متن عربی
264- و في حديثه (عليه السلام):إِذَا بَلَغَ النِّسَاءُ نَصَّ الْحِقَاقِ فَالْعَصَبَةُ أَوْلَى.
و النص منتهى الأشياء و مبلغ أقصاها کالنص في السير لأنه أقصى ما تقدر عليه الدابة و تقول نصصت الرجل عن الأمر إذا استقصيت مسألته عنه لتستخرج ما عنده فيه فنص الحقاق يريد به الإدراک لأنه منتهى الصغر و الوقت الذي يخرج منه الصغير إلى حد الکبير و هو من أفصح الکنايات عن هذا الأمر و أغربها يقول فإذا بلغ النساء ذلک فالعصبة أولى بالمرأة من أمها إذا کانوا محرما مثل الإخوة و الأعمام و بتزويجها إن أرادوا ذلک. و الحقاق محاقة الأم للعصبة في المرأة و هو الجدال و الخصومة و قول کل واحد منهما للآخر أنا أحق منک بهذا يقال منه حاققته حقاقا مثل جادلته جدالا و قد قيل إن نص الحقاق بلوغ العقل و هو الإدراک لأنه (عليه السلام)إنما أراد منتهى الأمر الذي تجب فيه الحقوق و الأحکام. و من رواه نص الحقائق فإنما أراد جمع حقيقة هذا معنى ما ذکره أبو عبيد القاسم بن سلام. و الذي عندي أن المراد بنص الحقاق هاهنا بلوغ المرأة إلى الحد الذي يجوز فيه تزويجها و تصرفها في حقوقها تشبيها بالحقاق من الإبل و هي جمع حقة و حق و هو الذي استکمل ثلاث سنين و دخل في الرابعة و عند ذلک يبلغ إلى الحد الذي يتمکن فيه من رکوب ظهره و نصه في السير و الحقائق أيضا جمع حقة فالروايتان جميعا ترجعان إلى معنى واحد و هذا أشبه بطريقة العرب من المعنى المذکور أولا.
متن فارسی
در حديث اميرالمومنين عليه السلام است که :چون (دوشيزگان) به مرحله رشد و ادراک برسند، در اين صورت، خويشان پدر او (از قبيل برادر و عمو) (از جهت انتخاب همسر براى او) نسبت به ديگران (ظ- مقصود خويشان مادرى مى باشد) شايسته تر هستند.
شريف رضى گويد: نص (در ترکيب نص الحقاق) به معنى نهايت هر چيزى و رسيدن آن به حد نهايى خود مى باشد.
مانند به نهايت رسيدن در راهپيمايى که آن آخرين حدى است که چارپا، توانايى رسيدن به آن را دارد.
تو هنگامى مى گويى: نصصت الرجل عن الامر که پرسش از او را درباره امرى به آخر رسانده باشى تا آنچه مربوط به آن امر در نزد او يافته مى شود، بيرون بياورى، بنابراين اميرالمومنين (عليه السلام) از نص حقاق درک کردن و به حد رشد رسيدن را اراده مى فرمايد، براى اينکه چنين حالى، پايان عهد کودکى و زمانى است که طفل صغير در آن زمان، از کودکى خارج مى شود و وارد حد کبير بودن مى گردد.
ترکيب مزبور (نص حقاق) از جمله فصيحترين کنايه ها از اين امر (يعنى امر بلوغ مى باشد) که هر گاه زنان به اين حد رسيدند، پس خويشان پدرى در صورتى که محرم باشند از قبيل برادران و عموها، براى رسيدگى به کار زن، ا ز مادر او سزاوارتر هستند، همچنين در مورد شوهر دادن او، اگر قصد چنين کارى را داشته باشند و نيز حقاق به معنى نزاع مادر است (مادر دختر) با خويشان پدرى دختر درباره آن زن (يعنى دختر خود) و آن (يعنى کلمه حقاق) به معنى جدال و دشمنى و گفته هر يک به ديگرى است که من در اين امر از تو شايسته تر هستم.
گفته اند که از همين ماده است حاققته حقاقا مانند جادلته جدالا (با او، سخت به ستيزه جويى پرداختم) و نيز گفته شده است که مقصود از نص بلوغ عقلى است که همان ادراک مى باشد براى اينکه، اميرالمومنين عليه السلام نهايت امرى را اراده کرده است که هنگام رسيدن به آن، رعايت حقوق و عمل به احکام، بر انسان واجب مى گردد، و آن کس که به جاى نص حقاق، نص حقايق روايت کرده، جز اين نيست که او حقايق جمع حقيقت را روايت کرده است.
اين معنى، همان است که ابوعبيد، آن را ذکر کرده است و آنچه در اين باره به نظر مى رسد، اين است که مراد از نص حقاق در اينجا، رسيدن زن به حدى است که در آن حد، شوهر دادن و تصرف وى در حقوق خود، جايز خواهد بود.
استعمال کلمه حقاق در اين مورد، براى مانند کردن اشتران حقاق است که آن جمع حقه و حق مى باشد و آن، اشترى است که سه سال او تمام شده و داخل سال چهارم گرديده که در اين هنگام به حدى مى رسد که در آن حد، سوار شدن بر پشتش و راندن آن با سرعت و شدت امکان پذير مى گردد، و پابرجا مى شود حقايق نيز جمع حقه است و بنابر آنچه ذکر شد، هر دو روايت (نص حقاق و نص حقايق) به يک معنى بر مى گردد، و اين معنى اخير از معنايى که قبلا ذکر شد، به طريقه و روش عرب (در استعمال کلمات) شبيه تراست.