مقام و شخصيت زن از ديدگاه نهج البلاغه
عباسعلى عميد زنجانى
موضوع سخن ما مقام و شخصيت زن از ديدگاه نهج البلاغه است.
يكى از دوستان، ضمن توصيه و تأكيد مى گفت: در بحثمان در اين زمينه توجه داشته باشيد كه جمعى از خانمها در محفل و مجلس شركت دارند. من از همين نكته سخنم را آغاز مى كنم كه گويى مسأله زن در نهج البلاغه آن چنان نيست كه بتوان بى پرده و باز آن را مطرح كرد چنانكه حتى خوديها نيز باور كرده اند كه زن در نهج البلاغه آن چنان كه بايد مطرح شود مورد توجه قرار نگرفته، و احيانا سخن دشمنان را به نظر مى آورد كه آنچه در نهج البلاغه در اين باره آمده است با كرامت زن، با مقام انسانى زن، متناسب نيست. البته اگر ما با اين ديد مسئله را بررسى كنيم، دشوار است كه بتوانيم به نتيجه برسيم. اما خوشبختانه، بحث به مقدار لازم شكافته شده و ماآن چنان آمادگى را داريم كه موضوع را به دور از جوّهاى انحرافى دنبال كنيم. قبل از آن كه سخنان امام بزرگ (ع) را در زمينه مقام و شخصيت زن مطرح كنم، ناگزيرم چند موضوع را تذكر بدهم.
مسئله اول، موضوع دنباله روى از جوّهاى كاذبى است كه احيانا در باره برخى از مسائل اسلامى بوجود آمده و يا خواهد آمد. براى اين كه با يك مثال، مقصودم را رسانده باشم و از مطلب بگذرم، شما را بياد شرايط جنگ بين المللي اول مى اندازم كه در آن شرايط، وقتى بخشى از دنيا، عليه امپراطورى عثمانى كه بناحق اسم حكومت اسلامى را يدك مى كشيد، بسيج شده بود، و مسلمانان يعنى عثمانى ها بعنوان انسان هاى خشن در دنيا مطرح بودند، ناگزير موجى عليه السلام بعنوان آيين خشن و آيين شمشير و زور و اسلحه مطرح بود. مى بينيم در آن شرايط انحرافى، قلم هاى نويسندگان و فكر متفكران اسلامى ما بيش از آن حد كه لازم است پيش مى رود و اسلام را بدون توجه به آن بعدهاى لازم خشونت آميزش- كه خشونت در برابر خشونت است، خشونت در برابر ظالم و متجاوز است، خشونت در برابر استعمار و استثمار است- با سيمايى از صلح و صفا ترسيم مى كند و در نتيجه تصويرى غلط از اسلام ارائه مى شود. فكر ميكنم همين يك مثال كافى باشد.
مبادا ما در مسأله زن از ديدگاه اسلام و يا از ديدگاه نهج البلاغه، مرتكب چنين انحراف بزرگى بشويم، به جهت جوّسازى هايى كه غرب در اين زمينه عليه اسلام و يا غربزده هاى ما عليه نهج البلاغه كرده اند، ما هم براى دفاع از حيثيت و دفاع از كيان خود، مسائلى از اسلام را مطرح كنيم كه از اسلام نيست. حالت تدافعى داشتن در تحليل مسائل، همواره اين ورطه و اين فاجعه را به دنبال دارد. بررسى مسائل اسلامى بايد به گونه آزاد باشد و به دور از اين گونه جوّها و جوّسازى هاى انحرافى.
اگر ما مقام و شخصيت زن را از ديدگاه نهج البلاغه بررسى مى كنيم، بايد الزاما اين بررسى به دور از اين نوع تفكرات انحرافى و فشارها و تحميل ها باشد، ما از اين نحوه و كيفيت بررسى ها صدمات بسيار ديده ايم.
نكته ديگر در آغاز بحثم، تذكر اين مطلب است كه نهج البلاغه برگردانى از قرآن است. يعنى محتوا همان محتواى قرآن است كه امير المؤمنين على (ع) آن را در قالبى نوين و ديگر ريخته است. نهج البلاغه چيزى جز آنچه در قرآن آمده است، ارائه نكرده است فقط با اين تفاوت كه قرآن بصورتى كلى براى تمام عصرها و نسلها سخن گفته است، اما نهج البلاغه اين مسائل كلى را در رابطه با ملتى مطرح كرده است و به ما راه را نشان داده است كه مسائلى كلى قرآن را چگونه مى شود در زمينه يك ملت به مطالعه گذاشت و با زندگى يك جامعه آن را تطبيق كرد.
امام (ع) در بررسى هاى خود در زمينه مسائل اسلامى، سعى بر آن دارد كه اين ضوابط كلى اسلامى قرآنى را در مورد امتى كه با آن درگير است تطبيق دهد. خواه ناخواه، در اين تطبيق دادن، ابعاد نارسايى ها و كمبودهاى آن جامعه به چشم مى خورد، يعنى آنچه كه در جامعه، مانع از انطباق اصول كلى اسلام است، مورد توجه امام قرار مى گيرد. علل و عواملى كه مانع از تطبيق و اجراى احكام كلى الهى مى شود مورد نظر قرار مى گيرد و به همين جهت مى بينيم كه نهج البلاغه بيشتر به انتقاد مى پردازد.
اصول كلى تازه نيست، اما آنچه كه در تطبيق اصول كلى به مواردش در نهج البلاغه مطرح مى شود، كاملا تازگى دارد. بى جهت نيست كه در نهج البلاغه، در باره شخصيت زن سخنى در ميان نمى بينيم، هر چه هست بصورت نقد است، هر چه هست بيان نارسايى هاست، هر چه هست بيان كمبودهاست. يعنى نهج البلاغه، آئينه وار سيما و شخصيت زن را آن چنانكه هست مى نماياند: كم را كم، اندك را اندك، نارسا را نارسا نه چيزى بر آن مى افزايد و نه چيزى از آن كم مى كند.
سخن كلى نهج البلاغه در زمينه مقام زن، همان سخن قرآن است، چيز تازه اى نيست. آنها كه مى خواهند نهج البلاغه را بدون قرآن مورد بررسى قرار بدهند، مانند كسى هستند كه روح را از كالبد جدا كند. تفكيك قرآن از نهج البلاغه، تفكيك روح از كالبد است، يعنى ديگر جانى در اين كالبد وجود ندارد. براى فهميدن سيما و چهره و شخصيت واقعى زن در نهج البلاغه بايد به قرآن مراجعه كرد و انتقادهاى نهج البلاغه را، در كنار آن، در تطبيق مسئله مورد بحث قرار داد.
نكته ديگرى كه تذكر آن در آغاز بحث ضرورى است اين است كه در نهج البلاغه، مسائل تاريخى و مناسبت هاى تاريخى، الزاما در بررسى ها بايد مورد توجه قرار بگيرد. مناسبت هاى تاريخى سخن امام، به مثابه قراينى است كه در كلام گفته مى شود. اگر ما سخنى را از قرائن متصل و منفصلش جدا بكنيم، مفهوم نخواهد بود ومقصود گوينده را نخواهد رساند. مناسبت هاى تاريخى سخن امام، به مثابه اين قرائن است اگر ما اين قرائن را تفكيك كرديم، مقصد امام را بخوبى درك نكرده ايم. اگر بنا به مثال معروف لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ را از يا أَيُّهَا جدا كرديم، آنچه كه قرآن مى گويد به آن نخواهيم رسيد و اگر كُلُوا وَ اشْرَبُوا را گرفتيم و به لا تُسْرِفُوا توجه نكرديم، به مفهوم واقعى و مقصد نهايى قرآن نرسيده ايم. همچنين است مناسبت هاى تاريخى در سخن امام.
مطالبى كه در نهج البلاغه در باره مقام و شخصيت زن آمده، كه اگر بدرستى استقصا بشود، سيزده، چهارده مورد است، در تمام اين موارد، مناسبت هاى تاريخى خاصى هست كه بايد آن مناسبت ها مورد توجه قرار بگيرد و مع الاسف، برخى، به مناسبت ها توجه نكرده و از آن غافل مانده اند. به عبارت ديگر، برداشتى كه من دارم اين است كه قضايايى كه در زمينه هاى مشابه مقام و شخصيت زن در نهج البلاغه آمده است به صورت قضاياى «خارجيه» است نه بصورت قضاياى «طبيعيه» يا «حقيقيه». با طبيعت زن كارى ندارد، بصورت حكم كلى براى همه زنان جهان كارى ندارد، سخن از زن موجود در جامعه است با تمام نقص ها و نارسائى هايش. آنچه كه امام مورد انتقاد قرار مى دهد، زن موجود در جامعه است و كليه زنانى كه با چنين خصوصيات و خصايصى در جامعه ظاهر مى شوند. اگر در طبيعت زن خواستيم تحقيق كنيم، قرآن در اين زمينه، مسئله را بروشنى بيان كرده است و اين در نهايت به همان مسئله بازگشت مى كند كه قرائن و مناسبت هاى تاريخى را نبايد نديده گرفت.
نكته ديگر اين كه در برخى از مسائل، احكام موقت مقطعى در اسلام، چه در عصر پيامبر و چه در عصر امير المؤمنين، وجود داشته، و اين احكام ثانوى بصورت دستورهاى مقطعى، سلسله اى از احكام بوده است كه به تناسب ظرفيت هاى زمان، بيان مى شده است. اين مسئله، هم در زمينه مقوله هاى حقوقى صادق است و هم در زمينه مباحث و مسائل ديگر كه مربوط به مسائل ارزشى است و در اين زمينه ما نمونه هايى هم داريم. در يك مورد، وقتى كه از امام در باره سخن رسول خدا كه فرمود: «با خضاب، پيرى را تغيير دهيد و به يهود تشبّه نكنيد» سؤال مى شود، امام در پاسخ مى فرمايد: آرى چنين است و رسول خدا چنين دستورى را داده است كه مردم، سفيدى هاى موهايشان را با خضاب پنهان كنند و موها را سياه كنند و تشبّه به يهود پيدانكنند. شرايط، شرايط نخستين سال هاى هجرت است و بوجود آمدن اولين هسته هاى مركزيت سياسى در مدينه و تشكيل حكومت اسلام. اين دستور از طرف رسول خدا صادر مى شود كه سفيدى هاى مو را با خضاب پنهان كنيد و موهاى سفيد را آن چنانكه يهود برملا مى كنند، آشكار نكنيد. امام در توجيه و تفسير اين حكم مى فرمايد: «درست است كه رسول خدا چنين دستورى داد» اما اين دستور در شرايطى بود كه مسلمانان اندك بودند و براى اين كه اين اقليت از يك تجّمع و تشكّل ظاهرى برخوردار باشند رسول خدا چنين دستورى داد. اما امروز كه نطاق اسلام، وسعت پيدا كرده است، قلمرو دين وسيع شده است و استوارى يافته و پايه گرفته است، امروز ديگر هر مردى آزاد است هر راهى را راجع به رنگ موى صورتش اتخاذ كند، سپيد باشد يا مشكى باشد. ملاحظه مى كنيد كه يك دستور مقطعى، به مناسبتى خاص است.
گاهى برخى مسائل ارزشى هم به همين شكل در جامعه مطرح مى شود. بنا به برداشتى كه دارم، برخى از مسائلى كه در باره زن و مقام و شخصيت زن در نهج البلاغه آمده است، در رابطه با اين مسئله است. باز شرايط حاكم بر جامعه، اساس نظرها و ديدگاه ها بوده است.
نكته آخرى كه در مقدمه بحثم بايد خيلى فشرده بيان شود و فرصت بيشترى براى بحث جالب آينده باشد، مسئله تساوى و برابرى است، آنچه كه در اسلام، قرآن و نهج البلاغه ديده مى شود، مسئله «تساوى» است نه مسئله «تشابه» تفاوت است و نه تبعيض. مسئله تفاوت هاى فيزيكى و روحى بين زن و مرد، مطلبى نيست كه انكار پذير باشد، از مقوله حقوقى و در قلمرو جعل هم نيست كه بنشينيم آن را اثبات يا نفى كنيم و در اين زمينه هم هيچ توضيحى لازم نيست. در تفاوت هاى بين اين دو جنس انسان، دو گونه انسان، با حفظ انسانيت در هر دو، حكمت بالغه اى هست كه مسئله تقسيم مسئوليت هاست و اين تقسيم مسئوليت ها ايجاب كرده تا چنين تفاوت هايى باشد و يا به عكس چنين تفاوت هايى ايجاب مى كند كه مسئوليت هاى متفاوتى بر دوش زن و مرد باشد. متقن ترين و شايسته ترين حكم و قانون آنست كه با آنچه كه در خلقت و آفرينش انسان هست تطبيق كند. تفاوت ها از اساس تفاوت هاى موجود و عينى فيزيكى و روحى سرچشمه مى گيرد، اما «برابرى» يك مسئله ارزشى و حقوقى است و قابل جعل است و اين مسئله اى است مهم. مسئله تفاوت ها، مسئله امروز و ديروز نيست. به من اجازه بدهيد براى روشن شدن مطلب، باز يك مثال بزنم: امروز در بسيارى از رشته هاى علمى و تخصصى، مسأله اين است كه آيا زنان مى توانند از عهده آنها برآيند يا نه. بسيارى از متخصصان، حتى متخصصان غرب رفته و غرب ديده، حتى متخصصان غرب زده ما به صراحت مدعى هستند كه بسيارى از تخصص ها از عهده زنان خارج است و توانايى هاى لازم را در آن رشته تخصصى ندارند.
اما در مورد بيمارى هاى زنان، اولويت با زنان است يا مردان اگر اولويت هاى شرعى، اولويت هاى ارزشى را مطرح كنيم، اولويت با زنان است. در جامعه اى كه با ارزش هاى والاى انسانى زندگى مى كند، در جامعه اى كه ارزش هاى اسلامى بر آن جامعه حاكم است، بايد بيمارى هاى زنان بوسيله زنان متخصص درمان بشود. اما مى بينيم كه وقتى از خود متخصصان سؤال مى شود، مى گويند زنان توانايى لازم را حتى در اين رشته هم از خود ندارند، البته يك اصل را ما مى پذيريم. استثمار ممتد، استضعاف ممتد، ستم تاريخى ممتد بر زن، زن را به اين حال انداخته است. زن، بالاخص زن مسلمان، ثابت كرده است كه در اندك مدتى مى تواند از اين ستم تاريخى خودش را رها كند. هم اكنون در جامعه نو بنياد اسلامى ما، بسيارى از مسائل در اين زمينه حل شده است و زنان ما پيشگامند، پيشروند، حتى در بعضى مسائل از مردان ما هم جلوتر هستند. اما باز مسئله توانائى ها مسئله اى است كه از درون انسان سرچشمه مى گيرد، از آن حالات روحى و فيزيكى انسان سرچشمه مى گيرد. وقتى يك زن نتواند هشت ساعت در اتاق عمل، بدون آنكه دستش را به جايى بزند، بدون اين كه يك لحظه حتى بنشيند، مداوم كار كند، اما مرد بتواند اين كار را انجام دهد، چه مى شود كرد اين طبيعت است. نمى تواند هشت ساعت مداوم، پنج ساعت مداوم كار سنگين انجام بدهد، استاد متخصصى در اين باره مى گفت: خانمى كه استاد من بود در يك عمل نسبتا آسان تخصصى در اتاق عمل فريادش در آمد و من مرد شاگردش را به كمك طلبيد و بالاخره من توانستم مشكل ايشان را رفع كنم.
اين تفاوت ها مسأله اى نيست كه بشود با شعار حلش كرد و يا اين كه بتوان با گفتگو يا وضع قوانين آن را حل كرد. بله، تكنيك مى تواند بسيارى از ناتوانى ها را حل كند. اگر تكنيك توانست اين هشت ساعت را به دو ساعت تقليل دهد، مسئله حل مى شود. همان گونه كه فرضا در مسأله كشيدن دندان، تكنيك اين كار را كرده است وبا استفاده از اهرم، با نيروى كم، دندان بيرون مى آيد، يعنى همان نيروى بسيارى كه يك مرد مجبور بود براى كندن دندان صرف كند، يك خانم دندانپزشك مى تواند با نيروى كمترى ولى با استفاده از تكنيك، آن را انجام بدهد. ولى باز تفاوت هاى اساسى و مسائل زير بنائى سر جاى خودش محفوظ است.
در مدت كوتاهى كه فرصت هست، من نمى توانم همه مواردى كه در نهج البلاغه آمده است مطرح كنم، اما يك، دو يا سه بخش از مسائل مربوط به زن را مى توانم در اين فرصت كوتاه به عرضتان برسانم.
در خطبه 79 نهج البلاغه فيض السلام، امام (ع) مى فرمايد: معاشر النّاس، انّ النّساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول... اى مردم، زنان ايمانشان ناقص است، حظ و بهره شان كم است، عقل هايشان كم است.
علامت نقصان و كمى ايمانشان اين است كه مى بينيم از نماز و روزه در دوران ماهيانگى شان معاف هستند. اما علامت نقصان عقل هايشان اين كه شهادت دو زن بجاى شهادت يك مرد است. اما علامت نقصان بهره شان اين است كه ميراث زن، نصف ميراث مرد است. پس شما بپرهيزيد از شرّ زنان و از بهترينشان برحذر باشيد و در معروف و كار خير اطاعتشان نكنيد تا اين كه در كار منكر و بد، طمع بخود راه ندهند.
با اين ترجمه اى كه من كردم و ترجمه اى متعارف بود، اگر كسى برداشت كند كه اين سخنان، كرامت زن را آن چنان كه هست بيان نكرده، يا آن گونه كه دشمنان ما مى گويند، اهانت به مقام زن كرده، شايد كمى قابل قبول باشد.
اما اين نكته ناشى از آن است كه سخن بدرستى تحليل نشده چرا كه ترجمه هيچگاه نمى تواند رساى به تفسير مقاصد و مفاهيم مورد نظر گوينده باشد. به دو نكته بايد توجه داشت: مضمون كلام و مناسبت هاى تاريخى و شرايط حاكمى كه اين سخن در آن شرايط گفته شده است. نخست به مناسبت هاى تاريخى اين سخن مى پردازيم، البته قبل از تعرّض به مناسبت تاريخى، بايد يك نكته را هم ضميمه بكنم (كه بهتر بود در اوايل عرضم اشاره مى كردم) كه اين سخنان، سندى هم دارد، البته نه آن چنان سندى كه داراى شرايط خاصى در فقه است، بلكه شرايط لازم براى قبول يك خبر در اين نكاتى كه در نهج البلاغه آمده است وجود دارد، يعنى تنها سيد رضى نيست كه اين سخنان را نقل كرده است، بلكه ديگران نيز نقل كرده اند و اگر گاه در سنديت شبهه مى شود يا ايرادى گرفته مى شود، شرايط خاصى است كه فقط در فقه مطرح است و آن مخصوص فقه است و براى استنباط احكام شرعيه.
اين سخن، بخشى از يك نامه طولانى است كه امام در زمان اشغال سرزمين مصر بوسيله عمر و بن عاص و پس از شهادت محمد بن ابى بكر، آن را نوشت و براى مردم مصر فرستاد تا براى مردم مصر خوانده شود، و بهمين دليل است كه برخى، آن را در خطبه ها آورده اند و برخى در نامه ها، چرا كه هم بصورت نامه و هم بصورت خطبه ايراد شده بود. سخنانى كه امام ايراد مى فرمودند به چند صورت بوده است: گاه امام بر فراز منبر سخن مى گفت و گاه جايگاه خاصى براى امام ترتيب مى دادند و سخن مى گفت و گاه از حسنين استفاده مى كرد، مطالبى را به حسنين مى فرمود و حسنين به مردم عرضه مى كردند و گاه باين صورت بوده است كه امام، نخست مطلبى ايراد مى فرمود و سپس آنرا مى نوشتند و بصورت مكتوب به نقاط ديگر مى فرستادند و اين مكتوب بر مردم خوانده مى شد.
در اين نامه طولانى، امام كليه حوادث بعد از رحلت پيامبر را كه جامعه اسلامى بخود ديده است تشريح مى كند و در حقيقت، اجمالى از تاريخ سياسى اسلام بعد از رحلت پيامبر را بيان مى نمايد تا به جريان جمل مى رسد و جنگ جمل و انگيزه هاى بوجود آورنده اين فتنه و فاجعه را تشريح مى كند و از زمينه هايى كه بايد در جامعه از بين برود تا اين فتنه ها بوجود نيايد سخن مى گويد. در اين رابطه است كه امام به مسئله زن مى رسد زن، آن موجودى كه در برپا شدن اين فاجعه و اين فتنه، نقشى عظيم داشته است. و كار چنين شده است كه فرصت طلبانى، پيمان شكنانى، براى دستيابى به اهداف پليدشان، از اين نقطه ضعف جامعه سود برده اند نقطه ضعف هايى كه هرگاه در جامعه موجود باشد، هر فتنه گر و توطئه گرى مى تواند از آن استفاده كند.
وقتى مسئله سياهپوشى را راديو امريكا مطرح كرد، چه كسانى در جامعه ما پيروى كردند اين چه نقطه ضعفى در جامعه ما بود كه با اين فضاحت مورد استفاده توطئه گران قرار گرفت در جامعه اى كه در آن، امير المؤمنين على (ع) زمام امور را به دست گرفته، هر لحظه خوف آن مى رود كه از اين نقطه ضعف استفاده شود، يعنى از زن، بعنوان ابزارى براى پيش برد اهداف سياسى استفاده شود. امام مى خواهد اين زمينه را منتفى كند، اين پايگاه توطئه گران و فتنه جويان را نابود كند و با نابودى اين پايگاه ها، توطئه ها خاموش بشود. مسأله زن در سخن امام (ع) با اين مناسبت تاريخى آغاز مى شود: بعنوان يك نقطه كور در جامعه، يك نقطه ضعف، يك زمينه اى براى سوء استفاده توطئه گران زنى كه از آن موقعيت خاص و مسئوليت هاى خاص خودش پا فراتر مى گذارد، به مسائلى مى پردازد كه از عهده او بيرون است و از او خواسته نشده است بالاخص كه اين زن از يك سلسله خصائص هم برخوردار باشد كه جامعه پسند باشد و توده هاى مردم از اين خصيصه هايى كه در او وجود دارد، بهتر و بيشتر استقبال كنند، در آن صورت فاجعه عميق تر است و مشكل دو چندان. در اين موقعيت و با اين شرايط تاريخى است كه امام اين سخنان را مى گويد.
اما تفسير محتواى كلام. در اين سخن، كلمه «ايمان»، «حظ» و كلمه «عقل» بكار برده شده است. ما روى اين سه كلمه كمى تأمل مى كنيم. ايمان به چند معنا بكار رفته است: گاه ايمان، صرفا به مسأله اعتقاد، اعتقاد جازم و عقيده قلبى.
و آن گره و آن حالت جزم و يقين فكرى اطلاق مى شود كه ناشى از تفكر و ناشى از استدلال و ديگر ابزار شناخت است. انسان با تكيه و استفاده از ابزار مختلف شناخت به يك سلسله باورهايى مى رسد كه به آن باورها ايمان گفته مى شود، اين يك معناى ايمان است. ايمانى كه در اين سخن امام آمده به اين معنا نيست، به دليل تفسيرى كه به دنبالش هست. گاه ايمان، به معناى عمل و مسئوليت هاى ناشى از عقيده مى آيد، چرا كه ايمان تجلى عقيده در عمل است. وقتى عمل جلوه گاه عقيده انسان باشد، به نام ايمان و به اسم ايمان مطرح مى شود. ايمام آن اعمال ناشى و سرچشمه گرفته از اعتقاد قلبى انسان است. باز ايمان به اين معنا در قرآن و در متون اسلامى آمده، اما در سخن امام ايمان به اين معنا هم اطلاق نشده است، به علت تفسيرى كه خود امام دارد.
گاهى هم ايمان، به معناى عمل و مسئوليت هاى حاكى از اعتقاد است. در بسيارى از موارد، به عمل انسان و مسئوليت ها و عقايد باطنى كه آن عمل نشان دهنده و ارائه دهنده آنهاست، ايمان گفته مى شود. و معناى چهارمى هم ايمان دارد كه در موارد مختلف هم بكار رفته است. اين بار، ايمان به معناى عمل و مسئوليت هايى است كه در مقوله هاى حقوقى و در نظام ارزشى و به تعبير ديگر در شرع از انسان خواسته اند. به دنبال عقايدى كه انسان داشته است، شرع از او به مقتضاى آن عقايد، اين مسئوليت ها را خواسته است. ايمان، آن گونه مسئوليت هايى است كه شرع بر اساس عقايد انسان از او طلب مى كند. ايمان به اين معنا موارد استعمال اش كم نيست در سخن امام (ع) ايمان به همين معنا به كار رفته است، چرا كه به دنبالش تفسير شده، «و امّا نقصان ايمانهنّ» يعنى اما اين كه مسئوليت هاى زن سبك است، كمتر است، دليلش اينست كه مى بينيم اسلام نماز و روزه را در زمان عادت ماهيانه اش از او نخواسته است.
مى بينيم در اينجا دقيقا ايمان به معناى مسئوليت هايى است كه شرع بر اساس عقايد از يك شخص خواسته است. اسلام از زن، مسئوليت هاى سنگين نخواسته است. نقصان ايمان به اين معنا و كمبود مسئوليت هايى كه بر عهده زن گذاشته شده و نقصان وظائفى كه از زن خواسته شده، نه اهانت به مقام زن است، نه كمبودى در شخصيت زن است و نه چيزى از مقام و منزلت زن مى كاهد بلكه اين كم كردن مسئوليت ها صرفا از آن تفاوت هاى فيزيكى و روحى ناشى مى شود.
در مورد عقل، باز ما معانى مختلفى مى بينيم كه در استعمالات منظور مى شود. نخست از عقل، مبدأ ادراك و حيات فكرى انسان منظور مى شود. گفته مى شود عقل يعنى آن مبدايى كه ادراك انسان، تفكر انسان از آن مى جوشد. گاه به معناى اثر اين مبدأ، به معناى مصدرى، آن تفكر و تعقل و ادراكى را كه خاصيت اين مبدأ انسانى و مبدأ شعور او است عقل مى نامند. گاه نيز مسئله عقل به معناى پيامدهاى تفكر است، آن حالت هايى كه براى انسان بر اساس تفكر و بر اساس تعقل پيش مى آيد. صبر و استقامت، تحمل، مسئله ضبط، مسئله دقت و مسائل مشابه، از آثار و پيامدهاى تعقل و تفكر است. در اين جمله امام (ع) مى فرمايد كه زنان در عقل ناقصند، به دليل تفسيرى كه به دنبالش مى آيد، نه منظور آنست كه مبدأ فكرى زن از نظر كمى يا كيفى كوچكتر يا كمتر از آن مرد است و نه حتى به معناى تفكر به معناى مصدرى است، بلكه منظور آن آثار است كه برخاسته از تفكر در زن به تناسب نيروهاى جسمانى و روحى اش اندك و ضعيف است، يعنى صبرش، استقامتش، تحملش، حافظه اش، دقتش. اگر كمبود اين سلسله مسائل در زن بر اساس تفاوتهاى موجود بين او و مرد باشد، به معناى آن نيست كه به زن اهانت شده يا مقام زن كمى پائين تر از آنچه كه هست معرفى شده است. اين هنوز آغاز بحث است ولى ناچارم كه بحث كافى و لازم را براى فرصت ديگرى بگذارم و يك جمع بندى مختصر از همين بحث كوتاه داشته باشم.
تفاوت هاى موجود بين زن و مرد از مقولات ارزشى و حقوقى نيست و قابل جعل نمى باشد و بهمين دليل نابرابرى هاى در قبول مسئوليت ها ايجاد مى كند و مسئله عقل، مسئله حظّ و مسئله ايمان در رابطه با همين ديد مطرح مى شود و امام سعى بر آن دارد كه سيما و شخصيت زن را آن گونه كه هست، آئينه وار ارائه بدهد، يعنى درست انگشت روى نقطه ضعفها بگذارد تا زن در جامعه اسلامى بتواند با جبران اين كمبودها اين خلأها را آن چنان پركند كه فاطمه وار و زينب وار نقش سازنده خود را در جامعه ايفا كند.
سخن آخر من اين است كه امام (ع) در شرايطى از مقام زن سخن مى گويد، از نقصان عقل و نقصان ايمان آنها سخن مى گويد كه همسرى چون فاطمه دارد. اگر ما توجه به همين اصل داشته باشيم، بسيارى از مسائل حل مى شود. در برابر ديدگان على (ع)، فاطمه بوده است و در شرايطى كه على (ع)، فاطمه را در زندگى ديده است، پس از سالها اين سخن را بر زبان مى آورد تا زنان جامعه با توجه به خلأها و كمبودها خود را به مقامى چون فاطمه و چون دخترش زينب برسانند.
منبع: سايت باشگاه انديشه