رفتار اصحاب جمل با عثمان بن حنیف
وقتی اصحاب جمل داخل بصره شدند بین آنها و سران شیعه بصره مناظره درگرفت، اهل بصره چون سخنان سران جمل و مجادله آنها را با عثمان بن حنیف و دیگر بزرگان شنیدند دو گروه شدند. گروهی از آنها در حمایت از ابن حنیف در مقابل جملیان برآمدند و جنگ شدیدی در زابوقه درگرفت.(1) گزارش کرده اند که چون میان دو طرف(بصریان و جَملیان) اختلاف شد، بر این مصالحه کردند که دارالحکومه، مسجد و بیت المال، زیر نظر عثمان بن حنیف باشد و یاران عثمان، هر کجا که خواستند، بروند و نیز طلحه و زبیر و همراهانشان هر کجا که خواستند، اقامت کنند تا على(علیه السلام) از راه برسد. آن گاه اگر بر قول حق اتّحاد کردند، همه در آنچه مردم پذیرفته اند، داخل گردند و اگر اختلاف شد، هر گروه به دنبال خواسته هاى خود رود و بر این [عهدنامه]، پیمان و میثاق الهى، ذمّه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و گواهانى را از دو طرف به گواهى گرفتند.
آنگاه، عثمان بازگشت و وارد دارالحکومه شد و به یارانش دستور داد که به خانه هاى خود بروند و سلاح بر زمین گذارند. مردم [نیز] پراکنده شدند... عثمان بن حنیف، چند روزى در دارالحکومه ماند. پس ازمدتى طلحه، زبیر و مروان بن حَکَم، به همراه گروهى، در نیمه شبى تاریک و بارانى، در حالى که عثمان در خواب بود، بر او حمله بُردند و چهل تن از نگهبانانِ عثمان را به قتل رساندند. عثمان، بیرون آمد و مروان بن حَکَم بر وى حمله کرد و او را به اسارت درآورد و یارانش را کشت.(2)
در گزارشات دیگری «ابن زبیر» فرمانده و سردسته گروهی از لشگریان جمل بود که به دستور طلحه و زبیر حیله کرده پیمان صلح بین آنها و عثمان بن حنیف را شکستند. آنها در یک شب ظلمانی و سوزناک بر قصر دارالاماره بصره یورش برده عثمان بن حنیف را دستگیر و کشان کشان به خزانه بیت المال بردند. در آنجا 40 نفر از نگهبانان سندی را به قتل رسانده و اموال بیت المال را به همراه عثمان بن حنیف به سوی عایشه فرستادند. جملیان عثمان را در حضور عایشه شکنجه های گوناگون دادند و موهای سر، ریش ، سبیل ، ابروان و پلک های او را کندند. آنان قصد قتل او را داشتند اما از ترس انتقام سهل بن حنیف - فرماندار علی در مدینه و برادر عثمان - از این کار دست برداشتند. درباره شکنجه گران و دستور دهندگان به قتل عثمان نامهای مختلفی چون ابن زبیر ، مروان بن حکم ، زبیر ، طلحه و عایشه به چشم می خورد.(3)
تاریخ الطبرى - به نقل از جارود بن ابى سبره آورده است: در شبى که عثمان بن حنیف زندانى شد، در حیاط «مدینة الرزق (انبار آذوقه)»، خواربارى براى خوراک مردم بود که عبد اللَّه [بن زبیر] قصد داشت از آن براى تغذیه یارانش استفاده کند. در این حال، خبر آنچه با عثمان [بن حنیف] کرده بودند، به حُکَیم بن جَبَله رسید.
حکیم گفت: اگر عثمان را یارى نکنم، خدا ترس نیستم. پس با گروهى از مردانِ دو قبیله عبد القیس و بکر بن وائل - که بیشتر آنها از عبد القیس بودند- ، به «مدینة الرزق»، نزد عبد اللَّه بن زبیر آمد.
ابن زبیر پرسید: اى حکیم! چه کار دارى؟
گفت: مى خواهیم از این خوراک ارتزاق کنیم، و دیگر این که مى خواهیم بنا بر عهدنامه اى که با عثمان بن حُنَیف نوشته اید، او را رها کنید تا در مقرّ فرماندارى، اقامت کند تا آن گاه که على(علیه السلام) بیاید.
به خدا سوگند، اگر یاورانى علیه شما مى یافتم که با آنان شما را بکوبم، کارهاى شما را برنمى تابیدم و تا شما را در برابر کسانى که کشتید، نمى کشتم، از پا نمى نشستم. چون برادران ما را کشته اید، ریختن خون شما براى ما حلال است.
آیا از خداى نمى هراسید؟ با چه دستاویزى ریختن خون ها را حلال مى شمرید؟
عبد اللَّه بن زبیر گفت: به خاطر خون عثمان بن عَفّان.
حُکیم گفت: آیا کسانى که آنها را کشتید، قاتلان عثمان بودند؟ آیا از خشم خدا نمى هراسید؟
عبد اللَّه بن زبیر به او گفت: از این خوردنى ها به شما نمى دهیم و عثمان بن حُنَیف را هم رها نمى کنیم تا آن گاه که على را [از خلافت] خلع کند.
حکیم گفت: بار خدایا! تو حاکم عادلى. پس گواه باش. و به یارانش گفت: من در [حقّانیت] نبرد با اینان، هیچ شک و تردیدى ندارم. پس هر کس شک دارد، بازگردد.
حُکیم با آنان جنگید و جنگ سختى میان آنان در گرفت و مردى شمشیر بر ساق پاى حکیم زد [و آن را قطع کرد]. حکیم، ساق خود را برداشت و آن را به سوى آن مرد، پرتاب کرد. به گردن او اصابت کرد و او را بر زمین انداخت و نیمه جان شد. حکیم هم کِشان کِشان، خود را به او رساند و وى را کشت و بر او تکیه زد. مردى بر او گذشت و گفت: چه کسى تو را کشت؟ گفت: تکیه گاهم!
در آن نبرد، هفتاد مرد از عبد القیس، کشته شدند.(4)
پی نوشتها:
ابن زبیر شهر بصره را با وجود معاهده صلح و با طمع در بیت المال و ارزاق بصره به آتش جنگ مبتلا ، عثمان بن حنیف را شکنجه و با تصاحب انحصاری و عدوانی ارزاق اهل بصره به آنها ظلم کرد.(5)
(1). تاریخ یعقوبی، ج2 ،ص181؛انساب الاشراف، ج2، ص226- 227؛ تاریخ الطبرى: ج4، ص 469؛ الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 391؛ مروج الذهب، ج 2، ص 367؛ أنساب الأشراف، ج 3، ص 26؛ الإمامة و السیاسة، ج1، ص 88.
(2). الإمامة والسیاسة، ج1، ص88.
(3). الاستیعاب، ص366- 369؛ تاریخ طبری، ج4، ص474؛ اسدالغابة، ج1، ص251؛ الاصابة، ج5، ص570؛ الامامة والسیاسة ج1، ص 89؛ انساب الاشراف، ج2، ص221؛ البدایة و النهایة، ج7، ص229؛ تاریخ أبى الفداء، ج1، ص 266؛ الوافی فی الوفیات، ص 1811؛ الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری، تحقیق الزینی، ج1، ص104؛ وفیات الأعیان، ج3، ص18؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص32؛ الأوائل للعسکری، ص 59؛ تاریخ الطبرى، ج4، ص468؛ الکامل فى التاریخ، ج2، ص319.
(4). تاریخ طبری، ج4، ص 474؛ الاستیعاب، ص 366- 369؛ اسدالغابة، ج1، ص 251؛ الاصابة، ج5، ص 570؛ الامامة والسیاسة ج1، ص 89؛ انساب الاشراف، ج2، ص 221؛ البدایة والنهایة، ج7، ص 229؛ الوافی فی الوفیات، ص 1811؛ تاریخ أبى الفداء، ج1، ص266.
(5). گردآوری از کتاب: دانش نامه امیرالمومنین، محمد محمدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دار الحدیث، چاپ اوّل، ج5، 91 تا 109.