پيروز نشد آن كس كه گناه بر او چيرگى يافت، و آن كس كه با بدى پيروز شد شكست خورده است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (ضرب المثل ها)  >  ضرب المثل در نهج البلاغه

ضرب المثل در نهج البلاغه

دیباچه :

کلام علوی را به حق می توان تفسیر و تبیین کلام الهی آن معجزه جاوید پیامبر (ص) بزرگ مربی و استاد صاحب سخن نهج البلاغه نامید و پس از کلام پیامبر که آراسته به « و ما یَنْطِقُ عنِ الهَوی اِِنْ هُوَ اِلّا وَحیٌ یُوحَی » است ، بر اوج ستیغ قله های اندیشه و بلاغت می درخشد و عنقای طبع کس را یارای رسیدن بدان نیست که خود چه زیبا و بلیغ فرمودند : « یَنْحَدِرُ عَنی السَیْلُ ، وَ لا یَرقَی الیَّ الطَیْرُ »  سیل حکمت و اندیشه تابناک الهی از قلل رفیع علم او جاری و مرغکان اندیشه بشری یارای طیران بر اوج قله های علم بیکران او را ندارند .

از جمله مصداقهای بلاغت کلام علوی بهره گیری از صناعات لفظی و کلامی در سخن خاصه ضرب المثلها است ، ضرب المثلها دارای دو جنبه لفظی ساختار شناسی و متنی زیبا شناختی است که اگر صرفاً در حد لفظ و ظاهر کلام توقف کنیم از درک کنه معنی و پیام اصلی کلام جامانده ایم واین خسرانی است بس بزرگ ، برای آنکه سیرازلفظ به معنی داشته باشیم باید ضرب المثل را شناخت و معادل معنائی و مفهومی آنرا در زبان مقصد که حداکثر ظرفیت پیام اصلی لفظ را منتقل کرد به کار برد .
برای همین منظور در این مقاله ابتدا در باب ارزش و اهمیت مثل گفتاری را عرضه و سپس در جهت شناخت ، استخراج و بررسی معنا شناسی و زیبا شناختی مثلهای نهج البلاغه با بضاعت مزجات خویش مطالبی را تقدیم داشته ایم .

چون استخراج تمام مثلها و بررسی آن نیاز به جایگاهی فراتر از یک مقاله داشت به مصداق مثل مشهور « مشت نمونه خروار » تنها به خطبه شقشقیه اکتفا کرده و چهارده دُر از دریای سخنان حضرتش را انتخاب و مورد بررسی قرار داده ایم به جهت ارزش و اهمیت موضوع آنرا مورد تحلیل نموداری قرار داده و در پایان به ارادتمندان حضرتش تقدیم داشته ایم .

کتابٌ کأنَ اللهَ رَصَّعَ لفظَهُ بِجُوهَرِ آیاتِ الکتابِ المُنزَّلِ

حوی حِکَماً کالدّرِ یَنْطِقُ صادقاً  وَلا فرقَ اِلّا انّه غَِيرَ المُنّزَلِِ[1]

در ترجمه متنهای انتخابی نهج البلاغه از ترجمه استاد فرزانه دکتر شهیدی و در ترجمه آیات از ترجمه استاد قرآن پژوه بهاء الدین خرمشاهی استفاده شده است .

دكتر عبد الغني ايروانيزاده-استاد دانشگاه اصفهان

حسن كاظمي سهلواني دانشجوي كارشناسي ارشد

 چكيده :
 ضرب المثل بخشي از فرهنگ و هويت يك ملت است كه غنا و سعت آن نشان از وسعت غناي فرهنگي و ميزان پيشرفت و ترقي يك  ملت است .
 اهميت ضرب المثلها از آن جهت است كه گفتاري خردمندانه است كه در زندگي مردم پديد آمده و پيوند نا گستني با مردم دارد ، به عبارتي ديگر مثلها تراوش ذهن و انديشه هوشمندان يك ملت است ، كه فراگير شده و مورد اقبال جامعه واقع شده است .
برجستگي مثل انگاه دو چندان است كه گفتاري از كلام خالق و يا برترين مخلوقات معصومين (ع) باشد . در اين مقاله با اين ديد كه اهميت مثل را خاطر نشان ساخته و از كلام امام علي (ع) كه از كلام خالق فروتر و از كلام مخلوق فراتر است ، شواهدي را را از يك خطبه انتخاب و عرضه كنيم .
نهج البلاغه من جواهر لفظه فيه العلوم تبينت اسرارها
    گوهر لفظ و معني در نهج البلاغه فراهم آمده و كانون دانش ها و بينش ها در آن تجلي يافته است (نقل از مقاله بلاغت نهج البلاغه استاد جليل تجليل )‌
    بدين منظور ابتدا به اختصار اهميت و ارزش مثل و جايگاه آن در ادبيات را بررسي و سپس به عنوان نمونه خطبه شقشقيه را بنا به اهميتش انتخاب و شواهدي را از آن استخراج كرده ايم
 
كليد واژه:
 نهج البلاغه-مثل كنايه-تشبيه
مثل و جایگاه آن :
مثل در گستره ادبیات از نقش و جایگاه والائی برخوردار است ، به طوری که ارزش و اهمیت علمی و تاریخی آن از کتیبه ها و سنگ نوشته ها کمتر نیست . در زندگی تمامی اقشار جامعه اعم از عوام ، تحصیلکرده ، فرهیخته و ... مثل کاربرد ممتازی دارد و چه بسا شده یک جمله کوتاه که ضرب المثلی یا حکمتی است به ارث رسیده از گذشتگان کار ساعتها سخن گفتن ، دلیل آوردن و استدلال کردن و بحث کردن را انجام داده و در برخی موارد نقش اصلاحی در قالب تبدیل خشم و کینه به محبت و دوستی و جنگ به صلح ایفا کرده است .
امثال و حکم یکی از تراوشهای ذهن و اندیشه روشن هوشمندان گمنام است که از دور دستهای تاریخ به یادگار مانده . و به همین دلیل است که ارزش اسنادی همچون کتیبه ها و دست نوشته های تاریخی دارد [2].
    مثل ها بدون شک چکیده افکار و عقاید ملتهاست و افکار و عقاید نیز متأثر از اوضاع و احوال اجتماعی می باشد . امثال و حکم جملات کوتاهی است که هر جا پای استدلال در مذاکرات عمومی سست و چوبین شود به یاری متکلم شتافته و مقصود و منظور گوینده را در یک جمله کوتاه و مستدل روشن و مبرهن می سازد[3] .
    آری شاید بتوان وجه تمایز مثل را از سایر شاخه های ادبیات اینگونه نقل کرد .که مثل آئینه ای است که بازتاب خلقیات اقوام و جوامع مختلف را انعکاس  می دهد و در واقع معانی و مفاهیم مجازی و استعاره ای که در مثل و حکمت به کار رفته همچون صحنه نمایشی است که اقوام و ملل مختلف خلقیات خویش اعم از غم ، شادی ، غصه ، پندارها ، خرافه ها ، عقاید و سنن خود را در آن به روی صحنه می آورند .
    و لذا مثل حکمت توده هاست و تعداد امثال و حکم در میان هر ملتی نشانه سعه فکر آن ملت است ، البته نباید از نظر دور داشت که زبانهای مختلف ، جدائی جوامع ، فرهنگهای متفاوت و .... نتوانستند مثل و حکم را در انحصار یک قوم و یک زبان خاص در آورد . چه بسا یک پند حکیمانه در قالب یک مثل در جای جای جهان مصداق یابد و با بیانهای متفاوت و معانی مشترک نقل گردد .
    دکتر یوسفی در این باره نکته مهمی را اشاره می کنند که « در امثال ملل مختلف جهان مواردی دین می شود که مفاهیم آنها شبیه به یکدیگر است » اینگونه شواهد ممکن است فقط از نوع اقتباس نباشد بلکه نوعی توارد تواند بود ، نمودار تجربه ها و اندیشه های مشترک  اقوام گوناگون در مناطق مختلف که در قالب الفاظ ثبت شده و رواج یافته است [4].
مثل و ویژگیهای آن :
    اکنون که نقش و جایگاه مثل در ادبیات مشخص شد ، برآنیم تا خصوصیات و ویژگیهای جمله ای که عنوان مثل و یا حکمت را به خود گرفته مشخص سازیم . بسی روشن و واضح است که ویژگیهای جمله ای را در متن برجسته ، همه فهم و آشنا به ذهن می سازد همان مثل است .
    در ویژگیهای مثل گفته اند : « مثل جمله ایست مختصر و مشتمل بر تشبیه یا مضمون حکیمانه که به سبب روانی لفظ و روشنی معنی و لطف ترکیب شهرت عام یافته و همگان آن را بدون تغییر و یا با اندک تغییری در محاوراتشان بکار می برند [5]. ابراهیم نظام چهار ویژگی برای مثل بیان می کنند که عبارتند از :
الف : کوتاهی و کمیت لفظ
ب : روشنی و وضوح معنی
ج : نیکوئی تشبیه
د : لطف کنایه و این نهایت بلاغت است ، که بالاتر از آن متصور نیست [6].
آقای احمد ها شمی در کتاب « جواهر الادب » خود درباره شرایط مثل اینگونه می آورد که :
1-مثل باید از هر گونه تعقید لفظی عاری باشد
2-مثل طولانی و ملامت آور نباید باشد
3-شنونده از شنیدن آن احساس خوشایندی داشته باشد
4-مثل ها بصورت قطعی و یقینی یعنی با جملات قاطع و حتمی ذکر نگردد
به طور خلاصه میتوان گفت : پویائی و پایائی هر مثل وابسته به سه عنصر اساسی تشکیل دهنده مثلث مثل است که عبارتنداز:
1-   گوینده ای آگاه و تیز هوش
2-مخاطبی آشنا و فهمیده
3-ماندگاری در گذر زمان و رنگ نباختن در طی قرون
نتیجه و فایده مثل :
 در قرآن کریم فوایدی چند برای مثل ذکر گردیده است که به اختصار بدان می پردازیم .
   1-تذکر و یاد آوری :
« و یَضرِبُ اللهُ الامثالَ للناسِ لعَلهم یتذکرونَ »[7]
و خداوند برای مردم این مثلها را می زند که پند گیرند .
آری خداوند برای مردم و به خاطر آنها از بین خود مردم مثلهائی را بیان می کند تا اینکه مردم آنچه را را از چشم ، دل و فهم آنها پنهان است درک کنند و بفهمند . و لذا خداوند در مثلهای قرانی معقولات را به محسوسات مثل می زند و مقام آنرا تنزیل می دهد تا در حد فهم و درک بشر در آید و آنگاه می تواند در سلک دانشمندان قرار گیرد که معانی بلند مثلها را در یابد .
پس مثل آئینه ای است برای جان وپرتوهایی که بر آن می تابد پرتوهای صفات رحمانی است که بر دل تابیده و آنرا جلا می دهد .
2-تفکر و اندیشه :
   « تلکَ الامثالُ َنضرُِبها للناسِ لعـلّهم یتفکرون »[8] و ما این مثلها را برای مردم بیان می کنیم شاید که اندیشه کنند .
در این آیه خداوند فلسفه و حکمت مثل زدن را تفکر و فهم و اندیشه می داند ، چرا که مثلها باعث ریز فهمی ، دقت ، تذکر و سر انجام تصویر معانی غیر محسوس است که اینها همه مقدمه ای است برای رشد فهم و بینش افراد ، که مسلماَ هر فهم و بینش انسان را به خیر و صلاح و سرانجام نیک اندیشی و عمل بدان که همان فرجام برّ و نیکی است رهنمون خواهد کرد .
 در تفسیر اثنی عشری فرمایشی از قول امام علی (ع) نقل می کند که فرمودند :
« اِنّ التفکرَ یدعوُ الی البّرِ و العملِِ به » [9]   اندیشیدن انسان را به نیکی و عمل به آن فرا می خواند .
دکتر حریر چی در مقدمه امثال و حکم رازی گویا با چنین برداشتی بهترین غرض و هدف مثل را اینگونه خاطر نشان می سازد:
« بهترین غرض ضرب المثلها آن است که طبقات مختلف اعم از کودک ، پیر ، جوان و عالم از غفلت و نا آگاهی بیدار می شوند و زندگی خود را بر اساس عقل و منطق و تجربه های به اثبات رسیده تنظیم کنند و اجتماع خویش را بر پایه ی اخلاق حسنه و استفاده از اندیشه های والا و درست تربیت نماید .
از دیگر فواید و تأثیرات شناخت مثل می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
مثل و جامعه شناسی :
از جمله مهمترین مسائل بررسی و شناخت مثل ها و ریشه های تاریخی آن می توان به بحث جامعه شناسی ملل و اقوام اشاره کرد . اگر نیک بنگریم در هر مثلی خلقیات ، عقاید ، سنن ، آداب و رسوم و میزان ترقی فکری و فرهنگی یک قوم یا ملت را می توان دریافت . چه بسا واژه هائی در یک ضرب المثل که دنیایی از معانی ، خاطره ها و افکار و اندیشه های گذشتگان را به آیندگان منتقل می کند و بدین طریق آیندگان از تاریخ ، فرهنگ ، هویت ، باور و اعتقاد آباء و اجداد خود در گذشته آگاه و مطلع
می شوند .
از این رو در خصوص مثل گفته اند که : مثلها به حق صدای رسای یک ملت اند که عقل و رشد فکری آنها را منعکس می کنند[10]
  مثل و زبان شناسی :
مثلها از جمله منابع و مصادرلغت می باشند که از دیرباز تولید شده ، منتقل گشته و بدون دخل و تصرف حفظ گردیده و پویائی و زندگی خود رانگه داشته است .
لذا هر شخصی که در زمینه هر زبانی مطالعه و تحقیق دارد از ، بررسی ، واژه شناسی و معانی لغات ضرب المثلها بی نیاز نبوده و ناچار به مطالعه و تحقیق در مورد آنهاست .
همچنین در مثلها می توان اهداف تربیتی بسیاری را بر شمرد که می تواند فرا روی پژوهشگر قرار گیرد تا بدانها تأسی جوید  و عمل کند ، چرا که بسیاری از مثلها بیانگر ارزشهای اخلاقی و نظامهای ارزشی که باید در جامعه رواج یابد می باشد .
ضرورت واهمیت تحقیق :
امیر المومنین علی (ع) این امیر عرصه های مختلف از جمله میدان سخن الگوها و قالب هائی را به جامعه بشریت عرضه کرده است که اسبان یکه تازان میدانهای علم و اندیشه در جولانگاه عرصه های آن لنگ آمده و خسته و درمانده فرومانده اند ، و غواصان خرد هر چه در فهم و درک معانی بلند آن در نهج البلاغه کوشیده اند و غوص بیشتری کرده اند نتوانسته اند به کنه آن پی برده ولی هرچه کوشیده اند مرواریدهائی از این دریای هزار گوهر صید کرده اند .
سخنان علی (ع) که همه مستند به آیات حکیم و حدیث و سنت نبوی (ص) می باشد ، معانی نهفته و ژرفی را بر آئینه فکرت بشر جلوه گر ساخته و گنجینه معانی بشری را با هاله الهی توانگر و غنی ساخته است . اصطلاحات و کلمات جان نواز و روح افزا ، مجاز ها و کنایه هائی بلند و عمیق  استعاره ها و تشبیه های نورانی قدرت تفکر را به اوج رسانیده و سطح تعقل بشر را ارتقاء داده است ، ظرایف سخن و نکته های دقیق و بس آشنای آن که خود تفسیر کلام وحی است مایه شگفتی و چراغ هدایت شد و هنوز و تا عالم برپاست چنین است و چنان خواهد بود .
از جمله زیبائی های کلام عبیر آمیز و حکمت آموز امام علی (ع) در نهج البلاغه زیبا شناختی ادبی است که با توجه به ظرافت و عظمت این موضوع کمتر بدان پرداخته شده و شاید از جمله علتهای آن دشواری و تقریباً نا ممکن بودن انتقال تمام این زیبائیها به زبان ترجمه و زبان مقصد است .
و از شاخه های مهم ، شایان و در خور توجه این جلوه های ادبی مبحث مثل در سخنان امام علی (ع) و ارزش و اهمیت آن می باشد که این مقاله در حد بضاعت اندک خود به دنبال چنین و مقصد و هدفی است که از زاویه دید مثل و حکمت جلوه ای از جلوه های هنری و زیبا شناسی لفظی و معنوی کلام مولا را برای پویندگان راه طریقت و سالکان طریق ادب بسط و تشریح نماید .
گرچه راه دشوار و توشه علمی پژوهشگر اندک و مقصد عالی است اما با توسل و تمسک بر ذات بی مثال گوینده سخن ،امام علی (ع) و استمداد از ذات بی مانند حضرت رب العالمین قدم در راه گذاشته ایم .
بدین منظور با توجه به اقسام مثل نمونه هائی را از نهج البلاغه انتخاب و سپس به دنبال تأثیر آن بر ادب عربی و پارسی مصداقهائی را به عنوان شاهد بیان می کنیم . البته آنچنان که هویدا است تفصیل این مبحث نیاز به تحقیق و پژوهش بیشتر و به تبع آن میدانی وسیع تر از حد این مقاله برای عرضه و بررسی می طلبد که اِن شاالله در جای خود تتبع و تحقیق و به دوستداران و ارادتمندان مولا علی (ع) و تمامی ادب دوستان و ادب پژوهان تقدیم خواهد شد .
مثل و صناعات وابسته به آن در نهج البلاغه :
1 تشبیه:
  تشبیه رابطه تنگاتنگی با مثل دارد چه بسا تشبیه هائی که در کلام مولاعلی  (ع) آمده سپس مقبولیت های عامه یافته و همچون مثل نسل به نسل سینه به سینه منتقل گردیده است . در تعریف تشبیه آورده اند که : « تشبیه مانند کردن چیزی به چیز دیگر است از جهت تناسبی که با منظور گوینده دارد همچون مانند کردن چهره زیبا و خندان به گل و یا شجاعت شخص به شیر و ... »
نکته ای که باید مورد توجه و مد نظر قرار گیرد اینکه مثل نوعی تشبیه مرکبه است که ابتدا در مورد مخصوصی بکار رفته و سپس چندان شهرت یافته که در هر مورد به کار می رود [11]. امام علی در خطبه 3 نهج البلاغه موقعیت و جایگاه خویش را نسبت به خلافت پس از پیامبر اینگونه تبیین می فرمایند :
« و انهُ لِیَعلمُ أنّ محلی منها محلُّ القطبِ مِن الرّحاء »[12] در حالیکه می دانست خلافت جز مرا نشاید ، که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش در می آید .
اگر در این  فرمایش مولا نیک بنگریم سه تشبیه را می توان شناخت .
1 تشبیه جایگاه حضرت به موقعیت محورو قطب در آسیاب
در این تشبیه طرفین تشبیه عقلی است و آن نظام دهنده احوال و حرکات سنگ اسیاب است و وجود مولا که نظام دهنده امور و سر پرستی مردم در جامعه است . وجه تشبیه در این تشبیه عادلترین فرد در اجتماع و ثابت قدم ترین افراد در راه عدل و صراط المستقیم بودن است .
    2-  تشبیه خویشتن به محور آسیاب که تشبیه محسوس به محسوس است
وجه شبه در آن اداره امور جامعه و اجتماع امور متفرقه مردم حول محور ولایت اوست ، همانگونه که محور سنگ آسیاب دوران سنگ و نظام آن را کنترل می کند . و این وجه شبه عقلی است
3 تشبیه خلافت و سرپرستی امور به آسیاب که تشبیه معقول است به محسوس
وجه شبه دراین تشبیه نگاهداشت زندگی دنیا مردم بر اینکه خللی در معاد و قیامت آنها وارد نیاید همانگونه که آسیاب زندگی مادی و دنیائی مردم را حفظ می کند که خللی در معاش آنها ایجاد نشود[13] .   
چو نیک بنگریم در می یابیم که محور سنگ آسیاب در سنگ زیرین قراردارد و حرکت و دوران سنگ روی آن بدون این محور هرگز متصور نیست و حرکت آن هم تابع نظام همان محور است .
اینجاست که امام علی (ع) موقعیت علمی ، اجتماعی و دینی و تقوائی خویش را به محور سنگ آسیاب مثل می زند که حرکت جامعه در مدار دین و حول محور وجودی حضرتش که پیامبر (ص) او را باب مدینه العلم خوانده اند تنها متصور و میسر است و در غیر این صورت جامعه از مدار دین و محوریت اسلام خارج گشته است و از صراط المستقیم خارج گردیده است .
 2 استعاره :
استعاره استعمال لفظ است در معنی مجازی به واسطه مشابهت با معنی حقیقی . پس اساس استعاره بر تشبیه است و همانگونه که تشبیه چهار رکن دارد استعاره هم چهار رکن دارد [14]. نوعی از استعاره که آنرا استعاره تمثیله می خوانند هر گاه به حد شیوع و کاربرد عامه برسد حکم مثل می یابد که از این نمونه در کلام مولا علی (ع) در نهج البلاغه به وفور یافت می شود و ما برای نمونه مثال می آوریم .
« ینحدرُ عنّی السیلُ و لا یرقی الی الطیر » [15]
کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است ، و مرغ از پریدن به قله ام گریزان
در این عبارت دو استعاره به کار رفته است :
1 علو و رفعت که معمولاً سیل از دامنه کوه و جایگاههای بلند جاری می شود .
2-عظمت شأن و جایگاه والای سیاسی او در استعاره اول امام علی (ع) خود را به کوه تشبیه می کند که طرفین تشبیه حسی است و وجه شبه آن هم علو و رفعت مقام می باشد و در دومی علم و رتبت علمی تشبیه به سیل گردیده که لطافت ، نفوذ پذیری و جاری شدن و نیاز مردم به آن از جمله موارد وجه شبه آن می باشد . که این تشبیه عقلی است و بر گرفته از آیه قرآن است که می فرماید :
« أنزل من السَماء ماءََ فسالت اودیه بقدرها »[16] از آسمان آبی فرو بارید ، آنگاه رودها هر یک به اندازه خویش جاری شد .
 در کتاب امثال القران ابن یوسف ضیاء الدین الحدائق الشیرازی این آیه از امثال قرآن آورده شده و به اعتقاد اکثر مفسرین در این آیه مقصود از آب علم می باشد[17] . در ادامه فرمایش علی (ع) « لا یرقی  الی الطیر » استعاره ای دیگر وجود دارد که کنایه از علو و رفعت مقام او و عدم دسترسی پرنده به حقیقت و مقام آن که شاعر پارسی گوی چه زیبا آنرا تضمین کرده و آورده است که :
عنقا شکار کس نشود ، دام باز چیـن   کاینجا همیشه باد بدست است دام را
***
بر آستان تو مشکل توان رسید ، آری   عروج بر فلک سروری به دشواری است [18].
 
شاعر عرب ابو الطیب نیز بیتی در این باره دارد که :
فوق السماء ، و فوقَ ما طَلبوُا   فاِذا ارادوا  غایهً  نزلوا[19] .
 فراتر از آسمانها و خواسته ها ست و چون خواستند بدان رسند نازل شوند.
3 کنایه :
کنایه استعمال لفظ است در موضوع له (حقیقت ) و لیکن در لفظ خصوصیتی است که ذهن شنونده را به معنی دیگر جلب می کند ، و سبب انتقال به ذهن ملازمه ای است که مابین معنی اصلی کلمه با معنی کنائی وجود دارد.
« فَسَدَ لَت دُونها ثوباً ، و طویتُ عنها کَش‍حاً »[20] پس چون چنین دیدیم دامن از خلافت برچیدم و پهلو از آن پیچیدم .
در این فرمایش حضرتش خلافت را به امر محسوسی تشبیه کرده که لازم است و واجب است با ستار و پرده ای آنرابپوشاند که کنایه از سکوت است چون دیگری بر آن دست یافته است و سپس خلافت را به مأکولی تشبیه کرده که باید از آن اعراض کند وروی گرداند ، چرا که مصلحت مردم در آن است .
ویا در عبارتی دیگر می فرماید که :
« فَصَبرتُ و فِی العَینِ قَذیً و فی الحَلْقِ شَجاً »[21] پس به صبر گرائیدم در حالی که دیده ام از خار غم خسته بود ، و آوا در گلو شکسته
در این عبارت حضرت دو کنایه وجود دارد که حاکی از شدت صبر و تحمل سختی وزیان و خسارتی است که بر حضرتش از غصب حقش وارد شده است .
ملک الشعرای بهار در مضمون این فرمایش مولا (ع) بیتی دارد که :
با اشک روان چون شمع بر بسته لب از شِکوِه مردانه و پا بر جا می سوزم و می سازم
[22].چو آن مردی که اندر چشم وی خار  
فرو رفته است و بیند هر دم آزار
نشسته استخوان اندر گلویش گشوده فتنه درها به سویش [23]
چه نیکوست که فرمایش مولا علی (ع) را در این راستا  با کلام نظامی پایان بریم که گوید .
به صبر از بند گردد مرد رسته  که صبر آمد کلید درب بسته[24]
  4-مجاز :
مجاز در لغت مصدر میمی است ، به معنی گذشتن و عبور کردن و در اصطلاح استعمال لفظ است در غیر موضوع له به مناسبت معنی اصلی یا قرینه ای که بفهماند، مراد معنی حقیقی کلمه نیست [25].
 حضرت علی (ع) در خطبه شقشقیه در توصیف شرایط و  چگونگی  وضعیت خود بیان غرا ئی دارند ، و می فرمایند :
« وَطفقتُ ارتئی بینَ ان اصُولَ بیدٍ جَذاءٍ أو اصبرَ علی طَخیَه عَمیاءَ » [26]
حضرتش در این کلام « اصول بید جذاء » از بی یاوری و نداشتن معین و همراه تعبیر به ید جذاء ( دست شکسته ) دارند که اوج بیان است در تصویرگری ، شرایط پس از رحلت پیامبر (ص) و اوضاع سیاسی جامعه ، که وضعیت و کیفیت آنرا با عبارت « طخیه عمیاء » (خفقان و ظلمت کرده کور ) تعبیر می فرمایند .
 در ادبیات فارسی معادل این مثل « یدٍ جذاء » عبارت دست بسته را به کار می برند که کنایه از بی یار و معین بودن است .
و در امثال و حکم دهخدا آمده :
بی رأی تو عقل بسته دستیست  بی عشق تو جان شکسته پائیست[27]
تمثيل :
آوردن عباراتي از قران ، احاديث ، اشعار حكمت آموز ، سخنان انديشمندان و حكيمان كه غالباً تشبيهي در آن به كار رفته است را تمثيل گويند .
تمثيل بازتاب بارزتري از معاني ايجاد كرده و ارزش معنا را دو چندان مي سازد و هم چنين قدرت معناي لفظ و تأثير آن در تحريك انسانهارا چندين برابر مي كند .
لذا اگر تمثيل در قالب مدح باشد دلپذيرتر ،‌و اگر ذم باشد دردناكتر ، اگر برهان و دليل باشد قاطع تر و روشن تر خواهد بود . و اين از ثمرات و نتايج تمثيل در كلام است ، كه زينت و زيور كلام بوده و تقويت كننده ملاحت آن مي باشد . جرجاني (وفات ، 471) در اسرار البلاغه در ارزش و فوايد تمثيل آورده است كه : « تمثيل شك را از بين برده و گوينده آنرا ار تكذيب مخالف و حمله منكر و استهزاء اعتراض كننده در امان مي دارد[28] .
وي در خصوص جايگاه تمثيل در كلام مي گويد : «  شاعر يا غير شاعري كه معني را بدون مثل براي تو القاء‌كند و پس از آن مثل مربوط را بياورد حكم كسي را دارد كه ابتدا چيزي را از پشت پرده به او نشان داده و معرفي شود . آنگاه پرده برون افتد و گفته شود آنچه گفتم و وصف كردم تماشا كن همين است [29]
امام علي (ع) در خطبه مورد بحث « شقشقية » به تمثل شعري از الأ عشي ، روز و حال خود را اينگونه بیان مي فرمايند كه :
شَتانَ ما يوميَ علي كُورِِهاو يومُ حيانَ أخي جابرِ [30]
روز مرا با حيان ، برادر جابر ، چه مشابهت ؟ و اين دو را با هم چه مناسبت ؟ من همه روز در گرماي سوزان بر پشت شتر بوده و او آسوده ، به راحت در خانه غنوده.
 اين بيت از ميمون بن جندل معروف به أعشي است كه به صورت يك مثل شعري در آمده و مضمون آن راحتي و عيش با همراهي كدورت و تيرگي است .
در داستان آن آورده اند كه حيان و جابر دو برادر بودند از قبيله بني حنيفه كه حيان مردي شريف و با منزلت و جابر مردي خسيس و پست بود .سرانجام روزي اعشي پس از سالها بيابان گردي و تحمل مشقت بسيار نديم حيان شد و در مدح حيان قصيده اي انتشار كرد كه اين بيتي از آن است .
روز حيان از نعمت و رفاه سرشار است و از كدورت و مشقت بدورو روز اعشي بر محمل شترش روز سختي و اضطراب و ناراحتي برخي گفته اند امام علي (ع) از اين تمثل خواسته اند روزگار خود قبل و بعد از رحلت رسول الله (ص) را به تصوير بكشند .
كه در زمان پيامبر مجاورت و هم نشيني و نديم حضرتش بودن روزگار رفاه و عيش و خوشي حضرتش بوده و روزگار پس از رحلت پيامبر روزگار تحمل رنج و مشقت و بلا و سختي بر آن حضرت بوده است .
كه در اين مثل شعري روزگار حيان را به روزگار همراهي با پيامبر و روزگار بر شتر بودنش را در بيابانها با روزگار جدائي و مفارقت از رسول الله (ص) مانند كرده است .
اكنون كه نگاهي از زاويه مثل ، صناعات وابسته بدان به يكي از خطبه هاي نهج البلاغه يعني شقشقيه انداختيم ،بد نيست كه افق نگاهمان به اين خطبه را تا پايان ادامه دهيم و آنگاه با يك بررسي آماري از چگونگي و كميت عددي صناعات ادبي وابسته به مثل اين خطبه را  بسان مشت نمونه خروار مورد تحليل قرار دهيم.
لذا در ادامه اين مقاله استعاره ها ،كنايات ،مجازها و تشبيه هاي مولا  در اين خطبه را استخراج و صرفاً شاهد و ترجمه آنرا تقديم مي داريم باشد كه در جاي خود مفصل اين مجمل را تقديم علي دوستان ادب  پژوه گردانيم ، كه فرمودند :
من از مفصل اين باب مجملي گفتم  تو خود ز مجمل من رو مفصلي بر خوان (كمالي)
كشدَّ ما شَطّر ا ضرَعيْها[31]
خلافت را چون شتري ماده ديدند و هريك پستاني از او چسبيدند و سخت دوشيدند و سپس نوشيدند .
اين عبارت استعاره تصرحيه است كه خلافت را به شتر تشبيه نموده و از نوع عقلي –حسي است كه وجه شبه آن بهره و سود وانتفاع بردن از آن است
حَوزَه خَشنَاءَ[32]
سپس آنرا به راهي در آورد ناهموار
اين عبارت نيز استعاره از نوع بالكنايه كه كنايه از خشونت طبع خليفه دوم است كه مستلزم آزار رساندن و اذيت كردن است .
فصاحبُها كَراكِِب الصعبه إن اشنقَ لها خَرَمَ و إن اسلسَ لها تَقحَمَّ
سواري را ما نست كه بر بارگير توسن نشيند ، اگر مهارش بكنند ،بيني آن آسيب بيند،و اگر رها كند سرنگون افتد و بميرد .
در اين عبارت كه تشيبه  به كار رفته است .مشبه ،مشبه به و هو راكب الصعبة ،حرف تشيبه كاف و وجه شبه عبارتست از عدم اطاعت و فرمانبرداري از رهبر و پيشوا است كه با عبارت إن اشنَقَ لها خرمَ  وإن اسلسَ لَها تَقحّم بدان اشاره شده است
نَافِِِِِِِِِِِجَاًحِِصنيه بين نثليه و متعلفه [33]
همچون چارپابتاخت، و خود را در كشتزار مسلمانان انداخت ، و پياپي دو پهلو را آكنده كرد و تهي ساخت .
اين عبارت دو تركيب استعاري در آن است كه در اولي كنايه از آمادگي براي حيف و ميل  اموال مسلمين است . و دومي كنايه از اقدام براي گسترش توجه به خوردني ها و نوشيدني ها بدون توجه به وضعيت مسلمانان است ،كه اين مستلزم تشبيه به حيوانات  است كه نهايت همتشان خوردن و نوشيدن است .
« يَخْضَمُونَ مَالَ اللهِِ خِضْمَهَ الابلِ ِنبْتَهَ الرَبيعِ [34]
بيت المال را بردند و خوردند ، چون شتر كه مهار برد ، و گياه بهاران چرد.
تشبيه به كاررفته در اين عبارت بيانگر چگونگي چپاول اموال مسلمين و بهره مندي و لذت بردن از آن توسط خليفه است و نهايت بي توجهي به آخرت و امور مربوط بدان .
الناسُ كَعُرْفِ الضَبُعِ[35]
و چون يال كفتار پس و پشت هم ايستادند .
در اين تشبيه چگونگي اقبال وروي آوردن مردم براي بيعت بيان گرديده كه وجه شبه بيانگر ازدحام و تراكم انان است.
مُجتَمِِعينَ حَولِي كَرَبِيضَة الغَنَمِ[36]
چون گله گوسفند سر نهاده به هم
اگر نيك بنگريم امام علي (ع) در نهايت بلاغت انحصاري خويش چگونگي حال مردم را در بيعت كردن و گذشته شان را به تصوير مي كشد . آمدني كه بينشي قبل از آن براي اصلح و شايسته تر وجود نداشته ، آمدني كه رعايت قواعد ادب و احترام در آن نشده است .چرا كه امام آمدنشان و اجتماعشان را به اجتماع گوسفندان مثل ميزند كه در عرب گوسفند سمبل و نشانه ي بي شعوري و اندك بودن زيركي است .
تِلكَ شِقْشِقَة هَدَرَتْ ثُمّ قَرّتْ[37]
شعله غم بود كه سر كشيد ، وتفت بازگشت ودر جاي آرميد .
اين آخرين عبارت خطبه است كه وجه تسميه آن نيز مي باشد و ضرب المثلي است براي پايان يافتن و عدم امكان تكراركاري، كه در فرائد الأدب شرح و كاربرد آن آمده است.
معادل فارسي اين مثل را مي توان اين عبارت دانست كه:
آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت .
نتيجه بحث :
در اين بررسي كوتاه يكي از خطبه ها ي نهج البلاغه مورد بررسي زيبا شناختي ادبي قرار گرفت و با توجه به محور بحث يعني مثل و وابسته هاي آن مواردي كه از نظر پژوهشگر بعنوان مثل و يا وابسته هاي  ادبي آن بود استخراج گرديد. يكي  از فوايد ضرب المثل ديد جامعه شناختي است كه در وراي الفاظ و كلمات بدان دست مي يابيم ، در اين مقاله جامعه شناسي حكومت خلفاء و وضعيت اجتماعي – سياسي امام علي (ع) ونقش او در جامعه نه از ديدگاه تاريخي بلكه از منظر ضرب المثلهاي اين خطبه ژرف كاوي شد .
نتايج حاصل از اين تحقيق كه در آناليز آماري انعكاس يافته و بخوبي روشن مي كند كه علاوه بر زيبا شناسي ساختار لفظي نهج البلاغه كه اعجازي بزرگ از آن امام همام پس از پيامبر (ص) است و او را يكه تاز ميدان سخن قرار داده ، نهج البلاغه از زاويه فرا لفظي و متني نيز بايد مورد توجه قرار گيرد و اهتمام اديبان و ادب پژوهان را به خود جلب كند .
چرا كه در اين مختصر مقال و آن هم در يك خطبه مشخص گرديد كه تشبيه بيشترين حجم متن را به خود اختصاص داده و اين بدان معنا است كه امام لباس تشبيه را بر تن كلمات كرده تا آراستگي لفظ و پيراستگي متن را همسو و هماهنگ باهم به جامعه عرضه و توجه مردم را از لفظ به معنا معطوف دارد . ولذا براي فهم مقصود امام و درك معناي عميق كلمات بايستي بر زواياي مختلف ، متنوع و متكثر الفاظ توجه ويژه شود و از جمله توجه به مثل و اصطلاحات خاص كلام مولا (ع) مي باشد
فهرست منابع و مصادر :

  1. قرآن كريم – ترجمه استاد بهاءالدين خرمشاهي
  2. بحراني ، ميثم بن علي بن ميثم ، اختيار مصباح السالكين ، 1366 ، مشهد : بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي
  3. پرتوي عاملي ، مهدي ، ريشه هاي تاريخي امثال و حكم ، 1374، تهران : انتشارات سنائي
  4. تجليل ، جليل ، ترجمه اسرار البلاغه جرجاني ، 1370 ،‌تهران : انتشارات دانشگاه تهران
  5. خضرائي ، امين ، فرهنگ نامه امثال و حكم ايراني ، 1382 ، شيراز : انتشارات نويد
  6. دشتي ، محمد ، نهج البلاغه ، 1383 – چاپ دوم ، قم : انتشارات حضور
  7. دشتي  ، محمد ، معارف نهج البلاغه در شعر شاعران ، 1374 ، چاپ اول ، قم : نهضت
  8. زماني جعفري ، كريم ، در آمدي بر صنايع ادبي در كلام امام علي (ع) ، تهران : انتشارات اطلاعات
  9. شاهد ، امير ، ضرب المثلهاي رايج در زبان عربي ، 1379 ، چاپ دوم ، اصفهان : هشت بهشت
  10. شهيدي ، جعفر ، ترجمه نهج البلاغه ، 1378 ، تهران : انتشارات علمي و فرهنگي
  11. صيني ، محمود اسماعيل و... ، معجم امثال العربيه ، 1996 ، بيروت : مكتبه لبنان
  12. عطاردي ، عزيزاله ، تحقيق شرح نهج البلاغه ، 1375 ، قم : نشر عطارد
  13. غروي ، محمد ،الامثال والحكم المستخرجة من نهج البلاغه ، 1427، قم : النشر الاسلامي
  14. الميداني ، ابي الفضل احد ابن محمد ، مجمع الامثال ، 1972 ، بيروت : دارالفكر
  15. همائي ، جلال الدين ، معاني و بيان ، 1380 ، تهران : نشر هما
  16. يوسفي ، غلامحسين ، كاغذ زر ، 1363 ، تهران : انتشارات يزدان

 

ارجاعات
 
1 بحراني، ميثم بن علي، اختيار مصباح الساكين ،ص 11
2 خضرايي ، امين. فرهنگ نامه امثال و حكم ايراني، ص 3
3 پرتوي عاملي ، مهدي. ريشه هاي تاريخي امثال و حكم ، ص 18.
4 يوسفي ، غلامحسين. كاغذ زر،ص 5.
5 خضرايي ، امين. فرهنگ نامه امثال و حكم ايراني، مقدمه
6 الميداني ابي الفضل ،مجمع الامثال، ص 6.
7 سوره ابراهيم، آيه 25.
8 سوره حشر،آيه 21.
9 تفسير اثني عشري، ص 69.
10-ميني ، محمود اسماعيل. معجم الامثال العربيه، ص ف
11 همايي، جلال الدين. معاني و بيان، ص 142.
12 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ،1383، ص 36
13-عطاردي ، عزيزالله . تحقيق و تشريح نهج البلاغه  ،1357،ص 75.
14-همايي ، جلال الدين. معاني و بيان، ص 181.
15 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ٌ، 1383،ص 36.
16 سوره رعد، آيه 17.
17 عطاردي ، عزيزالله. تحقيق شرح نهج البلاغه ، ص 75.
18 دشتي ، محمد. نهج البلاغه در شعر شاعران،1374، ص 32.
19 غروي ، محمد. الامثال و الحكم، 1427، ص 32.
20 دشتي ، محمد. نهج البلاغه، 1383، ص 32.
21-دشتي ، محمد. نهج البلاغه، 1383، ص 36.
22 دشتي ، محمد. نهج البلاغه در شعر شاعران، 1374، ص 33.
23 انصاري . ترجمه منظوم نهج البلاغه ، 1331، ص 81.
24 فخر، محمد. ضرب المثلها و معادلهاي آن  ، 1368، ص 40.
25 همايي ، جلال الدين. معاني و بيان، 1367،  ص 172.
27 دشتي ، محمد. نهج البلاغه، 1383، ص 36.
28 دهخدا ، امثال و حكم، 1376، ص 806، ج 2.
29 تجليل ، جليل . ترجمه اسرار البلاغه ، 1370، ص 70.
30 تجليل ، جليل . ترجمه اسرار البلاغه ، 1370، ص 68 با اندكي تصرف
31 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ، 1383، ص 36.
32 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ، 1383، ص ، 38.
33 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ، 1383، ص ، 38
34 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ، 1383، ص ، 38
35 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ، 1383، ص ، 38
36 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ، 1383، ص 38 .
37 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ، 1383، ص 38 .
38 دشتي ، محمد. نهج البلاغه ، 1383، ص 38