در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (جنگ ها)  >  جنگ جمل

جنگ جمل

علت وقوع جنگ جمل موضوع اختلاف طبقاتى مردم بود كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله خلفاى وقت آنرا بوجود آورده بودند و همچنین نوع خلافت امام علی عليه السّلام که يك نهضت انقلابى عليه روش گذشتگان و باز گردانيدن اوضاع بزمان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بود.
طلحه و زبير عاملان پیدایش جنگ جمل در زمان خلافت امام علی عليه السّلام با اينكه ثروتمند بودند، چشمداشتى از آنحضرت داشتند. امام علی عليه السّلام به ایشان فرموده بود: دليل اينكه شما خودتان را برتر از ديگران ميدانيد چيست؟ عرض كردند در زمان خلافت عمر مقررى ما بيشتر بود. حضرت فرمود: در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله مقررى شما چگونه بود؟ عرض كردند مانند ساير مردم. امام علی عليه السّلام فرمود: اكنون هم مقررى شما مانند ساير مردم است. آيا من از روش پيغمبر صلى الله عليه و آله پيروى كنم يا از روش عمر؟ چون جوابى نداشتند گفتند: ما خدماتى كرده ‏ايم و سوابقى داريم! امام علی عليه السّلام فرمود: خدمات و سوابق من بنا بتصديق خود شما بيشتر از همه مسلمين است و با اينكه فعلاً خليفه هم هستم هيچگونه امتيازى ميان خود و فقيرترين مردم قائل نيستم. بالأخره آنها مجاب شده و نا اميد برگشتند.
از اينرو طلحه و زبير كه خود را در خلافت آن حضرت از نظر موقعيت اجتماعى مانند افراد عادى مشاهده كرده و منافع مادى خود را در خطر مي ديدند عليه او دست بمبارزه و شورش زدند، همچنین چون آندو تن در برابر تقاضاهاى خود از امام علی عليه السّلام پاسخ منفى شنيده و در مدينه هم قادر باجراى نقشه خود نبودند، از اينرو مكه را براى انجام مقاصد خود انتخاب كرده و در صدد شدند كه عازم آن شهر شوند لذا خدمت امام علی عليه السّلام آمده و اجازه خواستند كه براى بجا آوردن مراسم عمره بمكه روند!
امام علی عليه السّلام فرمود: شما براى رفتن به همه شهرها آزاديد ولى اين مسافرت شما بدون حيله و نيرنگ نيست، شما نقشه‏ اى طرح كرده ‏ايد كه در مدينه نميتوانيد آنرا اجرا كنيد. ولى آندو نفر بظاهر سوگند خوردند كه از اين مسافرت مقصودى جز انجام عمره ندارند. امام علی عليه السّلام به آنان اجازه داد و آنها را از شكستن عهد و پيمان بر حذر نمود، بيعت خود را با آندو تجديد كرد و آنها را بگفتار رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه در حضور آن دو به امام علی عليه السّلام فرموده بود: يا امام علی تو بعد از من با ناكثين و قاسطين و مارقين قتال خواهى كرد يادآورى نمود. بالأخره آنها از خدمت آنحضرت مرخص شده و متوجه مكه شدند و محيط آن شهر را براى فعاليت‏هاى خود مساعد يافتند.
پيش از ورود طلحه و زبير بمكه عايشه (دختر ابوبکر) نيز در مكه بود او وقتى حركات و اعمال خلاف عثمان را مشاهده كرده بود مردم را عليه او بشورش واميداشت و بارها گفته بود كه اين نعثل (پير احمق) را بكشيد و هنگاميكه شورش و محاصره عليه عثمان شدت گرفته و قتل عثمان محرز و مسلم بنظر ميرسيد، عايشه براى اينكه بظاهر از اين شورش و بلوا بر كنار باشد و يا در برابر استمداد عثمان در محضور اخلاقى نيفتد، آتش فتنه را در مدينه دامن زد و خود بسوى مكه شتافت و در مكه نيز از عثمان بدگوئى ميكرد. پس از انجام مراسم حج كه بمدينه مراجعت ميكرد چون در بين راه خبر قتل عثمان باو رسيد و دانست كه پس از عثمان امام علی عليه السّلام خليفه شده است از رفتن بمدينه منصرف شد و مجدداً بمكه بازگشت نمود و در آن هنگام حاكم مكه نيز عبدالله بن الحضرمى بود كه از طرفداران جدى عثمان و از مخالفين سرسخت امام علی عليه السّلام بود.
علاوه بر عايشه و حاكم مكه و طلحه و زبير و مروان، ساير مخالفين امام علی عليه السّلام نيز از گوشه و كنار در آمده و در مكه جمع شده بودند، من جمله يامام علی بن اميه از يمن وارد شده و عبدالله بن عامر نيز از بصره آمده و به آنها ملحق شده بودند. اجتماع اين گروه مخالف و شور و بحث آنها درباره مخالفت با امام علی عليه السّلام بجنگ جمل منجر گرديد. عايشه هم براى اينكه از ساير زنان پيغمبر نيز براى ‏خود كمك و همدستى فراهم كند، بدين فكر افتاد كه ام سلمه و حفصه را نيز فريب دهد و آنها را هم همراه اين گروه براه اندازد ولى وقتى نزد ام سلمه رفت با مخالفت شديد وى روبرو شد. ام سلمه گفت اى عايشه مگر تو نبودى كه مردم را بقتل عثمان ترغيب مينمودى؟ امروز چه شده است كه بخونخواهى او بپاخاسته ‏اى؟ و اين چه مخاصمت و دشمنى است كه با امام علی مرتضى مينمائى؟ در صورتيكه او برادر رسول خدا و جانشين اوست. امروز هم مهاجر و انصار با او بيعت كرده ‏اند. گذشته از اينها مگر پيغمبر درباره زنان خود از قول خداى تعالى نفرمود كه: «و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى» در خانه‏ هاى خود قرار گيريد و مانند ايام جاهليت خودنمائى نكنيد. سخنان ام سلمه مخصوصاً استناد او بقرآن مجيد عايشه را كاملا خرد كرد و ياراى جوابگوئى در برابر او پيدا نكرد و چون از جانب ام سلمه نااميد شد پيش حفصه رفت. حفصه دعوت او را اجابت كرد ولى برادرش عبدالله بن عمر خواهر خود را از اين عمل ممانعت نمود، عايشه چون از طرف حفصه نيز مساعدتى نديد، ناچار به تنهائى براه افتاد و فرماندهى اين عده ماجراجو را در اختيار گرفت!
بالاخره عايشه بدستيارى طلحه و زبير و ساير مخالفين در مكه لشگر آرائى ‏كرده و با پولى كه يامام علی بن اميه در اختيار آنها گذاشته بود بقدر كافى وسائل و ساز و برگ جنگ تهيه نمودند و عايشه را نيز سوار شترى بنام (عسكر) نموده و راه بصره را در پيش گرفتند.
امام علی عليه السّلام كه در ميان مخالفين خود معاويه را از همه حيله‏ گرتر و نفوذ او را در شام نيز ميدانست تصميم گرفت كه ابتدا با لشگر مجهزى بشام رفته و كار معاويه را يكسره كند ولى در اين هنگام خبر رسيد كه عايشه بدستيارى طلحه و زبير بصره را متصرف شده و بعنوان خونخواهى عثمان مردم را عليه امام علی عليه السّلام شورانيده ‏اند. امام علی عليه السّلام ناچار از تصميم حركت بشام منصرف شده و در صدد بر آمد كه اول شورشيان بصره را از ميان بردارد و سپس عازم شام گردد. امام علی عليه السّلام سهل بن حنيف را در مدينه بجاى خود گذاشت و گروهى از مهاجر و انصار را كه اكثر آنها از بدريان بودند بسيج نموده و راه بصره را در پيش گرفت و امام حسن و مالك اشتر و محمد بن ابوبكر را با تنى چند بكوفه فرستاد تا سپاهى نيز در آن شهر براى ملحق شدن به لشگريان امام علی عليه السّلام تجهيز نمايند.
امام علی عليه السّلام با سپاهيان خود از ذيقار حركت و تا محلى بنام زاويه كه در چند كيلومترى بصره بود پيش رفت و در آنجا اردو زد و چون آن بزرگوار هميشه صلح و آشتى را بر جنگ و خونريزى ترجيح ميداد از همان محل نامه‏ اى بطلحه و زبير فرستاد و آنها را نصيحت نمود و علاوه بر مكتوب ارسالى چند نفر من جمله قعقاع بن عمرو را نيز براى مذاكره با اصحاب جمل بسوى بصره فرستاد تا آنها را با پند و اندرز از وخامت عاقبت اين كار بر حذر دارند. ولى مخالفين كه خود را در اين جنگ غالب و پيروز مى‏پنداشتند از قبول هرگونه پندى خود دارى نمودند زيرا عايشه از مخالفت ابوموسى با امام علی عليه السّلام در كوفه آگاه شده بود و تصور ميكرد كه از مردم كوفه كسى آنحضرت را يارى نخواهد نمود و چون يقين كردند كه امام علی عليه السّلام به نزديكى بصره رسيده است، عايشه كه فرماندهى كل سپاه جمل را بعهده داشت به زبير مأموريت داد كه بكمك طلحه و مروان و سايرين بصف آرائى سپاه پرداخته و آماده جنگ باشند و تعداد افراد اين سپاه در حدود سى هزار نفر بود كه اصحاب جمل آنها را در مسير راه از شهرهاى مختلف جمع آورى كرده بودند.
جنگ جمل فرداى آن روز كه هر دو سپاه لباس جنگ پوشيده و مقابل هم ايستاده بودند.امام علی عليه السّلام كه هميشه صلح را بر جنگ ترجيح ميداد حوصله نمود تا بلكه‏ تا سر حد امكان از وقوع جنگ جلوگيرى كند ولى در اثر سكوت لشگريان امام علی عليه السّلام دشمن جرى‏تر شده و بر شدت تير اندازى همى افزودند تا اينكه چند نفر از عساكر كوفه را زخمى نمودند. امام علی عليه السّلام بار ديگر براى هدايت آنان جوانى بنام مسلم را با يك جلد قرآن نزد آنها فرستاد تا آنها را از نزديك به احكام قرآن دعوت كند، آن جوان سعادتمند كه خود داوطلب رفتن باين مأموريت خطير شده بود نزديك سپاهيان جمل رسيد اما در اثر حمله و ضرب شمشير آنها پس از جدا شدن دستهايش از بدن بدرجه عاليه شهادت رسيد و اوراق قرآن نيز پريشان شد و بر زمين ريخت!
وقتى امام علی عليه السّلام آن صحنه را مشاهده كرد فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله الان طاب القتال. (اكنون جنگ شيرين شده است) و بلافاصله سربازان را فرمان رزم داد.امام علی عليه السّلام مانند شعله‏ هاى آتشى كه بر خرمن كاه افتد در اندك زمانى صورت بندى رزمى قشون جمل را متلاشى ساخت و بسيارى از شجاعان و نام آوران نامى را كه در برابر او عرض اندام ميكردند بخاك و خون افكند و بقدرى رشادت نمود و شمشير زد.فرماندهان زيردست امام علی عليه السّلام مانند مالك اشتر و عمار ياسر و ديگران هر يك بنوبه خود رشادتها نموده و دشمن را مانند برگ خزان بزمين فرو ريختند، از آنسو طلحه نيز مردم را بصبر و مقاومت دعوت نموده و از پراكندگى و فرار آنها جلوگيرى ميكرد. در اينموقع مروان بن حكم كه از طلحه چندان خوشدل نبود پشت سر غلام خود كمين كرده و تيرى جانگداز و زهر آلود بسوى طلحه انداخت كه اتفاقاً آن تير هم مؤثر واقع شد و طلحه را بهلاكت رسانيد.
با مرگ طلحه سپاهيان جمل پراكنده شده و فرار نمودند و لشگريان امام علی عليه السّلام هم به تعاقب آنها پرداختند و تنها قبيله بنى ضبه مانده بود كه اطراف هودج عايشه را گرفته و با سر سختى عجيبى از او دفاع ميكردند. فرماندهان امام علی عليه السّلام با شجاعت بى نظيرى به حمله پرداخته و رو به هودج عايشه گذاشتند، هر دستى كه مهار شتر عايشه را ميگرفت بضرب شمشير لشگريان امام علی ‏عليه السّلام از بازو ميافتاد تا اينكه عبد الرحمن بن صرد و بنقل بعضى امام حسن عليه السّلام خود را بشتر رسانيده و آنرا پى نمود، هودج در افتاد و مدافعين آن هم فرار كردند.
امام علی عليه السّلام اسب براند و نزد عايشه آمد و فرمود: يا عايشة أهكذا امرك رسول الله ان تفامام علی؟
(اى عايشه آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله ترا فرموده بود كه اين چنين كنى؟) عايشه گفت: يا ابا الحسن ظفرت فاحسن و ملكت فاسجح! (يا علی ظفر يافتى نيكوئى كن و مالك شدى عفو و مدارا فرما!).
امام علی عليه السّلام محمد بن ابى بكر را مأمور نمود كه خواهرش عايشه را مراقبت كند و بعد هم او را بمدينه فرستاد.
فراريان سپاه جمل نیز كه در اطراف بصره متوارى بودند جرأت بيرون آمدن از مخفيگاه‏ هاى خود را نداشتند، امام علی عليه السّلام فرمان داد كه هر كس سلاح خود را زمين گذارد و تسليم شود مشمول فرمان عفو عمومى است. بصريها كه در انتظار بودند آنجناب بتلافى گذشته خواهد پرداخت از شنيدن اين خبر مسرور شدند و اسلحه را كنار گذاشته و بخانه‏ هاى خود رفتند. جنگ جمل در روز سيم پايان يافت و لشگريان امام علی عليه السّلام شهر بصره را متصرف شدند و لشگريان آنحضرت در حدود بيست هزار نفر بودند كه قريب هزار و هفتصد نفر بدرجه شهادت رسيدند و از سپاه جمل هم كه سى هزار نفر بودند در حدود سيزده هزار بقتل رسيدند و در هر حال فتنه بزرگى بود كه بدست عايشه ام المؤمنين و بدستيارى طلحه و زبير بر پا شده بود و نتيجه اين فتنه و فساد بمرگ طلحه و زبير انجاميد و رفتار امام علی عليه السّلام با عايشه و مردم مغلوب بصره هم، سيماى بزرگوارى و جوانمردى او را آشكار ساخت.
امام علی عليه السّلام براى برقرارى نظم و آرامش چند روز در بصره توقف فرمود و در خلال اين مدت بمنبر رفته و با خطبه‏ هاى فصيح و آتشين مردم را بخدا پرستى و تقوى و پاكدامنى دعوت كرد و آنها را از ايجاد فتنه و فساد و گمراهى بر حذر داشت و اعمال خلاف و ناشايست عايشه و طلحه و زبير را باهالى بصره كه خود نيز شاهد جريان آن بودند روشن كرد و نتيجه پيمان شكنى آنها را كه منجر بقتل عده زيادى گرديد باطلاع مردم رسانيد و بالأخره پس از بيعت گرفتن و استقرار آرامش در آن منطقه عبدالله بن عباس را به فرماندارى آنشهر منصوب و خود نيز بهمراهى لشگريان خويش راه كوفه را در پيش گرفت و براى بلاد ديگر نيز فرماندارانى اعزام كرده و مالك اشتر را هم بحكومت نصيبين منصوب نمود.