حاكم اسلامى ، پاسبان خدا در زمين اوست.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  شناخت شناسی (نهج البلاغه)  >  درآمدی بر معرفت پژوهی در نهج البلاغه

درآمدی بر معرفت پژوهی در نهج البلاغه

یکی از شاخه های اصلی فلسفه، مبحث معرفت شناسی است. این شناخت از این جهت اهمیت دارد که زیربنای جهان بینی است، چنان که جهان بینی مبنای ایدئولوژی و نظام ارزشی است. معرفت شناسی در نهج البلاغه، مبحث گسترده ای است که دین پژوهان در تعمیق و توسعه آن باید گام های مؤثرتری بردارند. این بررسی در صدد ارائه طرحی اجمالی در قلمرو بایسته های پژوهش و تحقیق در این زمینه و اشاره به گوشه ای از دنیای معرفت پژوهی این اثر جاویدان امیرالمؤمنین علی(ع) است که در نُه محور تقدیم می گردد:
1. تعریف شناخت در نهج البلاغه

در نزد حکما، مفهوم «شناخت» مفهومی بدیهی و بی نیاز از تعریف است، با این حال تعریف های شرح الإسمی متعددی در این باره ارائه شده که برخی «جامع افراد و مانع اغیار» نمی باشد.

از مراجعه به واژه های معرفت شناختی در نهج البلاغه، به دست می آید که حقیقت شناخت، شبیه حقیقت نور است. امام علی(ع) در موارد زیادی واژه نور را برای علم استعاره آورده اند. همان طور که می دانید حقیقت نور «ظاهرٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره» است، پس حقیقت علم هم «ظاهرٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره» است.

چنان که روشن می شود، تعریف شناخت به ظهور، به روشنی در نزد عالِم دلالت دارد. یعنی علم، مظهِر معلوم برای عالِم است که گاهی این اظهار معلوم برای عالِم با واسطه است که به آن «علم حصولی» اطلاق می شود و گاهی بدون واسطه است که به آن «علم حضوری» می گویند.

امام علی(ع) در مذمّت گروهی فرومایه و پست به نام «هَمَج رعاع» یعنی مگسان کوچک و ناتوان می فرمایند: «این گروه بادصفت از نور علم و دانش بهره ای نبرده اند» لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنور الْعِلم(1). هم چنین در فرازی دیگر از نهج البلاغه در بیان علل انحراف بنی امیه می فرمایند:

لَمْ یَسْتَضیئُوا بِأَضواء الحکمة وَلَمْ یَقْدَحوا بِزِنادِ الْعُلومِ الثّاقبة(2) «آن ها (بنی امیه) از روشنی های حکمت و عرفان بهره مند نشدند و با آتش زنه های علوم و معارف درخشان، آتش نیفروخته اند».
2. امکان شناخت

معرفت امری ممکن و تردیدناپذیر است و تحقق فی الجمله آن، بدیهی و بی نیاز از اثبات می باشد. هر کسی به وجود خود، وجود قوای ادراکی خود و وجود حالات روانی خود (مثل غم، شادی، عشق و...) معرفت یقینی دارد. با این حال، در اروپا بارها موج شک گرائی پدید آمده و اندیشمندان بسیاری را در کام خود فرو برده است.

نهج البلاغه اساسا کتاب شناخت است. وقتی انسان این کتاب را با عقل و اندیشه می کاود، به معارفی چون: خداشناسی، دین شناسی، امام شناسی، معادشناسی، جهان شناسی، دنیاشناسی و... دست می یابد. سراسر نهج البلاغه از واژه های پرباری که هر کدام بار معرفتی ویژه ای دارند، پوشانده است؛ واژه هایی چون: علم، عقل، فهم، لُبّ، حکمت، حِجی، شعور، فطانت، بصیرت، برهان، یقین، اشراق، تفکّر، تعقل، تفقّه، تفهّم، تدبّر، تعمّق، ادراک، معرفت، استدلال و... که همگی بر امکان شناخت و ضرورت آن دلالت می کنند.
3. مبانی شناخت

منظور از مبانی شناخت، بسترها و زمینه های مناسبی است که بذر شناخت در آن ها بهتر رشد کرده و به تکامل می رسد. این مطلب همان است که قرآن کریم درباره آن می فرماید: وَ الْبَلَد الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإذنِ رَبِّهِ والَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إلاّ نَکِدا(3)
مهم ترین زمینه ها و مبانی شناخت که در نهج البلاغه ذکر شده است، عبارتند از:

الف. تقوا و خویشتن داری: امام علی(ع) در موارد متعدّدی به این حقیقت تصریح می کنند: فَإنَّ تقوی اللّه دواءُ داءِ قلوبِکم وبَصَرُ عَمی أَفئِدتکم... وجلاءُ غشاءِ أَبصارکم(4) «تقوا و ترس از خدا داروی درد قلب ها و بینایی کوری دل ها و بهبودی بیماری تن ها و روشنی پوشش دیده ها است».

ب. آموزه های وحیانی: امام علی(ع) می فرمایند: تُجْلی بالتَّنزیل أَبصارُهم وَیُرمی بالتّفسیر فی مسامعهم ویغبقون کأسَ الحکمةِ بعد الصَّبوح(5) «دیده های آن ها به نور قرآن جلا داده شده و تفسیر در گوش هایشان جا گرفته است. هنگام شب، جامی از حکمت به آنان می نوشانند، بعد از این که در بامداد هم به آنان نوشانده شد».

ج. ایمان: امام علی(ع) در این زمینه می فرمایند: بالاْءیمان یَعْمُرُ الْعلمُ(6) «به سبب ایمان، علم و دانایی آباد می شود».
4. اقسام شناخت

علم در اصطلاح فلسفه بر دو قسم است: الف. علم حصولی (با واسطه مفهوم)؛ ب. علم حضوری (بی واسطه مفهوم).

با مراجعه دقیق به نهج البلاغه درمی یابیم که علی(ع) به هر دو قسم از شناخت صریحا و تلویحا اشاره نموده است. وجود واژه هایی هم چون «تعقّل، تفکّر، یستدلّ، یحتجّ، النظر و...» دلالت بر شناختی به نام شناخت حصولی می کند که معلوم عین علم نیست، بلکه علم و معلوم دو حقیقت هستند. حضرت(ع) می فرمایند: وَ أَقامَ مِنْ شواهد البیّنات علی لطیف صنعته و عظیم قدرته مَا انقادَتْ لَهُ العقولُ معترفةً به(7) «و نمونه هایی از لطافت صنعت گری و قدرت عظیم خویش به پا داشت، چندان که تمام اندیشه ها را به اعتراف واداشته است».

هم چنین در مورد علم حضوری، اعم از علم حضوری مجرّد به خود و علم علّت به معلول و علم معلول به علّت موارد متعدّدی وجود دارد. به عنوان نمونه امام علی(ع) در مورد علم حضوری مجرّد به خود می فرمایند: اللّهُمَّ إنّک أَعْلمُ بی مِنْ نفسی وأَنا أَعلمُ بنفسی منهم(8) «خدایا، تو به من از من داناتری و من به خود از آن ها داناتر هستم».

هم چنین در مورد علم حضوری علّت به معلول می فرمایند: الْعالِمَ بِلا اکتسابٍ وَلا ازدیادٍ وَلا علمٍ مستفادٍ(9) «خداوند به همه چیز دانا است، بدون آموختن از دیگری و بدون احتیاج به افزودن و بدون استناد»: یعنی علم خداوند به ماسوای خود یک علم اکتسابی مفهومی نیست، بلکه علمِ او عین ذات او و بدون ازدیاد مفهومی می باشد.

هم چنین در مورد علم معلول به علّت در نهج البلاغه آمده است که «ذعلب یمانی» از امام علی(ع) سؤال کرد: هَلْ رأیتَ ربَّک یا أمیرالمؤمنین؟ فقال(ع): أَفَأَعبُدُ ما لا أری؟ فقال: وکیف تراهُ؟ قال(ع): لا تدرکُهُ الْعُیُون بمشاهدة الْعِیان ولکن تدرکُهُ الْقُلُوبُ بحقائق الإیمان(10) «آیا پروردگارت را دیده ای؟ امام(ع) فرمودند: آیا چیزی را که نمی بینم پرستش می کنم؟ ذعلب گفت: چگونه او را می بینی؟ امام(ع) فرمودند: چشم ها او را درک نمی کند، لکن دل ها به وسیله حقایق ایمان او را درک می نمایند».
5. تشکیک در شناخت

از دیدگاه نهج البلاغه، حقیقت شناخت اعم از حضوری و حصولی، مشکک و ذو مراتب است. ملاک و معیار در تشکیک این است که «ما به الامتیاز» عین «ما به الاشتراک» است و تفاوت مراتب، به شدت و ضعف و نقص و کمال است.

هم چنین تمام مراتب شناخت در یک حقیقت که همان [ظاهرٌ بنفسه ومُظهِرٌ لغیره] بودن است، شریکند؛ ولی اختلاف مراتب آن به شدّت و ضعف ظهور است.

امام علی(ع) در باب مراتب شناخت چنین می فرمایند: إنَّ هذه الْقُلُوب أوعیةٌ فَخَیرها أَوْعاها(11) «دل ها ظرف های علوم و حقایق و اسرار است وبهترین دل ها نگاهدارنده ترین آن هایند».

واژه «أَوْعاها» أَفعل تفضیل است و دلالت بر ذومراتب بودن ظرف شناخت می کند که همان قلب است بنابراین، به تبع ذومراتب بودن ظرف، مظروف نیز ذومراتب است.
6. قلمرو شناخت

شناخت های انسان از طریق حسّ، خیال، عقل، شهود و وحی حاصل می شود. مسأله این است که: آیا توسط این ابزارها می توان همه چیز را شناخت؟ یا این که هر یک از ابزارهای مذکور قلمرو خاصی دارد؟

امام علی(ع) در موارد متعدّدی از نهج البلاغه به محدودیت شناخت حسّی تصریح می کنند. در جایی می فرمایند: لا تُدرکُهُ الْحواسّ فتحسُّهُ وَلا تَلْمِسُهُ الاَْیدی فَتَمَسُّهُ(12) «حواس ظاهری خداوند را درک نمی کنند تا به وجود حسّی موجودش گردانند و دست ها او را لمس ننمایند تا دسترسی به او پیدا کنند».

به عبارت منطقی، هر چه قابل ادراک با حسّ باشد جسمانی است. عکس نقیض این قضیه می شود: هر غیر جسمانی قابل ادراک با حواس (پنج گانه) نیست.

در موضعی دیگر، حضرت(ع) در مورد قلمرو شناخت عقلانی می فرمایند: لَمْ یُطلِعِ الْعُقولَ علی تحدید صِفتِهِ وَلَمْ یَحْجُبْها عَن واجب معرفته(13) «عقل ها را بر حدّ و نهایت خود آگاه نساخته، ولی آن ها را از شناختن خویش (خداوند) به قدر واجب بازنداشته است».

از فراز فوق استفاده می شود که معرفت و شناخت خداوند بر سه قسم است:

معرفت واجب (شناخت اصل وجود خداوند)؛

معرفت ممتنع (شناخت کُنه ذات و صفات خداوند)؛

معرفت ممکن (شناخت خداوند در حدّ ظرفیّت انسان).

هم چنین امام(ع) در مورد قلمرو شناخت شهودی می فرمایند: لا تعقد الْقُلوبُ منه علی کیفیّةٍ وَلا تُحیطُ بِهِ الأَبصارُ والْقُلُوبُ(14) «دل ها کیفیت و چگونگی او را تصدیق نمی نمایند و چشم ها و دل ها بر او احاطه ندارند.»
7. ابزارهای شناخت

پس از بطلان سفسطه و پذیرفتن واقعیّتی در خارج و پس از این که ثابت کردیم می توانیم فی الجمله شناختی صحیح و مطابق با واقع به دست آوریم، این سؤال مطرح می شود که ابزارهای شناخت چیست؟ در نهج البلاغه بر چهار ابزار تأکید شده است:

1. حسّ: امام علی(ع) در یکی از خطبه های خود، اعتماد به حسّ را اعتماد به سندی قوی می داند. ایشان در مقام توصیف طاووس و زیبائی ها و شگفتی های آفرینش آن می فرماید: أحیلک مِن ذلک علی معاینةٍ لا کَمَن یُحیل علی ضَعیف إسناده(15) «در مورد آن چه راجع به طاووس بیان کردم، تو را به مشاهده و دیدن حواله می دهم، نه مانند کسی که گفتارش را بر سند ضعیف و نادرست حواله می دهد».

2. عقل: امام علی(ع) در معرفّی بدبخت و شقیّ می گوید: فَإنَّ الشَقیّ مَنْ حَرُمَ نَفعَ ما أُتِیَ مِنَ الْعَقلِ والتّجربة(16) «زیان کار و بدبخت کسی است که از سود عقل و تجربه ای که به او داده شده بی بهره ماند.» در جای دیگر حضرت(ع) می فرمایند: کفاکَ مِنْ عَقلِک ما أَوْضَحَ لکَ سُبُلَ غَیّکَ مِنْ رُشدکَ(17) «بس است تو را عقل و خردی که راه های گمراهیت را از راه های رستگاریت آشکار می سازد».

3. قلب: قلب از مهم ترین مجاری ادراکی است. البته منظور از قلب، آن قلب جسمانی صنوبری نیست، اگرچه بی ارتباط با آن هم نمی باشد، بلکه منظور از قلب ابزاری است که کشف و شهود به وسیله آن محقق می شود.

امام علی(ع) در این باره می فرمایند: إنَّ اللّه سبحانه جَعَلَ الذّکر جَلاءً لِلْقُلوب تَسمَعُ به بعدَ الْوَقْرة وتبصرُ به بعدَ الْعشوة(18) «خداوند ذکر و یاد خود را صیقل و روشنایی دل ها قرار داد که به سبب آن بعد از کری می شنوند و بعد از تاریکی می بینند».

4. وحی: مهم ترین و خطاناپذیرترین ابزار شناخت، وحی است: واعْلَموا أَنّ هذا القرانَ هُو النّاصح الَّذی لایَغُشّ والْهادی الَّذی لا یُضِلّ والمحدّث الَّذی لا یکذب وما جالَسَ هذا القرانَ أَحَدٌ إلاّ قامَ عنه بزیادةٍ أَوْ نُقصانٍ، زیادةٌ فی هدیً ونقصانٌ مِنْ عَمیً واعْلَموا أَنّه لیس علی أَحدٍ بعد القران مِنْ فاقةٍ وَلا لاِءَحدٍ قبل القرانِ مِنْ غِنی واتّهموا علیه آرائکم واُستغشّوا فیه أَهوائکم(19) «و بدانید این قرآن پنددهنده ای است که خیانت نمی کند و راهنمایی است که گمراه نمی کند و سخن گویی است که دروغ نمی گوید و کسی با این قرآن ننشست، مگر این که چون از پیش آن برخاست، هدایت و رستگاری او افزایش یافت و کوری و گمراهی او کم گردید. بدانید کسی را پس از (آموختن) قرآن نیازمندی نیست و نه برای کسی پیش از قرآن بی نیازی محقق می گردد. اندیشه هایتان را که بر خلاف قرآن است متّهم سازید و خواهش هایتان را در برابر آن خیانت کار بدانید».
8. موضوع شناسایی یا محورهای معرفتی

متعلق یا موضوع های شناسایی که در نهج البلاغه بیشتر مورد توجه قرار گرفته اند، جهت گیری های اصلی و دغدغه های بنیادین معرفتی آن حضرت را نشان می دهند. به عبارت دیگر، متعلق علم و معرفت، بیان گر اهمیت و جایگاه آن موضوع در نظام معرفتی است. متعلق ها یا محورهای معرفتی مورد تأکید حضرت به طور عمده عبارتند از: خداشناسی، خودشناسی، دین شناسی، امام شناسی، معادشناسی، جهان شناسی، دنیاشناسی، فتنه شناسی، تاریخ شناسی و محورهای دیگر که مجال ذکر آن ها نیست.
9. آسیب های معرفت

از دیدگاه نهج البلاغه، درخت شناخت، درخت پرثمری است که آفت های گوناگونی آن را تهدید می کند. امام علی(ع) در نهج البلاغه آفت های متعدّدی را برمی شمارند که ما به اختصار به آن ها اشاره می کنیم:

1. دنیاپرستی و هواپرستی: کَم مِنْ عقلٍ أَسیرٍ عند هویً أَمیر(20) «بسا عقل و خرد که اسیر و گرفتار هوا و خواهشی است که بر آن فرمانروا است».

2. عشق مجازی (شهوت): مَنْ عَشقَ شیئا أَعشی بَصَرَه وَأَمْرَضَ قَلْبَه فهو یَنْظُرُ بعینٍ غیرصحیحة ویَسمعُ بِأُذُنٍ غیر سمیعةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشهواتُ عَقْلَه وأماتَتِ الدُّنیا قَلْبَه(21) «و هر که به چیزی عاشق شد، چشم دل او را کور ساخته و دلش را بیمار گرداند. پس او به چشمی که (مفاسد آن را) نمی بیند می نگرد و به گوشی که (حقایق) را نمی شنود، می شنود، خواهش های بیهوده عقل او را دریده و دنیا دلش را میرانده و شیفته خود نموده است».

3. آرزوهای بلند: وَاعْلَموا أَنَّ الأَمَلَ یُسهِی الْعَقْلَ و یُنسِی الذِّکرَ(22) «بدانید که آرزو موجب به غلط و اشتباه افتادن عقل و فراموشی از ذکر خدا است».

4. تقلید کورکورانه: وَلا تُطیعُوا الأدْعیاءَ... إتَّخَذَهُم إِبلیسُ مَطایا ضَلالٍ وجُندا بِهِم یَصُولُ عَلَی النّاسِ تَراجِمَةً یَنْطِقُ عَلی أَلْسِنَتِهِم إسْتِراقا لِعُقُولکم وَدُخُولاً فی عُیُونِکُمْ وَنَثّا فی أَسْماعِکُم(23) «و از بدان و ناکسان که آن ها را نیکان و مهتران می پندارید پیروی نکنید، شیطان آن ها را شتران بارکش گمراهی گرفته و سپاهی که به وسیله ایشان بر مردم مسلط شود. و ترجمه کننده هایی که به زبان آن ها سخن می گوید، برای این که عقل های شما را بدزدد و در چشم هایتان داخل گردد و در گوش هایتان بِدَمَد».

5. مزاح و شوخی افراطی: ما مَزَحَ أمرءٌ مَزْحَةً الاّ مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً(24) «هیچ مردی شوخی نکرد از هرگونه شوخی، مگر آن که پاره ای از عقل خود را رها کرد، رهاکردنی (شوخی باعث سبکی عقل می شود)».

6. گناه: الذُّنوبُ الدّاءُ وَالدَّواءُ الإستغفار(25) «گناهان درد و بیماری است و دوای آن استغفار است».
7. عُجب و خودپسندی: وَاعْلَمْ أَنَّ الأَعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وَآفَةُ الأَلْبابِ، فَاسْعَ فی کَدْحِک(26) «خودبینی، ناروا، بر خلاف حق و آفت خردها است، پس در کسب معاش خویش تلاش کُن».

8. فتنه: یُقتَلُ فی هذِهِ الأُمَّةِ إمامٌ یَفتَحُ عَلیها الْقَتلَ والْقِتالَ إلی یَومِ القیامَةِ ویَلْبِسُ أُمورَها عَلَیْها ویَبُثُّ الْفِتَنَ فیها فَلا یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ(27) «در این امّت پیشوایی کشته می شود که خونریزی و جنگ تا روز قیامت گشوده می گردد و کارها را برایشان مشتبه می نماید و فتنه ها و تبهکاری ها را در آنان نشر می دهد، پس آن ها حق را از باطل تمیز نمی دهند».

9. آز و طمع: أَکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحتَ بُروقِ الْمَطامِعِ(28) «بیشتر جاهای به خاک افتادن و لغزش خردها، زیر درخشندگی طمع ها و آزها است».

10. فقر و تنگدستی: یا بُنَیَّ إِنّی أَخافُ عَلَیکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّه ِ مِنهُ، فَإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدّین، مَدْهشةٌ لِلْعَقلِ، داعیةٌ لِلْمَقْتِ(29) «ای پسرم، من بر تو از تنگدستی می ترسم، پس از شرّ آن به خدا پناه ببر که تنگدستی جای شکست و کمبودی در دین است و جای سرگردانی خِرد است و موجب دشمنی است».

11. وسوسه ها: هُوَ الْقادِرُ الَّذی إذا... حاوَلَ الْفِکْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَراتِ الْوَساوِسِ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ... رَدَعَها وَهِیَ تَجُوبُ مَهاوی سُدَفِ الْغُیوب(30) «اوست توانایی که اگر فکر و اندیشه پیراسته از وسوسه های شیطانی بخواهد منتهای قدرت او را دریابد، خداوند آن اوهام و عقول را بازمی گرداند در حالتی که راه های هلاکت و تاریکی های عوالِمِ غیب را طی کرده».

12. کار تحمیلی: اِنَّ لِلْقُلوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبالاً وإدْبارا فَأْتُوها مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِها وَإقْبالِها، فإِنَّ الْقَلْبَ إذا أُکْرِهَ عَمی(31) «محققا دل ها را خواهش و روآوردن و روگردانیدنی است، پس به سوی آن ها بیایید از راه خواهش و روآوردن آن ها (نه از راه بی میلی و نه خواستن آن ها)، زیرا هرگاه دل به انجام کاری مجبور شد کور می گردد».

13. نزاع و کشمکش: مَنْ کَثُرَ نِزاعُهُ بِالْجَهلِ دامَ عَماهُ عنِ الْحَقّ(32) «کسی که بر اثر نادانی بسیار مکابره و زَد و خورد نماید، کوری و نابینایی او از حق، همیشگی است».

14. خشنودی و خشم: وَیَکادُ أَفْضَلُهُم رَأْیا یَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْیِهِ الرَّضی والسٌّخْطُ(33) «از ایشان آن که اندیشه اش درست تر است، زود خشنودی و خشم او را از اندیشه نیکویش برمی گرداند، (از عیب آن چه از آن خشنود شده چشم می پوشد و در آن چه از آن به خشم آمده عیب گیرد)»

15. لجاجت: اللَّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْیَ(34) «لجاجت و ستیز، تدبیر و اندیشه درست را دور می کند».
16. عمل نکردن به علم (به کار نبستن علم): الْعِلْمُ مَقْرونٌ بِالْعَمَلِ، فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ والْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإنْ أَجابَهُ وَ إلاّ إرْتَحَلَ عَنْهُ(35) «علم بسته به عمل است، پس هر که دانست عمل کرد و علم عمل را ندا می کند، اگر دعوت آن را پذیرفت از آن علم سود برده می شود وگرنه علم از عمل دور می گردد».

17. کبر و استکبار: فاللّه اللّه ... وسُوءِ عاقِبَةِ الْکِبرِ، فَإنَّها مَصیدَة إبلیس الْعُظمی وَمَکیدَتُهُ الْکُبْری، الّتی تُساوِرُ قلوبَ الرِّجالِ مُساوَرَةَ السُّمُومِ الْقاتِلَة(36) «و از بدیِ پایان خودخواهی و گردنکشی بترسید، زیرا تباهکاری و گردنکشی بزرگ ترین دام و فریب شیطان است؛ چنان فریبی که مانند زهرهای کُشنده در دل های مردان داخل می شود و آن ها را از بین می برد».

18. تعصّب و عصبیّت: إعْتَرَضَتْهُ الْحَمیَّة فَافْتَخَرَ عَلی آدمَ بخَلْقِهِ وتَعَصَّبَ عَلَیه لاِءَصْلِهِ فَعَدُوُ اللّه ِ إمامُ الْمُتَعَصبینَ وَسَلَفِ الْمُستکبرینَ الَّذی وضَعَ أساسَ الْعَصَبیّة(37) «کبر و خودخواهی به او روی آورد، پس به آفرینش خود بر آدم فخر و نازش نمود و برای اصل خویش (که از آتش آفریده شده بود) عصبیّت نموده آشکارا زیر بار فرمان حق نرفت، پس دشمن خدا (شیطان) پیشوای متعصّبین و گردنکشان است که بنیان عصبیّت را به جا گذارد».

19. غفلت: بینکُم وبَیْنَ الْمُوعِظَةِ حِجابٌ مِنَ الْغِرَّة(38) «بین شما و بین شنیدن و پیروی از موعظه و پند، پرده ای از غفلت و بی خبری می باشد».

20. یک جانبه نگری: یا حارِثُ، إنّک نَظَرْتَ تحتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ(39) «ای حارث، تو به زیر خود نظر کردی (گفتار باطل و نادرست آن ها را پسندیدی) و به بالایت نگاه نکردی (در سخنان حق و درست من اندیشه ننمودی)، پس حیران و سرگردان ماندی».

21. سُستی و تنبلی: فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فی قلبکَ بِعَزیمَةٍ(40) «پس مداوا کُن رنج سستی دل خود را به تصمیم و کوشش در طاعت».

22. شبهه: وَإنَّما سُمّیَتِ الشُّبْهةُ شُبْهَةً لأَنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ(41) «شبهه از این جهت شبهه نامیده شده که شبیه و مانند حق است (هر کس نمی تواند میان حق و باطل تمیز دهد)».

1. ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 139، ص 1157.

2. همان، خ 107، ص 322.

3. سوره اعراف، آیه 58.

4. ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، خ 189، ص 628.

5. همان، خ 150، ص 450.

6. همان، خ 155، ص 480.

7. همان، خ 164، ص 530.

8. همان، حکمت 96، ص 1131.

9. همان، خ 204، ص 647.

10. همان، خ 178، ص 583.

11. همان، حکمت 139، ص 1156.

12. همان، خ 228، ص 738.

13. همان، خ 49.

14. همان، خ 84، ص 203.

15. همان، خ 164، ص 535.

16. همان، نامه 78، ص 1083.

17. همان، حکمت 413، ص 1284.

18. همان، خ 213، ص 705.

19. همان، خ 175، ص 568.

20. همان، حکمت 202 ص 1182 و ر.ک: همان، نامه 31، ص 938؛ نامه 32، ص 928.

21. همان، خ 108، ص 332.

22. همان، خ 85، ص 209 و ر.ک: همان، حکمت 267، ص 1221.

23. همان، خ 234، ص 788 و ر.ک: همان، حکمت 139، ص 1156.

24. همان، حکمت 442، ص 1294.

25. میزان الحکمة، ج 3، ص 986 و ر.ک: نهج البلاغه، خ 189، ص 637 و حکمت 244، ص 1198؛ میزان الحکمة، ج 3، ص 995.

26. ترجمه نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه 31، ص 922 و ر.ک: همان، حکمت 203، ص 1182.

27. همان، خ 163 و ر.ک: خ 151، ص 466.

28. همان، حکمت 210، ص 1184.

29. همان، حکمت 319.

30. همان، خ 90، ص 238.

31. همان، حکمت 184، ص 1175.

32. همان، حکمت 30، ص 1101.

33. همان، حکمت 335، ص 1247 و ر.ک: همان، نامه 76، ص 1081

34. همان، حکمت 170، ص 1170.

35. همان، حکمت 358، ص 1256 و ر.ک: همان، خ 109، ص 340.

36. همان، خ 234، ص 798.

37. همان، خ 234، ص 778.

38. همان، حکمت 274، ص 1223 و ر.ک: همان، خ 152، ص 476.

39. همان، حکمت 254، ص 1242.

40. همان، خ 214، ص 711.

41. همان، خ 38، ص 123.
منبع : عباس عزیزی؛ مجله پژوهش و حوزه، شماره 12
.