جلوه های نهج البلاغه در ادبيات عرب
نهج البلاغه يک اثر فوق العاده هنری است و از لحاظ زيبايی و شيوايی معتبر است . هيچ گوينده فارسی و هيچ نويسنده و هنرمند و شاعری را در زمان خود و در هيچ زمانی سراغ نداريم که بتواند با زبان شيوای علی (علیه السلام) حرف بزند(۱)
نهج البلاغه دريايی است بی کران اقيانوسی پهناور گنجينه ای است پر گهر باغی است پر گل آسمانی است پر ستاره.
جرج جرداق مسيحی نويسنده معروف لبنانی در کتاب ارزنده خود به نام (الامام علی صوت العداله الانسانيه)می گويد:
نهج البلاغه در بلاغت فوق بلاغت است . قرآنی است که از مقام خود اندکی فرود آمده است(۲)
و هم او می گويد :< جاذبه های کلمات امام علی (علیه السلام)آنچنان شوری در من ايجاد کرد که ۲۰۰ بار نهج البلاغه را مطالعه کردم> (۳)
شارح معروف نهج البلاغه (ابن ابی الحديد معتزلی>>در عظمت خطبه های نهج البلاغه می گويد :
من سوگند می خورم به همان کسی که تمام امت به او سوگند ياد می کنند من اين خطبه (الهيکم التکاثر ۲۲۱) را از پنجاه سال قبل تا کنون بيش از هزار بار خوانده ام و هر زمان که خوانده ام و هر بار که مطالعه نموده ام در قلب من اثر عميقی گذاشته است (۴)
تاريخ ادبيات عرب حاکی از ظهور گويندگان و نويسندگانی است که سخنانشان نشات يافته از احساس می باشد به نحوی که چون به گوش شنونده برسد اعماق قلب و روح او را تسخير کند . گزينش افاظ فصيح٬ ترکيب مناسب ٬ آرايش های لفظی و معنوی در آثار آنان بوضوح ديده می شود اما هيچ کس را ياری مصاف با حضرت مولی الموحدين علی ابن ابی طالب نمی باشد. اينک به طور گذرا صنايع ادبی در نهج البلاغه را که حاکی از اين نوع اعجاز در کلام امير المومنين (علیه السلام) می باشد ملحوظ نظر قرار می دهيم:
۱) سجع:
سجع دز لغت به معنای بانگ کردن قمری و کبوتر و يا ناليدن شتر است و در اصطلاح بديع توافق دو فاصله از نثر بر حرف آخر به سخن ديگر سجع در نثر همان قافيه در شعر است.
الف) ارضکم قريبه من الما بعيده من السما خفت عقولکم و سفهت حلومکم فانتم غرض لنابل و اکله لا کل و فريسه لصائل (۵)
سرزمين شما به آب نزديک است و از آسمان دور٬ خردهای شما سبک و شکيباييتان نابجاست پس شما آماج تير اندازان و لقمه خورندگان و شکارچيان هستيد.
ب)ما يزيد نا ذلک الا ايمانا و تسليما ٬ و مضييا علی الاقلم ٬ و صبرا علی مضض الالم حتی استقر الاسلام ملقيا جرانه و متبوئا او طانه ولمعری لو کنا ناتی ما اتتيتم ما قام للدين عمود ،و الخضر للايمان عود مايم الله لتحتلبنها دما ،ولتتبعنها نداما.
در اين فراز از خطبه حضرت به ياد دوران پيامبر مطلبی در صفين مطرح فرموده است .
آنجا که می فرمايد :وقتی اسلام استحکام يافت و در سرزمين های پهناور نفوز کرد به جان خودم سوگند اگر ما در مبارزه همچون شما بوديم هر گز پايه ای برای دين نمی ماند و شاخ ای از درخت ايمان سبز نمی گردد .
بخدا سوگند شماهم اکنون از سينه شترخون می دوشد و سرانجام جز پشيمانی نداريد .
دراين بخش از کلام حضرت ميان واژه لقم والم سجع متوازی (۶) وميان کلمه جرانه و اوطانه و عمود و عود و دما . ندما سجع قرار داده است(۷)
ج)اغتنم المهل ،وبادر الاجل ، و نزود من المعل (۸)
در صفات بنده پرهيزگار می فرمايد : مهلت را غنيمت شمرد واماده مرگ شد واز کردار نيک توشه گرفت در اين کلام ميان کلمه مهل و عمل سجع متوازی ديده می شود. و هم اکنون اين سخن سجع را ببينيد :
د) يعلم عجيج الوحوش فی الفلوات ٬ و معاصی العباد فی الخلوات و اختلاف النينان فی البحار الغامرات و تلاطم الماء با الرياح العاصفات و اشهد ان محمد نجيب الله و سفير وحيه ٬و رسول رحمته(۹).
خدا به نعره حيوانات وحشی در کوه ها و بيابانها و گناه و معصيت بندگان در خلوت ها و آمد و رفت ها ماهيان در دريای ژرف و به هم خوردن آبها بر اثر وزش باد های سخت آگاه است و گواهی می دهم که حضرت محمد (ص) برگزيده خدا ٬سفير وحی و رسول رحمت اوست.جرج جراق می گويد: اگر شما بخواهيد در اين جمله های شگفت انگيز يک کلمه قافيه دار را به کلمه ای بی قافيه تبديل کنيد خواهيد ديد چگونه فروق آن خاموش و زيباييش محو می گردد.
۲) استعاره:
استعاره در لغت به معنی طلب کردن چيزی به عاريت است و در اصطلاح لفظی است که استعمال شود در غير معنی اصلی خود . در اين برسی کوتاه می بينيم جملات استعاری در نهج البلاغه موج می زند ٬ به عنوان نمونه :
الف) فطر الخلايق بقدرته و نشر الرياح برحمته(۱۱)
آفريدگان را به قدرت خود خود بيافريد و باد ها را به قدرت خود بپراکند
توضيح اين که فطر در اصل به معنی شکافتن اجسام است که در انجا معنی استعاری دارد.
ب) زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور (۱۲)
بذر تباهی را افشاندند و با آب غرور آبياری کردند و نيستی و هلاکت را درويدند
در اين جمله استعاره های نغز و شگفت انگيزی به کار رفته زيرا فجور به معنی تبهکاری و زرع بمعنی دانه افشاندن است که در اينجا لفظ زرع استعاره است برای تباهی و فسق در زمين دلها
ج) و الله لقد تقمصها فلان (ابن ابی قحافه)(۱۳)
در خطبه شقشقيه حضرت لفظ قميص که به معنای پيراهن است به عنوان استعاره برای پوشيدن جامه خلافت آورده است . و نيز می فرمايد :ينحدر عنی السيل و لا يرقی الی الطير
سيل دانش و معرفت ار من سرازير می گردد و هيچ پرنده تيز بالی با من همپرواز نيست که حضرت در اينجا سرازير شدن سيل که معمولا از دامنه کوه ها و جايگاه های بلند جاری می گردد به خود نسبت داده يعنی استعاره محسوس در امر معقول بکار رفته است .
و همچنين در اين خطبه می فرمايد :و طفقت ارتئی بين ان اصول بيد جزاء اوا صبر علی طخيه عمياء
و می انديشم که آيا بدون ياور به پا خيزم يا به تاريکی کور شکيبا باشم. در انجا يد جزا (دست بريده ) استعاره ای بس لطيف و نفيس است همچنان که لفظ طخيه (تاريکی) برای نشان دادن در هم آميختگی حق و باطل است.
و در کلام لشد ما تشطرا ضرعيها (اين دو نفر خلافت را همانند دو پستان شتر ميان خود تقسيم کرده اند) ضرع( پستان ) استعاره است برای مطالع دنيوی و لازمه چنين استعاره ای اين است که خلافت به ناقه ( شتر ماده ) تشبيه گردد.
د) ايها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه (۱۴)
ای مردم! امواج فتنه ها را با کشتی های نجات در هم بشکنيد.
ابن ابی الحديد می گويد : بدان که بهترين استعاره ها آن است که ميان مستعار و مستعار منه مناسبت باشد مانند همين استعاره که امام علی (علیه السلام) گفته است زيرا فتنه ها فزاينده و پی گير هستند (۱۵)
در اين کلام فتنه ها به دريايی پر خروش تشبيه شده است و لذا معنی استعاری دارد.
و نيز می فر مايد : وضعوا تيجان المفاخره.
تيجان جمع تاج معنای استعاری دارد که حضرت می فرمايد :تاج های تفاخر را فرو نهيد و پس از آن می فرمايد : افلح من نهض بجناح . يعنی رستگار و پيروز گردد هر کس که با بال قيام کند همان طور که بال پرندگان وسيله پرواز است و دوستان و ياران وسيله قيام هستند و جناح لفظ استعاره است برای ياران و دوستان.
۳) کنايه:
در اصطلاح عبارت از آنکه لفظی را استعمال کنند به جای معنی اصلی ٬ و اما کنايه در کلام امام علی (علیه السلام)
الف) ولا يرقی الی الطير (۱۶)
هيچ پرنده ای به اوج بلندی من نمی رسد که اين سخن کنايه از علو و بلندی و رفعت و مقام و مرتبت امام علی (علیه السلام) است.
ب) فسدلت دونها ثوبها (۱۷) جامه خلافت را از تن خود بيرون آوردم.
در اين کلام کنايه ای بس نيکو به کار رفته چرا که بيرون آوردن جامه از تن کنايه است ار اين که حضرت مقام خلافت را طلب نکرده است.
ج) فصبرت و فی العين قذی و فی الحلق شجا (۱۸) صبر کردم در حالی که چشمانم را خاشاک و گلويم را استخوان گرفته بود که ابن ميثم بحرانی شارح نهج البلاغه می گويد عبارت فوق کنايه از شدت ناراحتی وحدت رنج و تعب آن حضرت است (۱۹)
ما الا الکوفه اقبضها وابسطها (۲۰) که حضرت در اين خطبه در مورد علت شکست کوفيان و پيروزی شاميان می فرمايد : اکنون جز شهر کوفه در دست من باقی نمانده است٬ که آن را بگشايم يا ببندم . دو جمله اقبضها و ابسطها کنايه از وجود تصرف در آن است يعنی کوفه و تصرف آن نسبت به ساير بلادی که دشمن در آن چيره شده است امری نا چيز و بی مقدار است.
ابن ابی الحديد در اين رابطه می گويد: منظور از اقبظها و ابسطها تصرف و غلبه بر آن است درست همانند تصرف انسان در جامعه و لباس خويش (۲۱)
۴) تشبيه:
و انه ليعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی (۲۲) او می دانست که جايگاه من نسبت به خلافت چون آسياب است که به دور محور حرکت می کند.
در اين کلام دو تشبيه وجود دارد :
۱. تشبيه جايگاه حضرت به موقعيت قطب در آسياب که تشبيه معقول است به محسوس.
کن فی الفتنه کابن اللبون٬ لا ظهر فيرکب و لا ضرع فيحلب(۲۳)
در فتنه ها همچون شتر دو ساله باش نه پشتی (کوهانی) دارد که سواری دهد و نه پستانی دارد که او را بدوشند.
ايها الناس سياتی عليکم زمان يکفا فيه الاسلام کما يکفا الاناء بما فيه
ای مردم به زودی روزگاری فرا می رسد که اسلام چون ظرف واژگون شده آنچه در آن است ريخته می شود.
۵) تجاهل العارف :
و اين صفت چنين است که متکلم نسبت به مطالبی که می داند اظهار نادانی کند نمونه ای از اين صنعت ادبی در کلام مولا امير المومنين (علیه السلام) :
اما بعد فانی خرجت من حيی هذا اما ظالما و اما مظلوما و اما باغيا و اما مبغيا عليه (۲۵)
اما بعد من از جای قبيله خود بيرون آمدم در حالی که يا ستمگر هستم و يا ستمديده و يا سرکشی کردم و يا از فرمانم سر باز زده اند. اين کلام از باب تجاحل العارف است زيرا اين مسئله بر کوفيان و بر ديگران پنهان نبود و آنان نيک می دانستند که ستمگر و ستمديده چه کسی است (۲۶)
۶) التفات :
اين صنعت از مخاطبی به مخاطب ديگر توجه کردن است اينک نمونه ای از صنعت التفاف در کلام حضرت:
ايها الناس المجتمعه ابدانهم ٬ المختلفه اهواوهم ٬ کلامکم يوهی الصم الصلاب ٬ و فعلکم يطمع فيکم الاعدلا (۲۷)
ای آن مردمی که کالبد هايشان جمع و خواسته هايشان پراکنده است سخن شما سنگ های سخت را سست می کند در حالی که رفتارتان باعث می شود دشمنان به شما طمع ورزند در اينجا از غائب به حاضر التفاف شده است . بديع ترين نوع التفاف در سوره مبارکه حمد در کريمه شريفه اياک نعبد و اياک نستعين است که در آن يک باره از وصف غائب به خطاب التفاف فرموده است چرا که بايد گفته می شد اياه نعبد و اياه نستعين . البته صنعت التفاف به معنای وسيع تری در ادبيات اروپايی معمول است که ( >>ناميده می شود و آنچنان است که شاعر يا نويسنده به ناگاه شيوه سخن را برگرداند (۲۸)
۷) استغاثه
اين صفت در مورد کسی به کار می رود که ندای فريد رسی و اعانت دارد و در کلام حضرت در عبارت :
فيالله و للشوری (۲۹)
پس ای خدا از تو ياری می جويم برای شورايی که تشکيل شد.
يک بار ديگر اين کلام دل انگيز مولا را بنگريد که آرايه سجع در آن موج می زند آن زمان که امام از ميدان صفين باز می گشت به قبرستانی که پشت دروازه کوفه بود رسيد رو کرد به طرف قبرستان و فرمود:
يا اهل الديار الموحشه٬ و المحال المقفره ٬ و القبور المظلمه ٬ يا اهل التربه٬ يا اهل الغربه٬ يا اهل الوحده٬ يا اهل الوحشه
ای ساکنان خانه های وحشتناک و مکانهای خالی و قبرستانهای تاريک ٬ ای خاک نشينان٬ ای غريبان٬ ای تنهايان٬ ای وحشت زدگان
انتم لنا فرط سابق و نحن لکم تبع لا حق
شما در اين راه بر ما پيش قدم شديد و ما نيز به شما ملحق خواهيم شد ٬ اگر از احوال دنيا بپرسيد به شما می گوييم:
اما الدور فقد سکنت و اما الازواج فقد نکحت و اما الاموال فقد قسمت
اما خانه هايتان را ديگران صاحب شدند ٬ همسرانتان به ازدواج افراد ديگر در آمدند و اموالتان تقسيم شد
هذا خبر عندنا فما خبر ما عندکم
اين خبری است که در نزد ما هست ٬ در نزد شما چه خبر ؟
ثم التفت الی اصحابه فقال اما لواذن لهم فی الکلام لا خبرکم ان (خير الزاد التقوی>>
سپس رو به اصحابش کرد و فرمود : اگر به آنها اجازه سخن داده می شد به شما خبر می دادند که مهمترين زاد و توشه در سفر آخرت پرهيزگاری است (۳۰)
اين بود برخی از صنايع ادبی که در نهج البلاغه توسط امام علی (علیه السلام) به کار گرفته شده است.
پی نوشت ها:
۱) بيانات مقام معظم رهبری در کنگره چهارم نهج البلاغه ٬۱۳۶۳
۲) صوت العداله انسانيه ٬جلد اول ٬صفحه ۴۷
۳) نهج البلاغه دشتی ٬محمد٬ ص ۱۴
۴) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد ٬ ج ۱۱ ٬ ص ۱۵۳
۵) خطبه ۱۴ ٬ صبحی صالح
۶) سجع متوازی چنان است که در آخر کلماتی آوردند که در وزن و عدد حرف روی (آخرين حرف اصلی کلمه ) يکی باشد مثل: فيها سرر مرفوعه و الکواب موضوعه.
۷) سجع مطرف چنان است که در آخر جمله کلماتی آورند که فقط در حرف روی يکی باشد
۸) خطبه ۸۶ صبحی صالح
۹) خطبه ۹۸ صبحی صالح
۱۰)زيبايی های نهج البلاغه ٬ص ۵۳
۱۱) خطبه ۱صبحی صالح
۱۲) خطبه ۲ صبحی صالح
۱۳) خطبه ۳ صبحی صالح
۱۴) خطبه ۵ صبحی صالح
۱۵) ابن ابی الحديد ٬ ج ۱ ٬ ص ۷۲
۱۶) خطبه ۳ صبحی صالح
۱۷) خطبه ۳ صبحی صالح
۱۸) خطبه ۳ صبحی صالح
۱۹) صنايع ادبی در کلام امام علی ٬زمانی جعفری ٬ کريم ٬ ص ۵۴
۲۰) خطبه ۲۵ صبحی صالح
۲۱) ابن ابی الحديد ٬ ج ۱ ٬ ص ۱۱۴
۲۲) خطبه ۳ صبحی صالح
۲۳) حکمت ۱
۲۴) خطبه ۱۰۳صبحی صالح
۲۵) نامه شماره ۵۷
۲۶) در آمدی بر صنايع ادبی در کلام امام علی (علیه السلام) ٬ زمانی جعفری ٬ کريم٬ ص ۷۷
۲۷) خطبه ۲۹ صبحی صالح
۲۸) قافيه و صنايع معنوی ٬ سادات ناصری ٬ سيد حسن٬ ص ۷۲ و ۷۳
۲۹)خطبه ۳ صبحی صالح
۳۰) نهج البلاغه٬ حکمت ۱۳۰
علی اصغر سليمانی- کارشناس ارشد علوم قرآنی.