مردم ستمكار را سه نشان است: با سركشى به مافوق خود ستم روا دارد، و به زير دستان خود با زور و چيرگى ستم مى كند، و ستمكاران را يارى مى دهد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( حسین استادولی)  >   انتخاب شوهر براي دختر ( حکمت شماره 4 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

4. و [منه‏] في حديثه (علیه السلام):إِذَا بَلَغَ النِّسَاءُ نَصَّ الْحِقَاقِ فَالْعَصَبَةُ أَوْلَى‏.

[قال و يروى نص الحقائق و النص منتهى الأشياء و مبلغ أقصاها كالنص في السير لأنه أقصى ما تقدر عليه الدابة و [يقال‏] تقول نصصت الرجل عن الأمر إذا استقصيت مسألته عنه لتستخرج ما عنده فيه- [و نص‏] فنص الحقاق يريد به الإدراك لأنه منتهى الصغر و الوقت الذي يخرج منه الصغير إلى حد [الكبر] الكبير و هو من أفصح الكنايات عن هذا الأمر و أغربها يقول فإذا بلغ النساء ذلك فالعصبة أولى بالمرأة من أمها إذا كانوا محرما مثل الإخوة و الأعمام و بتزويجها إن أرادوا ذلك. و الحقاق محاقة الأم للعصبة في المرأة و هو الجدال و الخصومة و قول كل واحد منهما للآخر أنا أحق منك بهذا يقال منه حاققته حقاقا مثل جادلته جدالا- [قال‏] و قد قيل إن نص الحقاق بلوغ العقل و هو الإدراك لأنه (علیه السلام)إنما أراد منتهى الأمر الذي تجب فيه الحقوق و الأحكام. [قال‏] و من رواه نص الحقائق فإنما أراد جمع حقيقة هذا معنى ما ذكره أبو عبيد القاسم بن سلام. [قال‏] و الذي عندي أن المراد بنص الحقاق هاهنا بلوغ المرأة إلى الحد الذي يجوز فيه تزويجها و تصرفها في حقوقها تشبيها بالحقاق من الإبل و هي جمع حقة و حق و هو الذي استكمل ثلاث سنين و دخل في الرابعة و عند ذلك يبلغ إلى الحد الذي [يمكن‏] يتمكن فيه من ركوب ظهره و نصه في [سيره‏] السير و الحقائق أيضا جمع حقة- فالروايتان جميعا ترجعان إلى [مسمى‏] معنى واحد و هذا أشبه بطريقة العرب من المعنى المذكور أولا]


متن فارسی

 و درود خدا بر او ، فرمود : هرگاه زنان به «نص الجقاق» رسند، خویشان پدری سزاوارترند. مؤلف: «نض» منتهای هرچیز و دورترین نقطهٔ آن است مانند «نض در سیر» که نهایت پسرعتی است که چهارپا تواند رفت. و میگویی: «تضضت الژجل عن الاشر» هنگامی که پرسش از او را به نهایت رسانی تا هر پاسخی که در نظر دارد بیرون آوری، پس مراد از «نضی الجقاق» رسیدن به حد بلوغ است، زیرا بلوغ پایان دورهٔ کودکی است و وقتی است که خردسالی از آن درآمده و به حد بزرگی می رسد. این تعبیر از فصیح ترین و غریب ترین کنایات در این باره است. . می خواهد بفرماید: هرگاه دختران به این سن رسیدند خویشان پدری دختر که به او محرمند مانند برادران و عموها به او سزاوارترند تا مادر او، و سزاوارترند اگر بخواهند او را شوهر دهند. و ... «حقاق» محاقهٔ مادر دختر با خویشان پدری اوست، یعنی جدال و خصومت او با آنها که هر کدام به دیگری گوید:«من از تو به او سزاوار ترم». از همین معنی است: «حاقفئهٔ جقاقا» مانند «جادّثهٔ جدالا». برخی گفته اند:«نض الحقاقی» رسیدن عقل است که همان سن بلوغ است، زیرا منظور امام علیه آن است که وی به منتهای امری برسد که حقوق و احکام در آن سن واجب می شود . و کسی که «نضل الحقائق» روایت کرده، منظورش حقائق جمع حقیقت است. این معنی را ابوعبید قاسم بن سلام ذکر کرده است. اما به نظر من مراد از «نض الحقاق» در اینجا به معنی رسیدن دختر به سئی است که ازدواج و تصرف وی در حقوق خود جایز باشد، با تشبیه به شتران «جقاقی» که جمع لاجقة وجق» أست و آن شتری است که سه سالش کامل شده و به سال چهارم درآمده است، و در این سن به حدی می رسد که می توان بر آن سوار شد و تند راند. و «حقائق» نیز جمع «حقة» است. پس هر دو روایت به یک معنی بازمی گردند، و این معنی از معنای نخست به روش عرب شبیه تر است.

قبلی بعدی