متن عربی
« 160»
(66) (و من كلام له (عليه السلام)) في معنى الأنصارقالوا لما انتهت إلى أمير المؤمنين ((عليه السلام)) أنباء السقيفة بعد وفاة رسول الله ((صلى الله عليه وآله))
قال ((عليه السلام)) ما قالت الأنصار قالوا قالت منا أمير و منكم أمير قال ((عليه السلام)) فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ((صلى الله عليه و آله)) وَصَّى بِأَنْ يُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِمْ وَ يُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِيئِهِمْ قَالُوا وَ مَا فِي هَذَا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ فَقَالَ ((عليه السلام)) لَوْ كَانَتِ
« 161»
الْإِمَارَةُ فِيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ ((عليه السلام)) فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَيْشٌ قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ ((صلىاللهعليهوآله)) فَقَالَ ((عليه السلام)) احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ .
متن فارسی
ص161
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در باره ادّعاى انصار (راجع بامر خلافت)
گفته اند:
پس از وفات رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله» چون اخبار سقيفه (بنى ساعده يعنى خانه اى كه جماعت انصار در مدينه براى حلّ و فصل قضا يا در آنجا گرد مى آمدند) به امير المؤمنين «عليه السّلام» رسيد (كه انصار سعد ابن عباده را كه بيمار بود به سقيفه آورده خواستند او را امير و خليفه نمايند، ابو بكر و عمر آگاه شده به آنجا شتافته با ايشان گفتگو آغاز كردند، انصار گفتند: ما بامر خلافت سزاوارتريم، اگر قبول نداريد شما براى خود و ما براى خويشتن اميرى تعيين مى نماييم، عمر گفت: دو شمشير در يك غلاف نشايد و عرب از شما اطاعت و پيروى نمى نمايد، و هر دسته از مهاجرين و انصار فضائل و مناقب و حقوق خود را و اسلام ياد كردند، پس از آن بشير ابن سعد خزرجى از روى حسد برخاسته قريش را ستود و با عمر و ابو عبيده بابى بكر بيعت نمودند و سعد ابن عباده را به منزلش بردند) حضرت فرمود: انصار چه گفتند پاسخ دادند كه آنها گفتند از ما اميرى باشد و از شما اميرى، فرمود: (1) چرا حجّت و دليل براى ايشان نياورديد باينكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وصيّت كرده كه به نيكوكار آنها نيكوئى شود و از بد كردارشان در گذرند، گفتند: اين جمله بر انصار چگونه حجّت و دليلى است فرمود اگر امارت در ايشان مىبود (و لياقت خلافت را داشتند) حاجت به توصيه براى ايشان نبود (بلكه بايشان سفارش ديگران را مىفرمود) (2) پس از آن فرمود: قريش (در مقابل احتجاج انصار) چه گفتند پاسخ دادند كه حجّت و دليل آوردند باينكه آنها شجره و درخت رسول (از يك اصل و نسب و سزاوارتر بخلافت) هستند، فرمود: به درخت احتجاج كردند و ميوه را ضائع و تباه ساختند (اگر آنان با شجره و درخت رسول خويشى دور دارند و به اين جهت خود را بامر خلافت سزاوار مى دانند، من خود ميوه آن درخت و پسر عموى آن حضرت، هستم، خلافت و امارت حقّ من است، و ديگرى را شايستگى آن نيست).