تاریخچه پیدایش خوارج (2)
درمقاله پیشین به زمان، خاستگاه، روندشکل گیری وعوامل پیدایش خوارج اشاره شده بود؛ تعصبات قبیله ای، طولانی شدن نبردهای جمل وصفین، دست نیافتن به غنایم، ضعف بنیان های عقیدتی، تردید وشک درجنگ با دشمنان به ظاهر مسلمان، تندروی و قرائت های نادرست ازدین، مجموعه عواملی بود که در پدیدار شدن این گروه متعصب وفتنه گر نقش بسزایی داشت اینک با نحوه شکل گیری جنگ صفین آشنا می شویم.
چگونگی شکل گیری نبرد صفین
سرزمین شام، در سال(17ه.ق) در عهد خلافت خلیفه دوم فتح شد؛ او یزیدبن ابی سفیان و بعد از مرگ وی برادرش معاویة بن ابی سفیان رابه فرمانروایی آنجا منصوب کرد. معاویه در حکومت خود، به تقلید از حکومت امپراطوری روم شرقی، دستگاهی مفصل فراهم کرد و خدم وحشم انبوهی را به کار گرفت؛ به طوری که از طرف خلیفه دوم، به او اعتراض شد، ولی وی در زمان خلافت عثمان به مقصود خود نزدیک تر شد؛ زیرا در این زمان حمیت و تعصبات قبیله ای و مال اندوزی شدت یافت؛ از این رو فرزند ابوسفیان در شام برای خود حکومت خاصی، شبیه حکومت های شاهان ایران و روم ترتیب داد.
هنگام شورش مردم برضد عثمان و محاصره خانه او، معاویه به نامه و درخواست کمک خلیفه(1) اعتنایی نکرد و هیچ گونه کمکی به مدینه (پایتخت حکومت اسلامی) نرساند، ولی با کشته شدن عثمان، وی پیراهن خون آلود او و انگشتان بریده "نائله" همسر خلیفه را روی منبر دمشق آویخت و شامیان دسته دسته به نظاره می نشستند و بر مظلومیت خلیفه مقتول اشک ماتم می ریختند.
سرانجام معاویه با دسیسه هایی فراوان، در میان مردم شام و قبایل اطراف، امام علی علیه السلام را کشنده عثمان و خود را ولی خون خلیفه مقتول معرفی کرد وبا وجود نامه صریح امام علیه السلام(2) به وی برای گرفتن بیعت از اهالی شام، او عَلَم مخالفت برافراشت و از گردن نهادن به فرمان حکومت نوپای امام علیه السلام سرباز زد.
از سویی، امیرمؤمنان علیه السلام پس از به دست گرفتن قدرت سیاسی، فرمانداران و کارگزاران عثمان را از کار برکنارکرد؛ مثلاً علی رغم سفارش های افرادی چون مغیرة بن شعبه و ابن عباس بر ابقای معاویه، امام علیه السلام وی را از فرمانداری شام خلع نمود(3).
به هر روی، با پیروزی قاطع حضرت امیرعلیه السلام در جنگ جمل که توسط عایشه، طلحه، زبیر و گروهی ازناکثین بر امام تحمیل شده بود، بر شدت بغض و کینه فرزند ابوسفیان به امیرمؤمنان، علی علیه السلام افزوده شد و امام علیه السلام پس از پیروزی در این نبرد راهی کوفه شد و آنجا را مرکز خلافت خویش قرار داد. اهالی کوفه، نخستین کسانی بودند که با هدایت امام حسن مجتبی علیه السلام، عمار بن یاسر، حجر بن عدی و مالک اشتر با امام علی علیه السلام بیعت کردند و در جنگ جمل قاطعانه از امام حمایت نمودند.(4)
در بدو ورود امام علی علیه السلام به کوفه، اشراف، قُراء و اهالی کوفه به استقبال رهبر و مقتدای خویش شتافتند وحضرت امیر علیه السلام پس از ورود به مسجد اعظم کوفه و خواندن دو رکعت نمازِ تحیت، برای مردم سخنرانی کرده، آنان را از پیروی هوای نفس برحذر داشت و به تقوای الهی سفارش نمود.(5)
به طور طبیعی، حمایت سراسری مردم کوفه از امام علیه السلام تهدیدی جدی علیه معاویه محسوب می شد و از طرفی، بیعت نکردن معاویه با امیرمؤمنان، علی علیه السلام رهبران شیعی کوفه را برآن داشت تا امام علیه السلام را به جنگ با وی ترغیب کنند، ولی حضرت که روش مسالمت آمیز را بر جنگ و خون ریزی ترجیح می دادند، با ارسال نامه های بسیاری نزد معاویه از وی خواست که به حکومت او تن در دهد و تحت رهبری خلیفه مسلمانان درآید، امّا معاویه با ترفند خاصِ خود، با پیش کشیدن بهانه واهی خون خواهی عثمان، عملاً از دستور امام علی علیه السلام سرپیچی کرد و از اطاعت امام علیه السلام شانه خالی نمود.
بنابراین، امام علیه السلام مصلحت را برآن دید که فردی را جهت بیعت گرفتن نزد معاویه بفرستد تا در صورت عدم پذیرش، با اقدام نظامی او را به اطاعت وا دارد.
بدین ترتیب حضرت امیر علیه السلام جریر بن عبدالله بجلی را همراه نامه ای(6) به شام فرستاد و در ضمن آن از معاویه خواست مانند حاضران در مدینه و سایر مناطق اسلامی که با او بیعت کردند، وی نیز تحت امر خلیفه مسلمانان در آید.
جریر رهسپار شام شد و معاویه را از بیعت مهاجر و انصار با حضرت امیرمؤمنان علیه السلام با خبر ساخت و گفت: تنها سرزمین های تحت امر شما در این امر سرپیچی کردند؛ بهتر است شما نیز به راه راست هدایت شوی و با علی علیه السلام بیعت کنی،(7) ولی معاویه با بهانه های گوناگون نماینده امام را در دمشق معطل کرد و در این میان با ایراد خطبه هایی مردم شام و قبایل اطراف را تحریک و خود را خون خواه عثمان معرفی می کرد.
در این گیرودار، معاویه در نامه ای به عمروعاص که آن روز در فلسطین بود، او را به شام فرا خواند. عمرو نیز به دعوت معاویه پاسخ مثبت داد و رهسپار شام شد و به دیدار پسر ابوسفیان شتافت و با او به گفت وگو و مشورت پرداخت؛ معاویه ضمن معطل ساختن او از وی کمک خواست و به او قول داد در صورت پیروزی بر علی علیه السلام امارت مصر را به وی واگذار نماید.(8)
از طرفی در کوفه، یاران امام علیه السلام
با فشار آوردن بر او خواستار مبارزه با معاویه بودند، ولی حضرت امیر علیه السلام در پاسخ فرمودند: «مهیا شدنم برای جنگ با شامیان، درحالی که جریر را به سویشان فرستاده ام، به معنای این است که راه را به روی آنها بسته ام و اگر بخواهند به کار نیکی اقدام کنند، آنها را منصرف ساخته ام؛ من مدتِ اقامت وی را در شام معین کردم که اگر تأخیر کند، روشن می شود یا فریبش داده اند یا از اطاعتم سرپیچی کرده است؛ به عقیده من صبر کنید، ولی در عین حال آمادگی خود را برای پیکار حفظ نمایید...».(9)
در این میان، جریر به امام علیه السلام نوشت که معاویه تقاضای حکومت بر مصر و شام را دارد، ولی حضرت پاسخ داد که او با این پیشنهاد می خواهد تو را سرگرم کند تا وضع شام برایش مشخص شود.(10)
با طولانی شدن مدت اقامت جریر در شام و سرگردانی وی، معاویه به اهداف شومِ خود نزدیک تر می شد؛ به طوری که در مدت اقامت فرستاده امام در شام، مردم را برای انتقام گرفتن خون عثمان آماده ساخت؛ حتی بچه ها در کوچه و بازار شعارهایی هیجان آور درباره مظلومیت خلیفه مقتول و انتقام گرفتن خون وی سرمی دادند. سرانجام، معاویه با ارسال نامه ای توسط جریر، از نیت پلید خود پرده برداشت و آشکارا امام علیه السلام را به جنگ و مبارزه فرا خواند و فرستاده امام مأیوسانه به کوفه باز گشت.(11)
حضرت امیر علیه السلام که جهت تدارک نیرو و آگاهی از نتیجه مذاکرات با معاویه چهار ماه در کوفه مانده بود، اکنون با دریافت نامه تهدید آمیز او، به نبرد با شامیان مصمم گشت و در اولین فرصت با مهاجر و انصار جهت مقابله با اهل شام به مشورت پرداخت.(12) سپس با نیرویی عظیم به سوی شام حرکت کرد تا به سرزمین "رقه(13)" رسید.
از طرفی، معاویه نیز با مشورت عمروعاص به سوی "صفین" حرکت کرد و زودتر از سپاه کوفه در کنار فرات اردو زد و با اقدامی ناجوانمردانه در اولین مرحله، آب را بر لشکریان امام بست. حضرت علی علیه السلام با ارسال پیامی برای معاویه، وی را از این کار برحذرداشت، ولی او نپذیرفت، در این هنگام، امام علیه السلام خطاب به سپاهیان خویش فرمود:
قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ، فَأقَرُّوا عَلَی مَذَلَّة، وَ تَأخِیرِ مَحَلَّة؛ أوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِن الدِّمَاء تَرْوَوا مِن الماء؛ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ، وَالْحَیاةُ فِی مَوْتِکُم ْقَاهِرینَ.ألا إنَّ مُعَاویَةَ قَادَ لُمَةً منَ الْغُوَاةِ، وَ عَمَّسَ عَلَیْهمُ الْخَبَرَ، حَتَّی جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أغْراضَ الْمَنِیَّةِ؛(14) شامیان با بستن آب، شما را به پیکار دعوت کردند. اکنون بر سر دو راهی قرار دارید؛ یا به ذلت و خواری بر جای خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنها تر نمایید تا از آب سیراب شوید. پس بدانید که مرگ در زندگی توأم با شکست و زندگی جاویدان در مرگ پیروزمندانه شماست. آگاه باشید! معاویه گروهی از گمراهان را همراه آورده و حقیقت را از آنان پوشیده داشته، تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تیر و شمشیر کنند.
در نهایت، لشکریان امام علیه السلام با رشادت هایی چشم گیر بر شریعه سلطه یافتند و پس از دست یابی بر فرات، گروهی خواستار مقابله به مثل و بستن آب بر روی سپاهیان شام شدند، ولی حضرت آنها را از این کارِ دور از منطق و انسانیت برحذر داشت؛ به گونه ای که سپاهیان شام آزادانه با برداشتن از آب فرات، خود و حیواناتشان را سیراب می کردند.
سپس دو لشکر به تثبیت مواضع خویش پرداخته و گهگاهی مانورهایی را به اجرا در می آوردند. در طول مدت صف آرایی دو سپاه در مقابل یکدیگر، سفیران و نامه هایی میان آنها مبادله می شد؛ در حالی که درگیری های پراکنده ای در طول شبانه روز آرامش را از اردوی دو طرف می ربود. در این میان، معاویه همچنان بر ادعای دروغین خویش مبنی بر خون خواهی عثمان پافشاری می کرد؛ بلکه کم کم پا را از این فراتر گذاشته، در مواردی به سفیران امام علیه السلام می گفت: از نزد من دور شوید که جز شمشیر میان من و شما چیز دیگری حکمفرما نیست.(15)
صفین، صحنه بروز خوارج
در جریان پیکار صفین ابتدا از صلح گفت وگو می شد و هیئت هایی میان دو طرف رفت و آمد می کرد، ولی طراحان اصلی قتل عثمان که در سپاه امام علی علیه السلام حضور داشتند، از پذیرش صلح از سوی امام علیه السلام مخالفت می ورزیدند؛ زیرا ممکن بود روزی عوامل پنهان در قتل عثمان آشکار گردد و با تحویل قاتلان عثمان از سوی حضرت امیر علیه السلام آنها خود را در معرض خطر جدی ببینند؛ حتی بعضی از این سفیران همانند شبث بن رِبعی(16)، جدایی و اختلاف را بین دو لشکر می افزودند و زمینه شروع جنگ و آتش نبرد را شعله ور می کردند.(17)
رفت و آمد سفیران و تبادل نظر و ردوبدل کردن نامه ها سودی نبخشید وسرانجام پس از"محرم الحرامِ"(18) سال 37 (ه .ق) طبل جنگ نواخته شد و سپاهیان دو طرف با تمام قدرت مشغول کارزار شدند.
در طول جنگ، مراجعات فراوانی به امیرمؤمنان علیه السلام و اصحاب خاصش می شد و برخی در مورد مشروعیت پیکار با دیگر مسلمانان از امام سؤالاتی داشتند و حضرت هم با استدلال های قرآنی به این گونه شبهات پاسخی قاطع می دادند.(19)
از مطالب گذشته روشن می شود که خوارج، از طرفی نگران افشای دسیسه قتل عثمان بودند و از سویی درباره جنگ با مسلمانان در حیرت فرو رفته بودند.
در این میان، نباید از نقش کسانی که کینه و حسد امیرمؤمنان، علی علیه السلام را در دل داشتند ولی ناچار در سپاه آن حضرت قرار گرفته بودند به سادگی گذشت. این افراد همواره در پی فرصتی بودند تا به امام علیه السلام ضربه ای وارد و آنچه را مدت ها پنهان کرده بودند آشکار سازند و چنین فرصتی را بهترین زمان برای آغاز پرخاش گری و طغیان خود و هم فکرانشان می دیدند؛ از این رو با ترسیم نقشه های شوم و ترفندهای زیرکانه، عملاً صحنه جنگ را برای رشد تفکر خارجی گری و پیدایش فرقه نوظهور خوارج فراهم کردند.
اثر شهادت عمار بن یاسر
درست هنگامی که تردید و شک سراسر وجود سپاهیان حضرت امیرمؤمنان علیه السلام را فرا گرفته بود و چون خوره پیکره لشکر را متلاشی و نابود می کرد، عماربن یاسر، صحابی نود و سه ساله رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم که از نخستین مسلمانان بود، میان دو لشکر چون کوهی پرصلابت ایستاد و با ایراد خطبه ای رسا برحقانیت علی علیه السلام وبطلان معاویه صحه گذاشت.پس از مدتی جنگیدن تشنگی بر او غالب شد و شربتی خواست که برای او شیر آوردند و عمار با دیدن آن تکبیر گفت و فرمود: «پیامبرصلی اللّه علیه و آله و سلّم به من خبر داد که آخرین نصیب تو از دنیا، شربت شیری خواهد بود و تو را فرقه ستمکار خواهند کُشت».(20) وی پس از نوشیدن شیر دوباره راهی میدان نبرد شد تا از حریم ولایت دفاع کند که بر اثر حمله دشمن به شهادت رسید.
شهادت عمار سندی برحق بودن علی علیه السلام و باطل بودن معاویه شد؛ چون حدیث پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم درباره عمار که «او را فرقه ای ستمکار خواهند کشت»، متواتر بود، ولی معاویه با ترفندهای گوناگون آن را به گردن علی علیه السلام انداخت و وانمود کرد که او عمار را به میدان جنگ کشاند تا کشته شد؛ با این حال، برخی چون خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین)(21) که تا آن زمان در تردید بودند، با شهادت عماریاسر، به ناحق بودن معاویه و حقانیت علی علیه السلام پی بردند و با اعتقادی راسخ به نبرد با شامیان پرداختند. خذیمه پس از شست وشوی شمشیر خویش به پیکار پرداخت تا به شهادت رسید، اما شهادت عمار هم نتوانست بیماری شک و تردید را که در بیشتر سپاهیان امام علیه السلام رسوخ کرده بود درمان کند وسرانجام، سرنوشت نهایی جنگ صفین با حیله های معاویه و عمروعاص به دست حکمین رقم خورد. درمقاله بعدی با زمینه های پذیرش حکمیت و توطئه گران این میدان آشنا خواهیم شد؛ ان شاء الله.
پی نوشت ها:
1. الجمل، ص 195.
2. نهج البلاغه، نامه 75.
3. مروج الذهب، ج2، ص 263و 264.
4. الجمل، ص254-251 .
5. وقعة صفین، ص3 و4.
6. نهج البلاغه، نامه 6؛ با اندکی اختلاف در متن نامه: وقعة صفین، ص29.
7. وقعة صفین ، ص 27 و28 .
8. همان، ص 34.
9. نهج البلاغه،خطبه 43.
10. وقعة صفین، ص 52.
11. همان، ص 56.
12. همان ،ص 92.
13. "رقه یا رافقه" در مجاورت منطقه صفین درسرزمین شام قرار دارد. چون رود فرات در این قسمت گسترده می شود، بدین نام شهرت یافت و در اصطلاح به زمین های رملی کنارفرات گفته میشود.این منطقه در سال هفدهم هجری فتح شد. (معجم البلدان، ج3، ص67). این شهر هم اکنون در کشور سوریه، 547 کیلومتری شمال شرقی دمشق قرار دارد.
14. نهج البلاغه، خطبه 51.
15. الکامل فی التاریخ، ج3، ص169.
16. در مورد ملونی و چند چهره گی این شخص، ر.ک: کتابِ خوارج، تندیس فتنه، اثرنگارنده، ص124-122.
17. وقعة صفین، ص188.
18. به نوشته نصربن مزاحم، جنگ درماه محرم به علت حرمت این ماه متوقف شده بود که این توقف زمینه ای برای دستیابی به صلح در آینده شد(همان،ص196).
19. همان، ص132 ،131.
20. فضائل امیرالمؤمنین (مناقب خوارزمی )، ص230؛ کَنز العمال، ج13، ص426 540 وج11، ص351؛ صحیح مسلم، ج4، ص2236؛ مسند، احمدبن حنبل، ج8، ص 380 و ج4، ص 45.
21. وی از اولین مسلمانان بود که در جنگ بدر و نبردهای بعدی در رکاب پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم علیه مشرکان شمشیر می زد. رسول خداصلی اللّه علیه و آله و سلّم به او لقب "ذوالشهادتین" دادند؛ زیرا پیامبر( اسبی را از فردی به نام سواءبن قیس خرید او بعد از مدتی انکار کرد و اسب را از حضرت مطالبه نمود، اما خزیمه شهادت داد که آن اسب متعلق به رسول الله صلی اللّه علیه و آله و سلّم است. حضرت از وی پرسیدند: تو که از خرید من اطلاع نداشتی، چگونه شهادت دادی؟ پاسخ داد: هر چه تو آورده ای من تصدیق کردم و می دانم جز حق، چیز دیگری نمی گویی؛ سپس پیامبرصلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: گواهی خزیمه به جای شهادت دو نفر است و برای هر کسی شهادت دهد، کافی است (اُسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج1 ص610؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج2، ص239 و 240؛ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج2، ص30 و31؛ الکنی و الألقاب، ج2، ص255).