از نافرمانى خدا در خلوت ها بپرهيزيد، زيرا همان كه گواه است، داورى مى كند.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( علی اصغر فقیهی)  >  به عثمان بن حنيف ( نامه شماره 45 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم

متن عربی

45.و من کتاب له (علیه السلام) إلی عثمان بن حنيف الأنصاري و کان عامله علی البصرة و قد بلغه أنه دعي إلی وليمة قوم من أهلها، فمضی إليها قوله :
أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاک إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَک الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْک الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّک تُجِيبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْک عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ أَلَا وَ إِنَّ لِکلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِي‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکمْ قَدِ اکتَفَی مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّکمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِک وَ لَکنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا کنَزْتُ مِنْ دُنْيَاکمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَی کانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَک مِنْ کلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَکمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَک وَ غَيْرِ فَدَک وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکمُ وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَی تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکبَادٌ حَرَّی أَوْ أَکونَ کمَا قَالَ الْقَائِلُ :
وَ حَسْبُک دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ * وَ حَوْلَک أَکبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ
أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِکهُمْ فِي مَکارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَکلُ الطَّيِّبَاتِ کالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَک سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ وَ کأَنِّي بِقَائِلِکمْ يَقُولُ إِذَا کانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ.
وَ مِنْ هَذَا الْکتَابِ ، وَ هُوَ آخِرُهُ :
إِلَيْک عَنِّي يَا دُنْيَا فَحَبْلُک عَلَی غَارِبِک قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِک وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِک وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِک أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِک أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِک فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ وَ اللَّهِ لَوْ کنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً وَ قَالَباً حِسِّيّاً لَأَقَمْتُ عَلَيْک حُدُودَ اللَّهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِيِّ وَ أُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي وَ مُلُوک أَسْلَمْتِهِمْ إِلَی التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ إِذْ لَا وِرْدَ وَ لَا صَدَرَ هَيْهَاتَ مَنْ وَطِئَ دَحْضَک زَلِقَ وَ مَنْ رَکبَ لُجَجَک غَرِقَ وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِک وُفِّقَ وَ السَّالِمُ مِنْک لَا يُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَ الدُّنْيَا عِنْدَهُ کيَوْمٍ حَانَ انْسِلَاخُهُ اعْزُبِي عَنِّي فَوَاللَّهِ لَا أَذِلُّ لَک فَتَسْتَذِلِّينِي وَ لَا أَسْلَسُ لَک فَتَقُودِينِي وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي کعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُک وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ يَأْکلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَی بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ طُوبَی لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَی رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَکتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا حَتَّی إِذَا غَلَبَ الْکرَی عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ کفَّهَا فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِکرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ أُولئِک حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فَاتَّقِ اللَّهَ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ وَ لْتَکفُفْ أَقْرَاصُک لِيَکونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُک .

 


متن فارسی

شريف رضی گويد: چون زياد، اين نامه را خواند گفت: سوگند به پروردگار کعبه، ابوسفيان به اين امر شهادت داده و اين امر، همواره در نظر و فکر او بود، تا آن زمان که معاويه او را، برادر خود خواند، (همچنين شريف رضی گويد): در سخن اميرالمومنين (علیه السلام)کلمه واغل يعنی کسی که در جمع باده گساران خود را وارد می سازد تا با آنها شراب بنوشد اما چون او، جزء آنها نيست، همواره جلو او گرفته می شود و از ورودش مانع می گردند و نوط مذبذب چيزی است از قبيل کاسه چوبين يا ظرفی بزرگ و چيزهای ديگری از اين نوع که آن را به بار شتر سوار، آويزان می کنند که چون حيوان را با آلتی، برانگيزند تا تند برود، آن ظرف پيوسته به لرزه درمی آيد.

 نامه ای است از اميرالمومنين (علیه السلام)به عثمان بن حنيف انصاری عامل آن حضرت در بصره و به تحقيق اميرالمومنين (علیه السلام)اطلاع يافته بود که وی به وليمه گروهی از مردم بصره دعوت شده و به سوی آن وليمه رفته است:

اما بعد ای پسر حنيف، پس همانا به من خبر رسيده است که مردی از جوانان (يا جوانمردان) بصره تو را به ميهمانی و وليمه ای که ترتيب داده بود دعوت کرده و تو برای رفتن به آنجا، شتاب کرده ای، در حالی که غذاهای رنگارنگ و ظرفهای بزرگی از خوراکيها که در برابرت نهاده می شد، برايت خوشايند و گوارا بوده است، من گمان نمی کردم که تو دعوت به ميهمانی گروهی را بپذيری که مستمندان و تنگدستان ايشان از در رانده شوند و بی نيازان و توانگران آنها، دعوت گردند، پس درباره آنچه از اين خوراکيها به دهانت می نهی، بينديش، آن گاه هر چيزی را که در حلال بودن يا حرام بودن آن شبهه داری، از دهانت بيرون بينداز و هر چه را به پاکيزگی و حلال بودن راههای به دست آوردن آن، يقين داری، تناول کن.
 آگاه باش که برای هر کسی که در امور دينی و معنوی خود از ديگری پيروی و کسب علم می کند، امام و پيشوايی است که آن کس به دنبال او می رود و از نور علمش، روشنايی می جويد، آگاه باشيد که امام شما از دنيای خود دو جامه کهنه و از خوردنيهای خود، به دو گرده نان، اکتفا کرده، آگاه باشيد که شما به اين گونه زندگی، توانا نيستيد ليکن شما با پرهيزکاری و کوشش در راه حق و پاکدامنی و استواری در دين، مرا ياری کنيد، که قسم به خدا از دنيای شما نه بدره ای زر، اندوختم و نه مال فراوانی از غنيمتهای آن، ذخيره کردم و نه به جای آن دو جامه کهنه خود، جامه کهنه ديگری آماده ساختم، آری، در ميان تمام چيزهايی که آسمان بر آنها سايه افکنده فدک در دست ما بود، پس چند تن از قومی از اينکه فدک در دست ما باشد، بخل ورزيدند (و آن را از دست ما گرفتند) و چند تن ديگر سخاوت کردند و از آن چشم پوشيدند.
و نيکو داوری است خدا، فدک و غير فدک، به چه کار من می آيد، در حالی که جايگاه نفس و تن آدمی، فردا در گور خواهد بود که در تاريکی گور نشانه های آن از ميان می رود و خبرهای آن، نهان می گردد، و در گودالی که اگر وسعت آن افزوده گردد و دو دست حفر کننده، آن را گشاد سازد، سنگ و کلوخ متراکم فرو می ريزد و کسی را که در آن فرود آورده شده، می فشارد، و خاک به هم فشرده شده، منفذهای آن را می بندد، همانا که اين نفس و تننفس و تن من است، که آن را با تقوی پرورش می دهم، و در تهذيب آن می کوشم، تا در آن روزی که ترس از آن روز بزرگترين ترسهاست (يعنی روز قيامت) ايمن باشد و در اطراف لغزشگاهها (ظ پل صراط) پابرجا و استوار بماند.
 و اگر من بخواهم و اراده کنم هر آينه به اين عسل صاف و خالص و مغز اين گندم و پارچه های بافته شده از اين ابريشم، راه می برم و دست می يابم، ليکن چه بعيد و دور است که هوای نفس، بر من چيره گردد و شدت حرص، مرا برای برگزيدن خوراکيها، به سوی خود بکشاند، در حالی که ممکن است در حجاز يا يمامه، کسی باشد که نتواند به گرده ای نان دست يابد، کسی که سير بودن شکم را به ياد ندارد يا اينکه من با شکم بر آمده از طعام شب را به روز برسانم در حالی که شکمهای گرسنه و جگرهای گرم شده (از گرسنگی و تشنگی) در اطرافم به سر برند، يا چنان باشم که سراينده اين بيت گفته است: و حسبک داء ان تبيت ببطنه و حولک اکباد تحن الی القد (همين درد و ننگ تو را بس است که با شکم پر از طعام، شب را به روز بياوری در حالی که در اطراف تو، جگرهايی است که در آرزوی دست يافتن به ظرفی از پوست که روزی طعامی در آن بوده، هستند تا آن پوست را به جای غذا بخورند) آيا من درباره خود به اين امر قانع باشم که مردم به من اميرالمومنين بگويند، اما در سختيهای روزگار با آنان شريک نباشم؟ يا در زندگی خشن و دشوار، اسوه و مقتدای ايشان نگردم؟ من برای اين آفريده نشده ام که خوردن غذاهای پاکيزه، مرا سرگرم سازد و در اين باره، همچون چارپايی باشم که افسار او را در کناری بسته باشند و همه توجه و علاقه او به علوفه و خوراک خود باشد، يا همانند حيوانی رها و آزاد باشم که کار او به هم زدن زباله ها و يافتن چيزی از ميان آنها و پر کردن شکم خود از آن است و از قصدی که برای او دارند (که سرش را ببرند و گوشتش را بخورند) غافل است، و نيز آفريده نشده ام که بيهوده رها شوم و مهمل و بيکار بمانم يا رشته ضلالت را به سوی خود بکشم يا بدون اراده راه گمراهی را بپيمايم، گويی من گوينده شما را می بينم که می گويد: هر گاه اين (دو گرده نان) خوراک پسر ابوطالب باشد، پس به راستی ضعف و ناتوانی او را از نبرد با حريفان و جنگ با دلاوران، باز داشته است، آگاه باشيد و بدانيد که درخت کوهی و بيابان (که از توجه و مراقبت برخوردار نيست) چوبش، از چوبهای ديگر سختتر و محکمتر است ) ( و روييدنيهای سبز و خوش منظر، از روييدنيهای ديگر نازکتر و سستتر است و گياهان صحرايی و کوهی، آتش آنها پر شعله تر و خاموش شدن آنها ديرتر است، و (بدانيد که) من نسبت به رسول خدا (صلی الله عليه و آله ) و پيوستگی من با آن حضرت، مانند نسبت و پيوستگی دو درخت خرمايی است که هر دو از يک اصل و ريشه هستند و مثل نسبت و پيوستگی ذراع است با بازو، قسم به خدا اگر عربها، پشت به پشت همديگر بدهند و در نبرد با من يکديگر را ياری کنند، هر آينه در برابر آنها، پشت نمی گردانم (نمی گريزم) و هر گاه فرصتهايی دست دهد که بر آنها تسلط يابم (يا گردنشان را بزنم) به اين کار شتاب خواهم کرد.
 و به زودی در پاک کردن زمين از اين کالبد وارونه کار و جسم کج انديش، کوشش خواهم نمود تا آن زمان که کلوخها از دانه های درو شده بيرون انداخته شود (ظ و مخالفان راه حق از ميان مومنان طرد گردند).
ای دنيا از من فاصله بگير، پس مهارت بر روی شانه ات می باشد و به هر جا می خواهی برو (و مرا با تو، سر و کاری نيست) که به تحقيق من از چنگالت رها شدم و از دامهايت خلاص گرديدم و از رفتن و افتادن در پرتگاههايت دوری جستم.
 (ای دنيا) کجا هستند نسلهايی که تو با بازيها و شوخيهای خود، آنها را فريب دادی؟ کجا هستند امتهايی که با آرايشها و زينتهای ظاهر فريب خود آنها را به فتنه انداختی؟ آگاه باش که ايشان، گروگان گورها هستند (تا آن روز که آنها برای حساب اعمالشان تحويل قيامت داده شوند) ولحدها آنان را در بر گرفته است.
 به خدا قسم ، ای دنيا اگر جسم بودی که ديده می شدی يا قالبی بودی که حس می گرديدی، هر آينه به اين جرم که تو بندگانی را با وعده رساندن آنها به آرزوهايشان فريب دادی و امتها و گروههايی را، در پرتگاههای هلاک افکندی و نيز به علت اينکه پادشاهانی را تسليم نابودی کردی، و آنها را در آبشخورهای بلاء و رنج در جايی که نه وارد شدن به آن آسان بود و نه بيرون آمدن از آن، امکان داشت، برای اين امور، حدود الهی را بر تو، جاری می ساختم هيهات و چه بعيد است که من فريب تو را بخورم و به تو اعتماد کنم که هر کس بر پشت لرزان تو گام نهاد، پايش لغزيد (و با سر به زمين خورد) و آنکه بر روی آبهای انبوه و پر موج تو سوار شد و به آن اعتماد کرد، غرق گرديد و هر که از بند دامهای تو، روی برتافت کامياب شد.
 کسی که از شر تو، سالم بماند اگر هم جای فرود آمدن او، تنگ باشد و در سختی قرار گيرد، باکی ندارد و دنيا در نظر چنين کسی مانند روزی است که به پايان رسيدن آن نزديک است، ای دنيا از من دور شو، که به خدا قسم، من مطيع و رام تو نمی گردم تا در نتيجه آن مرا به خواری بکشانی و منقاد و فرمانبر تو نمی شوم تا مرا به هر جا که می خواهی ببری.
 به خدا قسم ياد می کنم که جز در مواردی که خواست و اراده خدا تعلق گيرد، هر آينه و البته خود را با رنج و ناراحتی پرورش می دهم، به گونه ای که برای خوراک خود به گرده ای نان، اگر به دست آيد، خشنود گردد و برای نان خورش خود به نمک قانع باشد و هر آينه و به يقين، چشمم را به حال خود می گذارم تا مانند چشمه آبی که جريان آن قطع گشته، چندان بگريد تا از اشک تهی گردد.
 آيا حيوانی می چرد و شکم خود را از علوفه پر می سازد، آن گاه به پهلو می افتد؟ و آيا گله ای از گوسفندان، از گياهان مخصوص به خود سير می شوند و در محل استراحت خود می خوابند؟ و آيا علی هم، (مانند آنها) توشه و غذای خويش را می خورد سپس به استراحت می پردازد؟ در اين صورت، چشم او روشن باد که پس از سالهای طولانی، از چارپای بی چوپان رها از تکليف و گوسفندان چرنده، پيروی کرده است.
 خوشا به حال کسی که امور فريضه شده از سوی پروردگار خود را ادا کرده است و دشواری انجام آن را، همچون خاری که پهلو را می سايد، برای خود پذيرفته و تحمل نموده است (ظ يعنی در انجام تکاليف خود شکيباست) و در شب خواب را از ديدگان خود دور ساخته تا آن زمان که خواب بر چشمان او چيره گردد، در آن وقت همان زمين را بستر قرار دهد و کف دستها را بالش خود سازد، در ميان گروهی که بيم از روز معادشان ديدگانشان را بيدار نگاه داشته و پهلوهايشان را از خوابگاههايشان تهی داشته، لبانشان، به آهستگی با ذکر پروردگارشان می جنبد و در اثر استغفار طولانی و مکرر، گناهانشان پراکنده و محو می گردد.
 اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون (آنان حزب و گروه خاص خدا هستند، آگاه باش که حزب خدا، ايشان رستگارانند بنابر آنچه گفته شد ای پسر حنيف، از خشم خدا بترس و بايد همان چند قرص نان تو، برايت کافی باشد تا موجب رهايی تو از آتش دوزخ گردد.

 

قبلی بعدی