بررسي عدالت از ديدگاه امام علي(ع) با تكيه بر نهج البلاغه
مقدمه:
عدالت ازجمله مفاهیمی است که ابعاد و بزرگی آن، همه افراد بشر را به تحسین واداشته است. انسان از وقتی که خود و جامعه را شناخته است، به ضرورت حضور ارزشمند عدالت در زندگی، برای تعالی خود و اجتماع اش پی برده است. با آنکه کلمه عدالت دارای کاربردی فراگیر است، مع الوصف تعریف آن دارای فراز و نشیب هایی است که دستیابی به یک معنای ,واحد را برای ان مشکل کرده است. مسأله عدالت از دیرباز جزء مهمترین مباحث و دغدغه های بشر و ادیان الهی و اندیشمندان سیاسی بوده است. و در این میان امام علی ( ع) در میان حکمران و حاکمان تاریخ بیشترین اهتمام را به عدالت داشته است . مطالعه در تاریخ حکومت علوی و سیاستهایی که آن حضرت در مقاطع مختلف به کار بسته است به خوبی بیانگر این موضوع است که امیرالمؤمنین(ع)، تنها آسیبی را که در مواجهة با آن هرگز تسامح و مماشات نکرد و با و برای ان همه حوادث و ناملایمات سیاسی را به جان خرید و سرانجام جان خویش را برای آن ایثار کرد ،اصرار و بر اجرای عدالت بود. عدالت اجتماعی را می توان به عنوان بزرگترین هدف از تشکیل حکومت اسلامی تلقی کرد. همچنین می بایست توجه داشت که بعثت پیامبران و تشریع ادیان به منظور تحقق قسط و عدل، با مفهوم وسیع کلمه در نظام حیات انسان بوده است، تا آنجا که از رسول خدا(ص) نقل شده که کشور با کفر می ماند اما با ظلم ماندنی نیست. انچه مسلم است این است که عدالت اجتماعی و سیاسی به قدری بااهمیت بوده و به سرنوشت ملتها و دولتها پیوند خورده که هیچ ملت و مکتب ومرامی و حتی هیچ اندیشمند سیاسی و اجتماعی آن را نادیده نگرفته بلکه ان را برای جامعه واجب و لازم دانسته است . تا انجا ییکه حتی حکومتها و حکام جور نیز سعی بر آن داشته اند که ریاکارانه خود و نظامشان را مُتّصف به آن دانسته و هدف خود را عدالت اعلام نموده اند . به طور کلی می توان گفت که عدالت در همه سیستمهای سیاسی، مورد توجه خاص بوده است و به فراخور منویات و مفاهیم ایدئولوژیک تعریف و تحلیل میشوند به گونهای که عدالت عملاً مدینة فاضلهای است که نظام سیاسی برای نیل به آن تمام همّ و جهد نظری و عملی خود را به کار میبندد. پس عدالت، هدف غایی تمامی تلاشهای فکری و اجرایی را در عرصة سیاست و حکومت تشکیل میدهد. سعی ما در این مقاله بر آن بوده است که با آوردن چند تعریف ارایه شده برای عدالت، ابتدا چشم اندازی از ان را هرچند به صورت اجمالی تبیین و ترسیم کنیم و سپس به به بررسی جایگاه عدالت در دیدگاه امام علی علیه السلام بپردازیم . همچنین در این نوشتار تلاش کرده ایم، میزان اهمیت و اعتبار امام به عدالت را از راه سیره و گفتار آن حضرت به دست آوریم.
الف) تبار شناسی مفهوم عدالت
در تعریف لغوی عدل آمده است((العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ماله و اخذ ما علیه))( مصطفی ابراهیم ، ج 2، ص 594 ): عدل یعنی انصاف و این که به هر فرد آنچه اختصاص به او دارد بدهی و از او هر آنچه که باید گرفت بگیری . امام علی (ع) در این زمینه می فرماید ((العدل وضع کل شیء موضعه)): عدالت، آن است که هر چیزی در جای خودش قرار گیرد. و یا ((العدل اعطاء کل ذی حق حقه)): عدالت، آن است که حق هر صاحب حقی، داده شود. ) مرحوم علامه طباطبائی معنای اصلی عدالت را اقامه مساوات میان امور می داند. لذا در تعریف ان می گویند((به هر امری آنچه سزاوار ست بدهی، تا همه امور مساوی شود و هر یک در جای خود که مستحق آن است قرار گیرد) (طباطبائی ، ج 12، ، ص 276 ) شهید مطهری نیز عدالت را رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق هر ذی حق به او است (مطهری، صص 62- 59) فلاسفه غربی نیز بسته به دیدگاهی که دارند برای عدالت تعاریف متفاوت و تا حدی متضاد ارائه کرده اند به عنوان مثال برتراندراسل معتقد است که عدالت عبارت از هر چیزی، که اکثریت مردم آن را عادل بدانند (راسل، ص 43) ا افلاطون نیز عدالت مادر همه فضایل اخلاقیمی دانست (مطهری، ص 38) در اسلام نیز عدالت همواره یکی از مواردی قابل بحث و جدی بوده است تا جاییکه به عنوان یکی از اصول دین در مکتب تشییع ارایه گردیده است . در فلسفه نیز عدل و عدالت به عنوان یکی از اساسی ترین مفاهیم در باب عقل عملی است، چرا که حکیمان با تقسیم عقل - به اعتبار مدرکاتش - به دو قسم عقل نظری و عقل عملی بر این باورند که دامنه عقل عملی محدود به چند مفهوم کلی، همچون: تحسین عدالت و علم و شجاعت و ناپسند شمردن ظلم است ) مظفر،ص 222 ;I .البته حق مطلب نیز این است چرا که علم و شجاعت نیز وقتی پسندیده اند که مطابق عدالت باشند وگرنه علمویرانگرو شجاعت ظالمانه نیز کم نبوده و نیست. و حتی مفهوم شریفی چون راستگویی وقتی قابل تحسین است که بر طبق عدالت باشد وگرنه صداقتی که به ظلم و تباهی بیانجامد، ظلمی آشکار است که هیچ ستایش عاقلانه ای را در خور نخواهد بود. با این بیان می توان گفت رکه عدالت مفهومی در عرض سایر مفاهیم اخلاقی نیست، بلکه اساسا عدالت روشی است که می تواند سنگ محک تمام ارزش های دیگر و سنگ بنای تمامی ابعاد زندگانی انسانی باشد. لذا در یک برایند کلی می توان گفت که عدالت تنها یک مشترک لفظی در جوامع مختلف و فرهنگهای متفاوت با معنایی جداگانه نیست ، بلکه واژه ای جهان شمول و جهانگیر است که در هر مکتب و مرامی تعریف جداگانه ای دارد . شاید بتوان دریک بحث کلی و چارت پیرامونی عدالت را عدم تبعیض و رعایت مساوات در اعطای حقوق به دارندگان اختصاصات متساوی، به حساب اورد که اگر این تعریف جهانشمول نباشدو به عنوان تعریف واحد عدالت پذیرفته نشود، لااقل به عنوان یکی از لوازم اصلی عدالت مطرح است . نکته ای که همراه با عدالت قابل بحث است واژه قسط است که در دیدگاه اسلام کلمه قسط نیز همان معنای کلمه عدل را داراست و فرق خاص و چندانی بین این دو وجود ندارد . مع الوصف در نگاه بعضی از دین پژوهان عدل رعایت استحقاق قانونی هر فرد، در مقابل نقشی است که در اجتماع دارا می باشد به عبارتی اعطای حقوق به اندازه قرار دادهای بسته شده. حال آنکه قسط، اعطا و رعایت حقوق واقعی فرد است که ممکن است از میزان قرار دادی بیشتر و یا کمتر باشد. (شریعتی، صص 332- 331) شاید بتوان به جرات گفت که کامل ترین تعریف از عدالت در رفتار و سیره امام علی (ع) نقش بسته است . چرا که آن حضرت، با جامعنگری تمام، عدالت را صرفاً در قالب اخلاق انسانی و تعاریف مدللول بشری خلاصه نکرده است بلکه آن را در همه شریانهای حیات آدمی اعم از سیاست، فرهنگ، حقوق فردی و اجتماعی، اقتصاد و ... جاری و ساری میداند. امام علی(ع)، با یک حساب خارق العاده در 1400 سال پیش اعتقاد داشت که همه مسائل و ابعاد انسانی، ارتباطی ارگانیک و حیاتی دارند و اگر هر جزئی از موضع و جایگاه خود خارج شود به همان نسبت، عدالت و اعتدال آسیب میبیند و ظلم و کژی جایگزین میشود. لذا آن حضرت در کلامی عالمانه و جامعنگر میفرماید((عدل، بر چهار شعبه است: بر درکی ژرفنگر و دانشی محققانه، و قضاوتی نیکو، و استواری در بردباری))( فیض الاسلام، ص 1100) لذا در یک نگاه اجمالی می توان فرض کرد که حضرت، دو شعبه از عدالت را به عرصة نظری و بینشی انسان و دو شعبة دیگر را به جنبههای علمی و رفتاری او مربوط میداند. بدین ترتیب در نگرش و رأی مولا علی(ع) تعریف عدالت، صرفاً در دایرة رفتار و عمل انسان محصور نبوده و بنیادهای اصلی آن به اندیشه و تعقل آدمی مربوط است. امام علی(ع) معتقد است که عدالت، فقط وقتی ارزشمند ودارای اعتبار است که به عنوان رویکردی مقطعی و عارضی، در رفتار انسان، ظهور و بروزپیدا نکند بلکه به ملکهای نفسانی ، در نگرش و رفتار انسان، تبدیل گردد. به همین جهت است که ان حضرت ان را برترین خصلت ها بیان می کنند ((العدل افضل سجیة))( قزوینی، ص 112) در دیدگاه امام علی ، عدالت بر اساس مفهوم حق پایه ریزی شده است، با این حساب می توان تقسیم بندی عدالت برمبنای حق را در موارد ذیل بیان کرد
1) حقوقی که انسان بما هوانسان داراست. به دلیل تساوی تام و تمام انسان ها در انسانیت، حقوق و اختصاصات انسانی آن ها نیز برابر است. عدالت مبتنی بر این حقوق عبارت است از اعمال و اعطاء بالسویه این حقوق به انسان ها.
2) حقوقی که انسان به جهت عضویتش در اجتماع داراست، منشا این حقوق اعتباراتی است که عقلا برای اداره جامعه تاسیس می کنند و نمونه بارز آن وضع قوانین است. عدالت مبتنی بر این حقوق، اجرای بالسویه قانون است.
3) حقوقی که افراد به دلیل تلاش ها و اختصاصات فردی خود کسب می کنند. همچون حق برخورداری از محصول کار و تلاش، البته عدالت در اینجا دیگر اعطای بالسویه نیست، بلکه اعطای یک جانبه حقوق به صاحبان حقوق است.
ب) مبانی عدالت از دید گاه اسلام
اهمیت عدالت در اسلام تا به انجاست که هیچ قانونی در نظام اسلام نیست، مگر این که از عدل سرچشمه گرفته است. لذا عدالت در اسلام از اصولی است که تخصیص بردار نیست. ) سبحانی، صص 419- 418) ) در یک محتوای کلی می توان گفت که نیاز به عدالت از دید اسلام دو جهت است اول این که زندگی اجتماعی در بشر تکامل یافته نیست و این عدالت است که هم راه تکامل را هموار می سازد و هم در نهایت، مقصود این تکامل است. دوم از این جهت که رفتار بشر تحت تاثیر خواسته های درونی او است و این خواسته ها با رعایت حقوق دیگران تطابق ندارد. بلکه غالبا در خلاف جهت آن است. لذا بر این اساس است که در اسلام کنترل فردی و کنترل اجتماعی را در راستای تحقق عدالت، از اهداف اساسی دین بر شمرده است. عدل به مفهوم اجتماعی اش در قرآن هدف نبوت معرفی شده است ((لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و
المیزان لیقوم الناس بالقسط ( حدید 25 ( ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آن ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند)) و همچنین به مفهوم فردی اش مبنای معاد است ((و نضع الموازین القسط لیوم القیامه (انبیاء 47:ما ترازوی عدل را در روز قیامت برپا می کنیم )) لذا بر این اساس است که می گوییم اقامه قسط و عدل در میان مردم طبق بیان قرآن کریم هدف بعثت انبیا بوده است و این هدف بزرگ، تنها با قدرت و حکومت به دست آمدنی است (حکیمی، ج 2، ص 413) اصولا در اسلام عدالت مبتنی بر ایمان است چنانچه شهید مطهری درباره رابطه بین ایمان و عدالت معتقد است(( ایمان به خداوند زیر بنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و بهترین ضامن اجرای عدالت ایمان است))( مطهری(1354)، ص 124) اهمیت عدالت در اسلام تا به ان حد است که بعضی عالمان دینی معتقدند هیچ امری در اسلام نیست مگر اینکه هدف آن تحقق عدالت در حیات اجتماعی بشر است. (سبحانی، ص 409( لذا شهید مطهری در باب اهمیت عدالت در اسلام می گوید((کلام اسلامی بیش از هر چیزی به مساله عدل پرداخت، فقه اسلامی قبل از هر چیزی مساله عدل برایش مطرح شد و در جهان سیاست اسلامی بیش از هر کلمه ای، کلمه عدل به گوش می خورد))( مطهری(1372)، ص 38)
ج) مبانی و بایسته های عدالت از دیدگاه نهج البلاغه
بحث عدالت در اندیشه های سیاسی امام علی(ع) مبحث بسیار گسترده و عمیقی است،در نگاه امام علی(ع)، عدالت، رأس و هستة اصلی و به مثابه شیره ایمان و سرچشمه همه خوبیهاست. ((العدل رأس الایمان و جماع الاحسان.)) خوانساری، ج 2، ص 30) در واقع در نگاه ان حضرت از سویی، عدالت با اعتقاد و اندیشة آدمی گره خورده و از سوی دیگر جمعکننده خوبیها توصیف شده است. بنابراین،ایشان محک ایمان، را بر اساس عدالت می داند واز دیدگاه او مؤمن، کسی است که الزاماً از خصلت ناب عدالت برخوردار بوده و همواره بر مرکب عدالت حرکت میکند. شخصیتی که نامش قرین عدالت بوده و نه تنها امام معصوم شیعیان است، بلکه در تاریخ بشریت به عنوان یک متفکر، اندیشمند و سیاستمداری موحد مطرح بوده است. مجسمه عدل و مساوات، شیفته حق و انصاف، نمونه کامل بشردوستی و رحمت و محبت و احسان، است تا انجا که حتی دیگران در باره اش گفتند قاتل او همان عدل و مساواتش بود (و قُتل فی محرابه لشدّة عدله)در نگاه اسمانی اوعدالت ارزش و بزگواری است ( قزوینی، ص 97) پیروزی و عزت و کرامت است. (همان ، ص 98) برترین موهبتهاست. (خوانساری، ج 1، ص216.) محکمترین بنیان است. ( همان ، ج 3، ص 205) سبب دو چندان شدن برکتها و خیرات، است ( همان ج 1، ص 11(مایه پیوند است ( همان ، ج 3، ص 374) سبب اصلاح مردم، است ( همان ، ج 1، ص 133) مایه اصلاح امور است ( قزوینی، ص193) و از همه با لاتر ان را میزان و ترازوی خداوند می داند (محمدی ری شهری ، ج 6 ، ص 78) اهمیت عدالت در نزد ان حضرت تا انجاست که وقتی از آن حضرت میپرسند آیا عدل برتر است، یا جود؟ میفرماید: ((عدالت، کارها را بر موضع خود مینشاند و بخشش، کارها را از جهتش خارج میکند. عدالت، سیاستگذار و تدبیرکنندهای عامالمنفعه است. اما جود، کاری عارضی به نفع خاصگان. پس عدل، شریفتر و افضل است))(دشتی، ص 406) به این ترتیب، می بینیم که امام (ع) نیز عدالت را آنگونه که مشهور است تعریف میفرماید: عدل آن است که هر چیز و هر کاری، در موضع شایستة خودش قرار گیرد اما جود، شیء را از جهت خودش خارج میکند. امام(ع) در مقایسه عدل و جُود، عدل را ترجیح داده و استدلال نموده اند که جود و بخشش گرچه خصلتی ممدوح و قابل ستایش است، ولی همه جا کاربرد ندارد و همیشه نمی توان از ان یاری جست. چه بسا که جود و بخشش، سبب برهم زدن نظام عدالت در اجتماع شود. و در کنار جود، ممکن است حقی از افرادی دیگر تضییع گردد. اما در عدل چنین نیست. اگر حق واقعی هر انسانی داده شود به احدی ظلم نشده و حقی از کسی ضایع نگشته است. لذا عدل در سیاست، اجتماع، حکم و قضا و مسایل مالی حقوقی، کیفری و غیره، محوری است عام که همگان در پرتو آن در امان بوده و از تضییع حقوق خویش، احساس وحشت و اضطراب نمی نمایند. در واقع می توان گفت که عدالت قانون عام و مدبر و مدیری است که شامل همه اجتماع می شود حال آنکه جود این گونه نیست. پس عدالت برتر است. اصولا ان حضرت بر اساس نگرش دین شناختى خود اساس هستى را عادلانه مى دانست ؛ زیرا معتقد بود که خداوند آن را بر پایه حق آفریده است و حق در تفکر حضرت على مظهرو اسطوره مفاهیم راستى، پایدارى و عدالت است. یعنى هیچ واژه دیگرى همانند حق نمى تواند عصاره عدالت و راستى را نشان دهد. ان حضرت جهان هستى را جهانى عادلانه تصور کرد، که در آن حق از میان رفتنى نیست و این عدالتِ در هستى و خلقت، باید در رفتار انسانها هم نمود داشته باشد. در قاموس امام، فصل خداوند بر مبناى عدالت است؛ چه در مقام خلقت و چه در مقام رفتار با بندگان خود. اینجاست که امام فرماید: «خداوندى که در هر وعده اى که مى دهد، صادق است و فراتر از آن است که بر بندگان خود ستم روا دارد، با آفریدگان خود به عدالت رفتار مى کند و هر حکمى که مى دهد از روى عدالت است.»( نهج البلاغه، ترجمه عبدالحمید آیتى ، خطبه 227.ص 567) در نگاه امام (ع)، منشاء و سرچشمه عدالت، در پرتو ایمان به خداوند است و دیگر فروع، از این اصل نشأت می گیرند. امام در این خصوص جمله ای کوتاه ولی جامع دارند، در خطبه ای که در اوایل خلافت ایراد نموده اند می فرمایند:
«خداوند حقوق مقرره مسلمین را بر اخلاص و توحید استوار ساخته است))(فیض الاسلام ، ص544)
و در یکی از خطبه ها در وصف متقین می فرماید((«انسان با تقوا، نفس خویش را به عدل ملتزم ساخته، و نخستین گام عدالت وی این است که هوای نفس را طرد و نفی کند.))( همان ص 211) در نظر امام علی (ع) جامعه اى که در آن عدل برقرار باشد، جامعه سالمى است و خداوند از دانشمندان عهد گرفته است که براى ساختن چنین جامعه اى تلاش و کوشش کنند و ان را بدون مسئولیت رها نکنند وهمواره در راه دستیابی به ان باشند و در این میان حکومت عادلانه مهم ترین عنصر در تحقق چنین جامعه ای است، به عبارت اخری اگر حکومت عادلانه نباشد و یا عادلانه رفتار نکند آن جامعه نمى تواتد عدالت را در روابط اجتماعى مراعات کند، در نتیجه سلامت جامعه دچار اشکالات جدی مى شود، بر این اساس بود که ایشان می فرمود : ((کار مردم به جز به شایستگى زمامداران سامان نمى یابدو در جای دیگری در تبیین حاکمیت این حکومت مى فرمود((همانا زمامدار امین، خدا در روى زمین و بر پا دارنده عدالت در جامعه، و عامل جلوگیرى از فساد و گناه در میان مردم است».( خوانساری، ج 6، ص 236.) ان بزرگوار به جد معتقد بود که عدالت انسانی، سرچشمه الهی و ریشه در ایمان دارد، و یا به عبارت دیگر عدالت اخلاقی را پایه و اساس عدالت سیاسی و اجتماعی می دانست ، از طرف دیگر چشم به انتظار تحقق عدالت را در جامعه ای ، که ایمان و اخلاق و خداترسی و تقوا در افراد جامعه و رهبران سیاسی آن پرورش داده نشود، خیالی باطل می دانست همان مشکل همیشگی جوامع بشری که علت سلطه جابران و تبعیض و بی عدالتی ها نیز در طول تاریخ از همین امر ناشی می گردد امام به جد معتقد بود که باید به انسان سازی پرداخت، و به تربیت انسان های عادل همت گمارد و زمام امور جامعه را به دست آنان سپرده تا بتوان به حاکمیت عدل و استقرار عدالت، امیدوار بود.
پس با توجه به قداست عدالت و اهمیتی که امام برای ان قائل بود ، بدیهی است که ان بزرگوار ، نمی تواند در باره این مسأله سکوت نموده و یا در درجه کمتری از اهمیت آن را قرار دهد. از این روست که امام ، تنها هدف پذیرش حکومت را احقاق حق و ابطال باطل اعلام فرموده است چرا که در دیدگاه ان بزرگوار اصلی که تعادل اجتماع را حفظ می کند و همه را راضی و پیکر اجتماع را قرین سلامت و به روح اجتماع آرامش می دهد عدالت است (مطهری(1354) ص 113) ) ان بزرگوار عدالت را رمز بقای استحکام و ترقی نظام سیاسی و ضامن ثبات و امنیت واقعی و منافی خشونت در جامعه می داند از این رو به جد مصمم به اجرای ان است . ان چنان عدالت برای ان بزرگوار واجد اهمیت و ارزش بود که عدل در رأس ایمان قرار داد و مجموعه احسان را اعلی مراتب ایمان می باشد.(( العدل رأس الایمان، جماع الاحسان، و اعلی مراتب الایمان ))( محمدی ری شهری(1362) ، ص81) امام نه تنها در مقام بیان بلکه در عمل نیز اهتمام ویژه و خاصی به عدالت داشتند و در دوران حکومت خویش، به گونه ای رفتار کرده که مردم بتوانند عدل را بفهمندبه نحوی که ایشان خود می فرمایند ((کسانی که در حکومت من به سر بردند و سپس به امویان پیوستند، عدل را دیدند و شنیدند و در جان خود قرار دادند ولی آن را نپذیرفتند.( فیض الاسلام ، نامه 70، ص1072)
از این بیان امام می توان اینگونه استنباط کرد که یک حکومت دادگر می تواند با نشان دادن مصداقهای عدالت به مردم، آن را به ایشان بشناساند. اهتمام به اجرای عدالت برای امام نه تنها در دستور کار خود ان بزرگوار قرار داشت بلکه همچنان یاران و کار گزاران حکومت خود را به ان دعوت و توصیه می کرد همچنان که امام(ع) در در نامه ای معروف خود به مالک اشتر می نویسد )) بهترین چشم روشنی والیان برقراری عدل در شهرهایی است که تحت حکومت آن ها است و (در نتیجه) ابراز مودت و علاقه رعیت به آن ها است ))(فیض الاسلام البلاغه، نامه 53 ص 607) و خاصه اینکه عدل و عدالتی که امام بر روی ان تکیه و تاکید ویژه دارد همان عدالتی است که مستنبط از قران است. از این روست که امام(ع) قرآن را منبع عدالت می داند و عدل را مایه زینت و در رأس ایمان به شمار می آورد (معادیخواه، فرهنگ ،ج هفتم ص3604)
مبانی و بایسته های عدالت اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه
عدالت اجتماعی در یک کارکرد کلی بیشتر به حقوق فردی و اجتماعی افراد جامعه با یکدیگر مربوط می شود. بر اساس این نوع از عدالت تمام افراد جامعه، جدای از شخصیت حقوقی شان، در حقوقی که عدالت اجتماعی بدانها تکیه دارد، برابرند. تکیه گاه, و نقطه اصلی ثقل عدالت اجتماعی منبعث از حقوقی است که انسان ها به دلیل انسان بودن و به دلیل عضویت در اجتماع، از آنها برخوردارند. تساوی در حق حیات و تساوی در آزادی از مصادیق مهم عدالت اجتماعی اند. از این رو تساوی در برابر قانون می تواند شاخصه مهم عدالت اجتماعی محسوب شود. عدالت از دید علی(ع) که همان مفهوم((وضع الشی فی موضعه)) درواقع عدالت اجتماعی است که در یک قالب کلی در برگیرنده تمام ابعاد عدالت است که باعث تعادل اجتماعی در بین جامعه و صنوف آن می گردد؛ همان اصلی که امام کرارا بر ان تکیه و تاکید خاص داشته است و در عهد نامه معروف مالک اشتر نیز به ان اشاره شده است ((بدان که ملت آمیزه ای است از قشرهای گوناگون، که هر جزء آن در پیوند با جزء دیگر سامان می یابد و بخشی بی نیاز از بخش دیگر نیست: بخشی لشگریان خدایند و گروهی دبیران عامه مردم و دبیران دیوانیند، برخی بر پای دارندگان داداند و جمعی کارگزاران انصاف و ارفاق؛ بعضی اهل ذمه اند و جزیه پرداز و برخی دیگر پیشه وران و صنعتگران و سرانجام، گروهی از قشرهای پایین جامعه اند، نیازمند و زمینگیر، و خداوند سهم خاص هر یکشان را در کتاب خود و سنت پیامبرش که درود خدا بر او و خاندانش باد رقم زده و در جایگاه بایسته شان نشانده است که به عنوان پیمانی از او در نزد ما محفوظ است.))( فیض الاسلام ، ص1003 و 1002) مسئله عدالت اجتماعی در منظر امام از جمله مسائلی است که کمتر به ان پرداخته شده است . انچنانکه شهید مطهری نیز به ان اذعان و توجه دارد ((ما تا کنون به عدل و جود از جنبه اخلاقی در فضایل شخصی و نفسانی نگاه کرده ایم اما جنبه دیگر مهم، جنبه اجتماعی قضیه است و ما تا کنون کمتر از این جنبه فکر می کرده ایم. ... آیا یک عدالت صرفاً اخلاق بود، نظیر آنچه می گوییم امام جماعت یا قاضی یا شاهد طلاق یا بیّنه شرعی، باید عادل باشد؟ این جور عدالت ها که باعث قتل کسی نمی شود، بلکه بیشتر باعث شهرت و محبوبیت و احترام می گردد. آن نوع عدالت مولی که قاتلش شناخته شد، در حقیقت فلسفه اجتماعی او و نوع تفکر مخصوصی بود که در عدالت اجتماعی اسلامی داشت ... او تنها عادل نبود، عدالتخواه بود. فرق است بین عادل و عدالتخواه، همان طوری که فرق است بین آزاد و آزادیخواه ... باز مثل اینکه یکی صالح است و دیگری اصلاح طلب. در آیه کریمه قرآن نساء، 135 می فرماید: کونوا قوامین بالقسط قیام به قسط یعنی اقامه و به پا داشتن عدل، و این غیر از عادل بودن از جنبه شخصی است.))( مطهری، ص12 – 11) مساله عدالت اجتماعی از دیدگاه امام علی انچنان مهم و حایز اهمیت است که ان را اصل و رکن سلامت جامعه می داند استاد شهید مطهری در این زمینه می گوید
((از نظر علی(ع) آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعیض قادر نیست، حتی روح خود ستمگر و روح آن کسی که به نفع او ستمگری می شود راضی و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان. عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلی عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند))( مطهری، (1354) ص113) ودر جای دیگر ی این استاد فرزانه پیرامون ابعاد و اهمیت عدالت اجتماعی امام علی (ع) چنین می نگارد (( بنابراین علی(ع) بیش از آنکه به عدل از دیده فردی و شخصی نگاه کند، جنبه اجتماعی آن را لحاظ می نمود. عدالت به صورت یک فلسفه اجتماعی اسلامی مورد توجه مولای متقیان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامی تلقی می کرده و از هر چیزی بالاتر می دانسته است و سیاستش بر مبنای این اصل تأسیس شده بود. ممکن نبود به خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچک ترین انحراف و انعطافی از آن پیدا کند. و همین امر یگانه چیزی بود که مشکلاتی زیاد برایش ایجاد کرد، و ضمناً همین مطلب کلیدی است برای یک نفر مورخ و محقق که بخواهد حوادث خلافت علی را تحلیل کند. علی(ع) فوق العاده در این امر تصلب و تعصب و انعطاف ناپذیری به خرج می داد))( مطهری، ص19) لذا می توان دریافت که عدالت اجتماعی و خاستگاه ان در منظر این امام همام دارای چه ارزش و اعتباری است . در یک حالت کلی می توان تمام مصادیق عدالتی را که امام بر روی ان تکیه و توجه دارند در همین مقوله عدالت اجتماعی جای داد . که در اینجا به پاره ای از انها اشاره می کنیم .
مقابله با تبعيض، از ديدگاه نهج البلاغه
ازجنبه هاي بارز در سیمای حکومتی امام علي (ع) برابر همگان دربرابر قانون ولزوم استفاده و بهره مندی متساوی همگان ازسرمايه هاي ملي است. درنظام عدل علوی هيچ يك از مسئولين عالي رتبه حق ندارند كه براي خود امتيازات ويژه قايل شوند. شيوه عدل علي (عليه السّلام) درابتداي حكومتش همگان را متعجب ساخت، چون تمام اموال و ثروت هاي كلاني راكه ازسوي خلفاي پيشين به اشخاص بخشش و عطا شده بود به طور كلي مصادره كرد. اين يكي از مهم ترين و صريح ترين روش هاي انقلابي و عدالت خواهانه آن حضرت بود كه به مذاق خيلي ها خوش آيند نبود. زيرا با منافع و ثروت هاي بادآورده آنها كاملا درتضاد بود بر این اساس بود که امام در دومین روز حکومت خود و در اولین سخنرانی، بعد از بیعت مردم از تساوی حقوق سخن می گویند و مهاجرین و انصار را با مسلمانان متاخر و حتی تازه مسلمانان در حقوق و حدود برابر دانسته و می فرمایند)). مال از آن خداوند است و بین شما به تساوی تقسیم می شود هیچ کس در این تقسیم بر دیگران برتری ندارد و برای متقین در روز قیامت بهترین اجر و ثواب خواهد بود. خداوند دنیا را اجر و ثواب متقین قرار نداد))(ابن ابی الحدید(1967) ص 27(اجرای تساوی درتقسیم بیت المال آن قدر برای مردم عرب و حتی غیر عرب عجیب و غیر منتظره بود که حتی ام هانی خواهر امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی متوجه شد که سهم او از بیت المال برابر با سهم کنیز عجمی اش یکسان مقرر شده با عصبانیت نزد امام رفت و به او اعتراض کرد و امام نیز پاسخ داد که در قرآن برتری عرب را بر عجم ندیده است (رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، چاپ اول، قم- انتشارات انصاریان، 1376، ص 70) ) این امر حتی برای یاران و نزدیکان امام که خیر خواه او بودند قابل قبول نبود، زیرا انان به درستی می دانستند که مساله مساوات و برابری که امام در پیش گرفته است منشا ابراز مخالفت ها و ایستادگی ها در برابر حکومت بر حق امام می شودد . از این رو از سر خیرخواهی از ایشان می خواستند، در آن شرایط به خاطر مصلحت، موضوع مساوات را مسکوت بگذارد،ولی امام قاطعانه در پاسخ به انان می فرمودند((مرا فرمان مىدهيد تا پيروزى را بجويم به ستم كردن در باره آن كه والى اويم؟ به خدا كه، نپذيرم تا جهان سرآيد، و ستارهاى در آسمان پى ستارهاى برآيد. اگر مال از آن من بود، همگان را برابر مىداشتم كه چنين تقسيم سزا است- تا چه رسد كه مال، مال خدا است. بدانيد كه بخشيدن مال به كسى كه مستحق آن نيست، با تبذير، و اسراف يكى است. قدر بخشنده را در دنيا بالا برد و در آخرت فرود آرد، او را در ديده مردمان گرامى كند، و نزد خدا خوار گرداند. هيچ كس مال خود را آنجا كه نبايد نداد، و به نامستحق نبخشود، جز آنكه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستيشان از آن ديگرى بود. پس اگر روزى پاى او لغزيد، و به يارى آنان نيازمند گرديد، در ديده ايشان بدترين يار است و لئيمترين دوستدار))(شهیدی ص 124) این حرکت امام از همان روز اول مقدمه ناسازگاری های کسانی را فراهم آورد که به برتری ها و مزایای شخصی خویش خوگرفته بودند. اینان نزد امام می آمدند و با جسارت می گفتند ما بزرگان قوم هستیم و امام در پاسخ می فرمودند: ((ذلیل نزد من عزیز است تا حق او را از ظالم بگیرم و قوی نزد من ضعیف است تا حق مظلوم را از او بستانم (((جرداق، ج 1، ص 120) بخشش هاي بي حد و حصري كه ازسوي عثمان در زمان خلافتش به خويشاوندان و نزديكانش صورت گرفته بود و که می توان از میان انها ، به بخشش صدها هزار درهم از بيت المال و نيز مقادير زيادي از جواهر و زيورآلات، زمين هاي آنچناني و هزاران غلام و كنيز و مركب هاي گرانقيمت را به نور چشمانش خصوصا دامادش (حارث بن حكم) و نيز عبدالله بن خالد و (مروان)، عبدالله بن سعد ابي سرح و صدها نفر ديگر از اين قماش افراد، اشاره کرد . زمینه را به وجود اورده بود که اجرای عدالت را برای ان حضرت مشکل ساخته بود تا انجا که یکی از علل اساسی اعتراض طلحه و زبیر به امام علیه السلام مساله تقسیم بیت المال بود. وقتی امام از آن ها علت ناسازگاری شان را پرسید، گفتند: تو حق ما را در تقسیم بیت المال با غیر ما مساوی قرار دادی! امام در پاسخ فرمودند: این شیوه تقسیم رسول خداصلی الله علیه وآله بود که حکم قرآن نیز همین گونه است و رسول خدا کسانی را که در راه خدا با جان و مال جنگیده بودند در تقسیم بیت المال با دیگران مساوی قرار می داد. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج 7 صص 42-41) امام(ع) بر این دیدگاه مصر بود که مسئله ، احقاق حق و عدالت با گذشت زمان، کهنه و مشمول مرور زمان نمی شود و بایدان را در هر زمانی استیفاء نمود؛ همچنان که راجع به قطایع عثمان، یعنی اراضی ای که متعلق به عامه مسلمین است و عثمان آنها را در تیول اشخاص قرار داده بود، فرمود ((به خدا، اگر بينم كه به مهر زنان يا بهاى كنيزكان رفته باشد، آن را باز مىگردانم كه در عدالت گشايش است و آن كه عدالت را برنتابد، ستم را سختتر يابد.))(شهیدی ص 16) انچنان این مساله برای ان حضرت دارای اهمیت و اعتبار بود که پاره ای از اندیشمندان مساله قبول خلافت را از سوی ان حضرت تحقق اصل عدالت اجتماعی می دانند (جرداق ص155) امام بر این باور بود که حق مردم بر والی عبارت از این که حاکم اموال عمومی را به مصرف مردم برساند و در تعلیم و تادیب و خیرخواهی مردم بکوشد )نهج البلاغه، خطبه 34( و در اثر فضل و افتخاری که بدان نایل شده رفتارش را با مردم تغییر ندهد، بلکه رافتش به آنان افزون شود )نهج البلاغه، نامه 51( و حکومت را امانتی بداند که در دست او است و بداند که خداوند از او رعایت و حفظ حقوق مردم را می خواهد و او نباید به استبداد و مطابق میل بین مردم رفتار کند )نهج البلاغه، نامه 5(همه اينها به دست توانمند منادي عدل و داد، پيشواي آزادگان علي(عليه السّلام) تحقق می یابد . امام دراجراي عمل اسلامي و انساني، به هيچ كس ملاحظه اي نمي كرد و اين همان معنا و مفهوم اصلی و راهبرد عملیاتی برای مبارزه عدالت و مبارزه با تبعيض و افزون طلبي است انچنانکه حتي دربرابر برادرش عقيل كه نزد آن حضرت آمده بود تا سهم بيشتري از بيت المال به او تخصيص دهد، با قاطعيت تمام، درخواست وي را رد نمود كه نقل آن به كرات درتاريخ آمده است. سيره امام و حكومت او چنان است كه خود حضرت و نزديكان ايشان، مثل مردم عادي دربرابر قانون مساوي و برابرند.
انچنانکه چنان كه به مالك اشتر نخعي همین مطلب را گوشزد می کند ازمقدم داشتن خود دراموري كه مردم در آن مساويند بپرهيز (شهیدی 2ص 326(و در همان نامه به مالک اشتر چنین بیان می دارد ((مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنان و لطف در حق ایشان را شعار دل و جان خود ساز، و چون درنده ای مباش که خوردنشان را غنیمت شمری، زیرا آن ها دو دسته اند یا برادران دینی تواند و یا در آفرینش با تو همسانند... به خطای آن ها نگاه مکن و از گناه شان در گذر، همانگونه که دوست داری خداوند نیز تو را مشمول عفو وبخشایش خود کند... من از رسول خدا بارها شنیده ام که گفت: پاک و آراسته نیست، امتی که در آن امت زیر دست نتواند بدون لکنت زبان حقش را از قوی دست بستاند(همان) امام (ع) در رعایت مساوات و نفی هر گونه تبعیض به زمامدار زیردست خود چنین توصیه می نماید((اما بعد، تو از آنانى كه در يارى دين پشتيبانىشان را خواهانم، و- ياد- خودستايى گنهكار را به آنان مىخوابانم، و رخنه مرزى را كه بيمى از آن است بدانها بستن توانم. پس در آنچه تو را مهم مىنمايد از خدا يارى جوى، و درشتى را به اندك نرمى بياميز، و آنجا كه مهربانى بايد راه مهربانى پوى، و جايى كه جز درشتى به كار نيايد درشتى پيش گير، و برابر رعيت فروتن باش، و آنان را با گشادهرويى و نرمخويى بپذير، و با همگان يكسان رفتار كن، گاهى كه گوشه چشم به آنان افكنى يا خيرهشان نگاه كنى، يا يكى را به اشارت خوانى، يا به يكى تحيّتى رسانى، تا بزرگان در تو طمع ستم- بر ناتوان- نبندند، و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند))(شهیدی ص 320) بر این اساس است که می توان گفت که دیدگاههای امام علی بن ابی طالب(ع)، که میزان واقعی فکر و عمل انسانهاست،و در واقع می تواند به عنوان شاخص ترین الگوی عدالت و رابطه عادلانه دولت با ملت باشد. چه برای آنان که علی(ع) را به عنوان امام معصوم و اعلم و اعدل مردم، بعد از رسول الله(ص) می دانند، و چه برای آنان که وی را از دیدگاه یک انسان کامل و وارسته و خلیفه عادل، نگریسته و رژیم حکومت وی را عادلانه ترین رژیم تاریخ اسلام، پذیرفته اند، که در اینجا حتی ناظران و نویسندگان غیر مسلمان، اعم از مسیحی یا دهری نتوانسته اند از فضایل و ملکات او غمض عین کنند و در این مقوله کتابها نوشته اند؛ مانند جرج جرداق مسیحی که کتاب الامام علی(ع) صوت العدالة الانسانیةرا تألیف و علی را آهنگ عدل بشری معرفی نموده است(رهبر، ص240) اساس کلی در حکومت امام ، یک پست و مقام دنیوی که اشباع کننده حس جاه طلبی و به عنوان هدف و آرمان زندگی او نبود چراکه ان بزرگوار آن را پشیزی نمی شمارد، آن را ، حتی از استخوان خوکی که در دست انسان جذامی باشد، بی مقدارتر می شمارد، تنها حکومت و زعامت را می خواست که ان را در مسیر اصلی و واقعیش یعنی به عنوان وسیله ای برای اجرای عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع باشد ((عبد اللّه پسر عبّاس گويد: در ذوقار نزد امير المؤمنين عليه السّلام رفتم و او نعلين خود را پينه مىزد. پرسيد بهاى اين نعلين چند است؟ گفتم بهايى ندارد فرمود: «به خدا اين را از حكومت شما دوستتر دارم مگر آنكه حقّى را بر پا سازم يا باطلى را براندزم))(شهیدی ص 34) توجه امام تنها به مسائل صرف حکومتی نبود بلکه به حقوقی که کمتر به چشم جامعه آن زمان می آمد، نیز توجه خاصی داشتند . برای مثال در زمان حکومت آن حضرت، پیر مردی با چشمانی نابینا به تکدی مشغول بود. امام از حال او پرسید، گفتند:
مردی نصرانی است که در جوانی در دوایر حکومت مشغول خدمت بوده، امام سخت متاثر شده و فرمود:
در روزگار جوانی او را به کار گماشتید و چون پیرو عاجز شد از حق خویش محرومش ساختید، پس به خازن بیت المال دستور داد تا امور معیشت او را از صندوق دارایی عمومی بپردازند). (حر عاملی ج 15 ص 66)
اصل شايسته سالاري از ديدگاه نهج البلاغه
از نظر عدل امام علي(عليه السّلام) تمام مسئولان جامعه اعم از رهبري و تمام مديران و كارگزاران نظام سياسي و اجرايي، مي بايست مراتبي متناسب با استعداد و ظرفيت و شايستگي و تخصص داشته باشند. از آنجا که یکی از تعابیر عدالت از نظر امام(ع)، قرار گرفتن هر چیز در جای معین خود است، لذا در مسند حکومت، رهبران و دست اندرکاران و کارگزاران باید از اشخاص صاحب صلاحیت از حیث تقوا، دانش و توانایی انتخاب شوند، زیرا مدیریت و اساساً در دست گیری هر کاری احتیاج به لیاقت و استعداد خاص همان کار را دارد و تنها چنین مستحقین و صاحبان استحقاق بر سبیل عدالت، شایستگی نشستن بر مسند انجام چنین اموری را دارند. در عین حال عدالت ایجاب می کند که تواناترین و باورع و بادانش ترین فرد، در کسب موقعیتها و مراتب عالی از سایرین اولی باشدبر این اساس بود که می فرمود یا ایها الناس! انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه) فیض الاسلام، خطبه 172، ص558):همان سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر)) ان بزرگوار به خوبی به اين امر واقف بود كه تا هنگاميكه كارگزاران اصلاح نگردند عدل موردنظر وي در جامعه محقق نمي شود،و اصلاح کارگزاران و شایسته گزینی همواره در راس برنامه های ایشان قرار داشت . لذا پس از پذيرش خلافت، تقريباً تمام استانداران و فرمانداران و نمايندگان عالي رتبه سابق را عزل نمود، هرچند كه اين امر موجب دشمن تراشي و تضعيف حكومت علي(عليه السّلام) گرديد، ولي آن حضرت هيچ گاه به خاطر نارضايتي بعضي از گردنكشان و بيدادگران، از اجراي اصل شايسته سالاري خودداري نورزيد و رضایت گروه کثیری را فدای منافع جامعه نکرد ، بخش اعظمي از نامه ها ودستورالعمل هاي حكومتي ايشان به كارگزاران و نمايندگان سياسي، ناظر به اين مطلب است و در همه آنان بر این امر حیاتی تکیه و تاکید خاصی شده است .ایشان بر این عقیده بود که کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمی یابد(شهیدی، ص248)
لذا ان بزرگوار در نامه تاریخی خود به مالک حضرت به مالك اشتر، بر این نکته تاکید بلیغ می کند ((سپس در كار عاملان خود بينديش و پس از آزمودن، به كارشان بگمار و به ميل خود و بدون مشورت، آنان را به كار مخصوص مگمار كه به هواي خود رفتن و به رأي ديگران ننگريستن، ستمگري و خيانت است. آنان را از ميان كساني برگزين كه تجربه و حيا دارند؛ از خاندان هاي پارسايي كه در مسلماني، قدمت و دلبستگي بيش تري دارند اخلاقشان گرامي تر، آبروشان محفوظ تر، طمعشان كم تر و عاقبت نگري شان بيشتر است.( نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدي ص 329) عدالت علوی ایجاب مي كرد هركسي با توجيه موقعيت و مقام دروني و تخصص و شايستگي مي بايست عهده دار پستي در همان سطح شود. اين نحوه گزينش ياران در سيستم حكومتي امام علي(عليه السّلام) به قدري دقيق بود كه امكان خطا و اشتباه كارگزارانش را به صفر مي رساند. نكته ای که توجه به ان می تواند اکثر مشکلات جوامع را حل کند . ان حضرت سخت به این اصل پایبند بود که ))آفه الاعمال.. العمال : افت حکومت کارگزارانش است) از اين رو بود كه امام،زمانیکه محمدبن ابي بكر را كه از اصحاب لايق و باوفاي خود و استاندار مصر بود و ازوي راضي بود، باتوجه به موقعيت ويژه و استراتژيك مصر، عزل و مالك را به جاي وي نصب كرد و وقتي كه خبر به امام(عليه السّلام) رسيد كه محمد از اين واقعه آزرده خاطر گرديده است، حضرت خطاب به وي چنين نوشت((چون شنيد وى از عزل خود و جانشينى اشتر در مصر دلتنگ شده است، و اشتر به هنگام رفتن به مصر پيش از رسيدن بدانجا شهيد شد اما بعد، خبر يافتم كه از فرستادن أشتر براى تصدّى كارى كه در عهدهدارى دلتنگ شدهاى. آنچه كردم نه براى آن است كه تو را كند كار شمردم، يا انتظار كوشش بيشترى بردم، و اگر آنچه را در فرمان توست از دستت گرفتم بر جايى حكومتت دادم كه سر و سامان دادن آن بر تو آسانتر است، و حكمرانىات بر آن تو را خوشتر. مردى كه حكومت مصر را بدو دادم مصلحت جوى ما بود، و بر دشمنان سخت دل و ستيزه رو، خدايش بيامرزاد! روزگارش را به سر آورد، و با مرگ خود ديدار كرد، و ما از او خشنوديم. خدا خشنودى خود را نصيب او كناد، و پاداشش را دو چندان گرداناد. پس به سوى دشمن برون شو، و با بينايى به راه بيفت و با آن كه با تو در جنگ است آماده پيكار شو- و مردم را- به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان يارى خواه تا در آنچه ناآرامت مىدارد تو را كفايت كند، و در آنچه به تو رسد يارىات دهد، ان شاء اللّه.! )) (شهیدی ص 309) امام (ع) حتی در نامه خود به استاندارانش نیز مکرر یادآوری فرموده است که افرادی را به عنوان کاتب، کارگزار، قاضی و ... انتخاب نمایند که از توانایی و لیاقت بالایی برخوردار بوده و بر اساس اصل عدالت گزینش شده باشند، به گونه ای که امکان دستیابی به بهتر از آنان وجود نداشته باشد باتوجه به اين فرمايشات مولاي متقيان، به خوبي اين نكته بر انسان مكشوف مي شود كه حضرت به اصل لياقت و كفايت سياسي در کنار تدبير، تجربه وكارآمدي اشخاص باتوجه به مقتضيات زمان ومكان سخت معتقد است. چون از اين طريق و مجرا ست که می توان امید داشت تا عدالت را در جامعه پياده شود
نحوه برخورد با متخلفان از ديدگاه نهج البلاغه
لازمه بقا و دوام هرحكومتي پيش گيري از تخلفات است كه امام(ع) اين روش پيش گيري را درجامعه درنحوه انتخاب مديران وكارگزاران جامعه دنبال مي كرد وبعد از آن ادامه اين عمل را درنظارت مستمر و دقيق و برخورد قاطع با متخلفان پي گيري مي نمود، زيرا توسعه فراگير درهرجامعه اي، مشروط به اعمال قاطعيت درمجازات متخلفين ازسوي رهبران ودست اندركاران عالي رتبه حكومت هاست. بنابر بينش سياسي آن حضرت قانون گريزي و تمرد از دستورات حكومت، آفت عمده سياسي است. امام(ع) با صراحت از همگان و علی الخصوص مومنین می خواهد که در مقابل تعدی و تجاوز و اعمال خلاف بی تفاوت نبوده و با قلب و زبان و حتی شمشیر با آن مخالفت نموده و از آن بیزاری جویند و چنین عملی را مایه هدایت و یقین قلبی می داند (( هان ای مؤمنان! هر آن کس تعدی و تجاوزات را ببیند، و عمل خلافی را که بدان دعوت می شود مشاهده کند و سپس با قلب خویش از آن برائت جوید، به تحقیق به سلامت رسته و از مجازات رهیده است. و هر آن کس با زبان به مخالفت پردازد، مأجور بوده و این از اولی برتر است. و هر که با شمشیر به مخالفت برخیزد، تا کلمه خداوند برافراشته گردد و کلیه ستمکاران پست شوند، همانا چنین کسی راه هدایت را به درستی یافته و در این راه استقامت ورزیده و قلب خویش را با نور یقین فروزان ساخته است. (فیض الاسلام ص1263، 1262) از منظر امام علی(ع)، هیچ مصلحتی بالاتر از حق و عدالت نیست و سیاست نباید الزاماً توأم با خدعه و دروغ و عوامفریبی باشد و نباید به خاطر هیچ مصلحتی مثل اعمال سیاستهای تاکتیکی، حتی موقتاً از حق و عدالت دست کشید برخی از افراد ظاهراً مصلحت اندیش به امام اعتراض می کردند که چرا امام به مساوات در تقسیم سرانه بیت المال این قدر دقت می کند و سهم بزرگان و نجبای عرب و ... با نودینان و فرودستان مالی و طبقه ضعیف را یکی می گیرد، امام(ع) پاسخ می دهد((آیا از من انتظار دارید از راه ستم بر ملت به پیروزی برسم؟! به خدا سوگند هرگز به چنین اقدامی دست نخواهم زد، تا ستاره ای در پی ستاره ای طلوع می کند. اگر مال متعلق به شخص من بود میان آنان به تساوی تقسیم می کردم، اکنون که مال مال خداست. آگاه باشید که صرف مال در جایی که حق آن نیست اسراف است و تبذیر، و این کار، مرتکبین را در دنیا بالا برده و در آخرت فرو می آورد، در میان مردم عزیز می کند و نزد خدا خوار و خفیف می نماید و هیچ کس مال خود را نابجا مصرف نکرد و به نااهل نداد مگر آنکه خداوند او را از سپاسگزاری آن محروم ساخت و محبتشان را به دیگران متوجه ساخت پس اگر روزی زمین خورد و به کمک آنان محتاج شود، بدترین دوستان و پست ترین یاران همینها خواهند بود.»[ شهیدی ص 124) به اعتقاد ان بزرگوار مقابله با متخلفان ،ضامن سلامت جامعه و نظام است . ازاين رو است كه نهايت قاطعيت را دربرابر متخلفان و قانون گريزان روا مي داشتند و قاطعانه با آن برخورد مي كردند. اين موضوع را مي توان دراغلب نامه هايي كه حضرت به واليان خود ارسال مي فرمودند پي گيري كرد. او حتي مسئولاني را كه درمقابله با اين پديده و آفت اجتماعي، كوتاهي مي ورزيدند يا از خود سهل انگاري نشان مي دادند به شدت مورد ملامت و سرزنش قرارمي دادند. براي نمونه، هنگامي كه حضرت متوجه خيانت زيادبن ابيه، جانشين حاكم بصره (عبداله بن عباس) مي شود، نامه اي تهديدآميزخطاب به وي مي نويسد((به خدا سوگند مي خورم، سوگندي به راستي كه اگر به من خبر دهند كه تو در حق مسلمانان خيانت كرده اي چه كم و چه زياد - چنان برتو سخت گيرم كه فقير و درمانده از مخارج زندگي و ندار و پريشانحال گردي)) " و يا درمورد ديگر، هنگامي كه درباره عبدالله بن عباس - پسر عموي حضرت و از اصحاب پيامبر(ص) و فردي صاحب نفوذ كه از نزديكان حضرت نيز بشمار مي رود و ازسوي امام (عليه السّلام) به عنوان حاكم يكي از مناطق منصوب شده بود به حضرت خبر مي رسد كه وي مرتكب خلافي شده حضرت خطاب به وي نامه اي تند وتهديد آميز مي نويسد((من تو را در امانت شريك خود داشتم، و از هر كس به خويش نزديكتر پنداشتم، و هيچ يك از خاندانم براى يارى و مددكارىام چون تو مورد اعتماد نبود، و امانتدار من نمىنمود. پس چون ديدى روزگار پسر عمويت را بيازارد، و دشمن بر او دست برد، و امانت مسلمانان تباه گرديد، و اين امت بى تدبير و بىپناه، با پسر عمويت نرد مخالفت باختى و با آنان كه از او به يكسو شدند به راه جدايى تاختى، و با كسانى كه دست از يارىاش برداشتند دمساز گشتى، و با خيانتكاران همآواز. پس نه پسر عمويت را يار بودى، و نه امانت را كار ساز. گويى كوششت براى خدا نبود، يا حكم پروردگار تو را روشن نمىنمود، و يا مىخواستى با اين امت در دنيايشان حيله بازى، و در بهرهگيرى از غنيمت آنان دستخوش فريبشان سازى. (1) چون مجال بيشتر در خيانت به امت به دستت افتاد، شتابان حمله نمودى و تند برجستى و آنچه توانستى از مالى كه براى بيوه زنان و يتيمان نهاده بودند بربودى. چنانكه گرگ تيز تك برآيد و بز زخم خورده و از كار افتاده را بربايد. پس با خاطرى آسوده، آن مال ربوده را به حجاز روانه داشتى و خود را در گرفتن آن بزهكار نپنداشتى. واى بر تو گويى با خود چنين نهادى كه مرده ريگى از پدر و مادر خويش نزد كسانت فرستادى. پناه بر خدا آيا به رستاخيز ايمان ندارى، و از حساب و پرسش بيم نمىآرى؟ (2) اى كه نزد ما در شمار خردمندان بودى! چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا نمودى حالى كه مىدانى حرام مىخورى و حرام مىآشامى و كنيزكان مىخرى و زنان مىگيرى و با آنان مىآرامى از مال يتيمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدانى كه خدا اين مالها را به آنان واگذاشته، و اين شهرها را به دست ايشان مصون داشته؟ پس از خدا بيم دار و مالهاى اين مردم را باز سپار، و اگر نكنى و خدا مرا يارى دهد تا بر تو دست يابم كيفريت دهم كه نزد خدا عذرخواه من گردد، و به شمشيريت بزنم كه كس را بدان نزدم جز كه به آتش در آمد. به خدا اگر حسن و حسين چنان كردند كه تو كردى از من روى خوش نديدندى، و به آرزويى نرسيدندى، تا آنكه حق را از آنان بستانم و باطلى را كه به ستمشان پديد شده نابود گردانم، و سوگند مىخورم به پروردگار جهانيان كه آنچه تو بردى از مال مسلمانان، اگر مرا روا بود، شادم نمىنمود كه به دستش آرم و براى پس از خود به ميراث بگذارم. پس لختى بپاى كه گويى به پايان كار رسيدى و زير خاك پنهان گرديدى، و كردار تو را به تو نمودند. آنجا كه ستمكار با دريغ فرياد برآرد و تباه كننده- عمر- آرزوى بازگشتن دارد. «و جاى گريختن نيست))( شهیدی صص 313-315)
آنچه که امام بر روی ان اهتمام داشت این بود که ميزان كار كارگزاران و كارمندان حكومت بايد به طور دقيق و بدون اعمال سليقه هاي شخصي و گروهي بلكه برابر قانون مورد ارزيابي قرارگيردوعدالت درمورد عموم به نحو يكسان رعايت شود. اين كار موجب مي شود که چنان كه از سوي هريك از كاركنان، حس مسئولیت و ابتكاري مشاهده شود كه براي نظام وپيشرفت جامعه سودمند باشد مورد تكريم و تشويق قرارگيرند و بالعكس، چنانچه تخلف و تخطي توسط كسي در هريك از سطوح مديريت جامعه مشاهده شود، بدون هيچ ملاحظه اي، تنبيه و مجازات اعمال گردد. اين شيوه در جامعه سبب مي شود كه افراد لايق و كوشا در مجموعه نظام سياسي و اجرايي كشور با دلگرمي و پشتكار به كار خويش ادامه دهند، استعدادهاي خود را شكوفا سازند و درنتيجه، زمينه توسعه پايدار در كشور فراهم شود. حضرت، اهميت اين موضوع را در بندهاي مختلف نامه ها و بخشنامه هاي حكومتي خود يادآور شدند. چنان كه به مالك اشتر درخصوص نظارت بر عملكرد كارگزاران دولت مي نويسند:
((پس مواظب كارهاي آنان باش. و مراقبي راستگو و وفاپيشه برايشان بگمار كه مراقبت نهايي تو در كارهايشان آنها را به رعايت امانت و مهرباني با رعيت وادار مي كند.( شهیدی ص 324) ان بزرگوار مصر به اجراي اصل نظارت به عنوان راهکار اجرایی تحقق عدالت اجتماعی بود از این رو نه تنها به استانداران و نمايندگان خود در مناطق گوناگون اين مطلب را گوشزد مي كند و تخلف از آن را هشدار مي دهد، بلكه بعضاً از روي دقت بر اجراي عدالت در جامعه، خود، افرادي را به عنوان پي گيري امور مربوط به اداره كشور و چگونگي عملكرد واليان به مناطق مختلف گسيل مي دارد كه از نمونه هاي آنان مي توان به كعب بن مالك اشاره كرد كه به عنوان مأمور تحقيق و تفحص ازسوي حضرت به مناطق و بلاد مختلف اسلامي روانه شد و حضرت به وي سفارش فرمودند كه با دقت و رعايت امانت از مراكز دولتي بازرسي نمايد و از يكايك كاركنان، طبق موازين شرعي، پرسش هايي را به عمل آورد تا ازنحوه عملكرد وميزان فعاليت آنهاآشنا شود و مراتب را دقيقاً به حضرت گزارش دهد. طبيعي است كه براي بسط عدالت در جامعه و تداوم آن، ازطريق نظارت است كه مي توان با فساد اداري مبارزه كرد. به ديگر سخن، اساساً تحقق اصلاحات در سيستم اداري كشور منوط به نظارت و پي گيري جدي بر دستگاه هاي دولتي، بدون لحاظ سليقه هاي شخصي و گروهي است و اين امري است كه اميرمؤمنان(عليه السّلام) كراراً بدان تأكيد مي نمايند. از دیگر مواردی که امام به ان شدیدا حساسیت داشت بحث رشوه و ارتشا در سیستم حاکمیتی بود شکی نیست که وجود فساد و تقلب اقتصادي و اختلاس و ارتشا و رشد فزاينده آن در سيستم اداري هر كشور، باعث انحطاط جامعه و مانع رشد و توسعه جامعه می گردد ،و عدم مقابله با آن، نظام را از درون با خطري جدي مواجه مي سازد. حضرت علي(عليه السّلام) نيز كراراً در بحث هاي مختلف به آن اشاره نموده اند و از آن به عنوان وسيله تباهي حكومت ياد كرده اند. امام ريشه اين امور را در كارگزاران ودست اندركاران نظام سياسي كه عامل بروز اين پديده هستند مي بينند. به اين معنا كه مسئولان ذي ربط، حقوق مردم را ايفا نمي كنند و مردم، ناگزير حق خود را با اعطاي رشوه مي گيرند. امام(عليه السّلام) خطاب به سرداران لشكرها مي فرمايند: ((اما بعد، آنان كه پيش از شما بودند تباه گرديدند، چون حق مردم را ندادند تا آن را- به رشوت- خريدند و به راه باطلشان بردند، و آنان پيرو آن گرديدند))( شهیدی ص 359) آنچه مسلم است اين كه اگر اين روش درميان مردم رايج شود، به مرور زمان مردم به یک فرهنگ تبدیل می شود و همگان سعی می کنند كه همه خواسته هاي خود را با رشوه به دست آورند، هرچند حق آنها نباشد و دراينجاست كه بازهم قرباني اصلی در جامعه عدالت اجتماعی می شود . چون رواج اين پديده شوم دربين مردم يك جامعه باعث مي شود كه حقوق افراد پايمال شود. لذا برمبناي نظام حكومتي امام علي(عليه السّلام)، دست اندركاران حكومت موظفند كه به طور زيربنايي و با تنظيم برنامه هايي، تمهيداتي را فراهم آورند تا زمينه پيدايش آن درهمه سطوح جامعه از ميان برود. امام نه تنها خود به اعمال و رفتار ديگران نظارت مي كرد، بلكه همواره نگهبان و مراقب اعمال خود نيز بود زيرا با توجه به اينكه ايشان درطول مدت كوتاه خلافتشان به چهره برتر سیاسی محسوب مي شدند طبعا از سوي افراد و گروه ها هدايايي براي ايشان آورده مي شد كه بعضي از آنها از روي حسن نيت بود و امام (عليه السّلام) هم فورا اين موضوع را متوجه شده و هديه را قبول مي كرد. ولي بعضي ديگر مربوط به افرادي بود كه مقاصد و اهداف شومي را درپس اين هديه پنهان كرده بودند و امام(عليه السّلام) باز هم متوجه اين موضوع مي شدند و فورا از پذيرفتن آن خودداري مي كردند. در زمان خلافت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) شخصي بنام اشعث بن فيس هديه اي براي حضرت آورد و امام (عليه السّلام) ناراحت وخشمگين شد. خوب است اصل ماجرا را از زبان آن مرد مبارزه با فساد و ارتشاي نظام اداري بشنويم. ((و شگفتتر از آن اين كه شب هنگام كسى ما را ديدار كرد، و ظرفى سرپوشيده آورد.- درونش حلوايى- سرشته،- با روغن و قند آغشته- چنانش ناخوش داشتم كه گويى آب دهان مار بدان آميخته با زهر مار بر آن ريخته. گفتم: صله است يا زكات، يا براى رضاى خداست كه گرفتن صدقه بر ما نارواست؟ گفت: نه اين است و نه آن است بلكه ارمغان است. گفتم: مادر بر تو بگريد! آمدهاى مرا از راه دين خدا بگردانى يا خرد آشفتهاى يا ديو گرفته، يا به بيهوده سخن ميرانى؟ به خدا، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانهاست به من دهند، تا خدا را نافرمانى نمايم و پوست جوى را از مورچهاى به ناروا بربايم، چنين نخواهم كرد. و دنياى شما نزد من خوارتر است از برگى در دهان ملخ كه آن را مىخايد و طعمه خود مىنمايد. على را چه كار با نعمتى كه نپايد و لذتى كه به سر آيد؟ پناه مىبريم به خدا از خفتن عقل و زشتى لغزشها و از او يارى مىخواهيم. ))( شهیدی صص 259-260)
بحث و نتیجه گیری کلی
در بیان امام علی(ع)، هیچ فاصلهای بین سیاست و عدالت نیست و بهترین سیاست را سیاستی می داند که بر مبنای عدالت استوار باشد. خوانساری، ج 3، ص420) ان را عامل قدرت به حساب می اورد (همان ، ج 5، ص 70) عدالت را برترین سیاست می داند ( همان ، ج 1، ص 81) عدالت را برای قوام و استواری مردم در دفاع از نظام سیاسی توصیه مینماید (خوانساری، ج 5، ص148) و رعایت آن موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سیاسی می داند. امام علی(ع)، اعمال عدالت را بهترین روش برای جلب اعتماد مردم و حفظ صیانت از حمایتهای مردمی توصیه مینماید از منظر علی(ع)، جمال و آبروی حاکمان و پایداری ملت به رعایت عدالت است (خوانساری، ج 2، ص 90) انچنان عدالت در نظر ان امام همام معنا و مفهوم داشت که حضرت خطاب به یکی از والیان خود فرمود((کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وا دارد و بیدادگری شمشیر در میان آورد(( (شهیدی، ص1304(و یا ، در نامهای به زیادبنابیه که به جای عبدالله بن عباس به حکومت فارس و شهرهای اطراف آن منصوب کرد فرمود))عدالت را بگستران و از ستمکاری و بیدادگری پرهیز کن. زیرا ستمکاری، مردم را به آوارگی کشاند و بیدادگری آنان را به مبارزه و شمشیر فرا میخواند.))( همان ص 742ان امام همام بر این اعتقاذ بود ((همانا برترین نور چشم و روشنایی بصر، برای حاکمان، پایدار شدن عدالت در سرزمینها و بروز عشق و شیفتگی مردم است. و این عشق، ظاهر نمیشود مگر به آرامش سینههایشان.))(همان ص327(آن حضرت، در کلامی بسیار گویا، تنها راه نیل به توسعه را اتخاذ عدالت قلمداد فرموده و به کسی که برای توسعه، عدالت را پایمال کرده و از طریق ظلم، توسعه را میجوید، اطمینان میدهد که دستاوردی جز تنگنا و بنبست در انتظارش نیست.(شهیدی ص 17) امام به عدالت اعتقاد راسخ داشت و در تمالم طول حیاتش بر اجرای ان تکیه و تاکید کرد ، حتی در زمانیکه بر اثر ضربت شمشیر ابن مجلم در بستر بیماری افتاده بود ، به حسنین (علیهما السلام فرمود ((پسران عبد المطلب! نبينم در خون مسلمانان فرو رفتهايد- و دستها را بدان آلوده- و گوييد امير مؤمنان را كشتهاند! بدانيد جز كشنده من نبايد كسى به خون من كشته شود. بنگريد! اگر من از اين ضربت او مردم، او را تنها يك ضربت بزنيد و دست و پا و ديگر اندام او را مبريد كه من از رسول خدا (ص) شنيدم مىفرمود: «بپرهيزيد از بريدن اندام مرده هر چند سگ ديوانه باشد))( شهیدی ص 220) ازمجموعه رفتار امام بر می آید که عدالت، اصلی است که به هیچ عنوان تخصیص بردار نیست. حکمت حکومت در نگاه امام تنها اجرای عدالت است و حکومت ولو در موارد نادری، اگر به ظلم آلوده شود فلسفه وجودی خود را از بین برده است.
نزد علی علیه السلام حکومت به اندازه لنگه کفشی ارزش ندارد مگر آنکه حقی در پرتو آن اقامه شود و یا از باطلی باز داشته شود. در اندیشه هاى مکتوب و غیر مکتوب موجود در ادبیات عرب و اسلامى، اولین کسى که به موضوع عدالت نگاه ژرفى و عمیقی داشته، حضرت على (ع) بوده است. حضرت على (ع)، هم به پیچیدگى و همه به اهمیت عدالت واقف بود. از این رو درباره پیچیدگى عدالت عبارتى دارد که عصاره تمام قیل و قال ها درباره عدالت است. ایشان مى فرمایند((العدل أوسع الاشیاء فى التواصف و أضیقها فى التناصف)) یعنى عدل در مقام توصیف بسیار فراخ و در مقام عمل، بسیار تنگ است. از فحوای این سخن بر می اید که سخن گفتن از عدالت بسیار آسان و معمول است ولى عمل به آن با دشوارى هاى بسیارى مواجه است شاید رازِ پیچیدگى و دشوارى تحقق عدالت در عمل هم این است که انسان ها عدالت را بیشتر بر اساس تمایلات درونى خود، و به طور عمده بر اساس منافع خود توصیف مى کنند، یعنى بسیارى چیزى را عدالت مى دانند که خود آن را عادلانه مى دانند، در حالى که پیچیدگى مفهوم عدالت و دشوار بودن تحقق عملى آن، مانع از تلاش براى رسیدن به آن نیست، چرا که حضرت على(ع) معتقد است که به هر حال، عرصه عدالت براى همگان، عرصه فراخ ترى از عرصه و میدان ستمگرى است، و در این بیان زیباى حضرت، نکته بسیار مهمى نهفته است؛ زیرا حضرت على (ع) مى فرمایند که در عدل وسعت و گشایش است و کسى که اجراى عدالت او را در تنگنا قرار مى دهد، ظلم و ستم بر او تنگ تر خواهد آمد! و مخلص کلام اینکه عدالت وجه باقی و چهره همیشگی امام علی (ع) است و سیره ان بزرگوار در طول تاریخ معیار و شاخص مفیدی برای سنجش میزان صدق متولیان امور جوامع گوناگون است
کتابنامه
1) مصطفی ابراهیم و...، معجم الوسیط، ، بیروت- دار احیاء التراث العربی
2) طباطبائی، سید محمد حسین (1363)؛ المیزان ،مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، بنیاد علمی فرهنگی علامه طباطبائی،
3) مطهری ،مرتضی ؛عدل الهی؛ چاپ دوم- تهران انتشارات صدرا
4) راسل، برتراند(1341)؛ اخلاق و سیاست در جامعه؛ ترجمه محمود حیدریان، چاپ اول، تهران،
5) مظفر،محمد رضا (1372)؛ اصول الفقه، ، قم- موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان ، چاپ چهارم
6) علی شریعتی، جامعه شناسی ادیان،بی تا بی جا
7) فیض الاسلام(1375)، سیدعلینقی، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، تهران، انتشارات فیض الاسلام،
8) قزوینی، عبداالکریم ابن محمدیحیی(1371)، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان(ع) به کوشش رسول جعفریان، قم، انتشارات کتابخانه آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی،
9) سبحانی جعفر ، معالم الحکومة الاسلامیة، قم مکتبة الامام امیرالمؤمنین علیه السلام
10) حکیمی محمدرضا(1354) ، الحیات، ، طهران، دائرة الطباعة و النشر، الطبعة الثالثة 1360ه ش
11) مطهری، مرتضی (1354)؛سیری در نهج البلاغه، قم- مرکز مطبوعاتی دارالتبلیغ اسلامی، چاپ دوم
12) مطهری مرتضی(1372) ، عدل الهی، انتشارات صدرا
13) خوانساری، سیدجمالالدین(1360) محمد، شرح غررالحکم و دررالحکم، به تصحیح سیدجلالالدین ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،
14) محمدی ری شهری محمد(1362)، میزان الحکمه، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی،
15) دشتی، محمد(1379)، ترجمه نهج البلاغه، قم، انتشارات مشرقین،
16) آیتى عبدالحمید ترجمه نهج البلاغه،
17) معادیخواه عبدالمجید(1373)، فرهنگ تفصیلی مفاهیم نهج البلاغه،تهران، نشر ذره
18) مطهری مرتضی بیست گفتار انتشارات صدرا
19) ابن ابی الحدید(1967م) ، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالکتب العربیه، الطبعة الثانیه
20) جعفریان رسول (1376)، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم- انتشارات انصاریان،
21) شهیدی ،سید جعفر ؛ ترجمه نهج البلاغه ، تهران انتشارات علمی فرهنگی
22) جرداق جرج) 1970م) ، الامام علی صوت العدالة الانسانیة، بیروت- دارالمکتبة الحیاط،
23) رهبر محمدتقی(1364)، درسهای سیاسی از نهج البلاغه، تهران، امیرکبیر
24 حرعاملی محمدبن الحسن ( 1403 )وسایل الشیعه، ، طهران، مکتبة الاسلامی، الطبعه السادسة
25) محمد اسماعیل زاده