بْخل ننگ و ترس نقصان است . و تهيدستى مرد زيرك را در برهان كُند مى سازد و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( مصطفی زمانی)  >  بازخواست امام عليه السلام از عقيل ( خطبه شماره 218 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به خطبه مورد نظر، شماره خطبه را وارد کنید

متن عربی

218-  و من كلام له (عليه السلام) يتبرأ من الظلم :
وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا فَقُلْتُ أَ صِلَةٌ أَمْ زَكَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ فَذَلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ وَ لَكِنَّهَا هَدِيَّةٌ فَقُلْتُ هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ أَ عَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِينُ .


متن فارسی

ص   545

بخدا سوگند اگر روى خار بيابان با چشم باز شب را بسر ببرم يا در كند و زنجير باشم بهتر دوست دارم كه روز قيامت خدا و پيامبر را در شرائطى ملاقات كنم كه به كسى ظلم كرده باشم و يا چيزى از مال دنيا بزور گرفته باشم . راستى چگونه ممكن است كه بخاطر بدنى كه بسوى نيستى رهسپار است و در خاك مدتها مى ماند بكسى ظلم كنم بخدا سوگند عقيل را ديدم تا آنجا گرسنه است كه از من يك من از گندم هاى بيت المال درخواست كرد . ديدم بچه هاى او ژوليده هستند، بر اثر فقر رنگ آنان پريده است، سياهى صورت آنان همانند سياهى وسمه (شبيه ذغال) است .
 عقيل چند مرتبه پيش من آمد و فشار آورد كه من باو گندم بدهم من گوش خود
ص   546
را نزديك او بردم . عقيل گمان كرد مى خواهم دين خود را باو بفروشم، راه خود را ترك كرده اختيارم را بدست او بدهم اما من آهنى را در آتش سرخ كردم سپس آهن گداخته را نزديك او بردم تا پند بگيرد . ناگهان فرياد عقيل مانند فرياد مريضان بلند شد و نزديك بود از اثر آتش دستش آتش بگيرد . به عقيل گفتم: نوحه گران در عزايت بنشينند آيا از آهنى كه انسانى براى كارهاى خود گرم مى كند ناراحت مى شوى و مرا بسوى آتشى مى كشانى كه خدا براى غضب خود (در جهنم) افروخته است . آيا تو از آتش دنيا ناراحت مى شوى و من از آتش قيامت ناراحت نشوم . شگفت انگيزتر از كار عقيل (كار اشعث بن قيس بود) درب خانه را كوبيدند، ظرفى را كه در پارچه پوشيده بودند آوردند . در پارچه حلوائى بود كه من از آن نفرت داشتم، زيرا با سمّ ماروقى كرده اى آن تهيه شده بود . باو گفتم: اين كه آورده اى هديه، زكاة يا صدقه است همه بر ما اهل بيت حرام است .آورنده گفت: نه زكاة است نه صدقه بلكه هديه است .باو گفتم: مادر بعزايت بنشيند آيا مى خواهى از طريق دين خدا (عنوان هديه بجاى رشوه) مرا گول بزنى آيا ديوانه شده اى، يا جنون پيدا كرده اى و يا هذيان ميگوئى . بخدا سوگند اگر آنچه در روى زمين زير آسمانهاى هفت گانه و در ميان افلاك باشد بمن بدهند و بگويند خدا را براى گرفتن پوست يك دانه جو از دهان مورى نافرمانى كنم نمى پذيرم و دنياى شما در نظرم از برگى كه در دهان ملخى باشد كه آن را مى خورد بى ارزشتر است . على عليه السلام را با نعمتى كه نابود مى شود چه كار با لذتى كه باقى نمى ماند چه ارتباط بخدا از غفلت عقل و لغزش ها پناه مى برم و از او كمك مى خواهم .

قبلی بعدی