عمرى كه خدا از فرزند آدم پوزش را مى پذيرد شصت سال است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( علی اصغر فقیهی)  >  دنباله نامه ای دیگر به معاويه ( نامه شماره 9 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم

متن عربی

9.و من کتاب له (علیه السلام) إلی معاوية :
فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِيِّنَا وَ اجْتِيَاحَ أَصْلِنَا وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِيلَ وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْفَ وَ اضْطَرُّونَا إِلَی جَبَلٍ وَعْرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَی الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَ الرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ مُؤْمِنُنَا يَبْغِي بِذَلِک الْأَجْرَ وَ کافِرُنَا يُحَامِي عَنِ الْأَصْلِ وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَيْشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِيهِ بِحِلْفٍ يَمْنَعُهُ أَوْ عَشِيرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَکانِ أَمْنٍ وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلی الله عليه وآله ) إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَی بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ فَقُتِلَ عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ يَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يَوْمَ مُؤْتَةَ وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَکرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِي أَرَادُوا مِنَ الشَّهَادَةِ وَ لَکنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِيَّتَهُ أُجِّلَتْ فَيَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَکنْ لَهُ کسَابِقَتِي الَّتِي لَا يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَّهَ يَعْرِفُهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی کلِّ حَالٍ وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ إِلَيْک فَإِنِّي نَظَرْتُ فِي هَذَا الْأَمْرِ فَلَمْ أَرَهُ يَسَعُنِي دَفْعُهُمْ إِلَيْک وَ لَا إِلَی غَيْرِک وَ لَعَمْرِي لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَيِّک وَ شِقَاقِک لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِيلٍ يَطْلُبُونَک لَا يُکلِّفُونَک طَلَبَهُمْ فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا سَهْلٍ إِلَّا أَنَّهُ طَلَبٌ يَسُوءُک وِجْدَانُهُ وَ زَوْرٌ لَا يَسُرُّک لُقْيَانُهُ وَ السَّلَامُ لِأَهْلِهِ .


متن فارسی

دنباله نامه ای است از اميرالمومنين (علیه السلام)به معاويه:
آنگاه قوم ما (يعنی قبيله قريش) قصد کشتن پيامبر ما و پريشان حال ساختن و از ميان بردن ما را کردند و انواع اندوهها و ناراحتيها را بر ما در نظر گرفتند و آزارهای گوناگون را نسبت به ما انجام دادند، ما را از زندگی خوب و گوارا بازداشتند، و ترس را ملازم و همراه ما ساختند، و به رفتن و ماندن در کوهی سخت و خشک که راه پيمودن در آن، بسيار دشوار بود، ناگزيرمان کردند و آتش جنگ را برای ما افروختند پس خداوند برای ما چنين مقدر فرمود که از حوزه شريعت بر حق او، دفاع کنيم، و برای حفظ و حرمت شريعت او بايستيم.
 مومن ما در اين امر (يعنی دفاع از شريعت حقه و حمايت از پيامبر (صلی الله عليه و آله )) طالب مزد از خداوند بود و کافر ما از اصل و ريشه خويشاوندی با پيغمبر (صلی الله عليه و آله ) دفاع می کرد، کسانی از قريش که اسلام آورده بودند، از رنجی که ما (بنی هاشم) در آن به سر می برديم، آسوده خاطر بودند (و دچار ناراحتی و رنج نبودند) و اين، يا به علت سوگند و پيمانی بود که با مشرکان بسته بودند که همين پيمان از رسيدن آسيب و خطر به آنها مانع می گرديد يا به واسطه عشيره و قو م ايشان بود که از آنان دفاع می کردند از اين روی اينان از اين که کشته شوند، در محل امنی قرار داشتند (در امان بودند) رسول الله (صلی الله عليه و آله )چنين بود که چون جنگ شدت می يافت و ميدان نبرد از خون سرخ می گرديد و سپاهيان در بيم و هراس قرار می گرفتند و از جنگ خودداری می کردند، اهل بيت خويش را به جلو می فرستاد و به وسيله آنان، اصحاب خود را از گرمی شمشيرها و نيزه ها نگاه می داشت، بنابراين عبيده بن الحارث (پسر عموی آن حضرت) در جنگ بدر و حمزه (عموی آن حضرت) در جنگ احد و جعفر (پسر عموی آن حضرت) در جنگ موته، به شهادت رسيدند و کسی که اگر می خواستم و مايل بودم نام او را بر زبان می آوردم، (مقصود خود اميرالمومنين است) مانند آنان طالب شهادت بود ليکن، مدت عمر آن چند تن (يعنی عبيده و حمزه و جعفر) سپری شد و مرگ آن کس، (که نام او را بر زبان نياوردم) به تاخير افتاد، پس من در شگفتی و تعجبم از اين روزگار در زمانی که، من به حالی در آمدم که آن کس که مانند من، قدم در راه دفاع از دين بر نداشته، با من قرين می گردد، کسی که مانند من، سابقه ای در پذيرفتن دين و حمايت از آن ندارد، سابقه ای که هيچکس به آن نمی رسد (يا نمی تواند به آن توسل جويد) مگر اين که ادعا کننده ای چيزی را ادعا کند که من نسبت به آن شناسايی ندارم و گمان می برم که خدا نيز آن را نشناسد، و ستايش خدای را است در هر حال و وضعی.
 و اما در مورد آنچه درخواست کرده ای که کشندگان عثمان را به تو تسليم کنم، پس همانا من، در اين امر، انديشه کردم به رای و فکر من نرسيد که آنها را به تو يا غير تو بسپارم، به جان خودم قسم (ای معاويه) اگر از گمراهی خود و ايجاد اختلاف، ميان مسلمانان و دشمنی با آنان، دست بر نداری و خود را از اين کار جدا نسازی، هر آينه و البته، به زودی، آنان را (کسانی از کشندگان عثمان يا از مسلمانان را) خواهی شناخت که تو را می جويند و به تو زحمت نمی دهند که در خشکی و دريا و يا کوه و دشت، ايشان را بجويی، جز اين که اين جستجويی است، که يافتن آن (يعنی چون تو را بيابند) تو را بدحال می سازند و ديدارکنندگانی هستند که ديدن آنان تو را خوشحال نمی کند.
و سلام به کسانی که شايستگی آن را دارند .

 

قبلی بعدی