نهج البلاغه گذارم ،زیرا این کتاب درهای بلاغت را به روی بیننده می گشاید و اسباب دستیابی به آن را در اختیار او می گذارد ،همچنین نیاز دانشمند ودانشجو ،و مطلوب سخنور وزاهد در این کتاب نهفته است ، ودر اثنای این کتاب سخنانی اعجاب انگیز در توحید وعدل ودر تنزیه خدای پاک وبرتر از شباهت به آفریدگان،به می آن می آید که فرو نشاننده ی سوز هرتشنگی وشفای هر بیماری و زداینده ی زنگار هر شبهه ای است.

از خدای سبحان مدد توفیق و حفظ از خطا می جویم،وبر آورده شدن وعده ای را که برای رهنمایی ویاری داده آرزو می کنم ،و از خطای دل پیش از خطای زبان ،و از لغزش سخن پیش از لغزش قدم ،به او پناه می برم،واو مرا بس است وخوب وکیلی است.