متن عربی
322- وَ قَالَ (عليه السلام): لِأَنَسِ بْنِ مَالِک وَ قَدْ کانَ بَعَثَهُ إِلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَيرِ لَمَّا جَاءَ إِلَى الْبَصْرَةِ يذَکرُهُمَا شَيئاً مِمَّا سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) فِي مَعْنَاهُمَا فَلَوَى عَنْ ذَلِک فَرَجَعَ إِلَيهِ فَقَالَ إِنِّي أُنْسِيتُ ذَلِک الْأَمْرَ فَقَالَ (عليه السلام): إِنْ کنْتَ کاذِباً فَضَرَبَک اللَّهُ بِهَا بَيضَاءَ لَامِعَةً لَا تُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ.
قال الرضي : يعني البرص فأصاب أنسا هذا الداء فيما بعد في وجهه فکان لا يرى إلا مبرقعا.
متن فارسی
هنگامى که اميرالمومنين (عليه السلام) به بصره رسيد، انس بن مالک را، نزد طلحه و زبير فرستاد تا آنچه را از رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره آن دو شنيده به آنها يادآورى کند، انس از اين امر، گرانگوشى و سرپيچى کرد و به سوى آن حضرت بازگشت و گفت: (به راستى من چنين چيزى را فراموش کرده ام) پس اميرالمومنين (عليه السلام) فرمود: اگر تو در اين سخن دروغگو باشى، خداوند در چهره تو، سفيدى درخشانى پديدار سازد که عمامه، آن را پنهان نکند.
شريف رضى گويد: مقصود اميرالمومنين (عليه السلام) بيمارى برص و لک و پيس است که بعد از اين نفرين در چهره انس آشکار گرديد و چنين بود که کسى او را جز با برقع و پارچه اى که در روى صورت مى انداخت، نمى ديد.
قبلی بعدی