اما بعد، وقت آن رسيده که ديده بصيرت بگشايی و از آنچه عيان است، منتفع شوی. اما تو به همان راهی که گذشتگانت می رفتند، قدم نهادی و دعويهای باطل کردی. مشتی دروغ برساخته ای و در اذهان عوام انداخته ای. مقامی به خود بستی که از شأن تو بس برتر است
و چيزی را که برای ديگران اندوخته شده بود، بربودی. به جهت فرار از حق، بيعتی را که از گوشت و خونت بر تو لازمتر است، انکار کردی و آنچه را که هنوز گوش تو از آن پر و سينه ات از آن انباشته است، ناشنيده انگاشتی. بعد از حق، جز گمراهی آشکار چه تواند بود و بعد از صراحت، جز آميختن حق به باطل چه توان يافت.
پس حذر کن از شبهت و از آميختن آن به حق و باطل بپرهيز.
که زمان درازی است که فتنه پرده های خود آويخته و ظلمت آن ديدگان را کور ساخته است.
نامه ای از تو به من رسيد، سراسر سخن پردازی و مبهم و مغشوش، در آشتی جويی، سست و ناتوان. افسانه هايی که در بافتن آن نه دانشی به کار رفته و نه خردی.
همانند کسی شده ای که بر روی ريگ روان راه می سپرد يا در بيابانی تاريک، بی آنکه راه را بشناسد، گام بر می دارد. می خواهی به جايی فرا روی که برای تو دست نايافتنی است و به راهی روی که نشانه هايش ناپيداست. عقابان بلند پرواز به اوج آن نتوانند رسيد که در بلندی همبر عيوق است.
پناه می برم به خدا، که پس از من بست و گشاد کارهای مسلمانان را تو بر دست گيری. يا تو را منصبی دهم که با يکی از آنها عقدی توانی بست يا پيمانی توانی نهاد.
پس، هم اکنون، در پی چاره کار خويش باش که اگر تقصير و کوتاهی کنی، بندگان خدا به سوی تو بسيج شوند و درهای چاره به رويت بسته گردد، و آنچه امروز از تو می پذيرند، ديگر نخواهند پذيرفت. والسلام.