شام را از من می خواهی و من چيزی را که ديروز از تو منع می کرده ام امروز به تو نخواهم داد.
امّا اين که می گويی که جنگ، عرب را خرد و تباه کرد و اکنون او را جز نيم نفسی نمانده است، بدان که هر کس که در راه حق کشته شده به بهشت رفته و هر که در راه باطل جان باخته به جهنم.
اما اين سخن تو که ما در جنگ و مردان جنگی برابريم، نه چنين است. تو اهل شکی و من مرد يقينم. و آن قدر که مردم شام به دنيا آزمندند، بيشتر از آن مردم عراق به آخرت دلبسته اند.
اما اين سخنت که گويی، ما فرزندان عبد مناف هستيم، آری ما نيز چنين هستيم، ولی اميه کجا و هاشم کجا حرب کجا و عبد المطلب کجا ابو سفيان کجا و ابو طالب کجا مهاجر در راه خدا را با آزاد کرده«» چه نسبت. و آنکه نسبی صريح و آشکار دارد، با آنکه خود را به خاندانی بسته است، هرگز برابر نباشد. آنکه بر حق است همتای آنکه بر باطل است نبود، و مؤمن کجا و دغلکار کجا
و چه بد فرزندی است، آنکه پيرو پدرانی است که همه در دوزخ سرنگون شده اند.
افزون بر اينها، ما را فضيلت نبوّت است که به نيروی آن عزيزان را ذليل کرديم و ذليلان را نيرو و توان بخشيديم.
هنگامی که خداوند عرب را گروه گروه به دين خود در آورد و اين امت برخی برضا اسلام آورد و برخی بکراهت، شما از آن گروه بوديد که اگر اسلام را پذيرفتند يا به سبب رغبت به دنيا بود يا از بيم جان. و اين به هنگامی بود که پيشی گرفتگان به سبب پيشی گرفتنشان، به پيروزی رسيده بودند و مهاجران، نخستين نصيب خود از فضيلت برده بودند.
پس شيطان را از خود بهره مند مساز و او را بر نفس خود مسلط منمای.