نحوه استفاده از متن كهن نهج البلاغه در دنياي امروز
نشستي با حضور سه تن از انديشمندان حوزه ي دين آقايان دكتر محمود صدري استاد دانشگاه تگزاس و دكتر منصور پهلوان استاد دانشگاه تهران و دكتر سعيد وصالي استاد جامعه شناسي دانشگاه علامه طباطبايي.
دكتر وصالي: از اينكه دعوت بنياد نهج البلاغه را قبول كرده و در اين جلسه شركت فرموديد سپاسگزاريم. بنياد نهج البلاغه از تمامي كساني كه در زمينه ي كتاب شريف نهج البلاغه به تفكر، تعمق و تحقيق مي پردازند استقبال مي نمايد و سعي در انتشار ديدگاههاي آنها دارد.
جناب آقاي دكتر منصور پهلوان مدت ها است كه درباره كتب تفسيري و روايي مشغول به كنكاش بوده و همچنين در زمينه نهج البلاغه تلاش هاي ارزنده اي انجام داده اند كه تصحيح و توضيح شرح كاشاني بر نهج البلاغه از جملة آنهاست. جناب آقاي دكتر محمود صدري نيز حوزة جامعه شناسي دين بالاخص اسلام و مسيحيت مطالعات زيادي انجام داده اند كه در قالب كتب و مقالات متعدد از سوي انتشارات آكسفورد و غيره به چاپ رسيده اند. فرصت را مغتنم شمرده و از اين دو استاد محترم دعوت به عمل آورديم تا بحثي را دربارة نهج البلاغه مطرح سازيم.
از مباحثي كه امروزه در محافل علمي بسيار مورد توجه است تغييرات جهاني و ورود به دنياي جديد مي باشد. از آنجا كه منابع ديني جاودان مي باشند در برهه هاي گذار به جهان جديد مستلزم بازبيني اند تا اين جاودانگي دچار خلل نشود. فصلنامة نهج البلاغه با اين رويكرد سعي در گشايش باب مباحثي دربارة سخنان اميرالمؤمنين دارد تا خوانندگان محترم وقوف بيشتري نسبت به آراء ايشان حاصل كنند. مضامين نهج البلاغه در حدود 1400 سال قبل بيان شده و سپس در حدود هزار سال پيش توسط سيد شريف رضي رحمه الله جمع آوري گرديده است تا از فراموشي و غبار ايام رهايي يابد. همة ما مي دانيم كه حضرت علي عليه السلام در زماني مي زيسته اند كه جامعة عرب به تازگي از خصايص جاهلي رها شده بود. سخن گفتن با اين مردم نمي تواند چندان خالي از دشواري باشد. اما واضح است كه كلام اميرالمؤمنين تنها براي شنوندة همزمان او نيست، اين سخنان مي توانند قابليت تسري در امتداد زمان پيدا كنند.
اينك در اوان قرن پانزدهم هجري ما اين سخنان را پيش روي خود داريم. دلايل فراوان عقلي و كلامي ما را وا مي دارند كه اين بيانات را فرا راه خود قرار دهيم و از آنها راهنمايي بجوئيم. قابل ذكر آنكه بخش زيادي از اين كتاب حاوي ظرفيت ها و قابليت هاي اجتماعي اند و مي توانند در حيات جمعي مورد استفاده واقع شوند. بنابراين، شايد استفاده از اين كلمات در قالب هاي جامعه شناسانه خالي از فايده نباشد.
به نظر مي رسد نتايجي كه از اين قبيل جلسات بحث و گفتگو به دست مي آيند مي توانند پيش روي محقق نهج البلاغه قرار گيرند تا وي با ابزارهاي لازم كه بر بنيانهاي متقن روش شناسانه استوار است نهج البلاغه را مورد بازبيني قرار دهد و نگاه دقيقي بر آن داشته باشد كه البته عنصر انطباق با زمان را نيز خواهد داشت. بديهي است اگر اين مسير به درستي طي شود و ابزارها و روش هاي لازم به دست داده شوند شاهد شكوفايي در امور مطالعاتي و پژوهشي خواهيم بود. بنابراين نگاه به نهج البلاغه به عنوان يك متن كهن و كيفيات بازخواني آن در دنياي جديد مبحثي است كه انتظار مي رود از سوي اهل نظر پاسخ لازم را پيدا كند. اينك از جناب آقاي دكتر صدري تقاضا مي كنم كه نظرات خودشان را درباره استفاده از اين متن كلاسيك و كهن بفرمايند.
دكتر صدري: از منظر ادبيات مقايسه اي و جامعه شناسي مقايسه اي همة آثار كلاسيك ادبيات جهان داراي يك ويژگي مشترك اند. تمامي اين قبيل متون اعم از متون مقدس و ادبي كاملاً به مكان، زمان، شرايط، فرهنگ و جهان بيني خاصي تعلق دارند. بدان معني كه وقتي هر يك از اين آثار را مطالعه مي كنيم گويي در آن زمان قرار گرفته ايم. شرايط اقليمي، فرهنگي و تاريخي همگي براي ما زنده مي شوند. پس اين آثار در درجه اول كاملاً تخصيص به زمان و مكان و فرهنگ خاص دارند و از سوي ديگر اين متون داراي خصلت عموميت اند و با همة زمانها و مكانها سخن مي گويند. براي همة زمانها و همه مكانها پيام دارند. اگر چه اين دو ويژگي با يكديگر در تضاد هستند ولي متناقض نيستند. چنين خصيصه اي از آن انواع ضديت است كه زاينده و الهام بخش است. به عقيدة بنده، نهج البلاغه از جمله آثاري است كه اين ويژگي را دارا مي باشد. يعني در عين حال به يك زمان بسيار حساس از تاريخ تخصيص دارد و آن برهه اي است كه مورد بحث و مناقشة بسياري از مسلمين و غيرمسلمين است. شخصيت ها و افرادي كه در اين كتاب از آنها نام برده شده در تاريخ اسلام از شخصيت ها و افراد كليدي اند. آن دسته از اصول اخلاقي كه در نهج البلاغه مطرح شده، جنگ هايي كه از آنها ياد شده، خاطراتي كه مطرح شده اند و ... تمامي اينها ما را به زمان، مكان و جهان بيني خاص و دنياي مشخصي مي برند. درسي كه مسلمانان جهان از اين كتاب مي گيرند اين است كه چگونه آن ايده ها و آرمان هاي اسلامي در زماني پر از تنش ها و جدال ها پياده مي شوند. درس دوّم، اما، آنست كه پيام فرازهائي از نهج البلاغه براي خواننده چيست؟
ويژگي تعميم و تخصيص كه در آن واحد هر دو را در نهج البلاغه مي بينيم يكي از مهم ترين خصوصيات اين كتاب برجسته است. ما خواه مؤمن به اسلام باشيم و خواه نباشيم مي توانيم از اين ويژگي بهره بجوئيم كساني كه تلاش كرده اند تا روح اسلام را بفهمند به حضرت علي عليه السلام بسيار توجه داشته اند. قبلاً آقاي پطروشفسكي در كتاب اسلام در ايران توجه خاصي به گفتار و رفتار حضرت علي عليه السلام دارند. در حقيقت، حضرت علي براي آقاي پطروشفسكي ملجائي براي فهم اسلام بوده است.
با ملاحظة ديدگاه ها و رويكردهاي جديد كه به آن هرمنيوتيك (Hermeneutics) گفته مي شود مطالعه مي شوند. ما مي توانيم به منابع فرهنگي خويش از جمله به نهج البلاغه بازگرديم و به قول مرحوم دكتر شريعتي آنها را مورد تصفيه و استخراج قرار دهيم و در اين رابطه مي توانيم از نهج البلاغه دو سؤال داشته باشيم: اول آنكه وقتي اين گفتارها براي كساني كه به طور بلاواسطه مخاطب آنها بوده اند چه معنايي داشته و آنها اين بيانات را چگونه مي فهميده اند. دوم آنكه اين مضامين براي ما چه معنايي مي توانند داشته باشند. ما كه در دنياي ديگري زندگي مي كنيم، زبان ديگري داريم و با مقدمات و جهان بيني ديگري اين سخنان را مي خوانيم از آنها چه استفاده اي مي توانيم به عمل آوريم. در رفت و برگشت بين اين دو سؤال ما به نوعي معرفت و اشراق هرمنيوتيك مي رسيم و وارد نوعي ديالوگ با اين كتاب مقدس مي شويم. اين مقدمه اي بود كه بنده عرض كردم. اينك رشته سخن را به آقاي دكتر پهلوان مي سپارم.
دكتر پهلوان: در اين زمينه آنچه من عرض مي كنم در تكميل مطالب ارزشمند آقاي دكتر صدري است. سؤال اصلي اين بود كه چه ويژگي هايي در نهج البلاغه وجود دارد كه پس از گذشت هزار سال از گردآوري آن توسط سيدشريف رضي هنوز براي ما نو و زنده است.
دكتر وصالي: البته آنچه آقاي دكتر صدري مطرح كردند دربارة فهم كتاب نهج البلاغه در زمان حاضر بود و مي تواند در متن همان مطالب مطرح باشد، يعني خصوصياتي كه اجازه مي دهند ما هنوز بتوانيم از اين كتاب استفاده كنيم.
دكتر پهلوان: چند نكته در اينجا قابل بررسي است، يكي آنكه متن اساسي همة مسلمانان دنيا قرآن كريم است و براي فهم اين كتاب به يك فرهنگ تاريخي از واژه هاي قرآن كريم نياز است. مثلاً گفته مي شود كه اگر بخواهيد شاهنامة فردوسي را بفهميد بايد فرهنگ لغات و اصطلاحات قرن پنجم را داشته باشيد. از آنجايي كه فردوسي در قرن پنجم زندگي كرده است بايد ببينيم كه اين واژه ها در آن قرن چگونه استفاده مي شده اند. مي دانيد كه واژه ها در طي زمان ممكن است واقعاً چندين بار معنايشان عوض شود. به عنوان مثال امروزه در كشورهاي عربي كلمه «ارهاب» به معناي ترور و تروريسم به كار مي رود. اين كلمه در قرآن نيز به كار رفته است:
«ترهبون به عدوا.» ترهبون يعني شما به وسيله آن دشمنان خدا را مي ترسانيد. اين يك نوع تاييد براي آن عمل است. اما در قرن بيستم است كه اين كلمه معناي ترور دارد در حالي كه در زمان پيامبر اين معنا را نداشته است. «ارهب» يعني «ترساند» نه اينكه «ترور كرد». اين معني مستحدث و جديد است. در قرآن گفته نشده است كه ترور مي كنيد. در هيچيك از مواردي كه در زمان پيامبر كلمة «ارهاب» به كار رفته به معناي ترور استعمال نشده است. بنابراين متوجه مي شويم كه داشتن فرهنگ تاريخي چقدر حائز اهميت است. يك فرهنگ لغوي كه به ما نشان مي دهد اين واژه ها در زمان پيامبر اكرم به چه معنايي به كار رفته است. آيه شريفة قرآن مي فرمايد:
«و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوا.»
اسب هايتان را زياد كنيد، سواره نظام تان را افزايش دهيد و تجهيزات خود را افزون نماييد تا بدان وسيله دشمنان خدا بترسند.
بديهي است كه با زياد كردن اسب ها ترور صورت نمي گيرد. اضافه نمودن اسب براي جنگ است و نه براي ترور. واژه «ارهاب» در قرآن كريم و در صدر اسلام و حتي مدت ها پيش از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و پس از ايشان هيچگاه معناي ترور نداشته است.
دكتر صدري: اين معنايي كه شما مي فرماييد خيلي شبيه به آن كلمه اي است كه به عنوان «Deterance» بكار مي برند. يعني شما با افزايش قواي نظامي از اينكه طرف مقابل هوس حمله به سرش بزند جلوگيري مي كنيد.
دكتر پهلوان: خيلي جالب است بدانيم واژه هايي كه در قرآن به كار رفته اند به چه معنايي استعمال شده اند. براي اينكه اين بحث شكل كاملاً سياسي پيدا نكند مثال ديگري را براي شما عرض مي كنم: يكي از چيزهايي كه قرآن حرام كرده «ربا» است. اما آنچه كه امروزه در بانكداري نظام سرمايه داري يا مثلاً در قرن بيستم از ربا مي فهميم با ربايي كه در زمان پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مطرح بوده است بسيار متفاوت است. در عرصة واژه شناسي بايد دقت كنيم كه ربا به چه معنايي بكار مي رفته است كه حرام بوده معناي رباخواري در عصر پيامبر اكرم چه بوده است. مثلاً قرآن مي فرمايد كه: «يمحق الله الرّبا و يُربي الصّدقات» در اينجا «ربا» در مقابل «صدقه» استعمال مي شود. تمام آياتي كه دربارة ربا است ناظر به اين معنا هستند كه كسي كه بيچاره و فقير است و براي معيشت خويش به پول احتياج دارد از او ربا نگيريد، بلكه به او صدقه بدهيد و انفاق كنيد. در قرآن كريم شايد 30 مورد آيات قبل و بعد از آية مربوط به ربا تماماً دربارة انفاق و صدقه است. اما امروز در نظام سرمايه داري، فردي مي آيد و مي گويد من مبلغ يكصد ميليارد تومان پول براي احداث كارخانه لازم دارم. شما بايد اين پول را بدون ربا به من بدهيد چون ربا حرام است. ما در پاسخ مي گوئيم شما مي خواهيد براي خودتان كارخانه توليدي احداث كنيد ما چرا پول بدهيم حتي ممكن است پرداخت اين پول ثوابي هم نداشته باشد. كلمه ربا در عصر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله معناي خاصي داشته و امروز نيز با پيدايش نظام سرمايه داري نمي توانيم هر افزوني يا زيادي را ربا بناميم.
من اين مقدمه و دو مثال را در مورد «ارهاب» و «ربا» مطرح كردم تا به شما بگويم كه يكي از متن هاي متقن مسلمين براي فهم قرآن، كتاب نهج البلاغه است. نهج البلاغه روح قرآن است. گفته شده كه نهج البلاغه «اخ القرآن» است و به واسطه عقد اخوتي كه در آن زمان خواندند اميرالمؤمنين برادر ديني پيامبر است، ايشان داماد پيامبر است، پسر عموي پيامبر است، از كودكي در دامان پيامبر پرورش يافته و پيامبر نيز از كودكي در دامان پدر اميرالمؤمنين يعني ابوطالب رشد پيدا كرده است. حضرت ابوطالب براي پيامبر سمت پدري دارند و سرپرستي نبي اكرم را بر عهده داشته اند. هم ايشان فرزند حضرت ابوطالب است و هم اميرالمؤمنين فرزند ايشان است. فرهنگ لغات پيامبر اكرم و علي عليه السلام خيلي به هم نزديك اند، واژه هايي كه استفاده مي كنند و معاني اي كه مراد مي شوند شبيه به يكديگرند.
يكي از ويژگي هاي نهج البلاغه آن است كه يك فرهنگ لغت همزمان با قرآن و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است، خواه از لحاظ نزديكي خود حضرت امير با پيامبر و خواه از لحاظ نزديكي مفاهيم و واژه هايي كه در اين دو كتاب به كار رفته اند. از اين حيث نهج البلاغه مي تواند براي ما خيلي مفيد باشد. در اينجا با علم لدنّي و امامت حضرت علي كاري ندارم و اصولاً فرض كرده ام كه ايشان امام نيست. مثلاً اگر شما بخواهيد آقاي دكتر صدري را بشناسيد، چون به ايشان دسترسي نداريد قدري با من صحبت مي كنيد. از آنجايي كه من از دوران نوجواني با ايشان آشنا هستم و كلمات مورد استفادة ايشان، روش، منش و عقيده ي ايشان را مي دانم. اگر در كلام ايشان عبارتي مبهم بود از من سؤال مي كنيد و چون من با ايشان هم صحبت بوده ام منظور ايشان را به شما مي گويم چون مي دانم ايشان آن كلمه را در چه معنايي استفاده مي كنند. حتي لازم نيست كه به علوم الهي حضرت علي استناد كنيم، و اين در مورد اشخاص معمولي هم صدق مي كند. كتاب نهج البلاغه بهترين متني است كه به عنوان حديث در اختيار ما قرار دارد، كتابي كه مي توان آنرا بهترين تفسير قرآن كريم به حساب آورد.
براي آنكه اثبات كنيم علي عليه السلام معناي كلام پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را بهتر از هر كس ديگر درك مي كردند به اين روايت توجه كنيد. روزي پيامبر اكرم با اصحاب خود سخن مي گفتند، فقيري آمد و گفت «اعطني» يعني از حضرت كمك خواست. پيامبر فرمود ساكت باش. اما فرد باز هم گفت «اعطني» و ادامه داد كه شما اغنيا جواب فقرا را نمي دهيد و شروع كرد به زبان درازي. وقتي اين شخص الحاح و اصرار خود را به نهايت رسانيد پيامبر فرمود يا علي «قم فاقطع لسانه»، علي بلند شو و زبانش را قطع كن! حضرت امير برخاست و دست آن شخص را گرفت و از مجلس بيرون برد. حاضران منتظر بودند كه ايشان چگونه زبان او را قطع خواهند كرد. لحظاتي بعد حضرت آمدند و ذوالفقارشان هم خون آلود نبود. پيامبر اكرم خطاب به علي فرمود: چه كردي؟ ايشان عرض كرد: از وضع و حالش جويا شدم و متوجه شدم كه محتاج و فقير است و حاجتش را برطرف نمودم و او به سلامت رفت. پيامبر فرمود خوب كردي مراد من هم همين بود. شايد اگر كس ديگري بود زبان آن فقير را مي بريد. اما حضرت علي مي داند. كه منظور پيامبر اكرم اين است كه زبان اعتراضش را كوتاه كن. حضرت علي معناي كلمه «قطع» را در جمله «قم فاقطع لسانه» مي فهمد و از اين رو ما مي توانيم براي فهم مراد و مقصود پيامبر از نهج البلاغه بهره هاي زيادي ببريم.
دكتر صدري: در تكميل فرمايش آقاي دكتر پهلوان عرض مي كنم كه در علم هرمنيوتيك و علم تفسير جديد مفهومي به نام «زمينة گفتار» يا Context وجود دارد. هيچ گفتاري در خلاء معنا ندارد هر گفتاري جنبة تاريخي، فرهنگي، جغرافيايي ويژه خود را دارد كه آلماني ها Weltaunschauung مي گويند، كه به معناي نوعي جهان بيني مختص به مكان و زمان خاص است. فهم يك متن، به ويژه متني كه در وراي حجاب زمان و مكان و جهان بيني ما نوشته شده ممكن است ما را از معناي آن متن جدا سازد. همانطور كه آقاي دكتر پهلوان گفتند امكان دارد ما دچار سوء تفاهم بشويم. يك موضوع كه براي ما مهم است يا در زمان ما معنا دارد ممكن است در زمان و مكان ديگر معنا نداشته باشد يا معناي ديگري داشته باشد و حتي معنايش معكوس باشد. در هرمنيوتيك مي گويند كه فهم يك متن به معناي مذاكره با آن است، يعني در اينجا گفتگو رخ مي دهد و براي گفتگو دو طرف لازم است، يك طرف text يا متن و طرف ديگر هم خود شما. در هرمنيوتيك دو سؤال وجود دارد: سؤال اول آنكه اين متن براي مردم آن زمان چه معنايي مي توانسته داشته باشد و سؤال دوم آنكه اين متن براي ما چه معنايي مي تواند داشته باشد. در مورد قسمت اول بايد گفت كه با توجه به اهميتي كه قرآن براي ما به عنوان متن اصلي دارد اين امر از نهايت اهميت برخوردار است كه بدانيم كلام قرآن در چه متني و چه شرايطي گفته شده است. كدام قرينه بهتر از اينكه در كلام حضرت علي عليه السلام و در زمان حيات ايشان نه فقط كلام پيامبر بلكه روحيه، احوال و اخلاق پيامبر را ملاحظه نمائيم. اين است كه كلام نهج البلاغه اگر چه همانند كلام قرآن «قطعي الصدور» نيست ولي جاري شدن اين كلمات معاصر قرآن از «ظنّي الدّلاله» بودن آن مي كاهد، چرا كه مي بينيم قرآن چگونه در شخصيت، رفتار و گفتار حضرت علي منعكس شده و چگونه آموزه هاي قرآني در يك زندگي پرآشوب و پردرد به منصة ظهور رسيده اند. در حقيقت، اين دو همچون آينه اي هستند كه در هم منعكس شده اند، اهميت پيامبر اسلام و متن قرآن اهميت نهج البلاغه را براي ما آشكار مي كند. نهج البلاغه انعكاسي از قرآن است توجه بفرمائيد. يك پنجم بشريت مسلمانند، معناي مسلماني در قرن بيست و يكم چيست؟ پاسخ به اين سؤال در گرو ايجاد يك حلقة هرمنيوتيكي بين مسلمان آن روز با متون مقدس اسلام است. ما اين بخت خوش را داشته ايم كه در كنار قرآن مجيد، كلام، حيات، بيوگرافي، حتي دردها و شكايات پسرعموي پيامبر، داماد ايشان، و به تعبير آقاي دكتر پهلوان، برادر ايشان، همزمان و هم قبيلة وي را داشته باشيم. به يمن زحمتي كه مرحوم سيدرضي كشيدند گفتار حضرت علي از وراي حجاب قرون و اعصار به دست ما رسيده است و به ما كمك مي كند كه پيام قرآن و اسلام را بهتر درك كنيم و چه زيان بزرگي خواهد بود اگر اين را مغفول بداريم.
دكتر وصالي: به نظر مي رسد بعد هرمنيوتيك كه آقاي دكتر صدري مطرح كردند باب تازه اي را در عمل مي گشايد. درك فرهنگ هم از لحاظ فرهنگي و هم از لحاظ واژه شناسي براي فهم اين كتاب به ما كمك مي كند. فكر مي كنم كه در اينجا استفاده از علم زبان شناسي (Linguistics) مي تواند كمك نمايد. با اين رويكرد در حقيقت ابزاري فراهم مي شود كه بايد به سراغ آن رفت. مثلاً ملاحظه مي كنيم كه «ربا» در آن زمان چه معنايي داشته و در زمان حاضر چگونه مي توانيم آن را تطبيق بدهيم و اين قدم بسيار اساسي است. وقتي مي گوئيم بايد با متدولوژي و عينك خاص به اين اثر كهن نگريست افق جديدي پيدا مي شود و بايد عده اي در اين وادي گام بگذارند.
دكتر پهلوان: البته اين يك جهت كار است، يعني ضرورت و اهميت نهج البلاغه كه در تفسير قرآن بكار مي آيد و به عنوان قابل اتكاترين اثر و نيز كتابي كه قرائن حاليه و مقاليه ي قرآن را توضيح مي دهد حائز اهميت است. گفتيم اين امر مختص اماميه نيست و ما به مقامات خاص امام استناد نكرده ايم، بلكه براي درك اغراض و بيانات پيامبر اكرم مي توانيم از نهج البلاغه بهره بگيريم. اين يك مطلب.
اما مطلب دوم آنكه غالب سخناني كه در نهج البلاغه نقل شده به دوران حكومت حضرت مربوط است. اگر آمارگيري كنيد خواهيد ديد كه اين سخنان به دوره ي بعد از خلفاي سه گانه تعلق دارند. حضرت علي عليه السلام خطبه نمي خواندند، نصيحت علني نمي كردند، نامه نمي نوشتند. نهج البلاغه محصول 5 سال حكمراني حضرت امير است. اين پنج سال در تاريخ اسلام ويژگي خاصي دارد. وقتي كه از حكومت آرماني و ايده آل سخن مي گوئيم ياد حضرت علي و 5 سال زمامداري ايشان در ما زنده مي شود. دوران خلفاي ديگر و نيز حكومت هاي غاصب و ظالمي كه بر مسند قدرت بودند و نيز به واسطه جور و جفاهايي كه مي كردند هيچيك بر مبناي توحيد و قرآن نبوده و بلكه در تعارض شديد نيز بوده است. مثلاً يزيد مي گفت شراب در اسلام حرام است اشكالي ندارد، ما آنرا برآيين مسيح مي خوريم و اينان همه پيامبران عظيم الشان اند. حتي مي گفت: «لعبت هاشم بالملك فلا خبرجاء و لا وحي نزل.» بنابراين اگر كسي بخواهد اسلام را كه در عمل پياده شده است مورد ملاحظه قرار دهد، اين دورة پنج ساله را بايد مورد مطالعه قرار دهد. اين دوران را مي توان دوران اسلامي ناميد. هم از يك سو حكومتش الهي است و هم مردمي.
در نهج البلاغه حضرت علي نصايح، مواعظ، نامه به فرمانداران و استانداران و نامه به مخالفين خودشان را مطرح كرده اند و در اين كتاب گرد آمده است. نهج البلاغه به كار كساني مي آيد كه به دنبال آرمان هاي حكومت ديني اند. اين كتاب ابعاد مختلف آن را اعم از اجتماعي، اقتصادي، جنگ، مخالفين و موافقين را بازگو مي كند، اينكه استاندارها چه اموري را بايد رعايت كنند، اهداف ايشان چه باشد و ... اهميت نهج البلاغه به واسطه آن است كه ابعاد تربيتي، اخلاقي، روحاني، ديني، سياسي و نظامي اسلامي را بيان كرده است. به عنوان مثال در نامه اميرالمؤمنين به مالك اشتر شرايط اخذ ماليات، نحوة مواجهه با عالمان، با يهود، با نصاري و رعايا و وظايف ولّي و رعيت و غيره همه آمده است. ايشان مي فرمايند:
«و لاتكن عليهم سبعاً ضارياً تغتنم اكلهم، فانّهم صنفان: امّا اخ لك في الدين، او نظير لك في الخلق.» مي فرمايد اين مردم كه تو بر آنان حكومت مي كني يا برادر ديني تو هستند يا آنكه در آفرينش نظير تو مي باشند، و در قرآن آمده است: «انّا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عندالله اتقيكم»، تفسيرش اين است كه «اما اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق» يعني حكومت بايستي خادم همه طبقات باشد. اگر به چنين رويكرد نايل شويم در آن صورت حقوق شهروندي مسلمانان، مسيحي و يهودي در جمهوري اسلامي برابر مي شود. اين رويكرد مي تواند موجب تساوي حقوق شهروندي در جوامع مختلف باشد و مسلمانان و مسيحي و غيره امتيازي نسبت به هم نداشته باشند و شهروندان درجه بندي نشوند. بنابراين، يكي از دلايل اهميت نهج البلاغه آن است كه به برهه اي از زمان مربوط است كه حضرت علي عليه السلام در مصدر حكومت قرار داشته و حقايق اسلامي را در ابعاد اجرائي بازگو كرده اند. نهج البلاغه براي استانداران بسيار قابل استفاده است، چون حضرت امير در نامة 45 نهج البلاغه به استاندار خويش عثمان بن حنيف انصاري مطالب ارزنده اي را گوشزد مي كنند، همچنين نامه 53 كه به عهدنامه مالك اشتر معروف است، نامه هايي دارند به مخالفين خودشان مثلاً به معاويه، كه برخي از آنها اخلاقي و برخي ديگر مواعظ اند. اگر دين به جنبة عملي تعاليم خود نپرداخته باشد، نقص است. نهج البلاغه واجد جنبه ي عملي تعاليم قرآن كريم است. اين هم جنبه ي دوم اهميت نهج البلاغه.
جنبة سوم: نهج البلاغه احكام اصلي و فرعي دين را بيان مي كند مي دانيم كه پيامبر در زمان خودشان به برخي كارها امر مي فرمودند و از برخي كارهاي ديگر نهي مي كردند، مردم نيز به آن اوامر و نواهي به عنوان تكاليف دين خود عمل مي كردند. اما بعد به عصر ديگري وارد مي شويم كه حدود 30 سال با زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فاصله دارد و نسل نيز عوض شده است. حضرت امير عليه السلام بعضي از كارها را كه در زمان پيامبر انجام مي شده به همان صورت توصيه مي نموده اند و از برخي نيز نهي مي كرده اند. به عبارت ديگر برخي از دستورات پيامبر اكرم لازم الاجرا و همگاني است و به همه ي زمانها و مكانها اختصاص دارند اما برخي از آنها اينگونه نيستند و به زمان و مكان خاص بستگي دارند. در اين باره كه دستورات پيامبر اكرم دو گونه است ناگزير از ارائه مثال هستيم تا اشكالي ايجاد نشود. آنچه در مورد حجاب اهميت دارد پوشيدگي است، اما اينكه جلباب باشد يا چادر يا عبا و يا روسري تصريحي در قرآن نيامده است. در زمان پيامبر اكرم به نحوي عمل مي شده و امروزه در كشورهاي مختلف نيز به گونه اي ديگر عمل مي شود. آنچه كه در اسلام اهميت دارد اصل حجاب است و نحوة آن بستگي به زمان و مكان دارد نمي توانيم بگوئيم پوشش كت و شلوار و يا مانتو و روسري از نظر اسلام قابل قبول نيست.
مثال ديگر خضاب كردن محاسن است. اين از احكام اصلي و هميشگي اسلامي نيست كه محاسن را خضاب كنند. مي دانيم خضاب كردن در زمان پيامبر اكرم مرسوم بوده است اما يكي از كارهاي انقلابي و اجتهادي حضرت علي اين بوده كه ريش خودشان را خضاب نمي كردند و در نهج البلاغه نيز آمده است، كه به حضرت گفتند «لو غيرت شيبك»، اگر محاسن خودتان را خضاب كنيد خيلي خوب است چون پيامبر نيز بدان دستور داده اند. حضرت در جواب مي فرمايند: بلي پيامبر اين مطلب را فرمودند اما در آن زمان مسلمين در اقليت بودند و اسلام هنوز استقرار پيدا نكرده بود.
براي اينكه عدد مسلمين به چشم بيايد واجب بود كه ريش خودشان را خضاب كنند اما كنون مسلمانان منتشر شده اند و دين و حكومت اسلام مستقر شده است، بنابراين شخص است و اختيارش، خواه خضاب بكند يا نكند. نهج البلاغه منبعي شرعي در غير زمان پيامبر اكرم است كه مي تواند درجه اجتهاد در آداب و رسوم و درجه وجود پيروي از رفتار پيامبر را به ما نشان بدهد.
برخي از رفتارها به اوضاع اجتماعي، سياسي، جغرافيايي و اقتصادي بستگي دارد و باصطلاح مربوط به زمان تاسيس است و نه زمان استقرار.
در اينجا نوعي آزادي فردي هم نهفته است، فرد مختار است كه خضاب كند يا نه، لباس سفيد بپوشد يا رنگي و ... واضح است كه در هواي سرد نمي توان از عباي بلند و گشاد استفاده كرد، چون عبا همچون بادگير عمل مي كند و باعث خنك شدن بدن انسان مي شود و مثلاً در آلاسكا كه هوا سرد است نمي توان از آن استفاده نمود، يعني نمي توان گفت به صرف اينكه پيامبر عبا مي پوشيدند همه در پوشش بايد به ايشان تاسّي كنند. اولاً معناي عبا و عمامه در طي هزار سال تغيير كرده است.
ثانياً دليلي بر اين امر نداريم كه هر كاري را كه پيامبر انجام مي داده اند ما هم بايد آن را انجام بدهيم.
مثل خضاب كردن كه از نهج البلاغه مي توان دريافت كه واجب نبوده است.
دكتر وصالي: با تشكر از شما، اگر اجازه بدهيد سؤال ديگري را مطرح كنم. آيا مي توانيم از نهج البلاغه، جامعه شناسي استخراج كنيم. همانطور كه دربارة «ربا» گفتيد، مي توانيم آن را در قالب اقتصاد در نهج البلاغه يا اقتصاد به سبك جديد در نهج البلاغه ملاحظه نمائيم. اينك عرصه را بزرگ تر مي كنيم و مي گوئيم جامعه شناسي در نهج البلاغه، يا تعليم و تربيت، روانشناسي و روانشناسي اجتماعي در نهج البلاغه يا زبان شناسي در نهج البلاغه.
دكتر صدري: در مورد نگاه جامعه شناسانه كه سؤال كرديد مي بينيم كه شخصي مثل ماكس وبر چقدر از كتاب مقدس، متن نوشتارها و گفتارهاي متفكرين و وعاظ مسيحي در جهت شناخت آئين مسيحي يا در جهت بيان آنچه كه اخلاق مسيحي گفته مي شود استفاده كرده است. طبيعي است كه هر فرد جامعه شناس كه به اسلام به لحاظ تاريخي يا معاصر علاقمند است به اين متون توجه كند. از جمله اين متون در درجه اول قرآن است كه قطعي الصدور و ظني الدلاله مي باشد و در درجه بعد احاديث و روايات كه به لحاظ تخصيصي كه دارند طبيعتاً ظنّي الصدور ولي قطعي الدلاله مي باشند. طبيعي است كه جامعه شناس از اين دو منبع به صورت مكمل استفاده نمايد. استفاده ظريف تر و دقيق تري كه آقاي دكتر پهلوان به آن اشاره فرمودند، اينست كه ما قرآن را اشتباه نفهميم قرائن آيات قرآن را در كلام و در حيات پيغمبر اسلام و در اين مورد خاص در شخصيت همزمان و مصاحب او بشناسيم. اين شيوه، مانع از تحجّر و مقدس مآبي مانند آيين سلفي مي گردد. چراكه در اين شيوه، زمينه (Context) به دست داده مي شود. نمونه اي كه آقاي دكتر پهلوان فرمودند بسيار بجا است. نبايد كلام قرآن را به صورت تحت اللفظي و خارج از زمينه و محتواي كلام درك نمود، اجازه بفرمائيد نمونه ي شبيه به سوء تفاهم ناشي از تفسير تحت اللفظي آن را در مسيحيت عرض كنم. در انجيل پيامبر عظيم الشان حضرت مسيح عليه السلام مي فرمايند: «كساني كه براستي ايمان داشته باشند مي توانند با مارها دست و پنجه نرم كنند.» اين كلام چه معنايي دارد؟ امروز در قرن بيست و يكم در برخي مناطق روستايي آمريكا كساني معروف به ماربازها (Snake Handlers) هستند. آنها مارهاي زهر نكشيده را به دست مي گيرند و در حالي كه سرودهاي كليسايي مي خوانند با اين مارها بازي مي كنند و اي بسا كه اين مارها آنان را مي گزند. من نوار ويدئويي واعظي را دارم كه در حال وعظ، ماري نيز به دست گرفته بود و اظهار مي داشت كه «اين نشانه ي ايمان اوست، همچنانكه حضرت عيسي عليه السلام مي گفت كه اين نشانة ايمان است كه مار مرا نمي گزد.» اما در همان حال كه واعظ اين جملات را مي گفت مار وي را گزيد و او نقش بر زمين شد. جالب آنكه اين صحنه ظاهراً به قدري اتفاق مي افتد كه براي افرادي كه در كليسا بودند تعجبي نداشت. عده اي آمدند و او را به بيرون مجلس منتقل كردند و گويا اين حادثه چند بار ديگر هم براي او اتفاق افتاده بود. در پشت صحنه به او سرم وصل كردند و بعد با او مصاحبه اي صورت گرفت. واعظ اظهار مي داشت كه نمي دانم چرا اين مار مرا زد، شايد ايمان من ضعيف شده است. آيا واقعاً منظور حضرت عيسي عليه السلام همين بوده است؟ يا بايد در اينجا به زمينه و چارچوب زباني آيات نگاه كرد و منظور آن را درك نمود. كساني كه مطالعه كرده اند مي دانند كه زبان حضرت مسيح «آرامي» بوده است كه در حال حاضر يك زبان مرده است. تنها شاخة خاصي از زبان آرامي در مناطق روستايي سوريه وجود دارد. در اين زبان دشمن را مار خطاب مي كنند. ما نيز در زبان فارسي اين را داريم و مي گوئيم «فلاني مثل مار خوش خط و خال است.» اتفاقاً آنچه حضرت عيسي مي فرمايد زمينه اش همان مقابله با دشمن است و مي گويد اين افراد مي توانند با دشمنان دين مواجه شوند، مار به دست بگيرند و نترسند، ملاحظه مي فرمائيد كه آيات انجيل يا قرآن اگر با قرائن زماني و زباني خود فهميده شوند امكان اشتباه فهميدن آن بسيار است. مسيحيان از امثال منابعي كه ما داريم محرومند. نهج البلاغه به ما كمك مي كند معاني بسياري از كلام ها و گفتارها و زمينه ها را در قرآن دريابيم. در مسيحيت اين قبيل منابع بسيار نادرند و طبيعي است كه آنها دچار مشكلات و سوء تفهّم بشوند. مثال ديگر آنكه در مسيحيت بنيادگرا مناسك ديگري وجود دارند، كه در ضمن آنها واعظ از حاضرين مي خواهند كه سكوت كنند و به دنبال آن، افراد در حالت خلسه به زعم خود به زبانهاي مختلف كه آنها را نمي دانند تكلم مي كنند و البته اين زباني است كه فقط مي توان نام «زبان من درآوردي» بر آن نهاد حرف مي زنند. در اين حال نه خودشان مي فهمند كه چه مي گويند و نه ديگران. ايشان معتقدند اين گونه اي معجزه است، زيرا كه حضرت عيسي فرموده است: «پيروان راستين من مي توانند به زبانهاي مختلف صحبت كنند.» البته توجيه آنان چنين است كه اين يك زبان مرده است. اما چرا حضرت مسيح عليه السلام اين را گفته اند؟ اولاً همة مسيحيان چنين تفسيري ندارند و مي گويند. اين حرف ها در خارج از زمينه فرهنگي و زباني خود تفسير شده اند. منظور حضرت عيسي تنها اين بوده كه پيروان او با هر گروهي به زبان خود آنها سخن خواهند گفت.
دكتر وصالي: آيا اين كلمات كه بكار برده مي شوند كلمات خاصي مي باشند و معلوم و شناخته شده اند؟
دكتر صدري: بله مشخص است. اينها مي گويند به استناد اين آيه از انجيل، كساني كه ايمان داشته باشند مي توانند بدون آمادگي قبلي به زبانهاي مختلف صحبت كنند. اين اعتقاد در نتيجة بد فهميدن كلام حاصل شده است. در اسلام نيز نمونه آن خشكه مقدس ها را داريم. در ميان سلفي ها كساني مي گويند چون قرآن چنين گفته شده هيچگونه تفسير و تاويلي بر آن روا نيست و بايد عيناً معناي تحت اللفظي آن را اعمال كرد. در مورد مسيحيان نيز اشاره شد كلمات مشخص است، ظاهر كلام هم معلوم است، مثلاً مار همان مار است و معناي ديگري ندارد. اين نتيجة غلط فهميدن است. چراكه آن حلقه هرمنيوتيك شكسته شده است. در اينجا ما اصطلاح خشكه مقدس را بكار مي بريم؛ يعني جايي كه سعي شود مطلبي را بدون توجه به زمينه و معناي خاصي كه در زمان خود داشته اطلاق عام بدهيم. به نظر من سنجيدن كلام قرآن با روايات و احاديث همچون سپري در برابر اين سوء تفاهمات است و به ويژه ما در مورد قرآن ناطق را داريم. ما مي توانيم بدون آنكه دچار خشكه مقدسي، سلفي گري و وسواس شويم معنا و فحواي قرآن را بفهميم. نهج البلاغه به ما كمك مي كند كه فرزند زمان خويشتن باشيم كه اين هم از سخنان گهربار حضرت علي عليه السلام است. يعني با شناخت روح اسلام بتوانيم آن را در مقتضيات زمان خودمان مسري بدانيم و انشاء ا... بتوانيم با شناخت اين منابع فرهنگي و تصفيه و استخراج آنها و شناخت هرمنيوتيك از آنها واجد آن قسم حيات معنوي و روحاني بشويم كه متناسب با زمان، مكان و مقتضيات فرهنگي و تاريخي ما است.
دكتر وصالي: به عنوان يك نتيجه ما مي توانيم در نهج البلاغه با عينك جامعه شناسي، علم الاقتصاد و غيره نظر افكنيم و مطالب را استخراج نمائيم.
دكتر پهلوان: اين مطلب صحيح است ولي ما بيشتر به زبان شناسي توجه نموديم. اگر ما بخواهيم به اسلام توجه كنيم و قرآن را بفهميم ناچار از مراجعه به كلام اميرالمؤمنين هستيم، خواه شيعه باشيم يا سني، و اين مهم نيست، بلكه بهترين تفسير كه قادر به احياء قرائن و شواهد و معناي متن است نهج البلاغه مي باشد. از اين حيث نهج البلاغه داراي اهميت درجه اول در بين تمامي كتاب هايي است كه مي توان مورد مراجعه قرار داد.
دكتر صدري: يعني آنكه، خواه مؤمن باشيم خواه محقق، مي توانيم به نهج البلاغه مراجعه نمائيم. اگر مؤمن باشيم از آن رو مراجعه مي كنيم كه رفتار اصيل اسلامي را بشناسيم و كلام قرآن را با رفتار قرآن ناطق مقايسه نموده و آن را با شرايط خويش تطبيق دهيم.
اگر محقق باشيم از آن رو مراجعه مي كنيم تا دريابيم كه قرآن در همان زمان پيامبر چگونه فهميده شده و چگونه عمل شده است. براي اين كار نمونه اي بهتر از نهج البلاغه سراغ نداريم. حتي اگر بخواهيم نظر برادران اهل سنت را هم در نظر بگيريم، جز احاديثي كه به آن سه خليفه ي ديگر نسبت داده شده چيزي به صورت اول شخص مفرد ندارند و چيزي از آنها نقل نشده است. اهل سنت حضرت علي را به عنوان يكي از خلفاي راشدين مي پذيرند.
بنابراين، اين يك فرصت يگانه و بي بديل است كه ما بياناتي را به صورت اول شخص مفرد از يكي از خلفاي راشدين و به اعتبار شيعيان از اولين امام شيعه و به اعتبار متقدمين از دوست و يار و داماد پيامبر اكرم داشته باشيم و بسيار مغبون خواهيم بود اگر به اين منبع بي توجه باشيم.
دكتر پهلوان: نهج البلاغه را بعضاً «اخ القرآن» و بعضاً «وليد القرآن» گفته اند.
كلام عليّ كلام علي و ما قاله المرتضي مرتضي
سخن علي سخني بلندمرتبه است و آنچه علي مرتضي مي گويد پسنديده است.
دكتر صدري: بهتر از اين نمي توان حسن ختامي ذكر كرد.
دكتر وصالي: از حضور شما در اين جلسه سپاسگزاريم.
منبع: نشريه النهج ؛شماره 15-16