چون سختى ها به نهايت رسد، گشايش پديد آيد، و آن هنگام كه حلقه هاى بلا تنگ گردد آسايش فرا رسد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( حسین استادولی)  >  به معاویه درباره قاتلان عثمان ( نامه شماره 9 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

9. و من كتاب له (علیه السلام)  إلى معاوية

  1. فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِيِّنَا وَ اجْتِيَاحَ أَصْلِنَا وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِيلَ وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْفَ وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَ الرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ [حَوْمَتِهِ‏] حُرْمَتِهِ .
  2. مُؤْمِنُنَا يَبْغِي بِذَلِكَ الْأَجْرَ وَ كَافِرُنَا يُحَامِي عَنِ الْأَصْلِ وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَيْشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِيهِ بِحِلْفٍ يَمْنَعُهُ أَوْ عَشِيرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَكَانِ أَمْنٍ .
  3. وَ كَانَ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ فَقُتِلَ عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ يَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يَوْمَ مُؤْتَةَ وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَكَرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِي أَرَادُوا مِنَ الشَّهَادَةِ وَ لَكِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِيَّتَهُ [أُخِّرَتْ‏] أُجِّلَتْ.
  4. فَيَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لَا يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَّهَ يَعْرِفُهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ .
  5. وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ إِلَيْكَ فَإِنِّي نَظَرْتُ فِي هَذَا الْأَمْرِ فَلَمْ أَرَهُ يَسَعُنِي دَفْعُهُمْ إِلَيْكَ وَ لَا إِلَى غَيْرِكَ.
  6. وَ لَعَمْرِي لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَيِّكَ وَ شِقَاقِكَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِيلٍ يَطْلُبُونَكَ لَا يُكَلِّفُونَكَ طَلَبَهُمْ فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا جَبَلٍ  وَ لَا سَهْلٍ إِلَّا أَنَّهُ طَلَبٌ يَسُوءُكَ وِجْدَانُهُ وَ زَوْرٌ لَا يَسُرُّكَ لُقْيَانُهُ وَ السَّلَامُ لِأَهْلِهِ‏.

متن فارسی

9- از یک نامه ی  آن حضرت به معاویه(هنگامی که معاویه از آن حضرت خواست که قاتلان عثمان را به او بسپارد)

(1)قوم ما (قریش) خواستند پیامبر ما را بکشند، و ریشه ی  ما را از جا بر کنند. تصمیم های ناروا درباره ی  ما گرفتند، و هر کاری که از دستشان برآمد با م اگردند. آب خوش را از ما بازداشتند، و پیوسته برای ما دلهره و نگرانی ایجاد نمودند. ما را به پناهنده شدن به دل کوهی ناهموار (شعب ابی طالب) ناگزیر ساختند، و آتش جنگ را بر ما افروختند. اما خداوند از ما خواست که از حوزه ی  دین او دفاع کنیم، و از پشت سنگر حریم و حرمت های او تیر بیفکنیم.

 (2) مؤمن ما از این کار جویای پاداش بود، و کافر ما[1] از تبار خود دفاع می نمود. و مسلمانان دیگر از قریش (غیر بنی هاشم و بنی عبدالمطلب) از مشکلاتی که ما داشتیم آسوده بودند، زیرا یا پیمانی داشتند که مدافع آنها بود، و یا قوم و قبیله ای که از آنان حمایت مینمود. از این رو از کشته شدن در امان بودند.

(3)و رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) ی  چنان بود که هرگاه تنور جنگ گرم می شد،

و مردم عقب می نشستند، خاندان خود را پیش می آنداخت، و یاران خود را به وسیله ی  آنان از سوزش شمشیرها و نیزه می داشت. غبيدة بن حارث در جنگ بدر، حمزه در جنگ احد، و جعفر (بن ابی طالب) در جنگ موته (در مصاف با رومی آن) به شهادت رسیدند. کسی دیگری هم بود که اگر بخواهم می توانم نام برم (منظور خود آن حضرت است) که مانند آنان طالب شهادت بود ولی اجل های آنان پیش افتاد و اجل او به تأخیر افتاد.

 (4) شگفتا از این روزگارا که کارم به جایی رسیده که کسی را با من برابر می دارند که مانند هنگامی به کوشش برنداشته، و سابقه ای چون سابقه ی  من -که هیچ کس به مانند آن دست نیافته - نداشته، مگر آنکه کسی بخواهد ادعایی کند که من از آن آگاه نیستم، و نپندارم که خدا هم از آن آگاه باشد. و در هر حال خدا را سپاس.

(5) اما اینکه خواسته ای قاتلان عثمان را به تو بسپارم، من در این باره اندیشیدم، دیدم که  دست از گمراهی نمی توانم آنان را به تو و به غیر تو بسپارم.

(6) و به جان خودم سوگند ستیزه ات برنداری، به زودی خواهی دید که آنان خود در جستجوی تو بر آیند و زحمت جستجوی آنان را در خشکی و دریا و کوه و دشت از دوش تو بردارند؛ ولی بدان که این جستجویی است که وجودش تو   ناخوش آید، آنان دیدار کنندگانی هستند که دیدارشان تو را شاد ننماید؛ سلام  هر که شایسته ی  آن است.

 


[1]  مانند عباس و -حمزہ و  دیگران از بنی هاشم که هنوز ایمان نیاورده بودند.

قبلی بعدی