اگر بندة خدا اجل و پايان كارش را مى ديد، با آرزو و فريب آن دشمنى مى ورزيد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه (سید علی نقی فیض السلام)  >  دختر و خویشان پدری ( حکمت شماره 4 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به خطبه مورد نظر، شماره خطبه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به نامه مورد نظر، شماره نامه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

«1204»

4.و في حديثه (عليه السلام) :إِذَا بَلَغَ النِّسَاءُ نَصَّ الْحَقَائِقِ فَالْعَصَبَةُ أَوْلَى .

وَ يُرْوَى نَصُّ الْحِقَاقِ.و النص منتهى الأشياء و مبلغ أقصاها كالنص في السير لأنه أقصى ما تقدر عليه الدابة و تقول نصصت الرجل عن الأمر إذا استقصيت مسألته عنه لتستخرج ما عنده فيه فنص الحقاق يريد به الإدراك لأنه منتهى الصغر و الوقت الذي يخرج منه الصغير إلى حد الكبير و هو من أفصح الكنايات عن هذا الأمر و أغربها  يقول فإذا بلغ النساء ذلك فالعصبة
«1205»

أولى بالمرأة من أمها إذا كانوا محرما مثل الإخوة و الأعمام و بتزويجها إن أرادوا ذلك و الحقاق محاقة الأم للعصبة في المرأة و هو الجدال و الخصومة و قول كل واحد منهما للآخر أنا أحق منك بهذا يقال منه حاققته حقاقا مثل جادلته جدالا و قد قيل إن نص الحقاق بلوغ العقل و هو الإدراك لأنه (عليه السلام)  إنما أراد منتهى الأمر الذي تجب فيه الحقوق و الأحكام و من رواه نص الحقائق فإنما أراد جمع حقيقة  هذا معنى ما ذكره أبو عبيد القاسم بن سلام و الذي عندي أن المراد بنص الحقاق هاهنا بلوغ المرأة إلى الحد الذي يجوز فيه تزويجها و تصرفها في حقوقها تشبيها بالحقاق من الإبل و هي جمع حقة و حق و هو الذي استكمل ثلاث سنين و دخل في الرابعة و عند ذلك يبلغ إلى الحد الذي يتمكن فيه من ركوب ظهره و نصه في سيره و الحقائق أيضا جمع حقة فالروايتان جميعا ترجعان إلى معنى واحد و هذا أشبه بطريقة العرب من المعنى المذكور أولا.


متن فارسی

ص1206

4.در گفتار آن حضرت عليه السّلام است (در انتخاب شوهر براى دختر)
1-  هرگاه زنان (دختران) بحدّ كمال رسند (هنگام زناشويى و تصرّف آنها در حقوقشان برسد) پس خويشان پدرى (از خويشان مادرى به شوهر دادن او) سزاوارترند. (سيّد رضىّ «رضى اللّه عنه» فرمايد:) و (بجاى نصّ الحقائق) نصّ الحقاق هم روايت ميشود، و نصّ منتهى درجه و پايان چيزها است مانند نصّ در رفتار كه آن نهايت رفتارى است كه چارپا به رفتن آن توانائى دارد، و تو ميگوئى: نصصت الرّجل عن الأمر يعنى پرسش خود را در باره فلان امر از فلان مرد بپايان رسانيدم، هنگاميكه پرسش از آن امر را از او بپايان رسانيده باشى تا آنچه نزد او مى باشد بدست آورى، پس حضرت از (جمله) نصّ الحقاق اراده فرموده است :بحدّ كمال رسيدن دختران را كه آن پايان خردى است كه صغير بحدّ بزرگى مى رسد، و فرمايش حضرت (نصّ الحقاق) از رساترين و شگفت ترين كنايه ها است از اين معنى، مى فرمايد: هرگاه دختران بآن حدّ (هنگام زناشويى) رسيدند پس خويشان پدرى به دختر هرگاه محرم باشند مانند برادران و عموها از مادرش به شوهر دادن آن دختر اگر بخواهند او را شوهر دهند سزاوارترند، و (لفظ) حقاق از محاقّه و زد و خورد مادر است با خويشان پدرى دختر در باره او، و محاقّة همان نزاع و زد و خورد و گفتگوى هر يك با ديگرى است كه من از تو به شوهر دادن او سزاوارترم، و از آن گرفته شده است كه مى گويند: حاققته حقاقا مانند جادلته جدالا يعنى با او نزاع و زد و خورد نمودم، و گفته اند: نصّ حقاق عبارت است از بلوغ عقل و آن رسيدن بحدّ كمال است، زيرا امام عليه السّلام (از اين فرمايش) اراده نموده است منتهى و رسيدن هنگامى را كه بآن حقوق و احكام (به دختر) واجب ميشود، و آنكه نصّ الحقائق روايت كرده حقائق را جمع حقيقة خواسته. اينست معنى آنچه ابو عبيد قاسم ابن سلام (كه در لغت و حديث و ادب و فقه و درستى روايت و بسيار دانشمندى از مشاهير و مردان بنام است، و در مكّه پس از فراغ از اعمال حجّ در سال دويست و بيست و دو يا سه يا چهار هجرى وفات كرده) بيان نموده است، و آنچه نزد من است آنست كه مراد و مقصود از نصّ حقاق در اينجا رسيدن دختر است بحدّى كه زناشويى و تصرّف او در حقوقش روا باشد بجهت تشبيه و مانند بودن به حقاق از شتر و آن جمع حقّه و حقّ است كه شترى است كه سه سال را تمام كرده به سال
 

ص1207

چهارم در آيد و آن هنگام مى رسد بحدّى كه ممكن است سوار شدن بر پشت او و خوب راندنش در رفتار، و حقائق نيز جمع حقّه است و بازگشت هر دو روايت (نصّ الحقائق و نصّ الحقاق) بيك معنى است، و اين (كه ما بيان كرديم) بطريقه و روش عرب شبيه تر است از معنى كه اوّل بيان شد.

 
قبلی بعدی