از نافرمانى خدا در خلوت ها بپرهيزيد، زيرا همان كه گواه است، داورى مى كند.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت
عمران علیزاده
خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به نامه مورد نظر، شماره نامه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

نهج البلاغة

  1. بسم الله الرحمن الرحيم أما بعد حمد الله الذي جعل الحمد ثمنا لنعمائه
  2. و معاذا من بلائه
  3. و وسيلا إلى جنانه
  4. و سببا لزيادة إحسانه
  5. و الصلاة على رسوله نبي الرحمة
  6. و إمام الأئمة
  7.  و سراج الأمة
  8. المنتخب من طينة الكرم
  9. و سلالة المجد الأقدم
  10. و مغرس الفخار المعرق
  11. و فرع العلاء المثمر المورق
  12. و على أهل بيته مصابيح الظلم
  13. و عصم الأمم
  14. و منار الدين الواضحة
  15. و مثاقيل الفضل الراجحة
  16. صلى الله عليهم أجمعين
  17. صلاة تكون إزاء لفضلهم
  18. و مكافأة لعملهم
  19. و كفاء لطيب فرعهم و أصلهم
  20. ما أنار فجر ساطع و خوى نجم طالع
  21. فإني كنت في عنفوان السن و غضاضة الغصن
  22. ابتدأت بتأليف كتاب في خصائص الأئمة ( عليهم السلام  )
  23. يشتمل على محاسن أخبارهم و جواهر كلامهم
  24. حداني عليه غرض ذكرته في صدر الكتاب و جعلته أمام الكلام
  25. و فرغت من الخصائص التي تخص أمير المؤمنين عليا ( عليه السلام  )
  26. و عاقت عن إتمام بقية الكتاب محاجزات الزمان و مماطلات الأيام
  27. و كنت قد بوبت ما خرج من ذلك أبوابا و فصلته فصولا
  28. فجاء في آخرها فصل يتضمن محاسن ما نقل عنه ( عليه السلام  ) من الكلام القصير في المواعظ و الحكم و الأمثال و الآداب دون الخطب الطويلة و الكتب المبسوطة
  29. فاستحسن جماعة من الأصدقاء و الإخوان ما اشتمل عليه الفصل المقدم ذكره معجبين ببدائعه و متعجبين من نواصعه
  30. و سألوني عند ذلك أن أبدأ بتأليف كتاب يحتوي على مختار كلام مولانا أمير المؤمنين (عليه السلام) في جميع فنونه و متشعبات غصونه من خطب و كتب و مواعظ و آداب
  31. علما أن ذلك يتضمن من عجائب البلاغة و غرائب الفصاحة و جواهر العربية و ثواقب الكلم الدينية و الدنيوية ما لا يوجد مجتمعا في كلام و لا مجموع الأطراف في كتاب
  32. إذ كان أمير المؤمنين ( عليه السلام  ) مشرع الفصاحة و موردها و منشأ البلاغة و مولدها
  33. و منه ( عليه السلام  ) ظهر مكنونها و عنه أخذت قوانينها و على أمثلته حذا كل قائل خطيب و بكلامه استعان كل واعظ بليغ
  34. و مع ذلك فقد سبق و قصروا و تقدم و تأخروا
  35. لأن كلامه ( عليه السلام  ) الكلام الذي عليه مسحة من العلم الإلهي و فيه عبقة من الكلام النبوي
  36. فأجبتهم إلى الابتداء بذلك عالما بما فيه من عظيم النفع و منشور الذكر و مذخور الأجر
  37. و اعتمدت به أن أبين من عظيم  قدر أمير المؤمنين ( عليه السلام  ) في هذه الفضيلة مضافة إلى المحاسن الدثرة و الفضائل الجمة
  38. و أنه ( عليه السلام  ) انفرد ببلوغ غايتها عن جميع السلف الأولين الذين إنما يؤثر عنهم منها القليل النادر و الشاذ الشارد
  39. و أما كلامه فهو البحر الذي لا يساجل و الجم الذي لا يحافل
  40. و أردت أن يسوغ لي التمثل في الافتخار به (صلوات الله عليه) بقول الفرزدق أولئك آبائي فجئني بمثلهم إذا جمعتنا (يا جرير) المجامع
  41. و رأيت كلامه ( عليه السلام) يدور على أقطاب ثلاثة أولها الخطب و الأوامر و ثانيها الكتب و الرسائل و ثالثها الحكم و المواعظ
  42. فأجمعت بتوفيق الله تعالى على الابتداء باختيار محاسن الخطب ثم محاسن الكتب ثم محاسن الحكم و الأدب
  43. مفردا لكل صنف من ذلك بابا و مفصلا فيه أوراقا لتكون مقدمة لاستدراك ما عساه يشذ عني عاجلا و يقع إلي آجلا
  44. و إذا جاء شي ء من كلامه ( عليه السلام  ) الخارج في أثناء حوار أو جواب سؤال أو غرض آخر من الأغراض في غير الأنحاء التي ذكرتها و قررت القاعدة عليها نسبته إلى أليق الأبواب به و أشدها ملامحة لغرضه
  45. و ربما جاء فيما أختاره من ذلك فصول غير متسقة و محاسن كلم غير منتظمة لأني أورد النكت و اللمع و لا أقصد التتالي و النسق
  46. و من عجائبه ( عليه السلام  ) التي انفرد بها و أمن المشاركة فيها أن كلامه الوارد في الزهد و المواعظ و التذكير و الزواجر إذا تأمله المتأمل و فكر فيه المتفكر و خلع من قلبه أنه كلام مثله ( عليه السلام ) ممن عظم قدره و نفذ أمره و أحاط بالرقاب ملكه لم يعترضه الشك في أنه من كلام من لا حظ له في غير الزهادة و لا شغل له بغير العبادة قد قبع  في كسر بيت أو انقطع إلى سفح جبل لا يسمع إلا حسه و لا يرى إلا نفسه
  47. و لا يكاد يوقن بأنه كلام من ينغمس في الحرب مصلتا سيفه فيقط الرقاب و يجدل الأبطال و يعود به ينطف دما و يقطر مهجا و هو مع تلك الحال زاهد الزهاد و بدل الأبدال
  48. و هذه من فضائله العجيبة و خصائصه اللطيفة التي جمع بها بين الأضداد و ألف بين الأشتات
  49. و كثيرا ما أذاكر الإخوان بها و أستخرج عجبهم منها و هي موضع للعبرة بها و الفكرة فيها
  50. و ربما جاء في أثناء هذا الاختيار اللفظ المردد و المعنى المكرر و العذر في ذلك أن روايات كلامه ( عليه السلام  ) تختلف اختلافا شديدا
  51. فربما اتفق الكلام المختار في رواية فنقل على وجهه ثم وجد بعد ذلك في رواية أخرى موضوعا غير وضعه الأول إما بزيادة مختارة أو بلفظ أحسن عبارة فتقتضي الحال أن يعاد استظهارا للاختيار و غيرة على عقائل الكلام
  52. و ربما بعد العهد أيضا بما اختير أولا فأعيد بعضه سهوا و نسيانا لا قصدا و اعتمادا
  53. و لا أدعي مع ذلك أني أحيط بأقطار جميع كلامه ( عليه السلام) حتى لا يشذ عني منه شاذ و لا يند ناد
  54. بل لا أبعد أن يكون القاصر عني فوق الواقع إلي و الحاصل في ربقتي دون الخارج من يدي
  55. و ما علي إلا بذل الجهد و بلاغ الوسع و على الله سبحانه نهج السبيل و رشاد الدليل إن شاء الله
  56. و رأيت من بعد تسمية هذا الكتاب بنهج البلاغة
  57. إذ كان يفتح للناظر فيه أبوابها و يقرب عليه طلابها فيه حاجة العالم و المتعلم و بغية البليغ و الزاهد
  58. و يمضي في أثنائه من عجيب الكلام في التوحيد و العدل و تنزيه الله سبحانه و تعالى عن شبه الخلق ما هو بلال كل غلة و شفاء كل علة و جلاء كل شبهة
  59. و من الله سبحانه أستمد التوفيق و العصمة و أتنجز التسديد و المعونة و أستعيذه من خطإ الجنان قبل خطإ اللسان و من زلة الكلم قبل زلة القدم و هو حسبي و نعم الوكيل

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين وصلى الله على محمد سيد المرسلين و على أخيه و وجيه و خليفته على أمير المؤمنين و الهما الطيبين الطاهرين

نهج البلاغه این کتاب فصاحت و بلاغت، کتاب علم و حماسه، کتاب حکمت و موعظه از معجزات باب علم: علی بن ابیطالب ، و از منابع دانش و موعظه و هدایت است. نهج البلاغه کتابی است که به هر دانشمند و دانشجو، واعظ و متعظ، مورخ و محقق، زاهد و مجاهد، بتمام مسلمين مراجعه به آن، و استفاده از معارف بیشمارش لازم است.

نهج البلاغه کتابی است که در آن از زمین و آسمان، از ابتدای خلقت و قیامت، از اوصاف خدا و انسان، از اصول دین و فروع آن، از اخلاق و قصص گذشتگان، از جهاد و زهد، از تقوی و مبارزه، از زندگی و مرگ، از امثال و آداب، از صالحان و فاسدان و از سایر مطالب بسیار و معارف بیشمار سخن رفته که بجرأت می توان گفت: مجموعه ای از معارف الهی و بشری است.

نهج البلاغه مجموعه ای است از فرمایشات امام على علا که آنرا ابوالحسن محمد بن حسین معروف به شریف سید رضی متوفای ۴۰۶ ه بسال ۴۰۰ ه انتخاب و کل چینی نموده و به صورت کتاب درآورده است.

نظر به عظمت و اهمیت این کتاب شریف، و احتیاج شدید مردم به استفاده از مطالب آن، علماء و دانشمندان شروح و ترجمه های بسیار بطور مفصل و مختصر به آن نوشته اند.

این جانب هم خواستم سری از میان سرها درآورده، و اظهار ادب به پیشگاه ملک پایگاه مولى الكونين، يعسوب الدین امیرالمؤمنین علیه صلوات المصلين نموده ترجمه مختصری به این کتاب پر بها بنویسم.

در ترجمه های نوشته شده چند سطری از متن کتاب نقل و سپس در سطور چندی ترجمه آورده شده که برای اشخاص کم سواد تشخیص و تطبیق معنی بر متن دشوار است ولی در این ترجمه، جمله جمله ترجمه شده است که شاید مورد استفاده برادران و خواهران، و ذخیرۂ آخرت برای این حقیر باشد، صالح و طالح متاع خویش نمودند ... تا که قبول افتد و که در نظر آید.

و یکی دیگر از مزایای این کتاب این است که برای خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار باستثنای چند تا مدارک و مصادری غیر از نهج البلاغه در پاورقی آورده است، امید این که برادران و خواهران دینی از راهنمائیهای مفید و دعای خیر فراموشم نفرمایند.

عمران علیزاده

  1. پس از ثنا و ستایش خدائی که ثنا و ستایش را قیمت نعمتهایش قرار داده است.حمد عبارتست از ستایش زبانی در مقابل زیبائی ها و خوبی های اختیاری، و چون تمام خوبی ها و زیبائی ها از خداست و با اختیار اوست لذا همه حمدها از آن خداست).
  2. و آنرا پناهگاه و وسیله نجات قرار داده از بلا و گرفتاری.
  3. و راه و وسیله قرار داده برای رسیدن به بهشت خدا.
  4. و سبب زیادتی و فراوانی احسانش قرار داده و فرموده: ولئن شكرتم لأزيدنکم: اگر شکر کنید نعمت شما را زیاد میکنم.
  5. درود و رحمت باد به فرستاده او. نبي الرحمة: که پیامبر رحمت است (برای جهانیان رحمت و برکت است) .
  6. پیشوای پیشوایان است؛ همه رهبران و پیشوایان دینی از او پیروی و تبعیت میکنند.
  7. و چراغ هدایت امت است.
  8. از طینت و خمیره گرم (ارزش دار) انتخاب و آفریده شده است.
  9. و از فشرده مجد و عظمت سابقه دار و قدیمی، سلاله: فشرده و خلاصه هر چیز.
  10. و از محل رویش افتخار ریشه دار.
  11. و از شاخه بلند و بالای میوه دار و برگ دار (پر میوه و برگ دار انتخاب شده است).
  12. و صلوات بر اهل بیت او (طبق روایات سنی و شیعه اهل بیت عبارتند از حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام) که چراغهای تاریکیها می باشند، مصابیح: جمع مصباح: چراغ، ظلم: جمع ظلمت: تاریکی.
  13. و نگهدارنده های امت ها از سقوط در ضلالت و فساد، عصم: جمع عصمت بمعنی آنچه انسانرا حفظ می کند و نگه میدارد.
  14. و مناره های نمایان دین هستند (مناره جاهائی بود که در قدیم در آنها آتش میافروختند برای راهیابی مسافران و گمشده ها .
  15. و معیارهای و زین و سنگین فضیلت می باشند.
  16. درود و رحمت خدا به همه ایشان باد.
  17. درودی که برابر و مقابل فضل ایشان باشد، ازاء: برابر و مقابل
  18. و جزاء و پاداش عمل آنها باشد.
  19. و مانند پاکی فرع و اصل ایشان باشد، کفاء: نظیر، مانند.
  20. مادامی که صبح روشنگر نور می پخشد، و ستاره تابان غروب می کند، خوی: سقوط و غروب میکند.
  21. من در اوائل سن و طراوت شاخه ها(اعضاء) عنفوان: اول هر چیز، غضاضه: ترو تازگی، غضن:شاخه.
  22. شروع کرده بودم به تألیف کتابی در باره خصلتها و اوصاف مخصوص امامان عليهم السلام.
  23. که شامل می شد بر اخبار خوب و زیبای ایشان و گوهرهای سخنان آنها.
  24. مرا به تألیف آن کتاب واداشت هدفی که در اول آن کتاب بعنوان پیشگفتار ذکر نموده ام.
  25. و از اوصاف و خصائص اميرالمؤمنين على علیه السلام فارغ شدم.
  26. و مانع اتمام بقیه کتاب شد موانع روزگار و حوادث تأخیر اندازنده زمان، محاجزات: جمع محاجز: حائل و مانع، مماطلات: جمع مماطل: امروز و فردا کننده، بتاخیراندازنده.
  27. و من آنچه را که از این کتاب آماده شده بود به بابها و فصلها تقسیم و مرتب نموده بودم.
  28. در آخر آن فصلی بود شامل سخنان زیبای کوتاه که از آن حضرت نقل شده در باره مواعظ و حکمت ها و متل ها و آداب، نه خطبه های طولانی و نامه های مبسوط.
  29. جماعتی از دوستان آنچه را که فصل گفته شده شامل بود پسندیده و از بدائع آن شگفت زده شده و از حقائق خالص آن در تعجب شدند، آضدقاء: جمع صديق بمعنی دوست، بدایع: چیزهای عجیب و نوآور، نواصع: جمع ناصعه چیز خالص و روشن.
  30. در این موقع از من خواستند که شروع کنم به تألیف کتابی که شامل باشد به انتخاب شده سخنان مولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تمامی فنون آن و شاخه های متفرقش از خطبه ها و نامه ها و موعظه ها و آداب.
  31. میدانستم که اگر این کار انجام یابد متضمن و شامل خواهد بود از عجائب بلاغت و غرائب فصاحت، و جواهر عربیت، و کلمات نافذ و نورانی دینی و دنیوی به چیزهائی که در هیچ کلامی بطور مجتمع یافت نمی شود، و در هیچ کتابی بطور مجموع الأطراف گردآوری نخواهد بود.
  32. چون امیرالمؤمنین علا سر چشمه فصاحت و محل ورود آن بود، و محل ولادت بلاغت و جای نشو و نمای آن بود.
  33. و نکته های پنهان بلاغت از آن حضرت ظاهر شده، و قوانین بلاغت از او فرا گرفته شده، و با نمونه های او تطبیق نمونه هر خطيب سخنور، و از سخنان وی استفاده کرده و یاری جسته هر واعظ بليغ.
  34. با همه این آن حضرت پیشی گرفته و برتری یافته، و دیگران قصور نموده و کم در آمده اند، وی پیشتاز بوده و آنها پس مانده اند.
  35. چون در کلام آن بزرگوار نشانه ای هست از علم الهی، و بوی خوشی هست از سخنان رسول اکرم، مشحه: اثر و علامت، عبقه: عطر و بوی خوش.
  36. پس درخواست آنها را قبول نموده و شروع به عمل کردم که میدانستم این کار چه سود بزرگ، و نام نیک، و پاداش اخروی ذخیره شدنی دارد.
  37. مقصودم از جمع این کتاب آن بود که بیان و روشن کنم قدر و اندازه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در این فضيلت فصاحت و بلاغت، بعلاوه دارا بودنش بر محاسن بیشمار و فضائل زیاد، دره: زیاد، جمه: بسیار
  38. و اینکه آن بزرگوار تنها کسی است که به آخرین مرحله بلاغت رسیده از تمامی گذشتگانی که از آنها چیزهای خیلی کم و جسته و گریخته نقل می شود.
  39. و اما فرمایشات آن حضرت دریائی است که به ساحل آن نتوان رسید، و مجموعه فراوانی است که نتوان با آن بزرگوار برابر کرد.
  40. و می خواهم به من اجازه داده شود که در مقام افتخار به انتساب به آن حضرت به شعر فرزدق تمثل جویم که می گوید: اینها پدران من می باشند پس مانند ایشانرا بیاورای جریر چون در مقام افتخار باشیم.
  41. و دیدم که فرمایشات آن بزرگوار بر سه اصل و محور برمی گردد: اول خطبه ها و دستورها، دوم نامه ها و رساله ها، سوم حکمت ها و موعظه ها.
  42. با توفیق خدای متعال تصمیم گرفتم به انتخاب خطبه های زیبا، سپس نامه های زیبا، سپس حکمت ها و آداب خوب.
  43. برای هر یکی از این اقسام باب جداگانه معین نمودم و در آخر اوراق سفیدی باقی گذاشتم تا مقدمه و وسیله باشد برای جبران مطالبی که شاید فعلا از یادم رفته باشد و در آینده بدستم بیفتد و به یادم آید.
  44. و اگر چیزی از سخنان آنحضرت بدستم افتاد که در ضمن گفتگوئی واقع شده، یا جوابی است به سؤالی و از موضوعاتی که قبلا ذکر کردم و قواعدش را بیان نمودم، خارج باشد آنرا به بابی که مناسبتر و به هدف حضرت شبیه تر است لاحق کردم، حوار: مباحثه و گفتگو، آنحاء: جمع نحو بمعنی نوع و جور، ملامحه: بمعنی اشاره نمودن.
  45. و گاهی در ضمن مطالب انتخاب شده ام فصول غیر مرتب، و کلمات زیبای غیر منظم آورده ام، چون من نکته ها و جملات زیبا و ممتاز را نقل می کنم و وارد می نمایم و به ترتیب و پشت سر هم بودن قصد و توجه ندارم.
  46. و از عجائب آن بزرگوار که در آن تنها است و شریک ندارد این است که سخنان آن حضرت که در باره زهد و موعظه و پند و نهی وارد شده، اگر کسی در آنها تأمل و تفکر کند . و از قلب خود این معنی را بیرون کند که آنها سخن کسی است عظیم القدر و نافذ الأمر و مالک الرقاب می باشد . شک نخواهد کرد که آنها کلام کسی است که غیر از زهد نصيبي و جز از عبادت شغلی ندارد، در گوشه خانه ای سر به لاک خود کشیده، و یا از مردم بریده و به دامنه کوهی پناه برده و غیر از صدای خود نمی شنود، و غیر از خود نمی بیند.
  47. و باور نخواهد کرد که آنها سخن کسی است که با شمشیر آخته در جنگ غوطه ور شده، گردنها را می برد، و پهلوانها را به خاک می افکند، و باز می گردد و خون از شمشیرش می بارد، و تکه های دل مانند قطره از آن می ریزد، با همه اینها او زاهد زاهدان، و نیک نیکان است.
  48. و این از فضائل عجيب، و خصلتهای لطیف آن حضرت است که میان ضدها را در خود جمع کرده، و چیزهای مختلف را بهم پیوند داده است.
  49. بسیار اتفاق می افتد که با برادران دینی در این باره بحث و مذاکره کرده و ایشانرا به تعجب میآورم، و راستی این که شخصی مجمع اضداد باشد به جای عبرت و محل فکر و تدبر است.
  50. و گاهی اتفاق افتاده که در اثنای سخنان انتخاب شده لفظی به دو جور آمده و یا مطلبی مکرر نقل شده، علتش این است که در نقل سخنان آنحضرت اختلاف شدید است.
  51. گاهی سخن انتخاب شده در نقلی طوری آمده بود که همان طور نقل شده همان مطلب در روایت دیگر در غير محل اولش پیدا شده، با زیادت جملاتی و یا با لفظی زیباتر از نقل اول، لذا حال اقتضا کرد که دوباره نقل شود تا در انتخاب احتیاط شود، و سخنان پر ارزش محفوظ بماند.
  52. و گاهی علت تکرار این بوده که نسبت به سخنان انتخاب شده بعيدالعهد شده قسمتی از آنرا از روی سهو و نسیان نقل کرده ام نه از روی قصد و عمد.
  53. و با همه این من مدعی نیستم که به تمام اطراف و جوانب فرمایشات آنحضرت احاطه کرده ام، بطوری که هیچ سخن کمی و یا دور افتاده ای از دست من نرفته باشد.
  54. بلکه بعید نمیدانم که آنچه بدستم نرسیده بالاتر باشد از آنچه بدستم رسیده، و آنچه به بند و دست من افتاده کمتر باشد از آنچه از دستم خارج است.
  55. نیست بر من جز بکار بردن تلاش و بطور کامل از وسعت و قدرتم استفاده کردن، و بر خدای سبحان است نشان دادن راه درست، و راهنمائی کردن راهنما ان شاء الله
  56. پس از این جمع آوری چنین دیدم که این کتاب را نهج البلاغه بنامم.
  57. چون این کتاب به مطالعه کننده اش درهای بلاغت را می گشاید، و خواستاران آنرا به خواسته خود می رساند، و دانشمند و دانشجو به این کتاب محتاجند، و آرزوهای شخص بلیغ و زاهد در آنست.
  58. و در اثنای سخنان حضرت در باره توحید و عدل و مبری دانستن خدای متعال از شباهت مخلقوقات، جملات و عباراتی عجیب و غریبی ایراد می شود که بر طرف کننده هر عطش و شفابخش هر مرض و زائل کننده هر شبهه می باشد.
  59. و از خدای سبحان درخواست توفیق و مصونیت می نمایم، و تقاضای درستی و یاری میکنم، و به او پناه می برم از خطای قلب پیش از خطای زبان، و از لغزش کلام پیش از لغزش پا، و او مرا کافی و بهترین وکیل است.