ترجمه نهج البلاغه (علامه جعفری)
اهتمام:جعفری، علی
مترجم:جعفری تبریزی، محمد تقی
گرداورنده:شریف الرضی، محمد بن حسین
ناشر:آستان قدس رضوی، بنياد پژوهشهای اسلامى
محل نشر:مشهد مقدس - ایران
سال نشر:١٣٨٠
بسم الله الرحمن الرحيم
ستايش خدا را سزاست كه حمد را بهاي نعمتها و پناهگاه از بلاها، و وسيلهي رسيدن به نعمتها و بهشت جاويدان و موجب افزايش احسان و كرمش قرار داده است. درود بر پيامبر رحمت و پيشواي رهبران الهي و چراغ روشنيبخش امت كه ريشههاي وجود بزرگوار و درخت اصل و نسبش پربرگ و پرثمر بوده است؛ و درود بر اهل بيتش كه چراغهاي روشنيبخش تاريكيها و وسيلهي نجات امتها و نشانههاي روشن دين و مركز ثقل فضيلت و برترياند.
درود بر همهي آنان باد؛ درودي كه با فضل و بزرگواري آنها برابري كند و پاداش اعمال آنها قرار گيرد؛ پاداشي كه مناسب با پاكيزگي اصل و فرع ايشان است.
درود بر آنان باد تا زماني كه سفيدهي صبح گريبان شب را ميشكافد و ستارگان طلوع و غروب ميكنند.
در آغاز جواني و طراوت زندگي، دست به تأليف كتابي در «خصايص و ويژگيهاي ائمه ـ عليهم السلام ـ» زدم كه مشتمل بر خبرهاي جالب و سخنان برجستهي آنها بود.
انگيزهي اين عمل را در آغاز آن كتاب يادآور شده و آن را آغاز سخن قرار دادهام.
پس از گرد آوردن خصايص امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ ، در اثر مشكلات و حوادث روزگار، از اتمام كتاب باز ماندم.
من آن كتاب را به بابها و فصلهاي مختلفي تقسيم كرده بودم. در پايان آن، فصلي متضمّن سخنان جالب امام ـ عليه السّلام ـ از سخنان كوتاه در مواعظ، حكم، امثال و آداب (نه خطبههاي طولاني و نه نامههاي گسترده) آورده شد.
برخي از دوستان، از جنبههاي گوناگون آن را جالب و شگفتانگيز دانستند و از من خواستند كتابي تأليف كنم كه سخنان برگزيدهي امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ در جميع فنون و بخشهاي مختلف، از خطبهها، نامهها،مواعظ و ادب در آن گرد آيد. آنان ميدانستند اين كتاب متضمّن شگفتيهاي بلاغت و نمونههاي ارزندهي فصاحت و جواهر سخنان عرب و نكات درخشان از سخنان ديني و دنيوي خواهد بود كه در هيچ كتابي جمعآوري و در هيچ نوشتهاي تمام جوانب آن گردآوري نشده است؛ زيرا اميرمؤمنان منشأ فصاحت و منبع بلاغت و پديدآورندهي آن است؛ گوهرهاي پنهان بلاغت به وسيلهي او آشكار گرديده و قوانين و اصول آن از او گرفته شده است؛ تمام خطبا و سخنرانان به او اقتدا نموده و همهي واعظان بليغ از سخن او استمداد جستهاند.
با اين همه، او هميشه پيشرو است و آنها دنبالهرو؛ او مقدم است و آنها مؤخّر؛ چون سخن او كلامي است كه آثار علم الهي و عطر سخن پيامبر را با خود دارد.
از اينرو خواستهي دوستان را اجابت و اين كار را شروع كردم؛ در حالي كه يقين داشتم سود و نفع معنوي آن بسيار است و به زودي همه جا را تحت سيطرهي خود قرار خواهد داد و اجر آن ذخيرهي آخرت خواهد بود.
منظورم اين بود كه علاوه بر فضايل بيشمار ديگر، بزرگي قدر و شخصيت امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ را از اين نظر روشن سازم كه:
امام علي ـ عليه السّلام ـ تنها فردي است كه از ميان تمام گذشتگاني كه سخني از آنها به جا مانده، به آخرين مرحلهي فصاحت و بلاغت رسيده و گفتار او اقيانوس بيكرانهاي است كه سخن هيچ بليغي به پاي آن نخواهد رسيد.
خواستم در افتخار كردن به امام ـ عليه السّلام ـ به قول شاعر معروف «فرزدق» متمثّل شوم (كه در مورد افتخار به پدران خود به شخصي به نام «جرير» خطاب ميكند).
اولئك آبائي فجئني بمثلهم اذا جمعتنا يا جرير المجامع
(اي جرير! اينها پدران و نياكان مناند. اگر ميتواني، در آن هنگام كه در مجمعي گرد آمديم، همانند آنها را براي خود برشمار).
سخنان آن حضرت بر مدار سه اصل ميچرخد:
اول: خطبهها و اوامر؛
دوم: نامهها و رسائل؛
سوم: كلمات حكمتآميز و مواعظ.
تصميم گرفتم ابتدا خطبهها، پس از آن نامهها و سپس كلمات حكمتآميز جالب آن حضرت را جمع كنم. سپس بابي را به هر كدام اختصاص دادم و صفحاتي را ويژه آن گردانيدم، تا مقدمهاي باشد براي به دست آوردن آنچه به آن دسترسي ندارم (و ممكن است) در آينده به آن برسم. و هر گاه به سخني از آن حضرت در مورد بحث و مناظره، يا پاسخ سؤال و يا منظور ديگري دست يافتم كه جزء هيچ يك از اين سه بخش نبود، آن را در مناسبترين و نزديكترين بخش قرار دادم. اگر در ميان آنچه برگزيدهام فصول غيرمنظم و سخنان غيرمرتبي آمده، به خاطر آن است كه نكتهها و جملات درخشان آن حضرت را جمع ميكنم و منظورم حفظ تمام پيوندها و ارتباطات كلامي نيست.
از شگفتيهاي سخن امام ـ عليه السّلام ـ كه او خود در اين زمينه تنهاست و شريك و همتايي در آنها ندارد ـ اين است كه: هر گاه كسي در سخن آن حضرت دربارهي زهد و مواعظ تأمل كند بدون آن كه توجه داشته باشد كه اين سخن شخصي عظيم القدر و نافذ الامر است كه همه در برابر او سر فرود ميآورند، شك و ترديد نخواهد كرد كه گويندهي اين سخن كسي است كه جز در وادي زهد و پارسايي قدم نگذاشته و هيچ اشتغالي به جز عبادت نداشته و در گوشهي خانهاي يا در يكي از غارها، تنها و دور از اجتماع قرار گرفته كه جز صداي خودش را نميشنود و غير خويش، ديگري را نميبيند و همواره مشغول عبادت است؛ و هيچ گاه نميتواند باور كند كه اين سخنان از كسي است كه به هنگام جنگ در درياي لشكر دشمن فرو ميرفت و پهلوانان و جنگجويان نيرومند را بر زمين ميافكند و، با اين حال،در زهد و درستكاري و پاكي نمونهاي بينظير است.
اين است فضايل عجيب و شگفتيزا و ويژگي لطيف او كه جمع ميان اضداد كرده است. من در اين باره بسيار با برادران مذاكره ميكردم و شگفتي آنها را از اين ويژگي خاص امام ـ عليه السّلام ـ بر ميانگيختم و راستي اين خود جاي عبرت و شايستهي انديشه و فكر است. اگر در اثناي سخنان انتخاب شده، لفظ مردّد و يا معني مكرري آمده است، عذر من در اين باره اين است كه در روايات مربوط به سخنان امام ـ عليه السّلام ـ اختلاف است: گاهي سخني از روايتي، همان طور كه بود نقل كردم؛ سپس روايت ديگري در همان موضوع به دستم رسيد كه با روايت قبل يكسان نبود ـ يا به خاطر مطالب بيشتر و يا به خاطر لفظ جالبتري كه در آن به كار رفته بود ـ و لازم بود آن را نيز بياورم. اين نيز ممكن است كه بر اثر سهو و نسيان، نه از روي عمد، دوباره آورده شده باشد، با اين حال ادعا نميكنم كه به همهي جوانب سخنان امام ـ عليه السّلام ـ طوري احاطه پيدا كردهام كه هيچ يك از سخنان ايشان از دستم نرفته است؛ بلكه بعيد نميدانم كه آنچه نيافتهام بيش از آن باشد كه يافتهام؛ و آنچه در اختيارم قرار گرفته، كمتر از آنچه باشد كه به دستم نرسيده است. اما وظيفهي من غير از تلاش و كوشش فراوان براي يافتن اين گم شده نيست و از خدا ميخواهم در اين راه مرا راهنمايي كند.
بعد از تمام شدن كتاب، خوب ديدم كه نامش را نهج البلاغه بگذارم؛ زيرا اين كتاب درهاي بلاغت را به روي بيننده ميگشايد، حاجت عالم و متعلم و هم خواستهي شخص بليغ و زاهد در آن يافت ميشود. در بين كلمات امام ـ عليه السّلام ـ سخنان شگفتانگيزي در مورد توحيد، عدل و تنزيه خداوند از شباهت به خلق ميبينم كه تشنگان را سيراب ميكند و پردهها را از روي تاريكي شبهات برميگيرد.
از خداوند بزرگ توفيق و نگهداري از لغزش را خواستارم؛ و نيز ميخواهم كه به من در اين راه مقاومت و ياري بخشد؛ و از خطاي فكر، پيش از خطاي زبان، و از خطاي سخن، پيش از لغزش قدم، به او پناه ميبرم. او مرا كفايت ميكند و بهترين حافظ و ياور است.
سال 400 هجري - شريف رضي(ابوالحسن محمد بن حسين الطاهر ذو المناقب)