براى هر كسى در مال او دو شريك است: وارث و حوادث.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  معارف نهج البلاغه (نبوت)  >  نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

1. هدايت كننده انسان ها

اصطفى سبحانه من وُلده (أى آدم) أنبياء أخذ على الوحى ميثاقهم، و على تبليغ الرسالة أمانتهم، لما بدل أكثر خلقه عهدالله اليهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته، فبعث فيهم رسله، و واتر اليهم أنبياه ليستأدوهم ميثاق فطرته و یذکّروهم منسیّ نعمته.
خدا پيمان وحى را از پيامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليت‏ها بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواسته ‏هاى انسان‏ها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمت‏هاى فراموش شده او را به يادشان بیاورند.1

2. برترين آفريده

اختار آدم عليه السلام خيرة من خلقه و جعله اول جبلته.
خداى بزرگ آدم را از ميان آفريدگانش برگزيد و او را نخستين و برترين آفريدگانش قرار داد.2

3. وصف عيسى (عليه السلام)

لم تكن له زوجة تفتنه، و لا ولد يحزنه، و لا مال يلفته.
در وصف عيسى عليه السلام مى فرمايد: نه همسرى داشت كه او را به فتنه در افكند، نه فرزندى كه غمگينش سازد و نه مالى كه او را به خود مشغول گرداند.3

4. زهد موسى (عليه السلام)

ان شئتَ ثنّيتُ بموسى كليم الله حيث يقول: (ربّ انى لِما أنزلت إلىّ من خير فقير)؛ و اللهِ ما سأله الّا خبزا يأكله، لانه كان ياكل بقلة الارض.
اگر بخواهى پيامبر دیگرى را به عنوان الگو نام ببرم او موسى عليه السلام است، آن گاه كه فرمود: (پروردگارا! من به آنچه از خير و نيكى برايم نازل کنى نيازمندم) به خدا سوگند، حضرت موسى عليه السلام به جز نانى كه بخورد از خدا نخواست، زيرا او گياهان زمين مى خورد.4

5. پيامبر زداينده شبهات

اشهد ان محمدا عبده و رسوله، ارسله بالدين المشهور، و العلم المأثور، و الكتاب المسطور، و النور الساطع، و الضياء اللامع، و الامر الصادع، ازاحة للشبهات، و احتجاجا بالبينات، و تحديرا بالايات.
گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده خداست، او را با دين بلند آوازه و نشانه برگزيده و كتاب نوشته و نور درخشان و پرتو تابان و فرمان آشكار و آشكار كننده حق از باطل فرستاد، تا شبهات را بزدايد و با دليل و برهان حجت آورى كند و با آيات هشدارشان دهد.5

6. پزشك امت

رسول الله صلى الله عليه و آله طبيب دوّار بطبّه، قد احكم مراهمه، و أحمى مَواسمه، يضع ذلك حيث الحاجة اليه مِن قُلوبٍ عُميٍ وَ آذَانٍ صُمّ وَ أَلسِنَةٍ بُكم‏.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله طبيبى است كه همراه با طبّش در ميان مردم می ‏گردد، مرهمهايش را محكم و آماده ساخته، و ابزارهايش را براى سوزاندن زخمها داغ نموده، تا هر جا لازم باشد، در زمينه دلهاى كور، و گوشهاى كر، و زبانهاى لال به كار گيرد.6

7. نشانه رستاخيز

ان الله جعل محمدا صلى الله عليه و آله عَلَما للساعة، و مبشّرا بالجنة، و مُنذرا بالعقوبه.
همانا خداوند محمد صلى الله عليه و آله را نشانه رستاخيز قرار داد و نويد دهنده بهشت و بيم دهنده از كيفر.7

8. وصف على عليه السلام از زمان مبعوث شدن پيامبر اعظم

ارسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الامم، و اعتزام من الفتن... و الدنيا كاسفة النور... عابسة فى وجه طالبها ثمرها الفتنه، و طعامها الجيفة.
خداوند پيامبر را زمانى فرستاد كه مدت ها بود پيامبرى نيامده بود و مردم در خوابى دراز به سر مى بردند و فتنه ها نيرومند شده بود... و دنيا بى فروغ شد بود... و به روى طالب خود رو ترش كرده بود. ميوه اش فتنه و گمراهى بود و خوراكش مردار.8

9. نزول وحى بر جان پيامبر (صلى الله عليه و آله)

ثم أنزل عليه الكتاب نورا لا تطفأ مصابيحه.. و تبيانا لا تهدم أركانه. و شفاء لا تخشى أسقامه، و عزّا لا تهزم أنصاره، و حقا لا تخذل أعوانه... جعله الله ريّا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب الفقهاء... و معقلا منيعا ذروتُه، و عزّا لمن تولّاه.
آن گاه قرآن را بر پيامبر فرو فرستاد كه نورى است كه چراغ هايش خاموش ‍ نمى شود... و بناى روشنگرى است كه پايه هايش ويران نمى گردد و شفا و دارويى است كه ترس از بيمارى هاى آن نمى رود و عزتى است كه هوادارنش شكست نمى خورند و حقى است كه يارانش بى ياور گذاشته نمى شود... خداوند آن را سيراب كننده عطش دانشوران قرار داده است و بهر دل هاى فهميدگان... و پناهگاهى كه ستيغ آن دست تسخير ناپذير است و براى كسى كه آن را سرپرست خود گيرد مايه عزت مى باشد.9

10. اجراى پيمان الهى

بعث فيهم رسله، و واتر اليهم أنبيائه، ليستأدوهم ميثاق فطرته، و يذكّروهم منسىّ نعمته، و يحتجوا عليهم بالتبليغ، و يُثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة من سقف فوقهم مرفوع، و مهاد تحتهم موضوع، و معايش تحييهم، و آجال تفنيهم.
فرستادگان خود را در ميان مردم برانگيخت و پيامبرانش را پياپى به سوى ايشان فرستاد تا از آنان بخواهند پيمان الهى را كه در فطرتشان است به جاى آوردند... و نشانه هاى قدرت خدا را به ايشان نشان دهند. از آسمانى كه بر فراز سرشان برافراشته شده است تا زمينى كه زير پاهايشان نهاده شده و نعمت هايى كه زنده نگاهشان مى دارد و مرگ هايى كه نابودشان مى كند.10

11. فضيلت پيامبر صلى الله عليه و آله

سيرتُه القصد، و سنتُه الرشد، و كلامُه الفصل، و حكمهُ العدل.
راه و رسم پيامبر معتدل، سنت و روش او صحيح و پايدار، سخنانش جدا كننده حق از باطل و قضاوتش عادلانه بود.11

12. وصف پيامبر صلى الله عليه و آله

واعياً لوحيك، حافظا لعهدك، ماضيا على نفاذ أمرك.
پيامبر وحى تو را فهميد و پيمانت را حفظ كرد و در راه اجراى آن حركت كرد.12

13. بهترين راه و روش

اقتدوا بهدى نبيكم فانه افضل الهدى. واستنّوا بسنته فانها اهدى السنن.
به راه و رسم پيامبرتان اقتدا كنيد كه بهترين راه و روش است و رفتارتان را به سنت و روش پيامبر تطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين روش هاست.13

14. سنت و روش پيامبر

قد علمتم أن رسول الله صلى الله عليه و آله رجم الزانى المحصن، ثم صلى عليه، ثم ورثه أهله ؛ و قتل القاتل و ورث ميراثه أهله. و قطع السارق و جلد الزانى غير المحصَن، ثم قسم عليهما من الفىء، و نكحا المسلمات.
شما خوب مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زناكارى را كه همسر داشت سنگسار كرد، سپس بر مرده اش نماز خواند و اموالش را ميان ورثه اش تقسيم نمود و دست دزد را قطع كرد و زناكار بدون همسر را تازيانه زد، سپس از در آمد بيت المال سهم آنان را داد و هر دو خطا كار با زنان مسلمان ازدواج كردند.14

15. آشكار كننده حق

أرسله و أعلام الهدى دارِسة، و مناهج الدين طامسة، فصدع بالحق و نصح للخلق.
خداوند او را در موقعى فرستاد كه نشانه هاى هدايت كهنه گشته و مسيرهاى روشن دين محو شده بود، او براى حق قيام و آن را براى مردم آشكار ساخت.15

16. سرمشق از پيامبر صلى الله عليه و آله و رفتار او

و لقفد كان فى رسول الله صلى الله عليه و آله كاف لك فى الاسوة. و دليل لك على ذم الدنيا و عيبها، و كثرة مخازيها و مساويها، اذ قبضت عنه أطرافها و وطئت لغيره أكنافها، و فطم عن رضاعها، و زوى عن زخارفها... فتأس بنبيك الاطيب الاطهر صلى الله عليه و آله فان فيه أسؤ ةُ لمن تأسى، و عزأء لمن تعزى و أحب العباد ألى الله المتاسى بنبيه، و المقتص لاتر قضم الدنيا قضما، و لم يعرها طرفأ. أهضم اهل الدنيا كشحا، و أخمصهم من الدنيا بطنا. عرضت عيله الدنيا فأبى أن يقبلها، و علم أن الله سبحانه أبغض شيئا فابغضه، و حقر شيئا فحقره، و صغر شيئا فصغره و لو لم يكن فينا ألا حبنا ما أبغض الله و رسوله، و تعظيمنا ما صغر الله و رسوله، لكفى به شقاقا لله، و محادة عن أمر الله. لقد كان - صلى الله عليه و اله و سلم - يأكل على الارض، و يجلس جلسة العبد، و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العارى، و يردف خلفه، و يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول: يا فلانة - لا حدى أزواجه - غيبه عنى فأنى اذا نظرت أليه ذكرت الدنيا و زخارفها فأعرض عن الدنيا بقلبه، و أمات ذكرها من نفسه، و أحب أن تغيب زينتها عن عينه، لكيلا يتخذ منها رياشا، و لا يعتقدها قرارا، و لا يرجو فيها مقاما، فاخرجها من النفس و أشخصها عن القلب، و غيبها عن البصر. و كذلك من أبغض شيئا أبغض أن ينظر أليه، و أن يذكر عنده، و لقد كان فى رسول الله صلى الله عليه و آله ما يدلك على مساويى الدنيا و عيوبها. اذ جاع فيها مع خاصته، و زويت عنه زخارفها مع خاصته، و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته. فلينظر ناظر بعقله، أكرم الله محمدا بذلك أم أهانه ! فان قال: أهانه، فقد كذب و الله العظيم - بالافك العظيم، و ان قال: أكرمه فليعلم أن الله قد أهان غيره حيث بسط الدنيا له، و زواها عن أقرب الناس منه. فتأسى متأس بنيه، و اقتص أثره، و ولج مولجه، و الا فلا يا من الهكة، فان الله جعل محمداصلى الله عليه و آله علما للساعه، و مبشرأ بالجنة، و منذرا بالعقوبه. خرج من الدنيا خميصا، و ورد الاخرة سليما. لم يضع حجرا عى حجر، حتى مضى لسبيله، و أجاب داعى ربه، فما أعظم منه الله عندنا حين أنعم علينا به سلفا نتبعه، و قائدا نطا عقبه!
سر مشق بودن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى تو كافى است و راهنمايى است براى اين كه به نكوهيدگى و ننگين بودن دنيا و فراوانى رسوايى ها و بدى هايش پى ببرى، چه آن كه دنيا از آن حضرت گرفته شد و براى ديگران فراهم گشت و از شير مادر دنيا باز گرفته شد و از زيبايى ها و زخارف آن دور گشت... پس به پيامبر پاك و پاكيزه ات اقتدا كن؛ زيرا كه آن حضرت براى كسى كه بخواهد به كسى تأسى جويد و از و پيروى كند. لقمه دنيا را با اطراف دندان مى خورد (به اندازه ضرورت از دنيا بر مى گرفت) و گوشه چشمى هم به دنيا نداشت. پهلوهايش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه تر بود. دنيا به او پيشنهاد شد، اما از پذيرفتن آن سرباز زد و دانست كه خداى سبحان چيزى (علاقه به دنيا) را دشمن دارد او هم آن را دشمن گرفت، چيزى را خرد مى شمارد او هم خرد مى شمارد. اگر در ما هيچ (عيبى) نبود جز همين كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن دارند دوست داشته باشيم و آنچه را خدا و پيامبرش خرد شمرده اند بزرگ و با ارزش ‍ شماريم، همين خود براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش كافى بود.
رسول خدا صلى الله عليه و آله روى زمين غذا مى خورد و همچون بردگان مى نشست با دست خود كفشش را مى دوخت و جامه اش را وصله مى زد و بر الاغ برهنه سوار مى شد و پشت سر خود شخصى ديگرى را هم سوار مى كرد.
پرده اى با نقش و نگار بر در خانه اش آويخته ديد، به همسرش گفت: اين پرده را از جلو چشم من بردار؛ زيرا هرگاه به آن مى نگرم به ياد دنيا و زرق و برق آن مى افتم. او از ته دل از دنيا روى برتافت و نام ياد آن را در جانش ‍ ميراند و دوست داشت كه زيب و زيور دنيا از جلو چشمش دور باشد، تا از آن جامه زيبايى تهيه نكند و آن را در جاى آرامش ندارند و اين ماندن هميشگى در آن نداشته باشد. پس دنيا را از جان خود بيرون راند و از دلش ‍ دور كرد و از چشمانش پنهان ساخت. آرى! اين چنين كسى كه چيزى را دشمن بدارد از نگاه كردن به آن و از اين كه ياد و نام آن در حضورش برده شود نفرت دارد. راه و رسم رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را به بدى ها و عيب هاى دنيا رهنمون مى شود، چه، او و نزديكانش در دنيا هميشه گرسنه بودند و با اين كه مقام و منزلت عظيمى (نزد خداوند) داشت، زيب و زيورهاى دنيا از او دور نگه داشته شد، پس هر بيننده اى، با ديده خرد خود بنگرد و ببيند كه آيا خداوند با اين كار محمد را تكريم كرده يا خوار و كوچكش نموده است؟ اگر بگويد، او را خوار و بى مقدار كرده است، سوگند به خداى بزرگ كه دروغ و بهتان بزرگى زده است اگر بگويد: او را گرامى داشته است، پس بداند كه خداوند ديگران را خوار و حقير كرده است؛ چرا كه دنيايى را كه از نزديك ترين و مقرب ترين افراد خود گرفته براى آنان گسترده است. پس آن كه خواهان پيروى است به پيامبر خود تأسى جويد و گام در جاى گام هاى او گذارد و هر جا كه او در آمده است درآيد و گر نه از تباه شدن ايمن نباشد؛ زيرا خداوند محمد صلى الله عليه و آله را نشانه قيامت قرار داد و بشارت دهنده بهشت و بيم دهنده از كيفر و عقوبت. او با شكم گرسنه از دنيا رفت و با سلامت به آخرت قدم گذاشت. تا زمانى كه عمرش به سر آمد و دعوت پروردگارش را اجابت كرد، سنگى روى سنگ نگذاشت. چه منت بزرگى خداوند بر ما نهاده كه نعمت وجود آن حضرت را به ما ارزانى داشت كه پيشروى است كه ما از او پيروى مى كنيم و پيشوايى است كه گام در جايى گام او مى نهيم.16

17. کوچکی دنیا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله

كان لى فيما مضى أخ فى الله، و كان يُعظِمه فى عينى صِغَرُ الدنيا فى عينه،... و كان لا يشكو وَجعاً الا عند بُرئِه.
در گذشته برادرى در مسير الهى داشتم، كوچكى دنيا در چشمش او را در چشم من بزرگ مى كرد... و از هيچ دردى شكايت نمى كرد مگر زمانى كه از آن درد بهبود حاصل شده بود.17

18. پيام هاى پيامبر اسلام

أرسله داعيا الى الحق و شاهدا على الخلق، فبلغ رسالات ربه غير وان و لا مقصر، و جاهد فى الله أعدأه غير واهن و لا معذر؛ امام من اتقى، و بصر من اهتدى.
و پيامبر صلى الله عليه و آله را فرستاد تا به حق فرا خواند و بر آفريدگان گواه باشد. او پيام هاى پروردگارش را رساند و در اين راه نه سستى كرد و نه كوتاهى ورزيد و در راه خدا با دشمنان او جنگيد، بى آن كه ناتوانى به او راه يابد، يا آن كه عذر و بهانه آورد. او پيشواى پرهيزگاران و ديده ره يافتگان است.18

19. عامل جلوگيرى از عذاب خدا

كان فى الارض أمانان من عذاب الله، و قد رفع احدهما، فدونكم الاخر فتمسكوابه؛ أما الامان الذى رفع فهو رسول الله صلى الله عليه و آله و أما الامان الباقى فالاستغفار. قال الله تعالى: (و ما كان الله ليعذبهم و أنت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون).(انفال، 33)
بر روى زمين دو عامل ايمن كنده از عذاب خدا وجود داشت كه يكى از آن دو از دست رفت. پس آن ديگرى را بگيريد و بدان چنگ زنيد. اما آن ايمنى بخشى كه از دست رفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و آن كه باقى است، آمرزش خواهى است. خداى متعال مى فرمايد: (اى محمد)! تا تو را در ميان آنان هستى، خدا عذابشان نمى كند و تا زمانى كه آمرزش مى طلبند، خدا عذابشان نكند.19

20. اراده و عزم نبوى

قائما بأمرك مستوفزاً فى مرضاتك، غير ناكل عن قدم، و لا واهٍ فى عزم.
پيامبر بر پا دارنده كار و فرمان توست و شتابنده در تحصيل رضايت تو، بى آنكه از پيشروى بترسد و عقب بنشيند و در عزم و اراده اش سستى نشان دهد.20

21. نشانه قيامت

جعل محمدا صلى الله عليه و آله عَلَماً للساعة.
خداى بزرگ حضرت محمد صلى الله عليه و آله را نشانه قيامت قرار داد.21

22. واسطه از بين رفت گمراهى ها

اهل الارض يومئذ ملل متفرقه، و أهواء منتشره، و طرائق متشتتة، بين مشبّة لله بخلقه، أو مُلحد فى اسمه، أو مُشير الى غيره، فهداهم به من الضلالة.
در آن روزگاران كه خداوند ذوالجلال خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله را برانگيخت، مردم روى زمين مللى پراكنده و اقوامى با تمايلات متفرق در پيچاپيچ طرق درهم و برهم سرگردان و حيرت زده بودند، گروهى از آنان خدا را تشبيه به مخلوقاتش مى كردند و گروهى ديگر در اسماء مقدسش الحاد مى ورزيدند، جمع ديگرى با نام هاى الهى اشاره به موهومات و موجودات پست مى نمودند. خداوند سبحان آنان را به وسيله پيامبر اكرم از گمراهى نجات داد.22

23. حجت هاى خداوند

بعث الله رسله بما خصهم به من وحيه، و جعلهم حجة له على خلقه، لئلا تجب الحجة لهم بترك الاعذار اليهم، فدعاهم بلسان الصدق الى سبيل الحق.
خداوند، پيامبران خود را با آنچه از وحى خود به آنان اختصاص داده بود مبعوث گردانيد و ايشان را بر مخلوقات خويش و دليل خود قرار داد تا آن ها (يعنى مخلوقات) نتوانند نبودن حجت را وسيله عذر آوردن خود (به آگاه نبودنشان از او امر و نواهى الهى) قرار دهند، آن گاه خداوند با زبانى راستگو (يعنى زبان پيامبران) ايشان را به راه حق دعوت كرد.23

24. سرانجام اختيار كردن دينى جز اسلام

ارسله بحُجة كافيه، و موعظة شافيه، و دعوة متلافيه، أظهر به الشرائع المجهوله، و قمع به البدع المدخوله، و بيّن به الاحكام المفصوله. فمن يبتغ غير الاسلام دينا تتحقق شقوته، و تنفصم عروته، و تعظم كبوَتُه و يكن مآبه الى الحزن الطويل و العذاب الوبيل.
خداوند، پيامبر صلى الله عليه و آله را با دليلى بسنده و اندرزى شفابخش و دعوتى جبران كننده فرستاد، به وسيله او شريعت ها و قوانين الهى ناشناخته مانده را آشكار ساخت و بدعت هاى نادرست را نابود كرد و احكام قطعى را بيان نمود. پس هر كه دينى جز اسلامى اختيار كند بدبختى اش محقق است و دستگيره اش گسيخته و به سر در آمدنش سخت و فرجامش اندوه طولانى و عذاب شديد است.24

25. مايه كمال دين

افضت كرامة الله سبحانه و تعالى الى محمد صلى الله عليه و آله، فأخرجه من أفضل المعادن مَنبتاً،... لها فروع طوال؛ و ثمر لا ينال فهو امام من اتقى، و بصيرة من اهتدى،... سنته الرشد، و كلامه الفصل، و حكمه العدل.
با كرامت خداوند سبحان مقام پيامبرى به محمد صلى الله عليه و آله رسيد. پس آن حضرت را از بهترين خاندان بركشيد... درخت دودمان او را به شاخه هايى است بلند و برافراشته و دست كسى به ميوه آن نرسد. او پيشواى پرهيزگاران است و ديده ره يافتگان... رفتارش ميانه روى و اعتدال است و طريقه اش راهنمايى و هدايت، سخنش حق را زا باطل خدا سازد و داورى اش به عدل و داد است.25

26. پاكى معنوى

تأسّ بنبيك الاطيب الاطهر صلى الله عليه و آله فان فيه أسوة لمن تأسّى، و عزّا لمن تعزّى.
پيروى كن از پيامبرت كه پاك و پاكيزه تر از همه مخلوقات خدا بود، او براى هر كسى كه بخواهد پيروى از كمالات نماید اسوه است و براى هر كسى كه عزت بخواهد مایه عزت است.26

27. فرمان بردن از پيامبر و اولياى امر

فقد بعثت اليكم عبدا من عبادالله، لا ينام أيام الخوف،... فاسمعوا له، و أطيعوا أمره فيما طابق الحق، فانه سيف من سوف الله.
من بنده اى از بندگان خدا (مالک اشتر) را به سوى شما فرستادم كه در روزگار بيم و هراس نخوابد،... از او بشنويد و فرمانش را در هر مورد كه مطابق حق است اطاعت كنيد؛ زيرا اين مرد شمشيرى از شمشيرهاى خداوندى است.27

28. پايان بخش وحى

أرسله على حين فَترة من الرسل، و تنازع من الالسن، فقفى به الرسل، و ختم به الوحى.
خداوند او را در دورانى خالى از پيامبران و در دوران اختلاف در عقايد و سخنان فرستاد و او را در آخر پيامبران قرار داد و وحى را با نوبت او ختم فرمود.28

29. مسابقه در خوبى ها

و الذى بعثه بالحق لَتُبلبَلُنّ بَلبَلة و لتُغربَلُنّ غَربلة، و لتُساطنّ سوط القِدر حتى يعود اسفلكم أعلاكم، و أعلاكم أسفلكم، و ليسبقنّ سابقون كانوا قصروا، و ليقصرنّ سباقون كانوا سبقوا.
قسم به خدايى كه محمد صلى الله عليه وآله را به آوردن دين حق مبعوث گردانيد، سخت در هم آميخته و در هم و برهم و زير و رو مى شويد و به شدت غربال مى گرديد (تا صالح از طالح و خوب از بد جدا گردد) و هر آينه مانند ديگ جوشان كه با تازيانه غليان خود آنچه را در آن است زير و رو مى كند و بالاترين شما به پست ترين مقام بازگشت مى نمايد. و هر آينه كسانى كه در اسلام سابقه دارند، اما در وظايف (با دريافت حق خود) كوتاهى كرده اند، به طور يقين جلو خواهند افتاد و آنان كه در خدمت به اسلام سابقه بسيارى دارند و مقامشان در اسلام جلوتر از ديگران است يقينا و قطعا باز خواهند ماند.29

30. حال مردم هنگام بعثت محمد(صلى الله عليه وآله)

ابتعثه و الناس يضربون فى غمرة، ويموجون فى حيرة. قد قادتهم أزمّة الحين، و استغلقت على أفئدتهم أقفال الرين.
خداوند او را مبعوث به رسالت فرمود، در حالى كه مردم آن دوران غوطه ور در جهالت و گمراهى بودند و در اسارت فراز و نشيب امواج حيرت. آنان در مهار فرمان هلاكت به اين سو كشيده مى شدند و بر دل هاى آنان قفل هاى گناهان بسته بود.30

31. وصف پيامبران

فى صفة الانبياء: فاستودعهم فى أفضل مستودع، و أقرهم فى خير مستقر... حتى أفضت كرامة الله سبحانه و تعالى الى محمد صلى الله عليه و آله، فأخرجه من أفضل المعادن مَنبتا، و أعز الأرومات مَغرِسا؛ من الشجرة التى صدع منها انبيائه و انتجب منها أمناءه، عترتُه خير العِتر، و أسرته خير الأسَر، و شجرته خير الشجر، نبتت فى حرم؛ و بسقت فى كرم؛ لها فروع طوال، و ثمر لا ينال.
پيامبران را در برترين وديعتگاه به وديعت نهاد و در بهترين قرار گاه تثبيت فرمود؛... تا آن گاه كه كرامت خداوندى سبحانه و تعالى به محمد صلى الله عليه و آله منتهى گشت آن وجود مقدس را از برترين معادن روياننده و عزيزترين اصول و ريشه ها براى كاشتن بيرون آورد. از آن درختى كه خداوند آن را بشكافته و پيامبرانش را از آن بيرون آورده و امناى خود را از آن برگزيده است، عترت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بهترين عترت هاست و دودمانش بهترين دودمان ها و درختش بهترين درخت ها كه در حرم روييده شده و به رشد رسيده است در كرم و مجد و شرف براى آن درخت شاخهايى است بلند و ثمرى است غير قابل وصول.31

32. روزگار لغزش و گناه

أرسله على حين فَترة من الرسل، و هفوة عن العمل، و غباوة من الامم.
خداوند سبحان او را در فاصله اى از پيامبر و در دوران لغزش جوامع از عمل و جهل و كودنى امت ها فرستاد.32

33. حكمت برگزيده شدن محمد(صلى الله عليه و آله)

ان الله بعث محمدا صلى الله عليه و آله و سلم نذيرا للعالمين، و أمينا على التنزيل، و أنتم معشر العرب على شرّ دين و فى شرّ دار، منيخون بين حجارة خشن، و حيات صمّ، تشربون الكدر، و تاكلون الجشب، و تسفكون دماءكم، و تقطعون أرحامكم. الاصنام فيكم منصوبة، و الاثام بكم معصوبة.
همانا خداوند متعال، محمد صلى الله عليه و آله را تبليغ كننده بر عالميان و امين براى فرستادن قرآن و رسالت، مبعوث نمود. در آن حال شما گروه عرب داراى بدترين دين بوديد و در بدترين جامعه زندگى مى كرديد. شما در ميان سنگ هاى سخت و مارهاى ناشنوا سكنى داشتيد، آب هاى تيره مى آشاميدند و غذاى خشن مى خورديد و خون هاى يكديگر را مى ريختند و از خويشاوندان خود قطع رابطه مى نموديد، بت ها در ميان شما (براى پرستش) نصب شده و گناهان و انحراف ها سخت به شما بسته بود.33

34. عمل بر طبق راه پيامبران

اعملوا رحمكم الله، على أعلام بيّنة، فالطريق نهج يدعو إلى دار السلام.
اى مردم! خدا رحمتتان كند! به نشانه هاى آشكارى كه خداوند در برابرتان قرار داده عمل كنيد كه راهى واضح و روشن است و شما را به سراى آسايش (يعنى در بهشت) دعوت مى كند.34

35. روزگار مبعوث شدن پيامبر

ان الله سبحانه بعث محمدا صلى الله عليه و آله بالحق حين دنا من الدنيا الانقطاع، و أقبل من الاخرة الاطلاع، و أظلمت بهجتها بعد اشراق، و قامت بأهلها على ساق. و خشن منها مهاد، و أزفّ منها قياد، فى انقطاع من مدتها، و اقترب من أشراطها و تصرم من أهلها.
خداوند سبحان، محمد صلى الله عليه و آله را به حق به پيامبر مبعوث فرمود، در حالى كه دنيا رو به پايان بوده و آخرت براى احاطه و اشراف روى آورده و شكوفايى دنيا پس از روشنايى آن رو به تاريكى نهاده بود. و آن دنيا براى اهل خود با شدت و مشقت ها روياروى شده زمانش رو به زوال و شرايط فنا و نابودى آن نزديك گشته بود و (بعثت پيامبر) هنگامى بود كه دنيا از اهلش در حال بريدن بود.35

36. توصيف روزگار پيامبر

بعثه حين لا عَلَمٌ قائم و لا مَنار ساطع و لا منهج واضح.
خداوند سبحان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به پيامبرى برانگيخت، در آن هنگام نه نشانه اى از دين برپا بود و نه چراغى روشنگر و نه طريق و مسيرى واضح.36

37. امين وحى الهى و خاتم رسولان

أمينُ وحيه، و خاتم رسله، و بشير رحمته و نذير نقمته.
امين وحى و خاتم رسولان او بود و بشارت دهنده رحمت و ترساننده از عذاب او.37

38. روزگار در هم ريخت

أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الامم و انتقاض من المبرم.
خداوند پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله را در دوران انقطاع وحى و رسولان و در امتداد خواب امت ها در تاريكى (جهالت ها) فرستاد، در آن هنگام اصول و قوانين حيات سعادتمندانه انسان ها (دين) شكسته بود.38

39. پيامبر، نورى در تاريكى جهل و نادانى

و لقد قرن الله به صلى الله عليه و آله من لدن أن كان فطيما أعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم، و محاسن أخلاق العالم ليله و نهاره و لقد كنت أتبعه اتباع الفصيل أثر أمه، يرفع لى فى كل يوم من أخلاقه علما، و يأمرنى بالاقتدأ به. و لقد كان يجاور فى كل يوم من أخلاقه علما، و يامرنى بالاقتدأ به. و لقد كان يجاور فى كل سنته بحرأ فأراه، و لا يراه غيرى. و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله صلى الله عليه و آله - و خديجةُ و أنا ثالثهما. أرى نور الوحى و الرسالُة، و أشم ريح النبوة. و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحى عليه صلى الله عليه و آله فقلت: يا رسول الله ما هذه الرنة ؟فقال هذا الشيطان قد أيس من عبادته. أنك تسمع ما أسمع، وترى ما أرى، ألا أنك لست بنبى، و لكنك لوزير، و أنك لعلى خير.
و لقد كنت معه صلى الله عليه و آله لما أتاه الملا من قريش، فقالوا له ؛ يا محمد أنك قد ادعيت عظيما لم يدعه أباوك و لا أحد من بيتك، و نحن نسالك امرا ان انت اجبتان اليه و اريتناه، علمنا أنك نبى و رسول، و أن لم تفعل علمنا انك ساحر كذاب، فقال صلى الله عليه و آله: و ما تسألون ؟قالوا: تدعو لنا هذه الشجرة حتى تنقلع بعروقها و تقف بين يديك فقال صلى الله عليه و آله: أن الله على كل شىء قدير، فان فعل الله لكم ذلك، أتؤ منون و تشهدون بالحق ؟قالوا: نعم قال: فانى سأريكم ما تطلبون، و أنى لاعمل أنكم لا تفيئون الى خير، و أن فيكم من يطرح فى القليب، و من يحزب الاحزاب. ثم قال صلى الله عليه و آله: يا أيتها الشجرة أن كنت تؤ منين بالله و اليوم الاخر، و تعلمين أنى رسول الله، فانقلعى بعروقك حتى تقفى بين يدى باذن الله. فوالذى بعثه بالحق لانقلعت بعروقك حتى تقفى بين يدى باذن الله. فوالذى بعثه بالحق لانقلعت بعروقها، و جأت و لها دوى شديد. و قصف كقصف أجنحة الطير؛ حتى وقفت بين يدى رسول الله صلى الله عليه و آله مرفرفُة، و ألقت بغصنها الاعلى على رسول الله صلى الله عليه و آله و ببعض ‍ أغصانها على منكبى، و كنت عن يمينه صلى الله عليه و آله، فلما نظر القوم الى ذلك قالوا - علوا و استكبارا -: فمرها فلياتك نصفها و يبقى نصفها، فأمرها بذلك، فأقبل اليه نصفها كأعجب اقبال و أشده دويا، فكادت تلتف برسول الله صلى الله عليه و آله، فقالوا - كفرا و عتوا -: فمر هذا النصف فليرجع ألى نصفه كماكان، فأمره صلى الله عليه و آله فرجع ؛ فقلت أنا: لا اله الا الله انى أول مؤ من بك يا رسول الله، و أول من أقربأن الشجرة فعلت ما فعلت بأمر الله تعالى تصديقا بنبوتك، و اجلا لا لكمتك. فقال القوم كلهم. بل ساحر كذاب، عجيب السحر خفيف فيه، و هل يصدقك فى أمرك الامثل هذا! يعنوننى و أنى لمن قوم لا تأخذهم فى الله لومة لائم، سيماهم سيما الصديقين، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار، متمسكون بحبل القرآن. يحيون سنن الله و سنن رسوله. لا يستكبرون و لا يعلون، و لا يغلون و لا يفسدون. قلوبهم فى الجنان و اجسادهم فى العمل.

خداوند متعال آن وجود نازنين را از موقعى كه از شير باز شد، شب و روز با يكى از بزرگ ترين فرشتگان همراه فرمود كه آن حضرت را در مسير اكتساب صفات و اتصاف به بهترين اخلاق دنيا قرار دهد. و در هر سال در كوه حرا مجاور مى گشت من او را مى ديدم و كسى جز من او را نمى ديد. در آن روز اسلام و مسلمين در هيچ خانه اى نبود غير از خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و خديجه و من سومين آنان بودم نور وحى و رسالت را مى ديدم و عطر پيامبرى را استشمام مى كردم. من ناله شيطان را در آن هنگام كه وحى به آن نازل شد، شنيدم عرض كردم: يا رسول الله! چيست اين ناله؟
فرمود: ناله شيطان است كه به جهت نااميدى از اين كه عبادت شود سرداده است، تو مى شنوى آنچه را كه من مى شنوم و مى بينى آنچه را من مى بينم، ولى تو پيامبر نيستى، بلكه تو وزير من هستى و تو در مسير خير قرار گرفته اى، و من با آن حضرت صلى الله عليه و آله بودم در آن موقع كه قريش ‍ نزد آن حضرت آمدند و به او گفتند: اى محمد! تو ادعاى بزرگى به راه انداخته اى، چنان ادعايى كه پدران و ديگر دودمانت مطرح نكردند، ما چيزى از تو مسألت مى كنيم و اگر به ما پاسخ دادى و آن را به ما ارائه نمودى مى فهميم كه تو قطعا ساحر و دروغ گويى.
آن حضرت فرمود: سوال شما چيست؟
آنان گفتند: بخوان اين درخت را تا از ريشه هايش كنده شود (و مجموع اجزايش) بيايد و در مقابل بايستند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست، آيا اگر خداوند اين كار را براى شما كرد ايمان مى آوريد و به حق شهادت مى دهيد؟
آن حضرت فرمود: من به زودى آنچه را مى خواهيد به شما نشان مى دهم، در حالى كه مى دانم شما به سوى خير باز نخواهيد گشت! در ميان شما كسى است كه در چاه انداخته مى شود و كسى است كه احزاب تشكيل مى دهد.
سپس آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: اى درخت! به خدا و روز قيامت ايمان دارى و مى دانى كه من رسول خدا هستم، با ريشه هايت از زمين درآى و با اذن خداوندى در برابر من بايست!
سوگند به آن خدايى كه او را بر حق برانگيخته است. آن درخت با ريشه هايش از جاى كنده شد و به طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله گسترد و بعضى از شاخه هايش را هم روى شانه من انداخت و من در آن حال در طرف راست آن حضرت ايستاده بودم.
هنگامى كه قوم قريش اين معجزه ديدند از روى خود بزرگ بينى و تكبر، چنين گفتند: امر كن نيمى از اين درخت بيايد و نيم ديگر بماند!
حضرت به اين خواسته آنان عمل كرد و به درخت امر فرمود، نيمى از آن درخت به طور شگفت انگيزترى از حالت اول و با صدايى شديدتر به طرف پيامبر روى آورد و نزديك بود به پيامبر خدا بپيچد، بار ديگر آن مردم از روى كفر و گردنكشى گفتند: دستور بده اين نيمه درخت برگردد به آن نيمه اش (تا به صورت اوليه اش برگردد)!
رسول خدا صلى الله عليه و آله امر فرمود نيمه درخت بر روى همان نيمه اول برگشت.
من گفتم: (لا اله الا الله) نيست خدايى مگر الله) من اولين مؤ من به تو هستم و من اولين كس هستم كه اقرار كرد به اين كه آنچه را كه درخت امروز انجام داد به امر خداوند تعالى و براى تصديق نبوت و تجليل و تعظيم سخن تو بود. در اين هنگام همه آن قوم گفتند: اين شخص پيامبر نيست بلكه ساحرى است دروغگو كه سحرش شگفت انگيز است و در اين كار سبك دست تردست. و آيا كسى جز اين شخصى (مقصودشان من (على بن الى طالب) بودم وجود دارد كه اين ادعا و كار تو را تصديق كند؟و قطعى است من از قومى هستم كه سرزنش كننده اى آنان را در راه خدا از كار باز نمى دارد. چهره آنان چهره با عظمت ترين راستگويان است و سخن نيكوكاران شب بيدار و هدايت گران روز.
آنان هستند تمسك كنندگان به قرآن، كه سنت هاى خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله را احيأ مى كنند، نه تكبر مى ورزند و نه بلندگرايان اند و نه مردم را به زنجير مى كشند و نه فساد در روى زمين به راه مى اندازند، دل هاى آنان در بهشت است و بدن هاى آنان در كار و كوشش.39

40. نورى در تاريكى

أضاءت به البلاد بعد الضلالة المظلمة، و الجهالة الغالبة، و الجفوة الجافية، و الناس يستحلون الحريم، و يستذلون الحكيم؛ يحيون على فترة، و يموتون على كفرة!
جوامع بشرى بعد از گمراهى تاريك و جهالتى كه بر همه غالب بود و خشونتى بسيار سخت، به وسيله او (پيامبر) روشن گشت. در آن هنگام مردم محرمات را حلال مى شمردند و انسان حكيم را پست و خوار مى نمودند، در دورانى بى خبر از علم و معرفت و دور از دين و فرهنگ زندگى مى كردند و بر كفر و تباهى مى مردند.40

41. مبعوث شدن پيامبر

بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم... مأخوذا على النبين ميثاقه، مشهورة سماتُه.
خداوند سبحان محمد رسول الله صلى الله عليه و آله براى انجام و عده خويش و اتمام اصل نبوت مبعوث نمود پيامبرى با علامات مشهور.41

42. خصايل نيك پيامبر (صلى الله عليه وآله)

بعث الله محمدا صلى الله عليه و آله شهيدا، و بشيرا و نذيرا، خير البرية طفلا و أنجبها كهلا، و اطهر المتطهرين شيمة، و أجود المستمطرين ديمة.
خداوند متعال محمد صلى الله عليه و آله را شاهد و بشارت دهنده و تهديد كننده مبعوث فرمود. پيامبرى كه در دوران طفلى بهترين مردم و در دوران بزرگسالى نجيب ترين مردم و از حيث اخلاق پاكترين پاكان و از حيث عطا سخى ترين اشخاصى بود كه مورد توقع جود و احسان بوده اند.42

43. سرچشمه روشنايى و روشنى بخش تاريكى ها

اختاره من شجرة الانبياء، و مشكاة الضياء، و ذؤابة العَلياء، و سُرّة البطحاء و مصابيح الظلمة، و ينابيع الحكمة.
خداوند سبحان پيامبر را برگزيد از درخت نسل پيامبران و چراغدان نور و پيشانى عظمت و مركز مكه و چراغ هاى روشنگر تاريكى ها و سرچشمه هاى حكمت.43

44. هدایت گری پيامبر (صلى الله عليه وآله)

فى ذكر النبى صلى الله عليه و آله: أورى قبساً لقابس، و أنار علما لحابس، فهو أمينك المامون، و شهيدك يوم الدين، و بعيثك نعمة، و رسولك بالحق رحمة.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شعله اى از انوار دين مقدس اسلام را براى طالب و گيرنده نور برافروخت و علامت ارشاد براى كسى كه در حيرت و ضلالت متوقف شده است، روشن ساخت. بار پروردگار! آن پيامبر امين و مأمون تو و شاهد تو در روز قيامت و مبعوث از جانب توست كه نعمتى براى جهانيان است و رسول بر حق تو كه رحمتى است براى عالميان.44

45. مبلغان خدا

لقد جاهَرَتكم العبر، و زُجِرتم بما فيه مُزدَجر. و ما يُبلّغ عن الله بعد رسل السماء الّا البشر.
حوادث پند آموز به شما خود را نماياندند، كارهاى ممنوع به شما اعلام شده است، دستور الهى پس از رسولان آسمان (ملائک) فقط به وسيله انسان ابلاغ مى گردد.45

46. محبوبترين بندگان

أحبّ العباد الى الله المتأسى بِنبيه، و المتقصّ لأثره.
محبوب ترين بندگان نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و قدم به جايى قدم او گذارد.46

47. برپا كننده احكام نورانى و نشانه هاى روشن گر

أورى قبس القابس، و أضاء الطريق للخابط، و هُديت به القلوب بعد خوضات الفتن و الآثام، و أقام بموضحات الاعلام، و نيّرات الاحكام.
آن گاه كه نور الهى را ابلاغ و در پهنه هستى منتشر ساخت كه جويندگان انوار خداوندى را به مقصدشان نايل ساخت و راه را بر گمشده در تاريكى هاى جاهليت روشن نمود، هم به وسيله او بود كه دل هاى فرو رفته در فتنه ها و گناهان هدايت گشت. پيامبرى عزيز كه پرچم ها و علايم راهنما را برپا داشت و احكام نورانى خداوندى را ابلاغ و اجرا فرمود.47

48. فرمان بردن از پيامبر و اولياى امر

و اردُد الى الله و رسوله ما يضلعك من الخطوب، و يشتبه عليك من الامور؛ فقد قال الله تعالى لقوم أحب ارشادهم: (يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولى الامر منكم، فان تنازعتم فى شىء فرُدّوه إلى الله و الرسول) فالردّ الى الله: الاخذ بمحكم كتابه، و الردّ الى الرسول: الاخذ بسنته الجامعة غيرِ المفرقة.
در نامه به مالك اشتر فرمودند: آن گاه كه مشكل بزرگى تو را عاجز كرد و موضوع برايت مورد ترديد قرار گرفت آن را به خدا و رسول صلى الله عليه و آله واگذار كن؛ زيرا خداى عزيز به مردمى كه ارشاد آنان را دوست دارد چنين سفارش مى كند (شما كه ايمان آورده ايد! از خدا، رسول و (اولى الامر) خودتان اطاعت كنيد و اگر در موضوعى اختلاف پيدا كرديد آن را به خدا و رسول صلى الله عليه و آله واگذار كنيد)؛ واگذار كردن مشكلات به خدا اين است كه مطالبى را كه از قرآن درك مى كنيم عمل كنيم و رجوع كردن به رسول خدا صلى الله عليه و آله، پذیرفتن سنت هاى او است كه مايه وحدت بوده و تفرقه افكن نمى باشد.48

49. وضع روزگار پيامبر

بعثه و الناس ضُلّال فى حيرة، و حاطبون فى فتنة قد استهوتهم الاهواء و استزلّتهم الكبرياء.
خداوند سبحان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را در حالى فرستاد كه مردم در وادى حيرت گمراه و در آشوب مشوش و منحرف بودند، هواهاى نفسانى آنان را در خود غوطه ور ساخته و كبر و نخوت در لغزشگاهشان انداخته بود.49

50. تمجيد از پيامبر اکرم

ابتعثه بالنور المُضىء، و البرهان الجلىّ، و المنهاج البادى، و الكتاب الهادى. أسرته خيرُ أسرة، و شجرته خيرُ شجرة، أغصانها معتدله و ثمارها متهدّلة. مَولدُه بمكة و هجرته بطَيبَة.
خداوند پيامبر را با نور روشنايى بخش و برهان آشكار و روش نمايان و كتاب راهنما مبعوث فرمود. خاندانش بهترين خاندان و درخت او بهترين درخت شاخه هاى آن معتدل ميوه هايش در دسترس براى همه است، زاد گاهش مكه و هجرتش به مدينه بود.50

51. آسان كننده ناهموارى ها

أرسله بالضياء، و قدّمه فى الاصطفاء، فرَتق به المفاتق و ساوَر به المغالب و ذلّل به الصعوبة، و سهّل به الحزونة، حتى سرّح الضلال عن يمين و شمال.
خداوند پيامبر صلى الله عليه و آله را با نور فرستاد و در گزيدن بر مقدم داشت و شكاف ها را به وسيله او ترميم فرمود و او را به مردم قدرتمند پيروز فرمود. و دشوارى را به وسيله او آسان و سختى هاى راه را به وسيله او هموار فرمود تا گمراهى را از راست و چپ برطرف ساخت.51

52. پيامبران مستضعف

كانوا قوما مستضعفين قد اختبرهم الله بالمخمصة و ابتلاهم بالمَجهَده، وامتحنهم بالمخاوف، ومَخَضهم بالمكاره، فلا تعتبروا الرضا و السخط بالمال و الولد جهلا بمواقع الفتنه، و الاختبار فى موضع الغنى و الاقتدار، فقد قال سبحانه و تعالى: (أيحسبون أن ما نُمدّهم به من مال و بنين، نسارع لهم فى الخيرات بل لا يشعرون) فان الله سبحانه يختبر عباده المستكبرين فى أنفسهم بأوليائه المستضعفين فى أعينهم.
در توصيف پيامبران عليهم السلام مى فرمايد: آنان مردمانى مستضعف بودند كه با گرسنگى و انواع فقر آنان را آزمايش كرد و به مشقت و سختى مبتلا فرمود، در رويدادهاى وحشتناك امتحان نمود و با ناگوارى ها تصفيه شان نمود. از روى نادانى به موارد فتنه آزمايش در موقعيت بى نيازى ملاك خشنودى و ناخشنودى خداوند را مال و اولاد تلقى نكنيد. خداوند سبحان و با عظمت چنين فرموده است: (آيا گمان مى كنند اين كه ما به وسيله مال و فرزندان آنان را كمك مى نماييم و آنان را در وصول به خيرات سرعت مى دهيم؟ نه چنين است، بلکه آنان نمى فهمند.) زيرا خداوند سبحان آزمايش ‍مى كند بندگان مستكبر خود را كه در نزد خويشتن بزرگ و چشمگيرند، به وسيله دوستان خود در چشمان آن مستكبران بينوايان اند.52

53. فضيلت مستضعفان

الله سبحانه جعل رسله أولى قوة فى عزائمهم، و ضعفة فيما ترى الاعين من حالاتهم، مع قناعة تملأ القلوب و العيون غنى، و خصاصة تملأ الابصار و الاسماع أذى.
خداوند سبحان رسولان خود را در تصميم هايى كه براى ابلاغ دين خداوندى مى گرفتند نيرومند ساخته و در پديده هاى ظاهرى كه با چشمان حسى ديده مى شوند ناتوان نموده بود، با قناعتى كه دل ها را پر مى كرد و چشم ها را بى نياز مى ساخت و با فقر و نيازمندى كه آزار آن چشم ها و گوش ها را پر مى ساخت.53

54. سرور بندگان

أشهد أن محمدا عبده و رسوله، و سيد عباده، كلما نسخ الله الخلق فرقتين جعله فى خيرهما، لم يُسهِم فيه عاهر، و لا ضَرَب فيه فاجر.
گواهى مى دهم كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده خدا و سرور بندگان اوست. هنگامى كه خداوند آفريدگانش را به دو بخش (نيك و بد) تقسيم كرد، (نور وجود) آن حضرت را در بهترين آن دو به وديعه نهاد. ناپاكان در شب او سهمى نداشتند و گناهكاران را در او هيچ دخالتى نبود.54

55. مايه بصيرت و بينايى

فى ذكر النبى صلى الله عليه و آله: أفضت كرامة الله سبحانه و تعالى الى محمد صلى الله عليه و آله... فهو امام من اتقى، و بصيرة من اهتدى، سراج لمع ضوءه، و شهاب سطع نوره.
كرامت خداوندى سبحان و تعالى به محمد صلى الله عليه و آله منتهى گشت، آن حضرت پيشوايى كسى است كه تقوا بورزد و وسيله بينايى است براى كسى كه هدايت يافته باشد. چراغى است كه روشنايى اش درخشيده و ستاره اى است كه نورش بارز و آشكار است.55

56. فروتنى، صفت پيامبران

لو رخص الله فى الكبر لأحد من عباده لرخص فيه لخاصة أنبيائه و أوليائه. و لكنه سبحانه كرّهَ اليهم التكابر، و رضى لهم التواضع.
اگر بنا بود خداوند به بعضى از بندگانش رخصت بدهد كه به او كبر بورزند قطعا به پيامبران و اولياء خاص خود اجازه مى داد، ولكن خداوند سبحان زشتى تكبر و خود پسندى را براى آنان ناپسند دانست و فروتنى را براى آنان پسنديد.56

57. فداکاری پیامبر اکرم

من كتابه الى معاوية: كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا احمرّ البأس و أحجم الناس، قدّم أهل بيته، فوَقى بهم أصحابه حرّ السيوف و الأسنّة. فقتل عبيدةُ بن الحارث يوم بدر، و قتل حمزه يوم أحد، و قتل جعفر يوم مؤتة.
رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه سختى هاى جنگ بالا مى گرفت و مردم به عقب بر مى گشتند، اهل بيت عليه السلام خود را پيش مى انداخت و به وسیله آنها ياران خود را از حرارت سوزان شمشيرها و نيزه ها حفظ مى كرد، چنان كه عبيده بن الحارث در جنگ بدر و حمزه در نبرد احد و جعفر در كارزار مؤته به شهادت رسيدند.57

58. فلسفه بعثت پیامبران

بعث الى الجن و الانس رسله، ليكشفوا لهم عن غطائها و ليحذروهم من ضرائها، و ليضربوا لهم أمثالها، و ليبصروهم عيوبها، و ليهجموا عليهم بمعتبر من تصرف مصاحها و أسقامها و حلالها و حرامها و ما أعدّ الله للمطيعين منهم و العُصاة من جنة و نار، و كرامة و هوان.
رسولان خود را به دو گروه جن و انس فرستاد تا پرده هاى ظلمانى دنيا را از جلو چشمان آنان بردارند و از آسيب هاى دنيا بر حذرشان بدارند و از دنيا مثل ها براى آنان بيان كنند و بر عيوب آن، بينايشان سازند و به آن مردم ملاك ها و اصول معتبر را در موقع رويارويى و تصرف در تندرسيتى ها و بيمارى هاى دنيا و حلال و حرام آن بفهمانند و به آنان بفهمانند كه خداوند چه پاداشى براى مردم مطيع و چه مجازاتى براى مردم گنهكار از بهشت و دوزخ و كرامت و اهانت آماده فرموده است.58

59. راهنمايان شبهات

ما برح لله - عزّت آلاوة - فى البرهة بعد البرهة، و فى أزمان الفترات عباد ناجاهم فى فكرهم، و كلمهم فى ذات عقولهم، فاستصبحوا بنور يقظة فى الابصار و الاسماع و الافئده، يذكرون بأيام الله، و يخوفون مقامه، بمنزلة الادلة فى الفلوات. من أخذ القصد حمدوا اليه طريقه، و بشروه بالنجاة، و من أخذ يمينا و شمالا ذموا اليه الطريق و حذروه من الهلكة، و كانوا كذلك مصابيح تلك الظلمات، و ادله تلك الشبهات.
براى خداوند متعال -كه عزيز است نعمت هاى او- زمانى بعد از زمانى و در مدت هاى متناوب، بندگانى است كه خداوند در انديشه ها آنان رازها مى گويد، و در عقول و دل هاى آنان سخن مى گويد. آن رهروان كوى حق با نور بيدارى در چشم ها و گوش ها و دل هايشان كسب روشنايى نمودند، مردم را به روزهاى خداوندى يادآور مى شوند و آنان را از مقام ربوبى بيمناك مى سازند، آنان راه يافتگان به منزله راهنمايان در بيابان ها هستند. هر كسى كه راه راست را انتخاب كند او را براى گزينش مزبور سپاس گويند و از افتادن در هلاكت برحذرش دارند و بدين سان چراغ هايى در آن تاريكى ها بودند و راهنمايانى در آن مشكلات.59

60. فلسفه نبوت

بعث فيهم رسله، و واتر اليهم أنبيائه ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكّروهم منسىّ نعمته، و يحتجوا عليهم بالتبليغ، و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدورة.
خداوند فرستادگان خود را در ميان خلق فرستاد و پيامبرانش را پى در پى (يا با فاصله) به سوى آنها، مبعوث گردانيد تا از ايشان بخواهند پيمانى را كه در سرشت و فطرتشان نهاده بود ادا نمايند و نعمت الهى را كه به فراموشى سپرده شده بود به يادشان آورند و با تبليغ فرمان هاى خداوندى حجت را بر آن ها تمام كنند و عقلى كه موجب معرفت حق است و در وجودشان نهان گرديده بود در ايشان برانگيزند و نشانه هاى قدرت الهى را كه با دست تقدير به وجود آمده به ايشان نشان دهند.60

61. نتيجه اطاعت از پيامبر

اعلموا أنكم ان اتبعتم الداعي لكم، سلك بكم منهاج الرسول و كفيتم مؤونة الاعتساف، و نبذتم الثقل الفادح عن الأعناق.
بدانيد اگر شما از امام خود پيروى مى كرديد، شما را بر طريق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هدایت مى کرد، و از كج روى بى نياز مى گشتید و بار سنگين (خطاها) را از دوش ‍خود مى انداختيد.61

62. خشوع پيامبران

لو كانت الانبياء اهل قوة لا ترام... لكان ذلك أهون على الخلق فى الاعتبار، و أبعد لهم فى الاستكبار... و لكن الله سبحانه أراد أن يكون الاتباع لرسله و التصديق بكتبه و الخشوع لوجهه و الاستكانة لامره و الاستسلام لطاعته امورا له خاصة لا تشوبها من غيرها شائبة. و كلّما كانت البلوى و الاختبار أعظم كانت المثوبة و الجزاء أجزل.
اگر پيامبران نيرومندانى بودند كه كسى نمى توانست قصد سوئى به آنان داشته باشد و داراى عزتى بودند كه مورد ظلم قرار نمى گرفتند، اين نيرومندى ها ايجاب مى كرد كه مردم از پيامبران به آسانى بپذيرند و در برابر آنان استكبار نورزند، وليكن خداوند سبحان خواست كه پيروى از رسولان او و تصديق كتاب هاى او و خشوع به مقام ربوبى او و تمكين به امر او و تسليم محض به اطاعت او، امورى خاص آن ذات اقدس باشد و با هيچ چیزی خارج از آن امور، آلوده نگردد و هر اندازه ابتلاء و آزمايش بزرگتر باشد پاداش و جزا با عظمت تر مى شود.62

63. بنده و فرستاده خدا

أَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله عَبدُهُ وَ رَسُولهُ أَرسَلَهُ لِإِنفَاذِ أَمرِهِ وَ إِنهَاءِ عُذرِهِ وَ تَقدِيمِ نُذرِه‏.
شهادت می دهم که محمد (صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده او است كه وى را براى اجراى فرمان خود و ابلاغ دلى هايى بر درست بودن شريعت و بيم دادن از كيفرهاى او كه در انتظار معاندين است فرستاد.63

64. موجبات نعمت

أنظروا الى مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم، و جمع على دعوته ألفتهم. كيف نشرت النعمة عليهم جناح كرامتها، و أسالت لهم جداوال نعيمها، و التفت الملة بهم فى عوائد بركتها، فأصبحوا فى نعمتها غرقين.
بنگريد به موارد نعمت هايى كه خداوند به وسيله برانگيختن رسولى به آنان عنايت فرمود، اطاعت آن مردم را به دينى كه آورده جلب و محكم ساخت و انست و الفت آنان را به دعوت خود جمع فرمود؛ در اين هنگام نعمت با كرامت خود را براى آنان بگستراند و نهرهاى نعمت هايش را بر آنان به جريان انداخت و دين اسلام آنان را به فوايد و نتايج بركات آن دين جمع نمود، پس در نعمت آن غوطه ور گشتند.64

65. رمز ارسال رسولان

سبحانك خالقا و معبودا بحسن بلائك عند خلقك خلقت دارا، ... ثم أرسلت داعيا يدعواليها فلا الداعى أجابوا، و لا فيما رغبت رغبوا، ولا الى ما شوّقت اليه اشتاقوا. أقبلوا على جيفة قد افتضحوا بأكلها، و اصطلحوا على حبها.
اى خدا كه خالق و معبود همه موجودات هستى، تو را براى آزمايش ‍نيكويى كه نسبت به مخلوقاتت دارد مى ستايم. ... آن گاه كسى را فرستادى تا مردم را به برخوردارى از آن نعمت ها دعوت كنند، ليكن آن ها نه اين دعوت را پذيرفتند و نه به آنچه تو ايشان را به آن ترغيب فرمودى رغبتى نشان دادند و نه به چيزى كه به آن تشويقشان كردى اشتياقى نشان دادند، به لاشه دنيا رو آوردند و با خوردن آن خويشتن را رسوا ساختند و در دوستى آن با يكديگر هماهنگ شدند.65

66. نزديك ترين مردم به پيامبران

ان أولى الناس بالانبياء أعلمهم بما جاؤوا به، ثم تلا: (إن أولى الناس ‍بابراهيم للذين اتبعوه وهذا النبى و الذين آمنوا) ثم قال: ان ولىّ محمد (صلى الله عليه وآله) من أطاع الله و إن بَعُدت لُحمته، و ان عدوّ محمد من عصى الله و إن قَربت قرابته!
قطعا شايسته ترين مردم به پيامبران، داناترين آنان به چيزى است كه پيامبران آورده اند. سپس آن حضرت اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: (قطعى است كه شايسته ترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى مى كند و اين پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند) سپس فرمود: دوست محمد صلى الله عليه و آله كسى است كه خدا را اطاعت كند، اگر چه ارتباط گوشتى (خويشاوندى) با آن حضرت نداشته باشد و دشمن محمد صلى الله عليه و آله كسى است كه خدا را معصيت كند، اگر چه خويشاوندى نزديك داشته باشد.66

67. تمام شدن حجت خدا با پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله)

لم يُخلِهم بعد أن قبضه مما يؤكد عليهم حجة ربوبيتة، و يصلُ بينهم و بین معرفته، بل تعاهدهم بالحجج على ألسن الخيرة من أنبيائه، و متحمّلى ودائع رسالاته، قرنا فقرنا؛ حتى تمّت بنبينا محمد صلى الله عليه و آله حجتُه.
پس از درگذشت آدم عليه السلام خداوند مردم را از امورى كه دليل پروردگارى او را برايشان مؤكد و استوار سازد و در ميان آنان و شناخت خود پيوستگى برقرار نمايد خالى و بى نصيب نگذاشت، بلكه با دليل هايى كه بر زبان پيامبران برگزيده و حاملان امانت هاى و براى بندگانش جارى مى شد، با مردمان پيمان بست، نسلى پس از نسلى مى آمد و زمان سپرى مى شد تا اين كه حجت و دليل خدا بر بندگانش با وجود پيامبر ما محمد صلى الله عليه و آله كامل و تمام گرديد.67

68. دعاى على عليه السلام به درگاه خدا در مورد پيامبر

اللهم....أجعل شرائف صلواتك، و نوامى بركاتك، على محمد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق، و الفاتح لما انغلق، و المعلن الحق بالحق... .
اللهم افسح له مفسحا فى ظلك؛ و اجزه مضاعفات الخير من فضلك اللهم و أعل على بناء البانين بناءه و أكرم لديك منزلته، و أتمم له نوره، و اجزِه من ابتعاثك له مقبول الشهادة، مرضى المقالة، ذا منطق عدل، و خطبة فصل.

خداوندا! درودهاى شريف و بركات فزاينده خود را بر بنده و رسولت محمد صلى الله عليه و آله بفرست كه پايان دهنده گذشته است و گشاينده گره هاى پيچيده، پيامبر كه حق را بر مبناى حق اعلان نمود. بار الها! عرصه وسيعى از سايه بيكرانت را بر او بگستران و پاداشى از خير فراوان از فضل و احسانت بر او عنايت فرما. خداوند! بنايى را كه (او براى نجات انسان ها) نهاده است از همه بناهاى بنيانگزاران بلندتر بدار. (يا در ديار ابديت منزلت و مقام او بالاتر از همه منزلت ها و مقامات بفرما) و مقام او را در پيشگاهت عزيز و مكرم فرما و نورى را كه بر آن وجود پاك عنايت فرموده اى تكميل نما و او را در برابر برانگيختنش (براى رسالت عظمى، پاداش لطف فرما) و شهادتش را مقبول و گفتارش را مورد رضايت و منطقش را داد گرانه و سخنش را جداكننده حق از باطل قرار بده.68

69. حقارت دنيا در نظر پيامبر اکرم

يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول: يا فلانة - لإحدى أزواجه - غيّبيه عنّى فإنى اذا نظرتُ اليه ذكرتُ الدنيا و زخارفها؛ فاعرض عن الدنيا بقلبه، و أمات ذكرها من نفسه، و أحب أن تغيب زينتها عن عينه.
(پيامبر) گاهى مى ديد پرده اى صورتگرى و نقاشى شده از در خانه اش ‍آويخته است به زنش مى فرمود: آن پرده را از جلوى چشم دور كن؛ زيرا وقتى كه بر آن مى نگرم، دنيا و زر و زيورهايش را به ياد مى آورم. او از ته دل از دنيا اعراض مى نمود و ياد آن را از نفسش مى راند. لذا دوست داشت كه زينت دنيا را از ديدگانش دور بدارد.69

70. لطف خداوند در فرستادن پيامبران

لم يُخلِ الله سبحانه خلقه من نبى مرسل، أوكتاب مُنزل، أو حجة لازمة، أو مَحجّة قائمة؛ رسل لا تقصر بهم قلّةُ عددهم، و لا كثرة المكذّبين لهم؛ مِن سابق سُمّى له مَن بعده، أو غابر عرّفه مَن قبله.
خداى سبحان مخلوقات خود را از وجود پيغمبرى كه از سوى او فرستاده شده يا كتابى كه از آسمان فرود آمده يا دليل استوارى كه هر كس را ملزم به پذيرفتن مى كند، يا راهى واضح و ثابت، خالى نگذاشت. پيغمبرانى كه كمى تعداد ايشان و كثرت مخالفانشان باعث نشد كه در اداى وظيفه رسالت كوتاهى ورزند؛
پيامبرانى بودند كه نام پيامبر بعدى براى او (از سوى خدا) ذكر شده بود، يا كسى كه بعدا آمده، اما پيامبر قبلى وى را معرفى كرده بوده است.70

_________________________
پی نوشت:

  1. خطبه 1.
  2. خطبه 91.
  3. خطبه 160.
  4. خطبه 160.
  5. خطبه 2.
  6. خطبه 108.
  7. خطبه 160.
  8. خطبه 89.
  9. خطبه 198.
  10. خطبه 1.
  11. خطبه 94.
  12. خطبه 72.
  13. خطبه 110.
  14. خطبه 127.
  15. خطبه 195.
  16. خطبه 160.
  17. حكمت 289.
  18. خطبه 116.
  19. حكمت 88.
  20. خطبه 72.
  21. خطبه 160.
  22. خطبه 144.
  23. خطبه 144.
  24. خطبه 161.
  25. خطبه 94.
  26. خطبه 160.
  27. نامه 38.
  28. خطبه 133.
  29. خطبه 16.
  30. خطبه 191.
  31. خطبه 94.
  32. خطبه 94.
  33. خطبه 26.
  34. خطبه 94.
  35. خطبه 196.
  36. خطبه 196.
  37. خطبه 196.
  38. خطبه 158.
  39. خطبه 192.
  40. خطبه 151.
  41. خطبه 151.
  42. خطبه 105.
  43. خطبه 108.
  44. خطبه 106.
  45. خطبه 20.
  46. خطبه 160.
  47. خطبه 72.
  48. نامه 53.
  49. خطبه 95.
  50. خطبه 161.
  51. خطبه 213.
  52. خطبه 192.
  53. خطبه 192.
  54. خطبه 214.
  55. خطبه 94.
  56. خطبه 192.
  57. نامه 9.
  58. خطبه 183
  59. خطبه 222.
  60. خطبه 1.
  61. خطبه 166.
  62. خطبه 192.
  63. خطبه 83.
  64. خطبه 192.
  65. خطبه 109.
  66. حكمت 96.
  67. خطبه 91.
  68. خطبه 72.
  69. خطبه 160.
  70. خطبه 1.

منبع:نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزی