از ويژگى هاى انسان در شگفتى مانيد ، كه : با پاره اى " پى " مى نگرد ، و با " گوشت " سخن مى گويد . و با " استخوان " مى شنود ، و از " شكافى " نَفس مى كشد!!
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت
حسین انصاریان
خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به خطبه مورد نظر، شماره خطبه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

مقدمة السيد الشريف الرضي

  1. بسم الله الرحمن الرحيم أما بعد حمد الله الذي جعل الحمد ثمنا لنعمائه
  2. و معاذا من بلائه
  3. و وسيلا إلی جنانه
  4. و سببا لزيادة إحسانه
  5. و الصلاة علی رسوله نبي الرحمة و إمام الأئمة و سراج الأمة
  6. المنتخب من طينة الكرم و سلالة المجد الأقدم
  7. و مغرس الفخار المعرق و فرع العلاء المثمر المورق
  8. و علی أهل بيته مصابيح الظلم
  9. و عصم الأمم
  10. و منار الدين الواضحة
  11. و مثاقيل الفضل الراجحة صلی الله عليهم أجمعين
  12. صلاة تكون إزاء لفضلهم و مكافأة لعملهم
  13. و كفاء لطيب فرعهم و أصلهم
  14. ما أنار فجر ساطع و خوی نجم طالع
  15. فإني كنت في عنفوان السن و غضاضة الغصن
  16. ابتدأت بتأليف كتاب في خصائص الأئمة ( عليهم السلام  ) يشتمل علی محاسن أخبارهم و جواهر كلامهم
  17. حداني عليه غرض ذكرته في صدر الكتاب و جعلته أمام الكلام
  18. و فرغت من الخصائص التي تخص أمير المؤمنين عليا ( عليه السلام  )
  19. و عاقت عن إتمام بقية الكتاب محاجزات الزمان و مماطلات الأيام
  20. و كنت قد بوبت ما خرج من ذلك أبوابا و فصلته فصولا
  21. فجاء في آخرها فصل يتضمن محاسن ما نقل عنه ( عليه السلام  ) من الكلام القصير في المواعظ و الحكم و الأمثال و الآداب دون الخطب الطويلة و الكتب المبسوطة
  22. فاستحسن جماعة من الأصدقاء و الإخوان ما اشتمل عليه الفصل المقدم ذكره
  23. معجبين ببدائعه و متعجبين من نواصعه
  24. و سألوني عند ذلك أن أبدأ بتأليف كتاب يحتوي علی مختار كلام مولانا أمير المؤمنين (عليه السلام) في جميع فنونه و متشعبات غصونه من خطب و كتب و مواعظ و آداب
  25. علما أن ذلك يتضمن من عجائب البلاغة و غرائب الفصاحة و جواهر العربية
  26. و ثواقب الكلم الدينية و الدنيوية
  27. ما لا يوجد مجتمعا في كلام و لا مجموع الأطراف في كتاب
  28. إذ كان أمير المؤمنين ( عليه السلام  ) مشرع الفصاحة و موردها
  29. و منشأ البلاغة و مولدها
  30. و منه ( عليه السلام  ) ظهر مكنونها و عنه أخذت قوانينها
  31. و علی أمثلته حذا كل قائل خطيب و بكلامه استعان كل واعظ بليغ
  32. و مع ذلك فقد سبق و قصروا و تقدم و تأخروا
  33. لأن كلامه ( عليه السلام  ) الكلام الذي عليه مسحة من العلم الإلهي و فيه عبقة من الكلام النبوي
  34. فأجبتهم إلی الابتداء بذلك عالما بما فيه من عظيم النفع و منشور الذكر و مذخور الأجر
  35. و اعتمدت به أن أبين من عظيم  قدر أمير المؤمنين ( عليه السلام  ) في هذه الفضيلة مضافة إلی المحاسن الدثرة و الفضائل الجمة
  36. و أنه ( عليه السلام  ) انفرد ببلوغ غايتها عن جميع السلف الأولين الذين إنما يؤثر عنهم منها القليل النادر و الشاذ الشارد
  37. و أما كلامه فهو البحر الذي لا يساجل و الجم الذي لا يحافل
  38. و أردت أن يسوغ لي التمثل في الافتخار به ( صلوات الله عليه  ) بقول الفرزدق
  39. أولئك آبائي فجئني بمثلهم إذا جمعتنا (يا جرير) المجامع
  40. و رأيت كلامه ( عليه السلام  ) يدور علی أقطاب ثلاثة أولها الخطب و الأوامر و ثانيها الكتب و الرسائل و ثالثها الحكم و المواعظ
  41. فأجمعت بتوفيق الله تعالی علی الابتداء باختيار محاسن الخطب ثم محاسن الكتب ثم محاسن الحكم و الأدب
  42. مفردا لكل صنف من ذلك بابا و مفصلا فيه أوراقا لتكون مقدمة لاستدراك ما عساه يشذ عني عاجلا و يقع إلي آجلا
  43. و إذا جاء شي ء من كلامه ( عليه السلام  ) الخارج في أثناء حوار أو جواب سؤال أو غرض آخر من الأغراض في غير الأنحاء التي ذكرتها و قررت القاعدة عليها نسبته إلی أليق الأبواب به و أشدها ملامحة لغرضه
  44. و ربما جاء فيما أختاره من ذلك فصول غير متسقة و محاسن كلم غير منتظمة
  45. لأني أورد النكت و اللمع و لا أقصد التتالي و النسق
  46. و من عجائبه ( عليه السلام  ) التي انفرد بها و أمن المشاركة فيها
  47. أن كلامه الوارد في الزهد و المواعظ و التذكير و الزواجر إذا تأمله المتأمل و فكر فيه المتفكر و خلع من قلبه أنه كلام مثله ( عليه السلام ) ممن عظم قدره و نفذ أمره و أحاط بالرقاب ملكه
  48. لم يعترضه الشك في أنه من كلام من لا حظ له في غير الزهادة
  49. و لا شغل له بغير العبادة
  50. قد قبع  في كسر بيت
  51. أو انقطع إلی سفح جبل
  52. لا يسمع إلا حسه و لا يری إلا نفسه
  53. و لا يكاد يوقن بأنه كلام من ينغمس في الحرب مصلتا سيفه
  54. فيقط الرقاب و يجدل الأبطال
  55. و يعود به ينطف دما و يقطر مهجا
  56. و هو مع تلك الحال زاهد الزهاد و بدل الأبدال
  57. و هذه من فضائله العجيبة و خصائصه اللطيفة التي جمع بها بين الأضداد و ألف بين الأشتات
  58. و كثيرا ما أذاكر الإخوان بها و أستخرج عجبهم منها و هي موضع للعبرة بها و الفكرة فيها
  59. و ربما جاء في أثناء هذا الاختيار اللفظ المردد و المعنی المكرر
  60. و العذر في ذلك أن روايات كلامه ( عليه السلام  ) تختلف اختلافا شديدا
  61. فربما اتفق الكلام المختار في رواية فنقل علی وجهه
  62. ثم وجد بعد ذلك في رواية أخری موضوعا غير وضعه الأول إما بزيادة مختارة أو بلفظ أحسن عبارة فتقتضي الحال أن يعاد
  63. استظهارا للاختيار و غيرة علی عقائل الكلام
  64. و ربما بعد العهد أيضا بما اختير أولا فأعيد بعضه سهوا و نسيانا لا قصدا و اعتمادا
  65. و لا أدعي مع ذلك أني أحيط بأقطار جميع كلامه ( عليه السلام) حتی لا يشذ عني منه شاذ و لا يند ناد
  66. بل لا أبعد أن يكون القاصر عني فوق الواقع إلي
  67. و الحاصل في ربقتي دون الخارج من يدي
  68. و ما علي إلا بذل الجهد و بلاغ الوسع
  69. و علی الله سبحانه نهج السبيل و رشاد الدليل إن شاء الله
  70. و رأيت من بعد تسمية هذا الكتاب بنهج البلاغة
  71. إذ كان يفتح للناظر فيه أبوابها و يقرب عليه طلابها
  72. فيه حاجة العالم و المتعلم و بغية البليغ و الزاهد
  73. و يمضي في أثنائه من عجيب الكلام في التوحيد و العدل
  74. و تنزيه الله سبحانه و تعالی عن شبه الخلق
  75. ما هو بلال كل غلة و شفاء كل علة و جلاء كل شبهة
  76. و من الله سبحانه أستمد التوفيق و العصمة
  77. و أتنجز التسديد و المعونة
  78. و أستعيذه من خطإ الجنان قبل خطإ اللسان و من زلة الكلم قبل زلة القدم و هو حسبي و نعم الوكيل

 

ترجمه مقدمه سید رضی

  1. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ پس از سپاس و ستايش خدای را كه سپاس را بهای نعمت‏هايش،
  2. و پناهگاه از بلايش،
  3. و وسيله به سوی بهشتش،
  4. و موجب افزايش احسانش قرار داده،
  5. و درود بر رسولش پيامبر رحمت، و امام پيشوايان، و چراغ امت،
  6. انتخاب شده از طينت بزرگواری، و خلاصه شرافت پيشين،
  7. و رستنگاه افتخار پاك ريشه دار، و شاخه بلند پر برگ و ثمر،
  8. و درود بر اهل بيتش چراغهای تاريكی‏ها،
  9. و نگاهبان امت‏ها،
  10. و مشعلگاه روشن دين،
  11. و ميزانهای سنگين فضيلت،كه درود خدا بر تمام آنان باد،
  12. درودی در برابر فضلشان، و پاداشی بر عملشان،
  13. و در خور پاكی و فرع و اصلشان،
  14. تا زمانی كه سپيده می‏درخشد، و ستاره طلوع كرده غروب می‏ كند،
  15. (گويم): من در ابتدای جوانی، و شادابی زندگی،
  16. تأليف كتابی را را در ويژگي های امامان عليهم السلام شروع كردم كه حاوی خبرهای نيكو و گوهرهای كلام آنان بود،
  17. انگيزه‏ام را در اين برنامه در ابتدای همان كتاب ذكر كردم، و آن را مقدمه سخن قرار دادم.
  18. وقتی از ويژگيهای مخصوص امير المؤمنين عليه السّلام فارغ شدم
  19. موانع زمان، و حوادث باز دارنده ايام مرا از اتمام بقيه كتاب باز داشت،
  20. آماده آن را به ابواب و فصولی نظام داده بودم،
  21. و در پايانش بخشی بود حاوی سخنان نيكوی امام امير المؤمنين عليه السّلام‏ از سخنان كوتاه در پندها و حكمتها و امثال و آداب، غير خطبه‏ های طولانی و نامه‏ های مفصل.
  22. عده‏ای از دوستان و برادران آنچه را در آن بخش متقدم الذكر بود نيكو دانستند
  23. و از آن سخنان بديع و معانی جالب شگفت زده و متعجب شدند،
  24. و از من درخواست تأليفی كردند مشتمل بر سخنان گزيده امير المؤمنين عليه السّلام در جميع فنونش، و مجموعه ‏ای از همه نوعش، از خطبه‏ ها، نامه‏ ها، و مواعظ و آداب،
  25. زيرا می‏ دانستند اين تأليف متضمن عجائب بلاغت، و غرائب فصاحت، و گوهرهای عربيت،
  26. و نكات با ارزش از سخنان دينی و دنيايی است،
  27. كه در كلامی فراهم نيامده، و در كتابی كامل بدين صورت جمع نشده،
  28. چرا كه امير المؤمنين عليه السّلام سرچشمه فصاحت و آبشخور آن،
  29. و منشأ بلاغت و مولد آن است،
  30. پوشيده بلاغت و فصاحت از او آشكار گشته، و قوانينش از او گرفته شده،
  31. و هر گوينده سخنوری از او پيروی كرده، و هر واعظ بليغی از سخن او كمك گرفته،
  32. با اين وصف او از همه گوی سبقت ربوده و اين همه به او نرسيده، او پيش افتاده و آنان پس مانده ‏اند،
  33. چرا كه كلام آن حضرت عليه السّلام را رنگی از علم حق و بويی از سخن پيامبر است.
  34. من خواسته آنان را به نظام دادن اين تأليف پذيرفتم، و بر اين معنی آگاه بودم كه سودش عظيم، و نامش پر آوازه، و اجرش ذخيره روز جزاست.
  35. قصدم اين بود كه علاوه بر محاسن فراوان و فضائل بسيار، عظمت مقام امير المؤمنين عليه السّلام را در ميدان اين فضيلت بنمايانم،
  36. و اين كه آن حضرت (عليه السّلام) تنها شخصيتی است كه از ميان همه پيشينيانی كه سخنانی از آنان مانده، و از آنها از فصاحت و بلاغت اندكی و از فضيلت كلام مرحله ناچيزی نقل می‏ شود سخنان حضرتش‏ به آخرين مرحله از فصاحت و بلاغت رسيده،
  37. گفتارش دريای بی‏كرانی است كه هيچ سخنی با آن برابری ندارد، و اقيانوس بی ‏انتهايی است كه همتايی برايش نيست.
  38. و شايسته دانستم در افتخار كردن به آن حضرت (كه شاخه‏ای از آن درختم) به قول فرزدق شاعر مثل بزنم:
  39. «آنان پدران من هستند، ای جرير مانند ايشان را بياور زمانی كه اجتماعات ما را به گرد هم آورد».
  40. كلام حضرت را مشاهده كردم بر سه قطب می ‏چرخد: اول خطبه‏ ها و اوامر، دوم نامه‏ ها و رساله‏ ها، سوم حكمت‏ها و پندها.
  41. عزمم بر اين شد كه به توفيق الهی ابتدا خطبه‏ های نيكو، آن گاه نامه‏ های جالب، سپس حكمت‏ها و آداب زيبا را انتخاب كنم،
  42. در حالی كه برای هر كدام بابی قرار دهم، و در هر باب برگهای سپيدی بنهم، تا اگر در آينده موارد ديگری را يافتم كه فعلا در دسترس نبود به آن اضافه كنم.
  43. و اگر سخنی از حضرت به دست آمد كه در اثنای‏ گفتگويی، يا پاسخ پرسشی، يا منظور ديگری از آن حضرت صادر شده كه از آن سه قطب نيست، سه قطبی كه قاعده كتاب را بر آنها نهاده‏ ام، پس آن را در بابی كه مناسبتر و شباهتش به آن بيشتر بود آورم،
  44. چه بسا در ميان آنچه انتخاب نموده ‏ام فصولی ناهماهنگ، و سخنان زيبايی نامنظم آمده،
  45. علت اين مسأله آن است كه من نكات و سخنان درخشنده را گرد آوری می‏كنم، و قصدم نظم و پيوستگی ميان آنها نيست.
  46. و از شگفتيهای آن حضرت عليه السّلام كه در آن منحصر به فرد است و همتايی ندارد
  47. اين كه: اگر شخص ژرف نگر و انديشمندی در گفتار حضرتش كه در زهد و مواعظ و توجه به آخرت و باز داشتن از موجبات عذاب است انديشه كند، و به آن فكر نكند كه اين سخن از شخصيتی چون اوست (عليه السّلام) كه دارای منزلتی عظيم، و فرمانی نافذ، و حكومتی محيط بر همگان است،
  48. ترديد نخواهد كرد كه اين سخن زاهدی است كه جز زهد برنامه‏ ای ندارد،
  49. و برای او غير سرگرمی به عبادت و بندگی شغلی نيست،
  50. و كلام كسی است‏ كه در گوشه خانه ‏ای تنها و دور از مردم،
  51. يا در كنار كوهی جای گرفته
  52. كه جز همهمه خود را نمی‏شنود، و غير خود را نمی‏بيند،
  53. و باورش نمی‏شود كه اين سخن از انسانی است كه در ميدانهای جنگ غوطه ‏ور بوده، و با شمشير كشيده گردن گردنكشان را از بدن جدا می‏ كرد،
  54. و پهلوانان را به خاك می ‏انداخت،
  55. و با شمشير خون چكان از كارزار باز می ‏گشت،
  56. و با اين وصف او زاهدترين زاهدان و برگزيده ابدال و اولياء خداست.
  57. اين از فضائل شگفت انگيز و خصائص ظريف آن حضرت است كه با آن اضداد را در وجودش جمع كرده، و صفات پراكنده را الفت و پيوند داده است،
  58. و بسيار شده است كه در باره اين واقعيت با برادران سخن گويم، و تعجب آنان را بر انگيزم، كه در حقيقت جای عبرت و مقام فكرت است.
  59. و بسا كه در اين كتاب لفظی كه به دو صورت يا بيشتر روايت شده ديده می‏شود،
  60. عذرم در اين زمينه اين است كه در روايات مربوط به فرمايشات حضرت اختلاف شديدی وجود دارد،
  61. بسا اتفاق افتاده كه كلامی از حضرت در روايتی آمده و به همان صورت در اينجا نقل شده،
  62. پس از آن در روايتی به شكل ديگر ديده شده، يا به علت اينكه در روايت دوم لفظ يا جمله مفصل تر بيان شده، يا به سبب آنكه عبارت آن از عبارتی كه در روايت اول آمده نيكوتر و زيباتر است، بنا بر اين اقتضا داشت كه آن سخن دوباره بيان شود
  63. تا هم تأييدی بر سخن انتخاب شده گذشته باشد، و هم بر حفظ بهترين سخنان آن جناب غيرت ورزيده نگذاريم چيزی از آن ناگفته بماند.
  64. و گاهی در دو جای مختلف سخنی از امام انتخاب شده آن هم نه از باب عمد بلكه به خاطر طولانی شدن زمان از روی سهو و نسيان بوده،
  65. با اين همه ادعای احاطه به تمام سخنان امام را به نحوی كه هيچ سخنی از دست نرفته باشد ندارم،
  66. بلكه بعيد نمی‏دانم كه آنچه را به دست نياورده‏ام بيش از آن باشد كه به دست آورده‏ام،
  67. و سخنانی كه من آگاهی به آن دارم كمتر از آن باشد كه در اختيارم نيست،
  68. با اين همه مرا وظيفه ‏ای جز تلاش و كوشش برای جمع آوری اين سخنان نيست،
  69. و بر خداوند است كه راه را به رويم باز كند، و در اين زمينه مرا هدايت نمايد ان شاء اللّه.
  70. پس از آن نظرم بر اين شد كه نامش را «نهج البلاغه» بگذارم،
  71. زيرا اين گنجينه نفيس درهای بلاغت را به روی بيننده باز می ‏كند، و راه طلب آن را به او نزديك می ‏نمايد.
  72. نياز دانشمند و دانشجو، و مطلوب بليغ و زاهد در اين كتاب است.
  73. در اثنای اين كتاب سخنان اعجاب انگيزی در توحيد و عدل
  74. و تنزيه حق از شباهت به خلق مشاهده می‏ شود
  75. كه فرونشاننده سوز هر تشنگی، و شفای هر بيماری، و پاك كننده زنگار هر شبهه‏ ای است.
  76. توفيق و حفظ از خطا را از خدا می‏ خواهم،
  77. و رهنمايی و ياری را از او درخواست می ‏كنم،
  78. و از خطای دل پيش از خطای زبان و از لغزش سخن قبل از لغزش قدم به او پناه می ‏برم، و او مرا بس است و نيكو وكيلی است