اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه
اهل بیت و امامت
«نهج البلاغه » دفتر سترگی است که گنج های معرفتی و درس های بسیاری را در بردارد که با مطالب اساسی اعتقادات و بسیاری از شاخه های آن آغاز می شود و تا[بیان]بسیاری از قضایای دینی و ریشه دانش ها، حقایق تاریخ، آداب نیکو و مکارم اخلاق و [نیز] اصول و مطالب اولیه سیاست، فنون و احکام جنگ، شیوه های اداری و سازماندهی، قانون و قواعد آموزش و پرورش و دیگر گونه های دانش و معارف ادامه می یابد.
افزون بر این، نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
در نهج البلاغه از این عبارات که همه آنها در مورد اهل بیت است زیاد به چشم می خورد، اما یکی از این موضوعات از آن رو که اهمیت شایانی دارد، به گونه ای بارز، مورد تاکید و استواری است و در چارچوبی استدلالی و با پشتوانه برهان می باشد؛ این موضوع، امامت و حق اهل بیت در این باره است .
نصوص امامت در نهج البلاغه
اهمیت تشریعی - عقیدتی امامت، تنها علت و انگیزه بیان این همه روایت در سخنان و خطبه های امام علی علیه السلام نیست، بلکه واقعیت تاریخی که از دو سو - یعنی مفهوم عقیدتی و مصداق واقعی امامت - این موضوع را در برگرفته، نقش بسیاری در تلاش برای کشف این امر و روشن کردن اهمیت و مشخص نمودن مصادیق امامت داشته است؛ به گونه ای که تمامی ابزار و روش های استوار کردن مطلب و دقت نظر و تاکید و تمرکز به کار گرفته شده و با شرح و توضیح مفصل، از عاقبت غفلت و پیمودن راهی دیگر، بیم و هشدار بسیار داده شده است.
نخست آن که امیرمؤمنان در ایام خلافتش، مقابل گروهی از امت می ایستاد[و مسایل را به طور شفاف توضیح می داد ]امتی که در بسیاری از امور مهم، دچار سر درگمی شده و مفاهیم برای آنها مغشوش و درهم و برهم شده بود، تا آن اندازه که دچار وحشت و سرگردانی شده بودند. به رغم آن که زمان چندان[از حیات پیغمبر] نگذشته بود و بسیاری از افراد، پیامبرصلی الله علیه وآله را دیده و سخنان زیادی از او شنیده بودند - که آنان را از سرگشتگی و سرگردانی در کار خود می رهاند - اما آن روزها، بلکه آن سال ها این ویژگی را داشت که بسیار مه آلود بود و صورت شفاف مسایل را می پوشاند.
امام در برابر اینان که زیر پرچم او می جنگیدند، می ایستاد[و ناگزیر به ادای توضیحات بود ]زیرا بسیاری از نیازها و شرایط بودن زیر پرچم امام - که شایسته بود بدانند - از فهمشان پوشیده مانده بود، آن چنان که گاه برخی در این امر دچار تردید می شدند، یا با اولویتی دیگر آن را برابر می شمردند.
امام علیه السلام با تاسف و افسوس فراوان در مقابل آنها می ایستاد و برایشان خطبه می خواند و از خود و اهل بیتش سخن می گفت، تا آنچه را از خاطرشان فراموش شده بود، به یادشان بیاورد. آنجا که می فرمود:
«پس، کجا می روید و کی باز می گردید؟! و حال آن که علامت ها برپا و دلیل ها هویدا و نشانه ها پا برجاست. گمراهی تا کجا؟! سرگشتگی تا کی و چرا؟ در حالی که خاندان پیامبرتان میان شمایند که زمامداران حق و یقین و پیشوایان دین هستند و با گفتار راست قرین اند. پس هم چون قرآن، حرمت آنان را به خوبی در دل نگه دارید و چون شتران تشنه که به آبشخور می روند، روی به آنان آرید!.» (1)
اینها واژه هایی شگفت آور و سخنانی رسا هستند که معانی آن بی عیب و نقص بوده و از غفلت عموم مردم از مبادی اصیل رسالت اسلام، پرده برمی دارد.
بیان امام پر از واژه های تعجب آمیز و ناپسند شمردن [وضع مردمان ]است؛ زیرا چگونه می شد مسلمانان از مبادی ای روی برگردانند که می بایست نزدشان راسخ و استوار باشد؟! چون شریعت بر آنها بسیار تاکید کرده است. مبادی ای که این متون بسیار از آن پرده بر می دارد، عبارتند از:
1. اهل بیت و در راس آنان امیرالمومنین علی علیه السلام از موقعیت صدارت و پیشگاهی شرعی در امور دین و دنیا برخوردار بودند. آنان «زمامداران حق... و پیشوایان دین اند... و زبان و گفتارشان راست است.»
2. پیروی از آنان و پذیرش راهنمایی شان، امری لازم بر امت است، بلکه با آنچه رسالت اسلامی بیان می کند، در نهایت روشنی است:
«پس هم چون قرآن، حرمت آنان را در دل نگه دارید و چون شتران تشنه که به آبشخور می روند، به آنان روی آرید!»
3. برای درستی دو اصل اولیه ای که بر شمردیم. دلایلی گویا و زنده در ذهن کسانی بود که هم چنان به زمان رسول الله صلی الله علیه وآله نزدیک بودند:
«علامت ها برپا... دلیل ها روشن...و نشانه ها پا برجاست.»
4. غفلت و فراموشی این اصول اولیه و دلایل آن توسط مسلمانان، امری توجیه نشدنی و بهانه ناپذیر است:
«پس، کجا می روید و کی باز می گردید؟! گمراهی تا کجا!».
جنبه های مهمی را[ که بر شمردیم] در سخنان والایی که نقل خواهد شد، مورد تاکید قرار می گیرد و به بیانات علوی، رنگ خطابات و بیانیه های عقیدتی می دهد که در عهد خلفای پیشین، مخفی مانده بود. آن اندازه که برخی از دانایانشان، خصال و ویژگی هایی را که نداشتند، بذل و بخشش می کردند و به جایگاه و موقعیتی که شایسته ی آن نبودند گردن می کشیدند. سخنی که در پی می آید، از این امر پرده برمی دارد:
«کجایند کسانی که پنداشتند آنان - نه ما - دانایان علم قرآنند؟ به دروغ و ستمی که بر ما می رانند! خدا ما را بالا برد و آنان را بیرون کرد. آنان راه هدایت را با راهنمایی ما می پویند و روشنی دل های کور را از ما می جویند.» (2)
تعجب و استنکار رسا[یی که در فرمایش امام هست] پرسش های بسیاری را در رویارویی بر می انگیزاند که دشوار است؛ پرسش هایی که بسیاری از ذهن ها را می گشاید و در پیدا کردن جواب، ذهن حیران می شود، اما جوابی نمی یابد و آن چه که نمایانگر این پرسش ها است، عنوان «تحدی » و هماوردطلبی است و هنگام آن رسیده که امام خطبه اش را بخواند؛ خطبه ای که راه هر گونه پاسخگویی را می بندد؛ زیرا خطایی استوار است که از واژه هایش، دلایلی بر می آید که هنوز در ذهن بسیاری مانده است، گر چه ربع قرن آن را به فراموشی سپرده بودند. پس بنگر چگونه آن مبادی توسط آن «نشانه های پا بر جا» و اشاراتشان [در ذهن] استوار و محکم می گردد:
«به خاندان پیامبرتان بنگرید و بدان سو که می روند، بروید و دنبال آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد و به هلاکت باز نخواهند آورد. اگر ایستادند، بایستید و اگر برخاستند، برخیزید. بر آنان پیشی مگیرید که گمراه می شوید و از آنان پس نمانید که تباه می گردید.» (3)
این فرمایش، دو حدیث شریف را که در زمان پیامبر از زبان مبارک ایشان چندین بار بر ذهن ها خوانده شد، به یاد می آورد:
«اهل بیت من مانند کشتی نوح اند. آن که سوار شد [نجات یافت] و آن که از این کار سرباز زد، غرق شد.» (4)
و هم چنین «اهل بیت، ستارگان امان بخش زمینیان از غرق شدن هستند و امتم را از اختلات نجات می دهند.» (5)
بلکه فرمایش امام، حدیثی از پیامبر را که میان مسلمانان شایع بود و شهرت داشت، خاطر نشان می کند. این حدیث که همگان را تکان داد، در خطبه ای است که مشهورترین خطبه پیامبر و دارای بیشترین شاهد حاضر است؛ خطبه «حجة الوداع » که وصیتی رسا است و دستوری خاص برای آن از خدا رسید و نخستین ماده قانونی در قانون اساسی دولت پس از پیامبر بود:
«من میان شما چیزی باقی می گذارم که اگر بدان چنگ زنید، پس از من هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم). بنگرید چگونه در نبود من با آنها بر خورد می کنید.» (6)
امام علی علیه السلام بارها این اصول را با ذکر مضامین شریف حدیث نبوی و با به کارگیری واژه های ایشان به یاد مردم می آورد، چنان که در این حدیث هست:
«گواهی می دهیم که خدایی جز او نیست و محمدصلی الله علیه وآله بنده فرستاده اوست. وی را فرستاد تا فرمان او را به صورت آشکار برساند و نام وی را بر زبان براند. او وظیفه پیامبری را با حفظ امانت الهی، به جا آورد و با رستگاری جهان را پشت سر گذارد، و نشانه حق را میان ما بر جای نهاد. کسی که از آن پیش افتد، از دین بیرون است و آن که پس ماند، تباه و سرنگون است و آن که همراهش باشد، به رستگاری رسیده است. بدانید مثل آل محمد به ستارگان آسمان ماند. اگر ستاره ای فرو افتد، ستاره دیگری بر آید.» (7)
و بار دیگر خطابی همانند را بیان می کند و در آغاز آن ناخشنودی و شگفتی خود را ذکر می نماید:
«گمراهی تان تا کجا؟! از گرداگرد اهل بیت پیامبرتان به کجا می روید؟! ما همانند پیشینیانی هستیم که سوار برکشتی نوح شدند. هر که بر کشتی نشست، نجات یافت. هر که به اهل بیت بگراید، نجات می یابد. وای بر آن که از آنان سر برتابد! من برای شما هم چون غار برای اصحاب کهفم [که بدان پناه آوردند]. من برای شما باب و در حطه [توبه و بازگشت] هستم. هر که از آن درآمد، نجات یافت و هر که سرباز زد، هلاک شد. من حجت در حجة الوداعم [که پیامبر در آن جا فرمود]: «میان نسل اندر نسلتان، کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم) را به جا گذاشتم. اگر به آنها چنگ زنید، هرگز پس از من گمراه نمی شوید.» (8)
ادامه دارد
پی نوشت ها:
1) نهج البلاغه، خطبه 87، عترت پیامبر.
2) همان خطبه، 144، فضل اهل بیت.
3) همان، خطبه 98، اصحاب رسول الله.
4) مستدرک، ج 2، ص 343، ج 3، ص 151؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 22؛ المعارف ابن قتیبه، ص 146؛ تفسیرابن کثیر، ج 4، ص 123؛ تفسیر آلوسی ج 25، ص 32؛ الصواعق المحرقه، باب 11، فصل نخست، آیه هفتم.
5) مستدرک، ج 4، ص 149؛ فضایل الصحابه، احمد بن حبنل، ج 2، ص 671 و 1145 ؛ الخصائص الکبری، ج 2، ص 466؛ الجامع الصغیر، ج 2، ص 68 و 9313.
6) صحیح مسلم، کتاب المناقب، ح 3786 و 3788؛ سنن ترمذی، ج 3، ص 148؛ مسند احمد، ج 3، ص 14 و 17 و ج، 5، ص 182 و 189؛ مصبابیح السنه، ج 4، ص 185 و 190.
7) نهج البلاغه، خطبه 98، اصحاب رسول الله.
8) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 211 - 212.
منبع:صائب عبدالحمید؛ شمیم یاس ؛ بهمن و اسفند 1380، پیش شماره 8، ص 24.