عبدالرحمن بن ابي ليلي
از چهره های سرشناس و معروف صدر اسلام که هم دوران خلفا را درک کرد و تا دوران عبدالملک نیز در قید حیات بود و جزء فقهای آن دوران از وی یاد شده است عبدالرحمن بن ابی لیلی معروف به ابن ابی لیلی بود.[1] کنیه عبدالرحمن، ابوعیسی بود.[2] وی که از تابعین رسول خدا(ص) به شمار میرود بیش از صد و بیست صحابی را دیده و آنان را درک نموده است.[3] در مورد تاریخ تولد وی تاریخ دقیقی در منابع ثبت نشده است؛ اما با شواهد تاریخی موجود میتوان گفت که وی در دهه دوم هجری و در عهد عمر بن خطاب به دنیا آمده است.[4] البته در کتاب منتظم آمده است که وی شش سال پیش از مرگ عمر به دنیا آمده است.[5]
مورخان او را از دوستان و ارادتمندان به امام علی(علیه السلام) نام میبرند که از شمار شیعیان عقیدتی امام علی(علیه السلام) بوده است. [6] نکته جالب توجه این که با وجود شیعه بودن وی، پسرش محمد بن عبدالرحمن شیعه نبوده و از اهل تسنن به شمار میرفت و در دستگاه امویان نیز فعالیت داشته است.
نسب و خصوصیات ابن ابیلیلی
عبدالرحمن بن ابیلیلی از مشایخ بزرگوار صدر اسلام بود که در کوفه سکونت داشت و همشهری سعید بن جبیر بود.[7] نام پدر او داود بن بلال بن أحيحة بن جلاح بن حريش بن جحجبى بن عوف بن كلفة بن عوف بن عمرو بن عوف بن مالك بن اوس است،[8] البته در نام وی اختلاف است. برخی نامش را یسار گفتند. برخی او را ابن نمیر و برخی وی را اوس بن خولی نامیدند.[9] بخاری در کتابش وی را یسار بن نمیر معرفی کرده است. با این وصف پدر عبدالرحمن به کنیهاش، ابولیلی، معروف بود.[10] به همین سبب عبدالرحمن نیز به ابن ابیلیلی مشهور گشته است. ابولیلی از صحابه پیامبر(ص) و از راویان حدیث بود که عبدالرحمن نیز روایات زیادی از پدرش نقل کرده است. ابولیلی در جنگهای احد و آن چه بعد از آن اتفاق افتاد شرکت داشت و در زمان امام علی(علیه السلام)، وی به همراه پسرش عبدالرحمن در نبرد امام با دشمنانش حضور داشته و در رکاب امام به نبرد پرداخته است و در نهایت در جنگ صفین به شهادت رسید.[11] املیلی انصاری دختر رواحه، نام مادر عبدالرحمن است که همچون همسر و فرزندش از راویان حدیث بود.[12] نام عمه او لیلی بود که از راویان رسولالله(ص) میباشد.[13] عموی وی عمران بن بلال نیز از صحابه مشهور رسول خدا(ص) بود.[14]
وی چند فرزند داشت؛ اما معروفترین آنها محمد بن عبدالرحمن بوده است. محمد از فقیهان بزرگ و از اصحاب رأی روزگار خود بود. مدتی نیز قاضی کوفه از سوی بنیامیه بود. نکته جالب توجه در مورد محمد این که وی برخلاف پدر که از عاشقان اهل بیت و شیعی بود، محمد سنی مذهب بود، البته ثقه هم بود.[15] برخی او را از حشویه میدانستند.[16]
ابن ابیلیلی در برخی مجامع به دفاع از امام علی(علیه السلام) و اولویت او بر دیگران میپرداخت. ابنسعد در اين باره مينويسد: «هرگاه وی میدید اشخاص نام على(علیه السلام) را مىبرند و بر پوستين او مىافتند و از او حديث نقل نمىكنند، مى گفت ما با على(علیه السلام) همنشينى كردهايم و همراهش بودهايم هرگز نديدهايم چيزى از آنچه اينان مىگويند بگويد. آيا براى على همين شرف بسنده نيست كه پسر عموى رسول خدا(ص) و داماد آن حضرت؛ يعنى همسر دخترش و پدر حسن و حسين است و در جنگ بدر و حديبيه شركت داشته است؟»[17]
مقام علمي عبدالرحمن بن ابي ليلي
عبدالرحمن از تابعین به شمار میرود که اشخاص زیادی از طریق وی روایت کردهاند. بسیاری همچون بخاری و مسلم و غیر این دو به اتفاق قائل به تابعی بودن وی بودند و از وی روایت نقل کردهاند.[18] با این حساب برخی همچون ابن برقی، وی را از صحابه رسول خدا(ص) دانستند و قائلند که وی در جنگ احد شرکت داشته و پیامبر(ص) را نیز درک کرده است. اما ظاهراً نام وی با پدرش برای این مورخین مشتبه شده و در ذکر نام وی اشتباه کردهاند.[19]
نکته جالب توجه در مورد وی این است که عبدالرحمن از تابعیین به جز عبدالرحمن بن ابزی روایت نقل نکرد و به جز اين مورد، تمام روایاتش را از صحابه ذکر نموده است.[20] او در مسائل فقهی و علم احکام صاحب نظر بود و در حدیث نیز شهرت بسیاری داشت. او از عمر و على(علیه السلام) و عبدالله بن مسعود و ابىّ بن كعب و سهل بن حنيف و خوّات بن جبير و حذيفة و عبدالله بن زيد و كعب بن عجرة و براء بن عازب و ابوذر و ابو الدرداء و ابوسعيد خدرى و قيس بن سعد و زيد بن ارقم و نيز از پدر خود روایت نقل کرده است[21] و اشخاصی همچون مجاهد، ثابت بنانی، اعمش و غیر آنان از او روایت نقل کردهاند.[22] وی قائل بود گفتگو كردن و به ياد آوردن حديث، زنده كردن آن است. عبدالله بن شدّاد نیز به او مىگفت آرى همين گونه است خدايت رحمت كند چه بسيار حديث را كه مرده بود- فراموش شده بود- و تو آن را در سينه من زنده كردى.[23]
مقام علمی او به اندازهای بود که یاران رسولخدا(ص) و صحابه خاص آن حضرت گرد او جمع شده و او برايشان حديث مىگفت و همگى ساكت نشسته و گوش فرا ميدادند.[24] او درباره فضیلت امام علی(علیه السلام) آورده است: درباره على(علیه السلام) هشتاد آيه برگزيده در كتاب خدا نازل شده كه هيچ كس از اين امت در آن با او شريك نيستند.[25]
میتوان وی را از شاگردان امام علی(علیه السلام) دانست، چرا که وی قرآن را از امام علی(علیه السلام) فراگرفت و از حضرت اخذ نمود.[26] در کارهای دیگر همچون قضاوت نیز از شیوه امام علی(علیه السلام) استفاده میکرد. زمانی که حجاج بن یوسف ثقفی به کوفه آمد، قصد داشت که ابن ابیلیلی را به منصب قضاوت کوفه بگمارد. اما حوشب به حجاج گفت که اگر مى خواهى كه على بن ابىطالب(علیه السلام) را به قضاوت بگمارى اين كار را انجام بده.[27] او ارادت زیادی به امام داشت و حتی زمانی که حجاج او را تازیانه زد تا به امام ناسزا بگوید، با وجود این که تمام شانههایش از ضربههای شلاق سیاه شده بود؛ اما به امام ناسزا نگفت و از او تبری نجست.[28]
تقواي عبدالرحمن بن ابي ليلي
وی فردی مومن و با تقوی بود. ثابت بنانی درباره او میآورد که عبدالرحمان بن ابىليلى چون نماز صبح را مىگزارد قرآن را مىگشود و تا برآمدن آفتاب تلاوت مىكرد. مسلم جهنی میگوید: روز جمعه به هنگام خطبه خواندن امام جمعه، عبدالرحمان بن ابى ليلى را ديدم كه با انگشت خويش به محمد بن سعد اشاره مىكرد خاموش باشد. گفته شده است که عبدالرحمان بن ابیلیلی، زمانی که امام جماعت بود چون سلام مىداد اندكى به راست يا به چپ مىگرديد و گاه پشت سر ياران خود مى ايستاد و نماز مىگزارد. همین طور آمده است که عبدالرحمان بن ابیلیلی دستور مى داد صفهاى جماعت را مستقيم كنند و مى گفت: نبايد هيچ كس از شما در نمازگاه خويش آب دهان را پيش پاى خود بيفكند و اگر ناچار بود آب دهان خود را زير پاى چپ خود بيفكند.[29]
وی از مشایخ و فقها زمان خود[30] و از پیشوایان و موثقین تابعین به شمار میرود. نام او در بسیاری از کتب رجالی و تاریخی مورد ستایش قرار گرفته و ثقه لحاظ گردیده است.[31]
چهره ظاهري ابن ابي ليلي
درباره چهره ظاهری عبدالرحمن باید گفت که وی دارای چهرهایی روشن و متين بود و قدی کشیده داشت.[32] عبدالرحمن فردی زیبا روی بود به طوری که عبدالله بن حارث درباره وی میگوید: «من زنی را ندیده که مثل او زاده باشد.[33] او دارای موهای بلند بود که به صورت دو گیسوی تابدار درمیآورد و هر زمان که قصد داشت نماز بخواند آنان را بازمی کرد و افشان مینمود».[34] طبرسي در كتابش به نقل از شیخ مفید از قول سلیم بن قیس مینویسد: «من نظر بسيار به جانب عبدالرّحمن بن ابیلیلی و حسن بن حسن بصرى ميكردم، ليكن نميدانستم كه كدام ازين دو پسر أجمل از ديگرند الّا آنكه حسن بن حسن بصرى بزرگتر از پسر ابیلیلی بود از كثرت قوم».[35]
در کنار این اوصاف وی فردی معتدل و متین بود و با هر کس به راحتی کنار میآمد به عنوان مثال وی با عبدالله بن عکیم که عثمانی مسلک بود روابط نزدیکی داشت. دختر عبدالله در این باره میگوید: «هرگز نشنيدم كه در آن باره با يك ديگر بحث و بگو و مگويى داشته باشند، جز اينكه شنيدم پدرم به عبدالرحمان بن ابیلیلی مىگويد، اگر سالار تو- على(عليه السلام)- درنگ مى كرد مردم به سوى او مىآمدند».[36]
عملکرد سیاسی ابن ابیلیلی تا شهادت امام علی(علیه السلام)
او در دوران عمر در مدینه زندگی میکرد و برخی اوقات نزد عمر مینشست و از آن دوران مطالبی را نیز نقل کرده است.[37] در دوران عثمان و در جریان محاصره خانه و قتل عثمان، ابن ابیلیلی شاهد ماجرا بود. وی درباره عملکرد طلحه در آن روز میگوید: «به خدا سوگند هنگامى كه عثمان در محاصره بود طلحه را ديدم كه بر اسبى سياه سوار است و نيزه به دست دور خانه عثمان جست و خيز مى كند و گويى هم اكنون سپيدى جامهاش را از زير زره مى بينم».[38]
وی در نبرد امام علی(علیه السلام) با اهل جمل، امام را همراهی کرد و با ایشان به سوی بصره رفت. طبری نیز ماجرای نامه امام به کوفیان را برای جنگ با اهل جمل از زبان عبدالرحمن بن ابیلیلی نقل نموده است.[39] به گفته ابن ابیلیلی، امام علی(علیه السلام) به همراه هفتصد تن از یارانش در بیست و نهم رییعالثانی سال سی و شش هجری مدینه را به سمت بصره ترک نمود.[40]
او در کوفه در شهر حکومتی امام علی(علیه السلام) زندگی میکرد و در تمام جنگها از جمله خوارج با امام بود.[41]
در پیکار صفین، از جمله کسانی بود که از معاویه بدگویی میکرد که منجر به نامه نوشتن معاویه برای وی شد که در آن ضمن گلایه از او عذرخواهی کرد و از او خواست که دست از بدگویی وی بکشد. معاویه این نامه را به اشخاص دیگری نیز نوشت و از همه آنها خواست که قیس بن سعد را راضی کنند که از او بدگویی نکند.[42] برخی از رویدادهای صفین در منابع تاریخی، از او روایت شده است.
او مخالف جریان حکمیت بود. این مسئله از جریانی که با ابوموسی اشعری نقل میکند مشخص میشود. او آورده است: ابو موسى به من گفت: حبيبم پيامبر(ص) به من فرمود: «دو تن از بنى اسرائيل در اينجا حكم ظالمانه صادر كردند و دو نفر از امّت من نيز در اينجا حكم ظالمانه صادر خواهند كرد. چند روزى بيش نگذشت كه از ابو موسى و عمرو بن عاص در آنجا آن چنان حكمى كه در تاريخ به ثبت رسيده صادر شد.»[43]
وضعیت ابن ابیلیلی بعد از شهادت امام علی(علیه السلام)
در منابع چیزی از عبدالرحمن بعد از شهادت امام تا دوران حجاج ذکر نشده است که نشان از آن دارد که وی در این دوره خانهنشین بود و در مسائل مملکتی شرکت نداشت.
در دوران عبدالملک و حکومت حجاج بن یوسف ثقفی بر عراق، عبدالرحمن مورد توجه حجاج قرار گرفت و به سبب فقاهت و بار علمی بالای وی، حجاج قصد داشت وی را بر مسند قضاوت کوفه قرار دهد که با مخالفت و نظر یارانش از تصمیمش منصرف شد. بعد از مدتی عبدالرحمن مورد خشم حجاج قرار گرفت لذا بر تن او شلوا تنگ راه راه پوشاندند و شلاق زدند و در جلوی در مسجد او را آورد و در این حال حجاج از ابن ابیلیلی خواسته بود که على بن ابىطالب و عبدالله بن زبير و مختار بن ابوعبيد را نفرين و لعنت كن. عبدالرحمان گفت: «خداى دروغگويان را لعنت فرمايد و سپس، على بن ابىطالب و عبدالله بن زبير و مختار بن ابوعبيد را به صورت مرفوع تلفظ كرد. با این کار هم از دست حجاج نجات یافت و هم به امام ناسزا نگفت».[44] این ماجرا قدرت علمی وی در حوزه ادبیات عرب را نیز نشان میدهد.
عاقبت امر عبدالرحمن بن ابیلیلی
وی از طرفی مورد خشم و غضب حجاج قرار گرفته بود و از سویی با حکومت امویان مخالف بود، لذا وارد سپاه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث شد و به همراه او بر علیه حجاج دست به شورش زد. در این جنگ که به دیر جماجم معروف است اشخاص معروف دیگری همچون سعید بن جبیر، ابوالبختری طائی و کمیل بن زیاد نیز حضور داشتند.
در این جنگ بعد از مدتی که از نبرد گذشت سپاه اموی بر آنان برتری یافت که منجر به فرار سپاه ابن اشعث شد که عبدالرحمن با سخنانش و نقل ماجرایی از امام علی(علیه السلام)، مانع فرار آنان شد و باعث پایداری آنان در این جنگ شد.[45] در این جنگ، یکی از اعراف به نزد حجاج رفت و گفت که قادر است به پشت سپاه عبدالرحمن برود و با دستور حجاج به این کار دست زد اما با شکست مواجه شد و بعد عبدالرحمن با سپاهش، لشگرگاه حجاج را غارت کرد؛ اما نیمه شب مورد شبیه خون دشمن قرار گرفتند و سپاه عبدالرحمن از هم پاشید و بسیاری در این جریان در دجيل غرق شده و بسیاری کشته شدند و خود عبدالرحمن نیز در این جریان به شهادت رسید.[46]
در نهایت وی در این جنگ به شهادت رسید البته در نحوه شهادت وی اختلاف است برخی قائلند که وی در میدان جنگ کشته شد و برخی نیز گفتند که وی در دجیل غرق شد و به این صورت به شهادت رسید.[47] در تاریخ دقیق شهادت وی میان مورخین اختلاف است برخی سال هشتاد و یک و برخی سال هشتاد دو هجری را سال شهادت وی دانستند.[48] طبری نیز شهادت وی را در ضمن سال هشتاد و سوم هجری آورده است.[49]
پی نوشتها:
[1]- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاريخ اليعقوبى، بيروت ، دار صادر، بى تا، ج2، ص 282
[2]- بلاذرى،أحمد بن يحيى،جمل من انساب الأشراف،تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى،بيروت،دارالفكر،1417، ج7، ص 340
[3]- ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، 1410، ج6، ص 166
[4]- العسقلانى، احمد بن على بن حجر، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415، ج4، ص 299
[5]- ابن جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية ، ج6، ص 252
[6]- بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج5، ص 597
[7]- ابن كثير الدمشقى، أبو الفداء اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية ، بيروت، دار الفكر، 1407، ج9، ص 52
[8]- الجزری، عزالدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ، بيروت، دار الفكر، 1409، ج2، ص 6
[9]- ابن عبد البر،أبوعمريوسف بن عبدالله بن محمد،الاستيعاب فى معرفة الأصحاب،تحقيق على محمد البجاوى،بيروت،دارالجيل، ج4، ص 1744
[10]- همان، ج4، ص 1581
[11]- الجزری، پیشین، ج5، ص 269
[12]- همان، ج6، ص 389
[13]- ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص 1910
[14]- العسقلانی، پیشین، ج4، ص 584
[15]- ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، قاهره، 1963م، ج3، ص 613
[16]- نوبختى، حسن، فرق الشیعة، به کوشش محمد صادق بحرالعلوم، نجف، 1355ق، ص 7؛ اشعری قمى، سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران، 1963م، ص 6
[17]- ابن سعد، پیشین، ج6، ص 168
[18]- العسقلانی، پیشین، ج3، ص 237
[19]- همان، ج4، ص 299
[20]- همان، ج4، ص 240
[21]- ابن سعد، پیشین، ج6، ص 166
[22]- ابن جوزی، پیشین، ج6، ص 252
[23]- ابن سعد، پیشین ج6، ص 168
[24]- علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، تهران، بنیاد بعثت، ج3، ص 171
[25]- حسکانی، حاکم، سیمای امام علی (علیه السلام) در قرآن، ترجمه یعقوب جعفری، قم، اسوه، 1381ش، ص 26
[26]- ابن کثیر دمشقی، پیشین، ج9، ص 52
[27]- ابن سعد، پیشین، ج6، ص 168
[28]- علامه امینی، پیشین، ج3، ص 170
[29]- ابن سعد، پیشین، ج6، ص 167
[30]- طبری، محمد بن جریر، تاريخ الأمم و الملوك ، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث، 1387، ج6، ص 357
[31]- علامه امینی، پیشین، ج1، ص 121
[32]- طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانی، تهران، مرتضوی، ج2، ص 128
[33]- ابن جوزی، پیشین، ج6، ص 252
[34]- ابن سعد، پیشین، ج6، ص 167
[35]- طبرسی، پیشین، ج2، ص 128
[36]- ابن سعد، پیشین، ج6، ص 170
[37]- همان، ج6، ص 557
[38]- شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، 1383ش، ص 84
[39]- طبری، پیشین، ج4، ص 477
[40]- مادلونگ، ویلفرد، جانشینی محمد، ترجمه نمائی و همکاران، مشهد، آستان قدس رضوی، 1377ش، ص 228
[41]- ابن جوزی، پیشین، ج6، ص 252
[42]- منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفين، تحقيق عبد السلام محمد هارون، القاهرة، المؤسسة العربية الحديثة، الطبعة الثانية، 1382، افست قم، منشورات مكتبة المرعشى النجفى، 1404، ص 448
[43]- شراب، محمد محمد حسن، المعالم الاثیره فی السنة و السیره، تهران، مشعر، 1383ش، ص 164
[44]- ابن سعد، پیشین، ج6، ص 168؛ بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج7، ص 382
[45]- طبری، پیشین، ج6، ص 357
[46]- ابن خلدون، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحادة، بيروت، دار الفكر، 1408، ج3، ص 63- 64
[47]- بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج7، ص 383
[48]- العسقلانی، پیشین، ج5، ص 12
[49]- طبری، پیشین، ج6، ص 357
منبع:سایت پژوهه؛ سيد مرتضي مير تبار