حاكم اسلامى ، پاسبان خدا در زمين اوست.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  شناخت شناسی (سید رضی علیه الرحمه)  >  الشریف الرضی

الشریف الرضی

 شمسی واقف زاده
شریف رضی از فرزانگان علمای عصر خویش محسوب می شد. درس را، نزد بزرگترین و فاضل ترین علماء همچون شیخ مفید، ابن جنی، سیرافی و ابوحفص کنانی آموخت. وی ادیبی خوش ذوق، فقیهی متبحر، متکلمی حاذق، مفسر قرآن و احادیث پیامبر(ص) بود. او، اشعر شعرای زمان خود محسوب می شد.
آنچه شریف در کتاب نهج البلاغه، از کلام امیر(ع) انتخاب کرد، نشانگر آن است که او جوهری حاذق، در انتخاب نفیس ترین جواهرات از بین جواهرات عدیده است.
در هر دوره ای از زمان، عالمی از میان علماء، چون ستاره ای بر تارک علم و دانش، نورافشانی می کند و شریف رضی نیز در زمره نوادر عصر خویش محسوب می شود. او که در خانواده ای شریف النسب متولد شده بود، از کودکی طعم غیبت پدر را چشید. و تمامی مهمات تعلیم و تربیت او را مادر به تنهایی به دوش می کشید. به اهتمام مادر جلیل القدرش، نزد بزرگترین علمای عصر خویش، علم آموخت و شخصیت علمی و ادبی اش در همان کودکی شکل گرفت. پژوهش حاضر نگاهی گذرا به زندگینامه این عالم بزرگ شیعه و گریزی کوتاه به تحلیل اشعار وی در زمینه اغراض مختلف شعری دارد و هدف، معرفی منابع و مآخذی بوده، که جهت اطلاع بیشتر بر تحلیل حیات و اشعار این سید بزرگوار می توان به آنها رجوع کرد.
القاب و انساب شریف:
وی(1) الشریف الرضی ابوالحسن محمد بن الطاهر ذی المناقب ابی احمد الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم بن جعفرالصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم معروف به موسوی است، که در برخی از کتب، ملقب به ذی الحسبین(2) و در برخی دیگر ملقب به ذوالمناقب (3) است.
- اما (4) بحرانی در کتاب خود، او را ابوالحسن محمدبن ابی احمد الحسین بن موسی برادر شریف رضی نامیده که ملقب به رضی و ذوالحسبین است و هم او در کتابش، ذکر کرده است که این لقب را بهاء الدوله به او عطا کرده است.
شریف رضی، مجد و بزرگی را از پدر و مادری جلیل القدر علوی به ارث برد و به همین جهت به ذوالحسبین معروف شد. پدرش، نقیب حجاج علویین بود.(5) و به مظالم و شکایات علویان رسیدگی می کرد. منصب نقابت در زمان عباسیین مرسوم بوده است ولی مبدا حدوث آن مشخص نیست و در دول اسلامی، استمرار یافت ولی در حال حاضر اسمی به این نام وجود ندارد. اما امارت حجاج در حال حاضر هم وجود دارد. پدرش از چنان شان و مکانت والایی برخوردار بود، که سفیر خلفاء و امراء در امور مهم بود.
شریف رضی در بسیاری از ابیات خود، سفارت پدرش در بین خلفاء و ملوک را، ذکر می کند. و از آن جمله است:
هذا ابی الادنی الذی تعرفونه
مقدم مجد اول و مخلف
مولف مابین الملوک اذاهفوا
واشفوا علی حزالرقاب و اشرفوا
مادرش (6) فاطمه دختر الناصر الصغیر ابن محمدالحسن است، که نسب او با چهارده واسطه به علی ابن ابیطالب علیه السلام می رسد. پدرش و اجدادش از ملوک طبرستان در بلاد دیلم بودند. عضدالدوله، پدر شریف را، در قلعه ای در فارس به سال 369 زندانی کرد و تا سال 376 در مجلس به سر برد.
تاریخ نویسان، علت زندانی شدن او را ذکر نکرده اند و فقط برخی یادآور شده اند که حکومت وقت از او بیم داشته ولی علت ترس حکومت را ذکر نکرده است و علت این امر سیاسی بوده است.
عضدالدوله بعد از این مدت او را به عنوان سفیر خود به سوی بنی حمدان فرستاد. سپس او را و برادرش، ابی عبدالله را همزمان در قلعه ای در فارس، زندانی کرد. شریف در هنگام اعتقال پدر، ده ساله بود.
این مطالب نشانگر آن است که مادرش فاطمه به شؤنات تعلیم او پرداخته و تمامی فضل او در تعلیم و تربیت، به اهتمام مادر جلیل القدر و فاضله اش بوده است.
فاطمه همان کسی بود، که شریف رضی و برادرش مرتضی را، نزد شیخ مفید محمدبن محمد بن النعمان برد تا این که به آنها فقه بیاموزد. و اگر پدر در حبس نبود، بی گمان او نیز چنین کاری را انجام می داد.
قبل از آنکه فاطمه، فرزندان خود را نزد شیخ ببرد. شیخ شب قبل در رؤیا دیده بود که فاطمه الزهراء (س) به همراه دو فرزندش حسن و حسین (ع) به مسجد آمده و به شیخ می فرماید به این دو فرزند من فقه بیاموز. فردای آن روز، وقتی مادر شریف همراه دو فرزندش نزد شیخ مفید می آیند، شیخ تأویل خواب را در می یابد.
زمانی که عضدالدوله وفات یافت، در سال 372 شریف رضی، ابیاتی را برای پدرش می فرستد. او در این هنگام حدود سی سال داشته و این ابیات نشان از آن دارد که بعد از مرگ عضدالدوله هم، پدرش از زندان خلاصی نیافت. و پسران عضدالدوله همان روش و سیره پدر را در مورد پدر شریف به کار بردند.
و آن ابیات چنین بود:
ابلغا عنی الحسین الوکا
ان ذاالطود بعد عهد ساخا
واشهاب الذی اصطلیت نطاه
عکست ضوءه الخطوب فباخا
شریف به علت خوفی که از حکومت وقت داشت، نمی توانست بیش از این در هنگام مرگ عضدالدوله بگوید. و نمی توانست آنچه که به صراحت در درونش می گذشت را بیان کند. پدر شریف تا سال 326 زندانی بود، تا این که شرف الدوله پسر عضدالدوله بر برادرش صمصام الدوله پیروز شد.
سیدرضی، در سال (7) 359 در بغداد متولد شد و عمر شریفش 47 سال به طول انجامید و در سال (8) 406 به روز یکشنبه 6 محرم در بغداد حیات را بدرود گفت. افندی (9) سال وفاتش را 404 و خطیب بغدادی (10) 409 نقل کرده اند.
اساتید (11) و جایگاه علمی او (12).
سیدرضی، نحو را از ابوالفتح عثمان بن جنی و ابن سیرافی نحوی، آموخت. و حدیث را از علی بن عیسی ربعی و ابوعبدالله محمدبن عمران و دیگر مشایخ وقت، آموخت و اصول را از قاضی عبدالجبار معتزلی بغدادی و قرائت را از ابوحفص کنانی عمربن ابراهیم بن احمد فاری، وفقه و علوم دینیه را از شیخ مفید و دیگر اجله، فرا گرفته است.
او از فرزانگان علمای عصر خویش محسوب می شد و درس را، نزد بزرگترین و فاضلترین علماء خواند. وی ادیبی خوش ذوق، فقیهی متبحر، متکلمی حاذق، مفسر قرآن و احادیث پیامبر (ص) بود. مکانت علمی برادرش مرتضی، اندکی از مرتبه علمی شریف برتر بود، همانطور که مکانت شعری شریف، اندکی از مرتبه شعری برادرش مرتضی بیشتر بود. به گونه ای که برخی از علماء در این زمینه گفته اند، اگر رضی نبود مرتضی، اشعرالشعراء بود واگر مرتضی نبود رضی، اعلم العلماء بود.
سید رضی (13) از شدت ذکاوت، وحدت ذهنی که داشته، نحو را در کمتر از ده سالگی از این سیرافی نحوی فرا گرفت. روزی آن استاد در مجلس درس از او پرسید: «اگر رأیت عمر بگوییم که عمر مفعول است، علامت نصب آن چیست؟»، سید بالبداهه گفت: «بغض علی» پس ابن سیرافی و حاضرین از قدرت ذهن و حاضر جواب بودن وی، تعجب کردند. و پدر شریف نیز پس از شنیدن این قضیه، بی نهایت خوشحال شده و گفت: انت ابنی حقاً.»
شریف و شعر و شاعری:
شریف رضی، شعر را از کودکی می سرایید و زمانی که به ده سالگی رسید در همه فنون شعری، شعر می گفت، اما صاحب (14) نزهة الجلیس می گوید در سن بیست سالگی شروع به شعر سراییدن کرد. به طوری که صاحبان سیره با وجود کثرت شعرای عرب، که بالفطره دارای قریحه شعری بودند، سید را اشعر شعرای (15) عرب دانسته اند. و علت آن را چنین بیان کرده اند، که هیچ یک از شعرای نامی، خصوصیات شعر شریف رضی را نداشته اند. آن که خوب و زیبا شعر گفته، اشعارش بسیار کم است و آن که اشعارش زیاد است، شعرش خالی از لطافت است و تنها کسی که هم زیاد شعر گفته و هم از اشعاری لطیف و زیبا برخوردار است، سیدرضی است (16) و از جمله چیزهایی که شعر شریف را، از دیگر اشعار متمایز می کند، آن که اشعار او، از غزل مشین و هجاء مقذع عاری است و نیز شعر او خالی بود از مجونی که در عصر عباسی شایع بود، زیرا شأن و منزلت شریف، اجل از اینها بوده و نیز شعر رضی، خالی از وصف خمر است و اگر وصفی هم از خمر آورده، تنها در جواب سؤال مردم، که در مورد شراب سؤال کرده اند، بوده است.(17)
با خرزی(18) در کتاب خود، انواع شعر او را اعم از فخر و نسیب و غزل و مدح و... ستوده است. و ابن شهر آشوب، از او به عنوان افصح قریش، یاد کرده است.(19)
مناعت نفس و بلند طبعی او:
همانطور که از بسیاری از اشعار شریف معلوم می شود، او به خلافت چشم داشته و این طمع را، ابواسحاق الصابی در او به وجود آورد.(20) سید خود را، احق به خلافت می دانست. او دارای طبعی شریف و عفیف بود، صاحب همتی عالی بود و از احدی صله و جایزه نمی پذیرفت.(21) در عزت نفس او می گویند روزی، استادش خانه ای جهت سکنی به او بخشید و گفت که سکونت کردن در خانه پدری شایسته تو نیست و یک خانه مستقل لازم داری، سید به اقتضای شهامت نفس، قبول نکرد و گفت من صله پدرم را قبول نمی کنم تا چه رسد به صله شما. ابواسحق گفت: «حق من بر ذمه تو، بزرگتر از حق پدر است، زیرا من به تو قرآن تعلیم کرده ام و معلم تو هستم»، سید به جهت مقام استادی، آن خانه را قبول کرد.(22)
همچنین(23) در شهامت و عزت نفس شریف، می گویند: «پسری برای او متولد شد. ابومحمد مهلبی؛ وزیر معزالدوله دیلمی، هزار اشرفی طلا محض تبریک آن مولود مسعود فرستاد اما سید قبول نکرد و گفت: «وزیر می داند که من از هیچکس چیزی قبول نکرده ام». بار دوم فرستاد و پیغام داد که «این هدیه برای زنان قابله است» سید فرمود: «زنان خودمان، مهمات کار را انجام داده اند و زنان ما نیز صله قبول نمی کنند»، وزیر، بار سوم هدیه را فرستاد و درخواست کرد که آنها را بین طلابی که حاضرند و در خدمت سید هستند، تقسیم کنند، سید فرمود: «اکنون طلاب حاضر هستند، هرکس به اندازه حاجت خود بردارد». فقط یک تن از طلاب یک سکه برداشت، سید جهت آن را پرسید، آن طلبه گفت: «دیشب روغن چراغ نداشتم و تحویلدار شما هم حاضر نبود، روغن را نسیه خریدم و این را برای دادن نسیه برداشتم»، سید با شنیدن این مطلب، امر کرد که برای مخزن وجوهات دینیه به عدد طلاب، کلید تهیه کردند و به هرکدام، یک کلید داده شد.
تولیت مناصب عالی:(24)
این که شریف رضی در زمره علماء و فقهاء واعاظم ادباء بوده، او را از تولیت مناصب عالی باز نداشت و در «عمدةالطالب است» که او تولیت نقابت طالبین را، به دفعات برعهده داشته است و امارت حج و مظالم را به نیابت از پدرش عهده دار شد.
و این منصب در سال 308ه- به او واگذار شد.(25)
صاحب «نزهةالجلیس» تفویض این منصب به او را، به سال 388 ذکر کرده است.(26) و در «شذرات» سال 383(27) و ثعالبی، آن را در 380 بیان کرده است.(28)
تألیفات شریف:(29)
تألیفات سید در فنون ادب و علوم دینیه بسیار است و در اثبات تبحر و تنوع علمی وی، برهانی قاطع هستند، که عبارتند از:
1- اخبار قضاة بغداد 2-انتخاب یا منتخب شعر ابن الحجاج یا الجید من شعر ابن الحجاج که نام ابن الحجاج، حسین و نام اصلی این کتاب «الحسن من شعر الحسین» است.
3-انشراح الصدر در منتخبات اشعار 4-تعلیق الایضاح، که حاشیه ایضاح ابوعلی فارسی است. 5-تعلیق خلاف الفقهاء 6-تفسیر القرآن، چنانچه در «روضات الجنات» از شیخ ابوالحسن عمری نقل کرده که «یک جلد از تفسیر منسوب به سید رضی را، دیده است، که ملیح و زیبا و به بزرگی تفسیر ابوجعفر طبری بوده و ظاهر این جمله، نشانگر آن است که این تفسیر غیر از «حقایق التنزیل» و بعض تألیفات دیگر که به علوم قرآنی مربوطند، هست.
7- تلخص البیان عن مجازات القرآن
8- الجید من شعر ابن الحجاج که در بالا به آن اشاره شد.
9- حاشیه ایضاح ابوعلی فارسی که به نام «تعلیق الایضاح» نامبرده شد.
10- حقایق التنزیل، چنانچه از نجاشی(30) نقل ده یا حقایق التنزیل و دقائق التأویل(31) یا حقایق التأویل فی متشابه التنزیل. چنانچه در «اعیان الشیعه»(32) به معالم العلماء نسبت داده شده(33) و جزء پنجم(34) آن نیز که در کتابخانه رضویه موجود بوده، به همین اسم در سال 1355 قمری در نجف اشرف چاپ شده است.
12- الخصائص یا خصائص الائمه. 13- دیوان شعر 14-الرسائل 15-الزیادات فی شعر ابی تمام 16-طیف الخیال 17-مجازات الاثار النبویه 18-مجازات الحدیث 19-مجازات القرآن 20-المجازات النبویه 21-مختار شعر ابی اسحق الصابی 22-معانی القرآن 23-منتخب شعر ابن الحجاج 24-نهج البلاغه، این کتاب، حاوی خطب و کلمات قصار و مکاتبات و مراسلات حضرت امیر(ع) است.
نهج البلاغه:(35)
آنچه شریف، در کتاب نهج البلاغه از کلام امیرالمؤمنین(ع) انتخاب کرده، نشانگر آن است که چنانچه کسی بتواند نفیس ترین جواهرات را از بین جواهرات عدیده انتخاب کند، خودش جوهری حاذق است. رضی در انتخاب سخنان امیر(ع) بلیغ تر از کتاب های خودش است، همانگونه که در مورد ابی تمام، زمانی که دیوان حماسه از منتخاب شعر عرب را جمع آوری می کرد، گفته شده او در این انتخابش، اشعر و اقدر هست تا در اشعار خودش. و همانطور که دیوان حماسه، مورد قبول همگان واقع شد و از آن استقبال شدید به عمل آمد و شروح بزرگی بر آن نوشتند، در مورد نهج البلاغه نیز، چنین بود و علماء، شروح بسیاری درباره آن نوشتند.(36) اصل، یا شرح نهج البلاغه به زبان عربی و فارسی، بارها در تبریز و تهران و مصر و بیروت و استانبول، با انواع متعدد و قطع های متنوع به طبع رسیده است.
این که سید رضی، مؤلف نهج البلاغه است، محل تردید نیست و علاوه بر این که علمای هر دو فرقه به این امر، تصریح کرده اند. خود سید نیز در کتاب «مجازات النبویه» و در«حقایق التأویل» به آن تصریح کرده است و این که برخی از اهل علم، تألیف آن را به سیدمرتضی برادر سید رضی نسبت داده اند، اشتباه است. اما سخن دراین است که برخی از عموم مردم، قطع نظر از مؤلف نهج البلاغه، درمندرجات آن، اشکال تراشی کرده اند و فقط بعضی از آنها را، کلام حضرت امیر(ع) می دانند و بسیاری از آنها را، املاء و انشاء علمای شیعه می دانند وبرخی دیگر، همه آنها را از خود سیدرضی می دانند.
درپاسخ و رد نظر این افراد، دلایلی را ارایه می دهیم(37) اول آنکه: نجاشی که معاصر هر دو برادربوده و به شرح حال و تألیفات ایشان آگاه ترست، تألیف این کتاب را در رجال (38) خود بدون تردید و اظهار احتمال خلاف، به سید رضی نسب داده است.
دوم آنکه: جلالت و وثاقت و عدالت سید رضی که مسلم است، مانع از آن است که کلام خود را بدون حقیقت به دیگری نسبت دهد، بخصوص به امیر(ع).
سوم آنکه: قسمتی از خطب این کتاب، درکتاب «کافی» کلینی که سی سال پیش از ولادت سیدرضی وفات یافته، منقول است.
چهارم آنکه: بعضی از مندرجات این کتاب، درکتاب «ارشاد» مفید که استاد سید رضی است نقل شده و نقل کردن استاد ازشاگرد، غیرمعمول است.
پنجم آنکه: ابن ابی الحدید درشرح خود که برنهج البلاغه نوشته، همین مطلب را عنوان کرده است.
همانگونه که شریف، شاعری جلیل القدر بود، کاتبی (39) بلیغ و قدیر هم بود. و در زمینه نثر، کتابی به نام «رسائل» را که در سه مجلد نوشته شده است را به او نسبت می دهند.
اگر چه این کتاب مفقود شده ودرحال حاضر در دسترس نیست.
دیوان شعر(40) او در چهار مجلد جمع آوری شده است. سید درزمینه های مختلف، شعر سروده است از جمله: غزل، نسیب، فخر، حماسه، هجاء، مدح، رثاء و...
تنی چند به جمع آوری دیوان او پرداخته اند، که از مشهورترین آنها «ابوحکیم الخیری» است که صاحب نزهه الجلیس» او را ابوحکیم الخسیری نامیده است.
«اغراض شعری»
غزل و نسیب (41)
آنچه شعر شریف را ازشعر سایرین متمایز می کند، طبع عربی و بدوی اوست.
بخصوص «حجازیات» او که درنجف و حجاز آنها را به نظم کشیده است و هوای لطیف و فضای باز و مشاهده عرب های فصیح و صمیمی، او را درسرودن این اشعار کمک کرده است و این لطافت، از شعرش ظاهر است. دیگر ممیزات شعر او، استفاده از الفاظ عربی لطیف، شیرین و روان است که گوشنوازی آن، مثل آب سرد است برکام تشنه. شریف درغزلش مانند شعرای دیگر، وصف حالات وصال و چیزهایی مشابه آن را آورده و لکن در اکثر غزلیاتش مقید به آداب بوده و از الفاظ رکیک که دیگر شعرا استعمال می کردند، استفاده نمی کرده. ابیاتی که در زیر ذکر شده، نمونه ای از غزلیات اوست، که با حماسه ممزوج شده:
تضا جعنی الحسناء و السیف دونها
ضجیعان لی والسیف ادنا همامنی
اذا ادنت البیضاء منی لحاجة
ابی الأبیض الماضی فابعدها عنی
و ان نام فی الجفن انسان ناظر
تیقظ عنی ناظر لی و الجفن
وقالت هبوه لیلة الخوف ضمه
فما عذره فی ضمه لیلة الأمن
فخر و حماسه: (42)
اشعار رضی در فخر و حماسه، بسیار است و مکانت والای او، اختیار و انتخاب این اشعار را دشوار می کند. زمانی که شعری را انتخاب می کنی و فکر می کنی که آن شعر، بهترین انتخاب است، نظر می کنی به چیزی دیگر از اشعار، و می بینی آن شعر دیگر، مثل این یا بهتر است و این حالت، در اشعار دیگرش از غزل و نسیب و غیره هم دیده می شود.
هجاء: (43)
از ممیزات هجاء در شعر رضی، این است که هجاء او شبیه هجاء شعرایی که اقوال و الفاظ قبیح را، در اشعارشان به کار می برند نیست و برخلاف اینان، سید به صراحت به هجو شخصی، نمی پرداخت. هجو و عدم آن در اشعار شعرای دیگر، تابع بخشش و عدم بخشش بزرگان بود. ولی شریف با الفاظی مؤدبانه و عدم تصریح به اسم هجو شونده، شعر سروده و هجاء را به خاطر حبه و بخشش نگفته است و ابیات زیر نمونه ای از این هجاء در شعر اوست:
وانی اذا ابدی العدوسفاهة
حسبت عن العوراء فضل لسانیا
و کنت اذا التاث الصدیق قطعته
و ان کان یوماً رائحاً کنت غادیاً
مدح:(44)
شریف به مدح خلفاء و ملوک که هم عصر با او بوده اند، پرداخته و آنها را، با صفاتی که معمولاً شعراء با آن اوصاف، ممدوحشان را وصف می کنند، مدح کرده است. اما از مبالغه و افراط پرهیز می کرده و مدحش، به خاطر رسیدن به صله و جایزه خلفاء نبوده و تنها به جهت علو نفسی که داشته، بوده است.
با این همه، صله ملوک را هم رد نمی کرده، بخصوص صله دوستش «قمیم الطائع» و در مدح القادر بالله، چنین گفته است.(45)
ما بیننا یوم الفخار تفاوت
ابداً کلا نافی المفاخر معرق
الا الخلافة میزتک فاننی
انا عاطل منها و انت مطوق
رثاء:
ثعالبی(46) می گوید: من از بین شعرای هم عصر شریف، کسی را ندیدم که تصرفش در رثاء بهتر از شریف رضی باشد و از جمله مراثی که سروده است، در رثاء ابا منصور شیرازی است، که در سن سی وهشت سالگی سروده و نیز در رثاء ابااسحاق الصابی که در 48سالگی سروده است. او ابیات زیر را در رثاء استادش ابی سعید سیرافی، سروده است.(47)
لم نسینا کافی الکفاة مصابه
حتی دهانافیک خطب مضلع
قرح علی قرح تقارب عهده
ان القروح علی القروح لاوجع
و تلاحق الفضلاء اعدل شاهد
ان الحمام بکل علق مولع
شکایت از زمانه(48)
رضی، بسیار شکوی و شکایت از زمانه داشته است و بیشتر شکوائیات او، از زمان پیری و گذشت ناگهانی جوانی است. او این اشعار را در سن بیست سالگی، سروده است.
عجلت یا شیب علی مفرقی
وای عذر لک آن تعجلا
فکیف اقدمت علی عارض
ما استغرق الشعر و لااستکملا
کنت اری العشرین لی جنة
من طارقات اشیب ان اقبلا
فاغ آن سیان ابن ام الصبا
و من تسدی العمر الاطولا
کتاب هایی که در مورد شریف رضی نوشته شده(49) عبارتند از:
کتاب شریف رضی از زکی مبارک، شریف رضی از محمدرضا کاشف الغطاء(50)، شریف رضی از عبدالمسیح محفوظ.
وفات شریف:(51)
همانگونه که ذکر شد، سید، صبح روز یکشنبه ششم محرم یا صفر چهارصد و شش، در بغداد وفات یافت. سید مرتضی تاب دیدن جنازه برادر را نیاورده و به کاظمین رفت.
وزیر اعظم ابوغالب، فخرالملک و سایر وزراء و قضات و اعیان و اشراف، پیاده و پای برهنه در تشییع جنازه او حاضر شدند، فخرالملک بر جنازه اش، نماز خواند و در خانه خود سید در محله کرخ بغداد به خاک سپرده شد و سپس پیکر مطهر سید، به مشهدالحسین(ع) در کربلا انتقال یافت و در این روضه منوره دفن شد و در حال حاضر، قبر او ظاهر و معروف است. افندی(52) در «ریاض العلماء» به نقل از برخی از علما نوشته است: سید، در ابتدا به خانه خودش، مدفون گردید، سپس بعد از مدتی به مشهدالحسین(ع) منتقل شد و نزد پدرش و برادرش سیدمرتضی دفن گردید. و نیز افندی می گوید: «این نقل اشتباه است، زیرا فوت مرتضی، متأخر از فوت رضی بوده و انتقال جسد رضی غیر مشهور و معروف است.»
پی نوشتها:
1- رجال النجاشی، 2: 325- المنتظم، 7:279- یتیمة الدهر، 3: 116 - تاریخ بغداد، 2: 246- نزهة الجلیس، 1:359- وفیات الاعیان 2:2- اعیان الشیعه، 9: 216.
2- لؤلؤة البحرین، ص 267- منتهی المقال، ص 271- المنتظم، 7: 279- عمدة الطالب، ص 172.
3- نزهة الجلیس، 1: 359- مرآة الجنان، ص 20- عمدة الطالب، ص 172- وفیات الاعیان، 2:2.
4- منتهی المقال، ص 271- لؤلؤة البحرین، ص 267.
5- یتیمة الدهر، 3:117- لؤلؤة البحرین، ص 268- نزهة الجلیس، ص 359- وفیات الاعیان، 2:2.
6- اعیان الشیعه، 9:217.
7- وفیات 2:2- ریاض العلماء 84- شذرات الذهب 184- لؤلؤة البحرین 267- المنتظم 7: 279، نزهة الجلیس 359- تاریخ بغداد 2: 264- عمدة الطالب، ص 173- یتیمة الدهر، ص 116.
8- رجال النجاشی 2: 325- وفیات 2:2- نزهة الجلیس ، ص 359- مرآة الجنان ، ص 18- تاریخ بغداد 2: 246.
9- ریاض العلماء ، ص 83.
10- تاریخ بغداد 2: 246، اعلام زرکلی، ص 6.
11- ریحانة الادب 3: 127.
12- همان.
13- لؤلؤة البحرین، ص 267- مرآة الجنان ص 20- تاریخ بغداد 2: 182- شذرات الذهب ، ص 246- یتیمة الدهر، ص 116.
14- نزهة الجلیس، ص 359.
15- عمدة الطالب، ص 207- تاریخ بغداد 2:182- مرآة الجنان، ص 20- لؤلؤة البحرین، ص 267.
16- تاریخ بغداد 2:182- عمدة الطالب، 207-211- مرآة الجنان، ص 20- لؤلؤة البحرین، ص 267.
17- اعیان الشیعه، 9: 217.
18- دمیة القصر، ص 73.
19- معالم العلماء ، ص 138.
20- ریحانة الادب 3: 122.
21- عمدة الطالب ، ص 171- لؤلؤة البحرین ، ص 268- ریاض العلماء ، ص 83.
22- ریاض العلماء ، ص 85.
23- عمدة الطالب، ص 172.
24- اعیان الشیعه.
25- لؤلؤة البحرین، ص 268.
26- نزهة الجلیس ، ص 359.
27- شذرات الذهب ، ص 182.
28- یتیمة الدهر، ص 117.
29- رجال نجاشی، 2: 325- معالم العلماء، ص 138.
30- رجال نجاشی، 2: 325.
31- ریحانة الادب، 3: 124.
32- اعیان الشیعه، 9: 222.
33- معالم العلماء، ص 138.
34- ریحانة الادب، 3: 124.
35- اعیان الشیعه، 9: 218- ریحانة الادب، 3: 125.
36- ریحانة الادب، 3: 125.
37- ریحانة الادب، 3: 125.
38- رجال نجاشی، 2: 325.
39- اعیان الشیعه، 9: 218.
40- شذرات الذهب، ص 184، وفیات، 2: 2- مرآة الجنان، ص 19.
41- اعیان الشیعه، 9: 218.
42- اعیان الشیعه، 9: 219.
43- اعیان الشیعه، 9: 219.
44- اعیان الشیعه، 9: 219.
45- عمدة الطالب، 172.
46- یتیمة الدهر، 3: 136.
47- روضات الجنات، 2: 573.
48- اعلام زرکلی،6.
49- ذریعه، 14: 188.
50- ذریعه، 14: 188.
51- نزهة الجلس، ص 359- وفیات، 2: 2- تاریخ بغداد، 2: 246- المنتظم، 7: 279- لؤلؤةالبحرین، ص 267.
52- ریاض العلماء ، ص 85.

منابع:
1- افندی الاصبهانی میرزا عبدالله، ریاض العلماء، جزء پنجم از مخطوطات کتابخانه آیت اله العظمی مرعشی، تحقیق سیدمحمد مرعشی و سیداحمد الحسینی، کتابخانه خیام، قم 1040ه.
2- ابن الجوزی، ابن الفرج عبدالرحمن بن علی، فی تاریخ الملوک و الامم، جزء هفتم، مطبعة دایرةالمعارف العثمانیه بعاصمة حیدرآباد الدکن.
3- ابن خلکان، القاضی احمد، وفیات الاعیان و انباء الزمان، الجزء الثانی، بی تاریخ، چاپ سنگی.
4- ابن شهر اشوب، رشیدالدین ابی جعفر محمدبن علی (متوفی 588)، معالم العلماء فی فهرست کتب الشیعه و اسماء المصنفین منهم، بی تاریخ، چاپ سنگی.
5- آقا بزرگ طهرانی، ذریعه، جلد 14، بیروت دارالاضواء.
6- الباخزری ابی الحسن علی ابن الحسن متوفی (467)، دمیة القصر و عصرة اهل العصر، مطبعة العلمیة بحلب، سنه 1348 ه.
7- بحرانی یوسف، لؤلؤة البحرین، بی تاریخ، چاپ سنگی.
8- ثعالبی: ابی منصور عبدالملک (متوفی 429)، یتیمة الدهر، جزء سوم طبع اول 1353 ه مطبعة الفتاوی.
9- الجندی: انعام، الرائد فی الادب العربی، جزء اول دارالرئد العربیه، بیروت، لبنان، طبعة الثانیه، 1406-1986.
10- جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربی، المجلد الاول، دارالفکر.
11- حائری مازندرانی: محمد بن اسماعیل، منتهی المقال، به تألیف محمدبن اسماعیل المدعوبایی، بی تاریخ، چاپ سنگی.
12- حاجی خلیفه، مصطفی عبدالله، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.
13- الحسنی، سیداحمد بن علی الداوری، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، منشورات دارمکتبة الحیاة بیروت، حقق نصوصه الدکتور نزار رضا.
14- الحسینی الموسوی عباس بن علی ابن نورالدین المکی، نزهة الجلیس و مئیة الادیب الانیس، جزء اول، بی تاریخ، چاپ سنگی.
15- الحنبلی ابی الفلاح عبدالحی بن العماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، مکتبة القدسی سنه 1350.
16- الخطیب البغدادی ابی بکر احمد بن علی (متوفی 463)، تاریخ بغداد او مدینه السلام، مکتبه خانجی فی القاهره- مکتب العربیه ببغداد مطبعة السعاده بجوار محافظه مصر 1349 ه.
17- الزرکلی خیرالدین، اعلام زرکلی، جلد 6 طبع سوم، بی تاریخ.
18- سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، جلد نهم، دارالتعارف للمطبوعات بیروت.
19- شیخ عباس القمی، الکنی و الالقاب، جزء ثانی منشورات مکتبة الصدر تهران.
20- الصفدی صلاح الدین خلیل بن ایبک، الوفی بالوفیات، جلد سوم مطبعة الهاشمیه، دمشق 1953.
21- العسقلانی، شهاب الدین ابی الفضل احمدبن علی بن حجر (متوفی 852)، لسان المیزان، طبعة الاولی: مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیة الکائنة فی الهند بمحروسة حیدرآباد الدکن سنه 1331.
22- القفطی، ابی الحسن علی بن یوسف (متوفی 646)، المحمدون من الشعراء، جزء دوم طبع اول: دائرة المعارف العثمانیه، بحیدرآباد الدکن، الهند سنه 1387.
23- کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، جزء اول، طبعة الثانیه، دارالکتاب الاسلامی، قم، ایران.
24- موسوی، میرزا محمدباقر (متوفی 1313 ه.ق) روضات الجناة، جلد دوم مکتبة اسماعیلیان، قم، شارع ارم.
25- مدرس، استاد محمدعلی، ریحانة الادب، جلد سوم، چاپ دوم، چاپخانه، شفق تبریز.
26- النجاشی، ابی العباس احمد بن علی الکوفی (372-450)، رجال النجاشی، جزء دوم، دارالأضواء بیروت، طبعة الاولی 1408 ه به تحقیق محمد جواد النائیسی.
27- الیافعی، ابی محمد عبدالله بن اسعد، (متوفی 867)، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، مطبعة دائرةالتعارف النظامیه الکائنه بمدینة حیدرآباد الدکن، سنه 1338.

منبع : مجله کیهان فرهنگی، شماره 218