سیره عبادی امیرالمؤمنین(ع)
مریم معین الاسلام
ساختار سیره ی عبادی
در این نوشتار، ابتدا سیره شناسی عبادی، که یکی از شاخه های سیره شناسی است را بررسی می کنیم و ضمن تعریف واژه های سیره و عبادت در مورد ضرورت سیره شناسی، حقیقت عبادت و ضرورت پرداختن به عبادت و جایگاه آن بحث خواهیم کرد.
1. واژة سیره
سیره از کلمة سیر به معنای رفتن، جریان داشتن و حرکت است. راغب اصفهانی می نویسد: السیرة الحالة التی یکون علیها الإنسان وغیره غریزیاً کان او مکتسباً. یقال فلان له سیرة حسنة و سیرة قبیحة و قوله )... سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا اْلأُولی( ([1]) الی الحالة التی کان علیها من کونها عودا([2])؛ سیره، حالت و روشی است که در سرشت انسان و غیر انسان به طور غریزی یا اکتسابی وجود دارد. چنانکه گفته می شود فلانی سیره و روشی نیکو یا سیره و روشی زشت دارد، آیه )... سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا اْلأُولی(([3]) یعنی آن حالتی که بر آن بود، که همان چوب بودن است.
با توجه به مطالب مذکور، سیره و سیره شناسی، در واقع سبک شناسی و رفتارشناسی است؛ یعنی شناخت اصول و سبک ها و روش هایی که هر فرد در رفتار و اعمال خود دارد. استاد شهید مطهری(ره) در این باره می فرماید:
سیره شناسی یعنی سبک شناسی اما مهمّ این است که سلاطین عالم، سبک و سیرة مخصوص به خود دارند. فلاسفه، ریاضت کشندگان و پیامبران هم به طور کلی هر کدام سبک مخصوص به خود را دارند. یعنی در رفتار و عملکردها می توان سبک ها را یافت، همان طور که در شعر و ادب، هنر و تفکر سبک هایی وجود دارد، همچنین در رهبری و حکومت نیز سبک وجود دارد و سیره شناسی به معنای جستجو در رفتار، حرکت و نیز سیر یک امر و استخراج سبک آن می باشد. بنابراین اگر سیره شناسی را سبک شناسی معنا کنیم، کار درستی است.
با توجه به آنچه ذکر شد، سیره در واقع اصول پایداری است که تعیین کننده سبک رفتار در یک حوزة معین باشد، به عبارت دیگر سیره، منطق عملی است. همچنان که در منطق نظری، همة مردم فکر می کنند لکن منطقی رفتار نمی کنند، در رفتار هم افرادی پیدا می شوند که رفتارشان براساس یک سلسله معیارهای مشخص باشد که از آن معیارها و اصول هرگز جدا نمی شوند و الاّ اکثر مردم رفتارشان منطق ندارد.([4])
آنچه که در این نوشتار مهم است، یافتن اصول عبادی مولای متقیان علی بن ابی طالب(ع) است، اصولی که راهنمای عملی و حافظ سلامت و صلابت آن است، به عبارت دیگر همان منطق عملی عبادات مولای متقیان. یعنی اینکه حضرت علی(ع) در زمینة عبادات چه اصولی داشتند که باعث ثابت شدن و استواری ایشان در زمینة عبادات شد. شناخت سیرة عبادی امام علی(ع)، یعنی شناخت این اصول و منطق.
2. ضرورت بحث در سیره
جهت تبیین هدف و مقصود این مباحث، لازم است ابتدا به جایگاه و اهمیت بحث نیاز انسان به اسوه پرداخت. آیة 21 سوره احزاب، پیامبر اکرم(ص) را اسوة حسنه معرفی می کند: )لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرْجُوا اللهَ وَ الْیَوْمَ الأخِرَ وَ ذَکَرَاللهَ کَثِیراً(([5])؛ قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.
یعنی پیامبر برای مسلمانان، معدن و مرکزی است که می توانند کلیة اعمال، رفتار و وظایف خود را از آن استخراج کنند. حضرت امیر(ع) نیز پیامبر را به عنوان نمونه ای کامل معرفی می کند و می فرماید:
وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللهِ9 کَافٍ لَکَ فِی الأُسْوَةِ([6])؛ پیروی کردن از رفتار رسول خدا و الگوگیری از پیامبر(ص) برای شما کافی است.
بدین ترتیب با ارائه یک نمونة جامع و کامل در همة ابعاد، مسلمانان را مأمور اقتداء مطلق از آن وجود گرامی می کند و کسی که جا پای ایشان گذارد، محبوب ترین بندگان نزد حضرت حق است، همان طور که خداوند متعال فرمودند:
)قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ...(([7])؛ بگو ای پیامبر اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
با تأسی به این نمونة کامل و کافی، انسان به سوی کمال مطلق رهنمون می شود و وجوب اقتدا برای همین است.
انسان بدون اسوه نمی تواند زندگی کند. اگر اسوه ای حسنه را الگوی خود قرار ندهد حتماً نمونه های کاذب و منفی را مقتدای خویش قرار می دهد، چنانکه در حدیثی محمدبن مسلم، از امام باقر(ع) نقل می کند: کان من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من الله، فسعیه غیر مقبول و هو ضال متحیر، الله شانیء لاعماله و مثله کمثل شاة ضلت عن راعیها و قطیعها ([8])؛هر که در عبادت خدای عزوجل، خود را به زحمت اندازد، اما پیشوایی که خداوند مقرر کرده، نداشته باشد؛ کوشش او پذیرفته نمی شود و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را دشمن دارد. حکایت او، حکایت گوسفندی است که چوپان و گلة خود را گم کرده است.
اسوة حسنه انسان کامل است که در همة ابعاد قابل تبعیت است و فقدان اسوة حسنه در طی طریق کمال، به این معنا است که انسان اسیر شیاطین گشته و خلأ وجودی اسوة حسنه را در همة ابعاد فردی اجتماعی، با اسوه های سیئه پر سازد: من لم یکن له شیخٌ فشیخُه الشیطان([9]).
با توجه به آنچه ذکر شد، ارائة اسوه و شناخت روش های یک اسوه، در ابعاد گوناگون از مهم ترین اموری است که باید با جدیّت به آن پرداخت. بنابراین فرصت را غنیمت شمرده و به لطف و عنایت الهی، در حدّ وسع خود، به شناخت روش ها و شیوه های عبادی عالی ترین نمونة انسان کامل، حضرت علی بن ابی طالب(ع) می پردازیم.
حقیقت عبادت
روح عبادت و بندگی، چیزی جز این نیست که انسان خود را مِلک خدا بداند و در تمام اعمال اختیاری، از خواست و رضای مولای خویش تبعیت کند. از این رو بندگی، تابع محض بودن است. بنابراین عبادت، در پاره ای اعمال که در اصطلاح، اعمال عبادی نامیده می شود، محصور نیست؛ بلکه هر عملی که به قصد بندگی و اطاعت از امر خدا و مورد رضای او و با نیّت خالص باشد، عبادت است و بر حسب درجات قلبی شخص، مراتب و درجات مختلف دارد. در این جا باید به این نکتة ظریف اشاره کنیم که لازمة بندگی خدا، خالص کردن خود برای خداست و آن در گرو رها شدن از قید بت ها و معبودهای ظاهری است؛ یعنی هر انسان، به اندازه ای که از قید معبودهای پیدا و نهان آزاد شود، به بندگی خدا توفیق می یابد. از این رو کسی که بندگی خدا را برگزیده است، در تمام مراحل زندگی و حتی در جزئیات اعمال و رفتار نیز بر طبق رضای خدا و مطابق خواست او عمل می کند؛ یعنی اعمالی را که انجام آن ها موجب رضای حق است به جای می آوردواجبات و از انجام اعمالی که موجب ناخشنودی اوست، پرهیز می کندمحرمات و بدین ترتیب ملاک فعل یا ترک آن، خواست و رضای خداست. البته عمل به واجبات و پرهیز از محرمات چنان که در شرع مقرر شده است، حداقل مرتبة بندگی است که نجات و رستگاری را در بر دارد، اما مراتب و درجات بالاتری وجود دارد که بنده، خویشتن را به آن ها ملتزم می کند و حتی در مواردی که ارتکاب فعل یا ترک آن، مستوجب کیفر و مؤاخذه نیستمکروهات و مستحبات، دستور خدا را به جا می آورد.
به طور کلی، حقیقت عبادت، تعظیم و طاعت بعد از چشم پوشی از غیر اوست و اعتقاد به اینکه فقط او لایق پرستش است. هر کس در حدّ درک و فکر خویش خدا را عبادت می کند، هرچه معرفت عبادت کننده بیشتر باشد، مقامش نزد پروردگار و ارزش عبادتش بالاتر خواهد بود. علی بن ابی طالب(ع) که سر سلسلة بندگان بود، دربارة انگیزة خود از عبادت می فرمودند: [خدایا]! من تو را از ترس آتشت و به امید بهشتت عبادت نمی کنم؛ بلکه بدان جهت عبادت می کنم که تو را شایسته و سزاوار عبادت یافتم.([10])
انگیزه های انسان در عبادت و بندگی متفاوت است، چنانکه آن حضرت می فرماید:
إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إنَّ قَوْماً عَبدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الأحْرَارِ([11])؛ گروهی که خدا را برای به دست آوردن سود و پاداش پرستش می کنند، همانا عبادت آن ها عبادت بازرگانان است، آن دسته که خدا را از ترس عذاب آتش عبادت می کنند عبادتشان عبادت غلامان و برده صفتان است و مردمانی که عبادت آن ها برای سپاسگزاری از خداوند است، عبادتشان عبادت آزادگان است. علی(ع) با عشق، خدا را عبادت می کرد و عبادت او برای رفع تکلیف نبود؛ بلکه او عاشق حقیقی خدا بود و در هر حال، به خصوص در حال عبادت، او را مشاهده می کرد. چنانکه وقتی از او سؤال شد: هل رأیتَ ربَّک؟؛ آیا خدایت را دیده ای؟ در پاسخ فرمود: أفأعبد ما لا أری([12])؛ آیا چیزی را که نمی بینم، می پرستم؟
این همه شگفتی، عشق، خلوص و معرفت در عبادت، از یقین آن حضرت سرچشمه گرفته بود و این همان حقیقت عبادت است. در خاتمه باید گفت آن حضرت همیشه و در هر حالت در عبادت بود.
جایگاه، اهمیت و ضرورت عبادت
توجه به عبادت، توجه به حیاتی ترین مقولة انسانی است؛ چرا که بیشتر سامان ها و نابسامانی ها، صلاح ها و فسادها و سعادت ها و شقاوت ها، به این مسأله بر می گردد. عبادت بستر خوشبختی و بدبختی انسان ها و جوامع انسانی است، انسان موجودی است مستعد همة کمالات و همچنین تباهی ها، این گونه شدن یا آن گونه شدن به نوع عبادت آدمی بسته است. انسان به سبب عبادتی درست و الهی، دارای اخلاق الهی می شود و به سبب عبادت نادرست، از سیر به سوی حقیقت انسانی خود باز می ماند و اخلاقی غیر ربانی پیدا می کند. انسان می تواند به سبب عبادتی کامل، به کمالات انسانی دست یابد یا به عکس. بنابراین پرداختن به مسألة عبادت و سیرة عبادی حضرت علی بن ابی طالب(ع) پرداختن به ضروری ترین امور در جامعة انسانی است. رسالت همة پیام آوران الهی این بوده است که موانع عبادت صحیح را از سر راه آدمیان بردارند، آنان را از اسارت بت و جاهلیت برهانند، زنجیرها را از دست و پای انسان ها بگشایند و بستر مناسب برای رسیدن آنان به سوی کمال مطلق را فراهم نمایند.
به بیان امیر مؤمنان علی(ع): فَبَعَثَ اللهُ محمد(ص) بِالْحَقِّ لِیُخرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الأوْثَانِ إلَی عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إلَی طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیّنَهُ وَ أحْکَمَهُ، لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ وَلِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْا جَحَدُوهُ وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذ أنْکَرُوُه([13])؛ پس خدا، محمد(ص) را به راستی برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بتان رهایی بخشد و به عبادت و اطاعت خود وادارد و از پیروی شیطان برهاند و به اطاعت خود کشاند، با قرآنی که معنی آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود تا بندگان بزرگی پروردگار را بدانند که نمی دانستند و به آن اقرار کنند پس از آنکه بر انکار می افزودند، او را نیک بشناسند.
راه عبادت:
راه عبادت درست، راهی است که همة وجود آدمی را متوجه خود می کند و فطریات آدمی را در بستر فطرتش به سوی کمال رهنمون سازد. این امر زمانی ممکن است که موانع عبادت صحیح، رفع و شرایط آن فراهم گردد و عبادت آدمی بر اساس شناختی درست بنا شود و انسان به سوی هدفی قدم بردارد که برای آن آفریده شده است و آفرینش او را بدان می خواند: )وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ(([14]). این سیر، باید براساس اصولی صحیح و روش هایی مناسب سامان یابد، در غیر این صورت نه تنها تلاش ها و زحمت های عبادی به نتیجه نخواهد رسید؛ بلکه گاه نتایجی غیر صحیح به بار می آورد و آدمیان را از مسیر کمال فطری شان دور می سازد. امیر مؤمنان علی(ع) چنین رهنمود داده است:
أیُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ([15])؛ ای مردم! آن که راه آشکار را بپیماید، به آب می رسد و آن که بی راهه را پیش گیرد، در بیابان سرگردان می ماند [و از تشنگی می میرد].
علی(ع) خود نمونة کامل عبادت الهی و سرچشمة فیض در رساندن آدمیان به مقصد کمال است و فرموده اند:
نَحْنُ الشِّعَارُ وَالأَصْحَابُ وَالْخَزَنَةُ وَالأَبْوَابُ وَلاَتُؤْتَی الْبُیُوتُ إلاَّ مِنْ أبْوَابِهَا([16])؛ ما خاصان و یاران و گنج وران و درهای رسالتیم و به خانه ها، جز از درهای آن نتوان وارد شد.
از این رو آزموده های پیامبر ختمی مرتبت و عترت آن حضرت و سیرة آنان، بهترین مسیر عبادت و راه اتصال به صفات و کمالات الهی است. پیشوای آزادگان امیر مؤمنان علی(ع) همگان را به این راه فرا خوانده و فرموده است:
فَأَینَ تَذْهَبُونَ؟ وَ أنّی تُؤْفَکُونَ! وَ الأعْلامُ قائِمَةٌ وَ الآیاتُ وَاضِحَةٌ وَ المَنارُ مَنْصُوبَةٌ، فَأیْنَ یُتاهُ بِکُم وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیُّکُم وَهُمْ أزِمَّةُ الحَقِّ وَأعْلامُ الدِّینِ وَألْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأنْزِلُوهُم بأحْسَنِ مَنازِلِ القُرآنِ وَرِدوُِهُم وُرُودَ الهِیمِ العِطاشِ... ([17])؛ پس کجا می روید و کی باز می گردید؟ که علامت ها بر پا و دلیل ها هویدا و نشانه ها برجاست، گمراهی و سرگشتگی تا کجا و چرا؟ خاندان پیامبرتان که میان شما هستند، زمامداران حق و یقین و پیشوایان دین اند و با ذکر جمیل و گفتار راست همراه اند. همچون قرآن، حرمت آنان را نیک در دل بدارید و چون شتران تشنه، که به آبشخور روند، به آنان روی آرید.
موانع عبادت:
در سخنان نورانی امیر مؤمنان علی(ع) امری که به عنوان مانع اصلی عبادت و رسیدن آدمی به کمالات حقیقی ذکر شده و ترک همان چیز به عنوان مقتضی اصلی معرفی شده است؛ دنیا و وابستگی به آن است: مِن هَوانِ الدُّنْیا عَلَی اللهِ أنَّهُ لایُعْصی إلاّ فِیها وَلا یُنالُ ما عِنْدَهُ إلاّ بِتَرَکِها([18])؛ در خواری دنیا نزد خدا، همین بس که جز در دنیا نافرمانی او نکنند و جز با وانهادن دنیا به پاداشی که نزد خداست، نرسند. دنیای نکوهیده، مانع اصلی عبادت انسان و رسیدن او به کمالات انسانی و ارزش های الهی و پاداش های اخروی است که جز با ترک آن نمی توان، به حقیقت عبادت رسید. امیر مؤمنان علی(ع) در این باره فرموده است:
إنّ الدُّنْیا وَالآخِرَةَ عُدُوَّانِ مُتَفاوِتانِ وَ سَبِیلانِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَن أحَبَّ الدُّنْیا وَ تَوَلاَّها أبْغَضَ الآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُما بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَ ماشٍ بَیْنَهُما کُلَّما قَرُبَ مِن وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الآخَرِ([19])؛ همانا دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت هستند و دو راه مخالف، آنکه دنیا را دوست داشته باشد و مهر آن را در دل بکارد، آخرت را نمی پسندد و دشمنی انگارد. دنیا و آخرت چون شرق و غرب اند و آنکه میان آن دو رود، چون به یکی نزدیک گردد از دیگری دور شود.
در سیرة منطقی و عملی پیشوای پارسایان، علی(ع)، طرد دنیا از اصول مهم عبادت است. انسان تا از دام دنیای نکوهیده و پستی های آن رها نشود و خود را از آن پاک نسازد، درهای بندگی الهی بر روی او گشوده نخواهد گشت. به همین خاطر فرمود: أُنْظُرُوا إلَی الدُّنْیا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیها الصَّادِفیِنَ عَنْها([20])؛ بنگرید به دنیا، نگریستن پارسایان روی گردان از آن.
و در سخنی دیگر: فَقَطِّعُوا عَلائِقَ الدُّنْیا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوی([21])؛ پس، پیوندهای خود را با دنیا قطع کنید و پروا پیشگی را پشتیبان خود کنید و چون توشه ای همراه خود ببرید. پس بهترین مقتضی عبادت این است که انسان از وابستگی های پست که منشأ همة تباهی هاست جدا شود و با توشة درست به حقیقت هستی روی کند. همانا دنیا نهایت دیدگاه کسی است که دیده اش کور و از دیدن جز دنیا بازمانده است و آنکه بیناست، نگاهش از دنیا می گذرد و از پس آن، آخرت را می نگرد. پس بینا از دنیا رخت بر می بندد در حالی که شخص نابینا رخت خویش در آن می گذارد. بینا از دنیا توشه بر می گیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم می آورد.
در سیرة عبادی علی(ع) ترک دنیای نکوهیده و دلبستگی های باز دارنده، بهترین مقتضی شمرده می شود و زندگی این جهان گذرگاهی است که با اندیشه ی راست و کردار درست در آن، می توان زاد و توشة سرای آخرت را فراهم آورد. از این رو امام(ع) در یکی از توصیه های خود می فرماید: عِبادَ اللهِ، أُوصِیکُم بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیا التَّارِکَةِ لَکُم وَ إنْ لَم تُحِبُّوا تَرْکَها وَ الْمُبْلِیَةِ لأَجْسَامِکُمْ وَ إنْ کُنْتُم تُحِبُّونَ تَجْدِیدَها... ([22])؛ ای بندگان خدا، شما را سفارش می کنم به ترک دنیایی که سرانجام شما را رها می سازد، گرچه شما ترک آن را دوست ندارید، دنیایی که جسم های شما را کهنه و فرسوده می کند، با اینکه شما دوست دارید همیشه تازه و نو باشید.
انسان در مسیر عبودیت، نیازمند انگیزه و خواست درونی است. تا انسان، خود نخواهد، نمی تواند از بزرگ ترین مانع عبادت که اسارت دنیاست آزاد شود، پس رفتن به سوی کمال عبودیت، خواست خود را می طلبد، نه خواست دیگران را. در سیرة عبادی حضرت علی بن ابی طالب(ع) هم، در مسیر ترک دنیا و حرکت به سوی عبودیت، مخاطب اصلی خود انسان است. عِبَاد اللهِ، غُمُومَها وَ أشْغالَها لِما قَدْ أیْقُنْتُم بِهِ مِن فِراقِها وَ تَصَرُّفِ حَالاتِها، فَاْحذَرُوُها حَذَرَ الشَّفِیقِ النَّاصِحِ والمُجِدِّ الکادِحِ([23])؛ ای بندگان خدا! خودتان را همواره سرگرم آندنی نسازید؛ زیرا از فراق و دگرگونی حالات آن با خبرید. پس همچون دوستی مهربان و ناصح کوشا که برای نجات رفیقش تلاش می کند، خویشتن را از دنیاپرستی برحذر دارید....
معلوم است که خود فرد باید تلاش کند موانع عبادت را از میان بردارد و مادامی که فرد انگیزه، میل و رغبت نداشته باشد، تربیت عبادی در فرد محقق نمی شود.
منطق امیرالمؤمنین(ع) در این مسأله، منطق قرآنی است، همان طور که خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) همین را رهنمود داده است: )... وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیِظًا وَ ما أنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ( ([24])؛ و ما تو را برایشان نگهبان نکرده ایم و تو وکیل آنان نیستی. بنا بر سیرة امیر مؤمنان علی(ع) سخت ترین مانع عبادت حقیقی انسان، دنیای نکوهیده است که راه انسان به سوی عبودیت، جز با گسستن از آن هموار نمی شود.
البته همان طور که گفته شد منظور، دنیای مذموم است. در حالی که دنیای ممدوح که دارالتربیة و دار التحصیل و محل تجارت مقامات و اکتساب کمالات برای زندگانی سعادتمند ابدی است بدون ورود در این نشئه، امکان پذیر نیست، چنان که حضرت مولی الموحدین، امیرالمؤمنین(ع) در یکی از خطبه های خود، پس از آنکه شنید که یک نفر دنیا را سرزنش می کند فرمود:
إنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَ دَارُ غِنیً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا. مَسْجِدُ أحِبَّاءِ اللهِ، وَ مُصَلَّی مَلاَئِکَةِ اللهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللهِ، وَ مَتْجَرُ أوْلِیَاءِ اللهِ. اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحمَةَ، وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ([25])؛ دنیا خانة راستی است برای کسی که آن را راستگو انگاشت، خانة تندرستی است برای آن که شناخت و باورش کرد و خانة بی نیازی است برای کسی که از آن توشه اندوخت و خانة پند است برای آن که از آن پند اندوخت. مسجد محبان خداست، نمازگاه فرشتگان او و فرودگاه وحی خدا و محل تجارت دوستان او.
پس دنیا به معنای نکوهیده آن، مانع اصلی عبادت، و دوستی آن ریشه و اساس هر گناه و نافرمانی و منشأ هر بدبختی و تباهی است. دنیای نکوهیده، سدّی سخت در برابر انسان است و تا این مانع رفع نشود، راه عبادت هموار نمی گردد.
بهترین زمینة تربیت عبادی
بهترین زمینة تربیت عبادی، دریافتی درست از دنیا و تصحیح بینش آدمی نسبت به آن و گسستن از پستی ها و پیوستن به والایی ها در زندگی این جهان است؛ یعنی انسان بیاموزد که با هر کدام از امور این عالم نسبتی اخروی برقرار کند و چنین بینشی را در عمل تحقق بخشد و در عین زندگی، کار، تلاش و بهره مندی از دنیا، از بندهای آن آزاد باشد. امیر مؤمنان(ع) می فرمایند: إنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهی بَصَرِ الأعْمَی لاَیُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً وَالْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا. فَالبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ والأَعْمَی إلَیْهَا شَاخِصٌ وَالْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَالأَعْمَی لهَا مُتَزَوِّدٌ([26])؛ همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمی نگرند، اما انسان آگاه، نگاهش از دنیا عبور کرده از پسِ آن، سرای جاویدان آخرت را می بیند. پس انسان آگاه به دنیا دل نمی بندد و انسان کوردل تمام توجه اش دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه برگیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم می کند.
در سیرة منطقی حضرت علی بن ابی طالب(ع) هم این مسأله مطرح بود و ایشان خطاب به مردمان فرمود: لَیْسَ لِی أنْ أحْمِلَکُم عَلی مَا تَکْرَهُونَ([27])؛ من شما را به چیزی وادار نمی کنم که ناخوش می انگارید. همچنین آن حضرت در نامه ای به قرظة ابن تعب انصاری از استانداران و کارگزاران خود چنین یادآور شده است: ولَسْتُ أری أن أجبر أحداً عَلی عَمَلٍ یکره([28])؛ من این را صحیح نمی دانم که کسی را مجبور به کاری کنم که از آن کار کراهت دارد.
در دیدگاه امیرمؤمنان علی(ع) مبنای تربیت عبادی انسان، همراه نمودن وی است و هرگز کسی را در برابر تهدید، تحمیل، اجبار و اکراه قرار ندادند؛ زیرا در این صورت ممکن است که انسان ها به دلیل ترس و زبونی، ظاهراً به اموری تن دهند ولی به ریا و نفاق کشیده شوند که این خود مانعی سخت در سر راه عبودیت حقیقی است.
آن حضرت در خطاب های خود بندگان خدا را هشدار می داد تا خود آن ها از غفلت بیرون آیند و شوق پیوستن به کاروان عبودیت حقیقی را در درون خود شعله ور نمایند. عبادَ اللهِ، الرَّحِیلَ عَن هذِهِ الدَّارِ المَقْدُورِ، عَلی أهْلِهَا الزَّوَالُ وَلاَ یَغْلِبَنَّکُم فِیهَا الأَمَلُ وَلاَ یَطُولَنَّ عَلَیْکُم فِیها الأمَدُ... ([29])؛ ای بندگان خدا، تصمیم کوچ نمودن از سرایی را بگیرید که سرانجام به نیستی می گراید. مبادا آرزو ها به شما چیره گردد. خیال نکنید عمر طولانی خواهید داشت....
در سخنی دیگر فرمود: ... الآنَ عِبادَ اللهِ، وَالْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِی فَیْنَةِ الإرْشَادِ وَ رَاحَةِ الأجْسَادِ وَ بَاحَةِ الإحْتِشَادِ وَ مَهَلِ البَقِیَّةِ وَأُنُفِ المَشِیَّةِ... ([30])؛ ای بندگان خدا، هم اکنون که ریسمان های مرگ، بر گلوی شما نیفتاده و روح شما برای به دست آوردن کمالات، آزاد است و جسدها راحت هستند و در وضعی قرار دارید که می توانید مشکلات را با کمک یکدیگر حل کنید و هنوز مهلتی دارید و جای تصمیم و توجه و بازگشت از گناه، باقی مانده، از فرصت استفاده کنید.
همچنین فرمود: عِبادَ اللهِ، إنَّ أنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أطْوَعَهُم لِرَبِّهِ وَ إنَّ أغَشَّهُم لِنَفْسِهِ أعْصَاهُمْ لِرَبِّهِ وَ المَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ وَ المَغْبُوطُ مَن سَلِمَ لَه دِینُهُ وَ السَّعِیدُ مَن وُعِظَ بِغَیرِهِ وَالشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لهَِواهُ وَ غُرُورِهِ ([31])؛ ای بندگان خدا، آن کس که نسبت به خود از همه خیرخواه تر است، در برابر خداوند، مطیع تر است و آن کس که خویشتن را بیشتر می فریبد، گناهکارترین مردم در برابر خداست. مغبون واقعی کسی است که خود را مغبون سازد و آن کس مورد غبطه خواهد بود که دینش سالم بماند، سعادتمند آن است که از وضع دیگران عبرت گیرد و شقاوتمند آن است که فریب هوا و هوس های خود را بخورد.
عِبادَ اللهِ؛ زِنُوا أنْفُسَکُم مِن قَبْلِ أنْ تُوزَنوا وَ حَاسِبُوهَا مِن قَبْلِ أنْ تُحَاسَبُوا... ([32])؛ بندگان خدا، پیش از آن که مورد سنجش قرار گیرید، خود را بسنجید و قبل از آنکه شما را به پای حساب ببرند، حساب خود را برسید.
عِبادَ اللهِ، اللهَ اللهَ فِی أعَزِّ الأنْفُسِ عَلَیْکُمْ وَ أحَبِّها إلَیْکُم فَإنّ اللهَ قَدْ أوْضَحَ لَکُم سَبِیلَ الحَقِّ وَ أنارَ طُرُقَهُ، فَشِقْوَةٌ لازِمَةٌ، أو سَعادَةٌ دائِمَةٌ! فَتَزَوَّدُوا فِی أیّامِ الفَناءِ لأیّامِ البَقاءِ... فَإنَّما أنْتُم کَرَکْبٍ وُقُوفٍٍ ([33])؛ ای بندگان خدا، خدا را خدا را در حقّ نفس خویش! که از همه چیز نزد شما گرامی تر و دوست داشتنی تر است. همانا خداوند حق و راه های آن را برایتان روشن ساخته است. سرانجام کار یا بدبختی دائم است و یا سعادت همیشگی! پس در این ایام فانی برای ایام باقی، زاد و توشه تهیه کنید... شما همچون کاروانی هستید که در جایی توقف کرده اید.
وَ أحَبُّ العِبَادِ إلَی اللهِ المُتَأَسِّی بَنَبِیِّهِ وَالمُقْتَصُّ لأَثَرِهِ، قَضَمَ الدُّنْیا قَضْماً... ([34])؛ محبوب ترین بندگان نزد خداوند، کسی است که از پیامبرش سرمشق گیرد و قدم به جای قدم او گذارد، پیامبر(ص) بیش از حداقل نیاز، از متاع دنیا استفاده نکرد.
... وَاعْلَمُوا عِبادَ اللهِ أنّ المُؤْمِنَ لایُصْبِحُ وَلاُیْمسِی إلاّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلا یَزالُ زَارِیاً عَلَیْها وَ مُسْتَزِیداً لَها...([35])؛ ای بندگان خدا، بدانید که مؤمن صبح و شام به خویش بدگمان است، همواره از خود عیب می گیرد و طالب تکامل و افزایش کار نیک از خویش می باشد....
گویا مولای متقیان علی بن ابی طالب(ع) می خواهند با مخاطب ساختن بندگان خدا، زنگارهای غفلت را از روح آن ها بزدایند و مسیر عبودیت را برای بندگان خدا هموار سازند و قطعاً انسان به عبودیت الهی نمی رسد مگر اینکه دل و جان به رهنمودهای حیات بخش حضرت بسپارد. به هر حال انسان باید پرده های غفلت را کنار زند تا در جمع راهیان عبودیت قرار بگیرد.
اصول عبادت
الف. اعتدال؛ برنامه های عبادی در صورتی به اهداف خود می رسد که تابع اعتدال باشد و به افراط و تفریط کشیده نشود. اقتضای خردورزی، اعتدال و اقتضای نادانی، افراط و تفریط است، چنانکه امیر مؤمنان علی(ع) فرموده است:
لاتَرَی الْجاهِلَ إلاّ مُفْرِطاً أو مُفَرِّطاً([36])؛ نادان را نبینی جز اینکه کاری را از اندازه، فراتر کشاند یا به آن جا که باید، نرساند.
البته شناختن و نگه داشتن اندازه در عبادات امری دشوار است. خداوند نیز آدمی را به گونه ای آفریده است که هر گونه افراط و تفریط، اعتدال او را به هم می زند و سیر او را به سوی کمال دچار خلل می سازد. دین، در همة جهات از جمله وجوه عبادی ساختاری معتدل دارد. امیر مؤمنان علی(ع) در ضمن خطبه ای فرموده است:
ألاَ وَ إنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَةٌ وَسُبُلَهُ قَاصِدَةٌ مَنْ أخَذَبِهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدِمَ([37])؛ آگاه باشید که آبشخورهای دنیا یکی است و راه های آن، همه معتدل و مستقیم و نزدیک است. هر که بدان چنگ زند، به کاروان حق پیوسته و بهره مند می شود و هر که از آن باز ایستد گمراه و پشیمان می گردد.
انحراف از اعتدال، در هر چیز موجب انحراف از حق و رفتن به سوی گمراهی، تباهی و پشیمانی است. چنانکه امام علی(ع) در وصیتی به فرزندش محمد حنفیه فرموده است: مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ([38])؛ هر که میانه روی را ترک کند از راه حق منحرف شود.
کمال آدمی در این است که در همة امور زندگی میانه رو باشد. کمال یافتگان جز به راه میانه نمی روند و جز به آن عمل نمی کنند.
ب. وجود نشاط عبادی؛ فطرت آدمی، برای رشد و تعالی به نشاط و شادابی نیاز دارد و هیچ چیز مانند سستی و بی میلی، آدمی را در عبادت متوقف نمی سازد و از سیر به سوی کمال باز نمی دارد. بهترین امور عبادی اگر با بی میلی همراه باشد، بی تأثیر می گردد و نتایج منفی به دنبال دارد، امیرمؤمنان علی(ع) سفارش فرموده است:
إنَّ لِلْقُلُوبِ إقْبَالاً وَ إدْبَاراً؛ فإذَا أقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَی النَّوَافِلِ وَ إذَا أدْبَرَتْ فَاقْتَصُِروا بِهَا عَلَی الْفَرَائِضِ([39])؛ دل ها را روی آوردن و نشاطی است و هم پشت کردن و فراری، پس اگر نشاط دارد، آن را به مستحبات وادارید و اگر روی برگرداند، به انجام واجبات بسنده کنید.
گنجایش عبادی به روی آوردن دل آدمی بستگی دارد و اگر عبادت با بی میلی باشد، دریچة وجود آدمی بر روی آن بسته می شود و گنجایش عبادت به زوال می رود. بهترین بستر عبادت، تمایل و علاقه است که با آسان گرفتن فراهم می شود و در این صورت است که قوای وجودی، نشاط می یابند. وادار کردن شخص به امور عبادی که تمایل یا توانایی انجام آن ها را ندارد، مانعی جدی در او ایجاد می کند. امیر مؤمنان(ع) فرموده است: إنّ لِلقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إقْبالاً وَ إدْباراً، فَأتُوها مِن قِبَلِ شَهْوَتِها وَ إقْبالِها، فَإنَّ القَلْبَ إذا أُکْرِهَ عَمِیَ([40])؛ دل ها را روی آوردن و پشت کردنی است، پس دل ها را آن گاه به کار گیرید که خواهان است و روی در کار دارد؛ زیرا اگر به کاری مجبور شود، کور گردد. بنابراین رعایت نشاط و میل قلبی در عبادت چنان مهم است که امیر مؤمنان علی(ع) سفارش فرموده است: إذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالفَرائِضِ فَارْفُضُوها([41])؛ اگر مستحبات به واجبات زیان رساند، مستحب ها را ترک کنید.
و همچنین در سفارشی به حارث همدانی فرمود: وَ خَادِعْ نَفْسَکَ فِی العِبَادَةِ، وَ ارْفُقْ بِها وَلاَتَقْهَرْها وَ خُذْ عَفْوَها وَ نَشاطَها، إلاّ ما کانَ مَکْتُوباً علیک مِن الفَرِیضَةِ، فإنَّه لابُدَّ مِن قَضائِها وَ تَعاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا([42])؛ نفس خود را برای عبادت برانگیز و با آن مدارا کن، به اجبار و اکراه بر چیزی مجبورش نکن و در وقت فراغت و نشاط به کارش گیر، جز در آنچه بر تو و اجب است و باید آن را در وقت خاص خود به جای آوری.
ج. تفکر، تعقل و تدبر؛ در سیرة نظری و عملی مولای متقیان، حضرت علی بن ابی طالب(ع)، تأکید فراوانی بر عبادت از روی تفکر و تعقل گردیده است. عبادت آدمی، راهی است که از طریق فکر می گذرد؛ زیرا انسان موجود متفکری است، یعنی با اندیشه زندگی می کند و با به کار گرفتن فکر خود سِیْر می نماید. بنابراین تفکر صحیح و تربیت فکری، اساس سلوک به سوی کمال مطلق است، پس باید همة امور تربیتی، بر مبنای اندیشة صحیح باشد و از راه فکر، آدمی را متوجه عبادت و عبودیت الهی کند و ضرورت این مسأله را براساس تفکر دریابد و به شوق و نشاط عبادی برسد، به همین جهت است که در اسلام یک ساعت اندیشه، بهتر از یک سال عبادت دانسته شده: فکر ساعة خیر من عبادة سنة([43])؛ سخنان امام علی(ع) در این باره کاملاً روشنگر است: فکرک یهدیک إلی الرشاد و یحدوک علی اصلاح المعاد([44])؛ اندیشیدن تو را به راه راست رهنمون می شود و به درست کردن کار معاد بر می انگیزد.
امیر مؤمنان علی(ع) تفکر حقیقی و اندیشیدن در حقایق هستی را عبادت والاترین بندگان یعنی مخلصان، معرفی کرده و فرمودند: التفکر فی ملکوت السماوات والارض عبادة المخلصین([45])؛ تفکر در ملکوت آسمان ها و زمین عبادت مخلصان است. ایشان فکر کردن را بهترین عبادت دانسته و می فرمایند: أفضل العبادة الفکر([46])؛ برترین عبادت اندیشیدن است. تفکر صحیح، خوف از آتش سوزان را در انسان به وجود می آورد، چنانکه امیر مؤمنان(ع) فرمودند: وَلَو فَکَّرُوا فِی عَظِیمِ القُدْرَةِ وَ جِسِیمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إلَی الطَرِیقِ وَ خافُوا عَذابَ الحَرِیقِ([47])؛ اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگی نعمت های او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند و از آتش سوزان عذاب می ترسیدند.
جلوه های عبادی حضرت علی بن ابیطالب(ع)
نسائی از حضرت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) روایت کرده است: در امت اسلام که از جهت عبادت و بندگی بر تمام امم جهان برتری دارند، احدی پس از پیامبر چون من بندگی و عبادت خدا را نکرد و قبل از من هم احدی بندگی خدا را نمی کرد، هیچ مخلوقی در نه سالگی، چنان ستایش و تمجید و تقدیس حق نکرد که من کردم. ([48])
دربارة عبادت علی(ع) قلم و زبان از وصف عاجز است. آن حضرت در همان حال که در نهایت شجاعت و نیروی قلب با شمشیر به جنگ با کفار و سرکردة آن ها، عمروبن عبدود مشغول بود، دلش پر از مهر و محبت نسبت به مسلمانان و قهر و غضب نسبت به مشرکان بود؛ یعنی مصداق آیة شریفه: )... أشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...(([49]). بعد به کناری رفته و نماز شکر خواند. در این نماز، همة دلش حاضر در بارگاه معبود بود یا آنگاه که پیکانی که در پایش فرو رفته بود، نمی توانستند آن را بیرون آورند جز در وقت نماز که آن قدر غرق در بندگی حق بود و حضور قلب داشت که جز حق را نمی دید. در این حال پیکان را از پای او بیرون آوردند و آن بندة راستگو، قسم یاد کرد که متوجه نشد. عبادت علی(ع) چنین بود که هزار نخل غرس کرد و پای هر نخل، دو رکعت نماز خواند. در دل شب ها با خیرات و صدقات عبادت می کرد و در شکرانة این توفیق باز عبادت می نمود.
حضرت امام علی(ع) که جامع اضداد بود، در عبادت جز خدا را نمی دید و در عین حال برای خدا در رکوع نماز، انگشتر قیمتی و در حال روزه، افطار واجب خود را به مستمندان ایثار می کرد. عابدی بود که شمشیرش برای مبارزه در راه حق، همواره آماده بود و مبارزی بود که جز برای خدا شمشیر نمی زد.
این چنین است که هیچ کس همانند آن حضرت، پس از پیامبر عبادت خدا را نکرد.
حضرت علی(ع) در ایمان، زهد، عبادت و یقین منحصر به فرد بود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: لَو أنّ السمواتِ وَالأرضَ وُضِعَتا فِی کِفَّةٍ وَ وُضِعَ إیمانُ علیٍّ فِی کِفَّةٍ لَرَجَحَ إیمانُ عَلیٍّ([50])؛ اگر آسمان ها و زمین را در یک کفة ترازو قرار دهند و ایمان علی(ع) را کفه دیگر، یقیناً ایمان علی(ع) بر آن ها فزونی می کند.
امام علی(ع) با عشق و حب قلبی، خدا را عبادت می کرد؛ زیرا عبادت او برای رفع تکلیف نبود، بلکه او محب حقیقی بود و جز جمال دلربای حقیقت، چیزی در نظرش جلوه گر نمی شد.
آن حضرت هنگام وضو گرفتن سرتا پا می لرزید و چون در محراب عبادت می ایستاد، رعشه بر اندامش می افتاد و از خوف عظمت الهی، اشک چشمانش بر محاسن شریفش جاری می شد. سجده های او طولانی و سجده گاهش همیشه از اشک مرطوب بود.
آن امام همام در تزکیه و تهذیب نفس و سیر مراتب کمال وجودی، یگانه و لوح ضمیرش چون جام جهان نما بود، او به هرچه نگاه می کرد، فقط خدا را می دید: ما رأیتُ شیئاً إلاّ رأیتُ اللهَ قبله و معه و بعده([51]) و نیز فرمودند: لم أعبدْ رَبّاً لم أرِه([52])؛ عبادت نکردم خدایی را که ندیدم.
دعای کمیل که به یکی از اصحاب خودکمیل بن زیاد تعلیم فرموده است، یکی از شاهکارهای روح بلند و ایمان قوی و یقین کامل آن حضرت است که با مضامین و معانی عالی و بدیع، در قالب الفاظ و عبارتی شیوا بیان شده است. گاهی در برابر رحمت واسعة حق سر تا پا امید می شد و زمانی قدرت جبروت خدا، چنان بیم و هراسی در دل حضرت می افکند که به حال تضرع و خشوع می افتاد.
همچنین دعای صباح و نیایش های دیگر ایشان هر یک حاوی مراتب سوز و گداز، بیم و امید و توجه و خلوص آن حضرت است.
حضرت علی بن الحسین(ع) که از کثرت عبادت و سجده های طولانی به سجاد و زین العابدین معروف شده بود، در برابر سؤال دیگران که چرا این قدر مشقت و رنج بر خود روا می داری، فرمود: و مَن یقدر علی عبادة علی بن ابی طالب([53])؛ و چه کسی است که بتواند مثل جدم علی(ع) عبادت کند؟.
از ام سعید کنیز حضرت پرسیدند که: حضرت علی(ع) در ماه رمضان بیشتر عبادت می کند یا در سایر ماه ها؟، وی گفت: علی(ع) هر شب با خدای خود راز و نیاز می کند و برای او رمضان و دیگر اوقات یکسان است.
وقتی که آن حضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد به خانه می بردند، نگاهی به محل طلوع فجر افکند و فرمود: ای صبح تو شاهد باش که علی را فقط اکنونبه حکم اجبار دراز کشیده می بینی!.
إنّ قَوماً عَبَدوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إنّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ العَبِیدِ وَ إنّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الأحْرارِ([54]). الهی... ما عَبَدْتُکَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ وَلا خَوْفاً مِن نارِکَ وَلکِنْ وَجَدْتُکَ أهْلاً للعبادة فَعَبَدْتُکَ ([55]).
آری، او چون خداوند را شایسته عبودیت یافته بود، این چنین عاشقانه و خاضعانه عبادت می کرد.
پینوشت:
[1]. طه20 : 21.
[2]. المفردات، ص 247.
[3]. طه20 : 21.
[4]. سیره نبوی، ص 12 30.
[5]. الأحزاب33 : 21.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 160.
[7]. آل عمران3 : 31.
[8]. کافی، ج 1، ص 183 و 184.
[9]. لطایف معنوی، ص 60 .
[10]. بحارالأنوار، ج 69 ، ص 278.
[11]. نهج البلاغه، حکمت 237.
[12]. همان، خطبه 179.
[13]. همان، خطبه 147.
[14]. الذاریات51 : 56 .
[15]. نهج البلاغه، خطبه 201.
[16]. همان، خطبه 154.
[17]. همان، خطبه 87 .
[18]. همان، حکمت 385.
[19]. همان، حکمت 103 .
[20]. همان، خطبه 103.
[21]. همان، خطبه 204.
[22]. همان، خطبه 99.
[23]. همان، خطبه 161.
[24]. الأنعام6 : 107.
[25]. نهج البلاغه، حکمت 131.
[26]. همان، خطبه 133.
[27]. همان، خطبه 208.
[28]. نهج السعادة، ج 5 ، ص 359.
[29]. نهج البلاغه، خطبه 52 .
[30]. همان، خطبه 83 .
[31]. همان، خطبه 86 .
[32]. همان، خطبه 90.
[33]. همان، خطبه 157.
[34]. همان، خطبه 160.
[35]. همان، خطبه 176.
[36].همان، حکمت 70.
[37]. همان، خطبه 120.
[38]. همان، نامه 31.
[39]. همان، حکمت 312.
[40]. همان، حکمت 193.
[41]. همان، حکمت 279.
[42]. همان، نامه 69 .
[43]. بحارالأنوار، ج 71، ص 321.
[44]. غررالحکم، ص 63 .
[45]. شرح غررالحکم، ص 49.
[46]. همان، ص 381.
[47]. نهج البلاغه، خطبه 185.
[48]. خصایص نسایی، ج 2.
[49]. الفتح48 : 29.
[50]. بحارالأنوار، ج 31، ص 132.
[51]. مفتاح السعادة، ج 1، ص 67 و جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 14، ص 290.
[52]. همان.
[53]. مفتاح السعادة، ج 3، ص 9.
[54]. نهج البلاغه، حکمت 237.
[55]. بحارالأنوار، ج 69، ص 278.
منبع : نامه جامعه ؛ تیر 1388 - شماره 58؛ ص 41