چون سختى ها به نهايت رسد، گشايش پديد آيد، و آن هنگام كه حلقه هاى بلا تنگ گردد آسايش فرا رسد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه (سید علی نقی فیض السلام)  >  در نكوهش بيعت شكنان ( خطبه شماره 22 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به نامه مورد نظر، شماره نامه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

« 81»

(22) (و من خطبة له (عليه ‏السلام))

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِيَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نِصْفاً وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ وَ لَئِنْ كَانُوا وَلُّوهُ دُونِي فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ يَا خَيْبَةَ الدَّاعِي مَنْ دَعَا وَ إِلَامَ أُجِيبَ وَ إِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِيهِمْ فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَ كَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَقِّ وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلَادِ هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ لَقَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي .


متن فارسی

ص82

 از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السَّلام است (در توبيخ و سرزنش كسانى كه كشتن عثمان را به آن حضرت نسبت دادند مانند طلحه و زبير، و بطلان دعوى ايشان را ثابت ميكند، پس از آن شجاعت و دليرى خود را اظهار مى‏ فرمايد:)

 (1) آگاه باشيد شيطان گروه خود را بر انگيخته و سپاهش را گرد آورده تا جور و ستم به جاهاى خود باز گردد (فاسق ستم پيشه گيرد) و باطل به اصلش برگردد (جاهل نادرست گويد) (2) سوگند بخدا خوددارى نكردند از نسبت دادن بمن منكرى را (نسبت دروغ كه بمن دادند كشتن عثمان و رضاى من بر قتل او مى‏باشد) و ميان من و خودشان از روى عدل و انصاف سخن نگفتند (زيرا اگر بعدل و انصاف رفتار مى ‏كردند و بطلان دعوى ايشان واضح بود) (3) و (دعوى نادرست ايشان آنست كه) حقّى را (از من) مى ‏طلبند كه خودشان ترك كرده‏اند، (خونخواهى مى‏ نمايند از) خونى كه خودشان ريخته ‏اند، پس اگر من در ريختن آن خون (كشتن عثمان) با ايشان شركت كرده بوده‏ام آنها را هم بهره‏اى از آن بود (پس اينان نبايد در صدد خونخواهى عثمان بر آيند، زيرا آنان نيز قاتل هستند، نه وارث تا بتوانند خون او را مطالبه نمايند) و اگر بدون من مباشر بوده‏اند، پس باز خواستى نيست مگر از ايشان، و بزرگترين حجّت و دليلشان (بر نسبت دادن شركت در قتل عثمان بمن) بر زيان خودشان است (زيرا خودشان در قتل او مباشرت داشته‏ اند، و من مى‏دانم ايشان در صدد خونخواهى عثمان نيستند، بلكه) (4) شير مى‏خواهند از مادرى كه از شير دادن باز ايستاده و زنده مى‏خواهند بنمايند بدعتى را كه مرده (توقّع دارند من هم مانند عثمان از مال فقراء و مسلمانان هر چه مى‏خواهند بايشان بدهم، و ليكن من چنان نخواهم نمود و بدعت او بر نمى‏گردد) (5) اى نوميدى كه دعوت ميكنى (مرا بجنگ يا به موافقت خويش ميخوانى حاضر شو) دعوت كننده كيست و بچه چيز اجابت ميشود (مقصود از اين جمله بيان رذالت و پستى دعوت كننده آن حضرت است بجنگ كه طلحه يا زبير يا عائشه باشند) و من به حجّت خدا بر ايشان و علم او در باره اينان راضى هستم (بآنچه خداى متعال ميان من و ايشان حكم كرده و حجّت بر آنها تمام ساخته رضاء مى‏دهم، و خداوند بفساد نيّت و ضلالت كارشان دانا است، و مراد از حجّت خدا فرمان او است به جنگيدن با ياغيان، چنانكه در قرآن كريم س 49 ى 9 مى ‏فرمايد: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ يعنى اگر دو طايفه از مؤمنين با يكديگر كارزار كنند ميان ايشان را صلح دهيد و اگر يكى از اين دو طايفه تعدّى و ستم كرد و بصلح راضى نگشت كار زار كنيد با كسانيكه تعدّى كنند تا بحكم خدا بر گردند و امر و فرمان او را

 ص83

پيروى كنند، پس اگر براه حقّ باز گرديده جنگ را ترك نمايند ميان ايشان را بالسّويّه اصلاح كنيد، و عدالت داشته باشيد كه خدا عدالت كنندگان را دوست مى ‏دارد. خلاصه منظور حضرت آنست كه من به فرمان خدا راضى هستم) پس اگر ايشان سركشى نمايند (از راه حقّ پيروى نكنند) برندگى شمشير را بآنها حواله ميكنم (آنان را بقتل مى‏ رسانم) كه ايشان را براى بهبودى از باطل (بيمارى جور و ستم) كفايت ميكند و حقّ را يارى مى‏ نمايد، (6) و شگفت است پيغام فرستادن ايشان بسوى من كه براى نيزه زدن بيرون بيايم و براى شمشير كشيدن شكيبا و بردبار باشم مادرشان به عزايشان بنشيند، هيچ وقت من بجنگ تهديد نمى‏ شدم و از ضرب شمشير نمى ‏ترسيدم، و من بوجود پروردگار يقين داشته در دين خويش شكّ و شبهه‏ اى ندارم (تهديد و ترسيدن سزاوار كسى است كه بخداى خود يقين نداشته در دينش شبهه دارد باين جهت از مرگ و كشته شدن مى ‏ترسد).

قبلی بعدی