همانا خداى سبحان روزى فقراء را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيرى گرسنه نمى ماند جز به كاميابى توانگران ، و خداوند از آنان دربارة گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  شکایت از قریش ( خطبه شماره 217 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به خطبه مورد نظر، شماره خطبه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به نامه مورد نظر، شماره نامه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

217.وَ مِنَ الْکَلَام‏ لَه‏ علیه السلام فِی التَّظَلُّمِ وَ التَّشَکِّی مِنْ قُرَیْشِ

  1. اللَّهُمَّ إنّى أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ؛
  2. فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَکْفَؤُوا إِنَائِی،
  3. وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَیْرِی،
  4. وَ قَالُوا: أَلا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ،
  5. وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ مَغْمُوماً، أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً.
  6. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ، وَ لا ذَابٌّ وَ لا مُسَاعِدٌ،
  7. إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنْ الْمَنِیَّةِ،
  8. فَأَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى، وَ جَرِعْتُ رِیقِی عَلَى الشَّجَى،
  9. وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ،
  10. وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَارِ.

قَالَ الشَّرِیفُ رضی الله عنه: وَ قَدْ مَضَى هذا الکَلَامُ فى أَثْنَاءِ خُطْبَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ، إلّا أنِّـی ذَکَرْتُهُ هاهُنا لِاخْتِلَافِ الرَّوَایَتَیْـنِ.


متن فارسی

217. از سخنان آن حضرت در  شکایت از قریش

  1. خداوندا! من از قریش و کسانى که آن ها را یارى کردند (تا خلافت را از مسیر اصلى منحرف سازند) به تو شکایت مى آورم،
  2. آن ها پیوند خویشاوندیَم را قطع کردند و پیمانه حقم را واژگون ساختند
  3. و همگى براى مبارزه با من در مورد حقى که از همه به آن سزاوارتر بودم، همدست شدند
  4. و گفتند: اى على! بدان که پاره اى از حقوق را باید بگیرى
  5. و از پاره اى دیگر باید محروم شوى (و حق خلافت از نوع دوم است)
  6.  اکنون یا با غم و اندوه بساز یا با تأسف بمیر!!
  7. چرایى عدم قیام امام براى گرفتن حق خلافت: من نگاه کردم (و جوانب کار را بررسى نمودم) دیدم نه پشتیبانى دارم نه مدافعى و نه یاورى
  8. جز اهل بیتم که راضى نبودم جانشان را به خطر بیفکنم، لذا چشمان پر از خاشاک خود را بر هم نهادم
  9. و همچون کسى که استخوان در گلویش گیر کرده باشد آب دهان فرو بردم و با خویشتن دارى و فرو بردن خشم در برابر چیزى که از حنظل تلخ تر
  10. و از تیزى تیغ و خنجر بر قلب دردناک تر بود شکیبایى کردم!

سیّد رضى (رحمه الله) پس از پایان این خطبه مى گوید: بخشى از این گفتار در اثناى خطبه(هاى) پیشین گذشت؛ ولى من آن را بار دیگر در این جا آوردم، زیرا این دو روایت با هم (از جهاتى) متفاوت بودند.

قبلی بعدی