همانا خداى سبحان روزى فقراء را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيرى گرسنه نمى ماند جز به كاميابى توانگران ، و خداوند از آنان دربارة گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اخلاقی)  >  علم و عمل در نهج البلاغه علوی

علم و عمل در نهج البلاغه علوی

1 - امامت علم نسبت به عمل
آنکه دیده دل او بیناست و عمل وی از روی بصیرت است، مرحله آغازین عمل او «علم » می باشد؛ علم به این که عمل وی به سود اوست یا به زیان او . اگر به سود او بود بدان اقدام نموده یا آن را ادامه می دهد و چنانچه به زیان وی بود آن را انجام نداده یا متوقف می کند:
«فالناظر بالقلب، العامل بالبصر، یکون مبتدا عمله ان یعلم اعمله علیه ام له، فان کان له مضی فیه، و ان کان علیه وقف عنه » (1)
براین اساس، آنکه بدون علم دست به کاری می زند مانند کسی است که بیراهه یا کژراهه را طی می کند که دوری وی از راه راست، جز بر دور شدن او از هدفش نخواهد افزود؛ و در مقابل، آنکه عالمانه به انجام کاری می پردازد نظیر شخصی است که صراط مستقیم را می پیماید:
«فان العامل بغیر علم کالسائر علی غیر طریق فلایزیده بعده عن الطریق الواضح الا بعدا من حاجته، والعامل بالعلم کالسائر علی الطریق الواضح » (2)
عالمی که در مرحله عمل، از راهنمایی علم خود مدد نگیرد و به غیر علم خویش عمل نماید، مانند جاهل سرگردانی است که از بیماری جهل خود بهبود نمی یابد زیرا بین شخصی که به دستور راهبر خویش ترتیب اثر نمی دهد و بین کسی که فاقد راهنماست، از نظر نتیجه، تفاوتی متصور نیست؛ گمراهی اولی، سلب هدایت به انتفاء محمول است و ضلالت دومی سالبه به انتفاء موضوع: «ان العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الحائر الذی لایستفیق من جهله » (3)
توصیف علم به «نور» که در برخی از سخنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلین) آمده است، تعبیر لطیف و دقیقی از امامت علم نسبت به عمل می باشد . ویژگی نور آن است که به ذات خود روشن است و علاوه بر آن، روشنگر غیر خویش می باشد و هر چیز دیگر در شعاع آن دیده می شود .
بدین سان، «عالم » آن انسان بهره مند از نور است که در پرتو آن، هم راه خود را از بیراهه تشخیص می دهد و به روشنی طی می کند و هم راه دیگران را از کجراهه تمیز داده در برابر آنها روشن می سازد، و جامعه نسبت به او چونان ماموم نسبت به امام خویش است که از نور علم وی استمداد می نماید: «لکل ماموم اماما یقتدی به و یستضی ء بنور علمه » (4)
و به همین دلیل است که حضرت امیر (علیه السلام) کسی را برای تصدی امر ولایت مسلمین و زعامت امت اسلامی شایسته می داند که آگاهترین مردم به احکام و حکم الهی بوده و از قوی ترین نورافکن در راهنوردی و رهبری برخوردار باشد: «ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه » (5)
معیار یک جامعه پیشرو و متمدن آن است که در پیشاپیش خود از چنین پیشوایی برخوردار و در پس او از چنان پیروانی بهره مند باشد و ملاک یک جمعیت ایستا و جاهلی آن است که در آن به جای آنکه عالم قدر بیند و در صدر نشیند، لگام بر دهان، شاهد اکرام جاهلان باشد؛ دانا به خاطر اظهار علم خویش مسبوب و مردم از نور علم او محجوب و نادان به جهل خویش محبوب گردد: «عالمها ملجم و جاهلها مکرم » (6)
حضرت علی (علیه السلام) مردم را سه گروه می داند . نخست: عالمان ربانی که هم ارتباط آنها با رب العالمین قوی است و هم نسبت به تربیت دیگران اهتمام می ورزند یعنی نوری که آنها را احاطه کرده و آنان در صحبت یا کسوت آن قرار دارند، هم راهنمای خود آنهاست و هم راهبر دیگران .
دوم: علم آموزانی که می کوشند در سایه تحصیل نور علم، راه نجات را شناخته و بپیمایند .
سوم: پشه های سرگردان و درهم غلتان که به پیروی هر بانگی و با وزش هر بادی به سمتی متمایل می گردند، کسانی که از فروغ علم بی بهره اند و به پایگاه مستحکم و استواری پناه نیاورده اند:
«الناس ثلاثة: فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاة و همج رعاع، اتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجئوا الی رکن وثیق » (7)
پارسایان که علم را به عنوان یک حقیقت نوری شناخته اند، از نشانه های آنان آزمندی در کسب نور و دانش است:
«فمن علامة احدهم انک تری له . . . حرصا فی علم » (8)
و جان آنها چندان تشنه علم است که هرگز از آن سیراب نخواهد شد:
«منهومان لایشبعان: طالب علم و طالب دنیا» (9)
و توده های انسانی عموما و کارگزاران دستگاه حکومت علوی (علیه السلام) خصوصا، به امر آن حضرت، موظف به محاسبه، مذاکره و اکثار مدارسه با این گروه اند:
«جالس العلماء تسعد» (10)
«جالس العلماء تزدد علما» (11)
«ذاکر العالم » (12)
«اکثر مدارسة العلماء و مناقشة الحکماء» (13)
تا جامعه اسلامی به یک مدرسه بزرگ و دانشگاه عظیم مبدل و از این رهگذر سعادت همگان تضمین گردد و گوهر درخشنده دانش همواره روشنی بخش صحنه سیاست اسلامی باشد .
2 - دانش سودمند و زیانبار
در برخی از نیایشهای رسول اکرم (ص) و سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) تعبیر علم نافع و علم غیر نافع به چشم می خورد؛ نظیر:
«اعوذ بک من علم لاینفع » (14) پروردگارا از دانشی که سودی ندارد به تو پناه می برم .
«لا خیر فی علم لاینفع » (15) در علمی که سودمند نباشد خیری نیست .
«وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم » (16) پارسایان گوش جان خود را به دانشی که برایشان سودمند است سپرده اند .
«رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه » (17) چه بسا عالمی که کشته جهل خویش است و علمی که با اوست برای وی سودمند نیست .
معیار تشخیص علم نافع از علم غیر نافع در کلمات نورانی حضرت علی (علیه السلام) چنین بیان شده است:
«العلم علمان: مطبوع و مسموع، و لاینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع » (18)
علم مطبوع همان علم فطری به فجور و تقوی است؛ علمی که همزاد انسان است و آدمی با سرمایه این دانش به جهان قدم نهاده است و همسفر ابدی او خواهد بود لذا از آن به «علم میزبان » تعبیر می شود:
«و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها» (19)
علم مسموع همان علم فکری است که انسان در بدا تولد فاقد آن است و سالیانی در حوزه یا دانشگاه از کتاب و کتیبه آن را کسب می کند:
«والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا» (20)
و در هنگام رحلت از دنیا یا پیش از آن، آموخته های اکتسابی خود را به دست نسیان می سپارد:
«ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا» (21)
«ومنکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم بعد علم شیئا» (22)
لذا از آن به عنوان «علم میهمان » یاد می شود .
طبق بیان حضرت علی (علیه السلام) علم فطری، علم نافع است و نیز هر دانش کسبی که به علم فطری بازگردد و با آن هماهنگ باشد و زمینه شکوفایی آن را فراهم کند علم نافع خواهد بود وگرنه سودی نخواهد داشت .
و چون علم فطری با عمل همراه بلکه عین عمل است، علم نافع دانشی خواهد بود که عین عمل باشد یا دست کم به عمل بنشیند تا انسان در پرتو آن راه کمال را ببیند و با پیمودن آن به هدف نایل گردد .
و چون اثر علم آن است که امام عمل باشد، و این اثر تنها بر علم نافع مترتب است، لذا علم غیرنافع «جهل » شمرده شده است، زیرا مهمترین ثمر علم را که امامت عمل است فاقد می باشد:
«العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم یهتف بالعمل، فان اجابه و الا ارتحل عنه » (23) یعنی علم قرین عمل است، از این رو هر کس عالم باشد به علم خود عمل کند، و علم عمل را به دنبال خود فرا می خواند، اگر عمل بدان پاسخ مثبت داد و فراخوان علم را اجابت نمود، می ماند وگرنه از صحنه جان آدمی کوچ می کند .
و روشن است که با رحلت علم از صحیفه نفس انسانی، جهل که عدم ملکه علم است، دامنگیر آدمی خواهد بود .
در مقابل، آنکه به دانش خویش عمل کند، علم به آنچه تاکنون بدان جاهل بود نیز به او اعطا و همواره بر علوم وی افزوده خواهد شد:
«من عمل بما علم کفی علم ما لم یعلم » (24)
«من عمل بما علم رزقه الله علم ما لم یعلم او علمه الله » (25)
«من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم » (26)
اکنون معلوم می شود که انسان چگونه می تواند بر دانش خویش بیافزاید یا خدای ناکرده علم خود را به جهل مبدل سازد:
«لاتجعلوا علمکم جهلا و یقینکم شکا، اذا علمتم فاعلموا و اذا تیقنتم فاقدموا» (27) علم خود را به جهل و یقین خویش را به شک تبدیل نکنید، هنگامی که عالم شدید، به علم خود عمل کنید و زمانی که یقین برایتان حاصل شد، (براساس آن) اقدام کنید .
«رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه » (28)
علم غیر نافع، علاوه بر آنکه برای شخص عالم، سودمند نیست، به حال دیگران نیز نفعی نداشته بلکه برای جاهلان زیانبار نیز هست زیرا سبب می شود آنها از تعلم امتناع ورزند:
«اذا ضیع العالم علمه استنکف الجاهل ان یتعلم » (29)
«انما زهد الناس فی طلب العلم کثرة ما یرون من قلة من عمل بما علم » (30) یعنی تنها چیزی که مردم را نسبت به فراگیری علم بی رغبت کرده است، این است که بسیار می بینند که عالم عامل و کسی که به آنچه می داند عمل نماید اندک است .
لذا حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: در علم غیر نافع هیچ خیری نیست (نه برای خود عالم و نه برای دیگران) :
«لا خیر فی علم لاینفع » (31)
اصل کلی و ضابط عام در این زمینه را حضرت علی (علیه السلام) این گونه تبیین نموده اند:
«من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره، ولیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم » (32) هر که خود را در منصب پیشوایی مردم قرار داده است، پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خویش بپردازد . . .
و کسی که به تعلیم و تادیب خود اقدام می کند بیش از آن که به تعلیم و تادیب مردم می پردازد شایسته تجلیل و گرامیداشت است .
چنین عالمی است که سرپیچی از رهنمود او مایه حسرت خواهد بود:
«معصیة الناصح الشفیق العالم . . . تورث الحسرة » (33) و فقدان وی پایه خروج جامعه از زندگی شایسته انسانی به حیات نازل بهیمی خواهد شد:
«لولا العلماء لسار الناس کالبهائم » (34)
حضرت علی (علیه السلام) گاهی از علم نافع که در اعضا و جوارح انسان ظهور می کند به عنوان عالی ترین و از علم غیر نافع که جز در زبان، موطنی ندارد به عنوان نازلترین دانش یاد کرده اند:
«اوضع العلم ما وقف علی اللسان و ارفعه ما ظهر فی الجوارح و الارکان » (35)
لذا آنکه از فراگیری علم سودمند تمرد کند از فرومایه ترین مردم روزگار است:
«اذا ارذل الله عبدا حظر علیه العلم » (36)
و متاسفانه راویان علم که از دانش سودمند بهره ای ندارند بسیار و راعیان دانش که از علم نافع بهره مندند اندک اند:
«ان رواة العلم کثیر و رعاته قلیل » (37)
زیرا روایت علم آسان و رعایت آن دشوار است .
غرض آنکه: علم مقدمه عمل است و عمل مقدم بر علم؛ زیرا غایت آن است، تقدم علم بر عمل، زمانی است یعنی انسان قبل از انجام هر کاری باید از آن آگاهی کامل داشته باشد . و تقدم عمل بر علم، رتبی ا ست یعنی آدمی پس از تحصیل هر علمی باید بدان عمل کند در غیر این صورت دانش او سودی نداشته بلکه - چنان که گذشت - زیان بار نیز خواهد بود .
3 - سودمندترین دانش ها
چون علم نافع آن است که فطری باشد یا با علم فطری هماهنگ بوده بدان باز گردد، نافع ترین علم همانا شناخت انسان از سرمایه های فطری خویش با هدف شکوفا ساختن آنهاست، و این همان است که از آن به عنوان «معرفت نفس » تعبیر واز دستیابی بدان به بزرگترین سعادت یاد شده است:
«معرفة النفس انفع المعارف » (38)
«نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس » (39)
ثمرات و برکات وافر این علم سبب شد که امیرالمؤمنین (علیه السلام) دانش را بدان منحصر نماید (40) و واجد آن را عالم و فاقد آن را جاهل شمارد هرچند از دیگر علوم بهره فراوان داشته باشد:
«العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلا ان لایعرف قدره » (41) دانشمند کسی است که قدر خویش بشناسد و برای اثبات جهل شخص همین کافی است که خود را نشناسد .
4 - ارزیابی علم با ثروت
بیان نورانی حضرت علی (علیه السلام) در مقایسه علم با ثروت بدین شرح است:
«العلم خیر من المال، العلم یحرسک و انت تحرس المال، والمال تنقصه النفقه والعلم یزکو علی الانفاق و صنیع المال یزول بزواله، معرفة العلم دین یدان به، به یکسب الانسان الطاعة فی حیاته و جمیل الاحدوثة بعد وفاته والعلم حاکم والمال محکوم علیه، هلک خزان الاموال و هم احیاء والعلماء باقون ما بقی الدهر، اعیانهم مفقودة و امثالهم فی القلوب موجودة » (42)
از جملات فوق نکات زیر را می توان استفاده نمود:
الف - علم نگاهبان انسان است و انسان پاسبان مال . دانش به انسان قدر و قیمت می بخشد و او را از وهن و هون حفظ می کند: «قیمة کل امرء ما یعلم » (43) در حالی که انسان زراندوز و متکاثر همواره بین دو جدار در فشار است: یکی حفظ موجود ودیگری طلب مفقود .
ب - مال با هزینه کردن کاهش می یابد و دانش با انفاق فزونی . ثروتمند به تکاثر مذموم مبتلاست و دانشمند از کوثر ممدوح برخوردار .
ج - پرورده مال با زوال آن زائل و پرونده وی مختومه خواهد شد .
د - دانش، دینی به عهده دانشمند است که (با تعلیم جاهلان) باید ادا گردد .
ه - انسان دانشمند در سایه علم خود، پیروی مردم را در دوران زندگیش و نام و یاد نیک خویش را پس از مرگش تحصیل می کند .
و - علم فرمانروای (عمل عالمان) است و مال فرمانبردار ثروتمندان .
ز - زراندوزان پیش از مرگ مرده اند و علم آموزان پس از مرگ زنده اند؛ گرچه بدنهای آنان در میان مردم نیست لیکن کمالات آنها در قلوب همگان آشکار است .
در سخنان دیگر آن حضرت (علیه السلام) نیز علم به عنوان حیات ابدی و احیاگر ارواح و نفوس انسانی و جهل به عنوان مرگ دایم تلقی و تعریف شده است:
«العلم حیوة و الجهل موت » (44)
«العلم محیی النفس » (45)
براین اساس، عالم زنده ای در میان مردگان است و جاهل مرده ای در بین زندگان:
«العالم حی بین الموتی و الجاهل میت بین الاحیاء» (46)
و کسی که به نور علم و معرفت زنده نگردد، مرده است و پیش از آنکه به قبر داخل گردد، بدنش قبر جان مرده اوست:
«و ان امرء لم یحیی بالعلم میت و ابدانهم قبل القبور قبور» (47)
5 - چشمه علم
در خطب علوی (علیه السلام) قرآن کریم چشمه جوشان علم و عترت پاک نبوی (ص) معدن دانش شناسانده شد:
الف - قرآن:
«فیه ینابیع العلم » (48)
«جعله الله ریا لعطش العلماء» (49) خداوند قرآن را فرونشاننده عطش علمی دانشمندان قرار داده است .
«الا ان فیه علم ما یاتی والحدیث عن الماضی » (50)
آگاه باشید که قرآن علم آینده و سخن گذشته را شامل است .
ب - عترت:
«نحن معادن العلم » (51)
«هم عیبة علمه » (52) اهل بیت پیامبر (ص) مخزن علم الهی اند .
«فانهم عیش العلم و موت الجهل » (53) عترت نبوی (ص) رمز حیات دانش و راز مرگ نادانی اند .
«بادروا العلم . . . عن مستثار العلم من عند اهله » (54) ای بندگان خدا . . . به استخراج دانش از معدن علوم اهل بیت (علیهم السلام) بپردازید .
6 - سؤال و جواب و تعلیم و تعلم
سفارش حضرت علی (علیه السلام) به همگان آن است که: اگر از آنها درباره چیزی که نمی دانند سؤال شد، در کمال شهامت به جهل خود اعتراف کنند و از گفتن «نمی دانم » خودداری نورزند (55) و هنگامی که چیزی را نمی دانند، از آموختن ابا نکنند:
«لایستحین احد منکم اذا سئل عما لایعلم ان یقول لا اعلم، و لایستحین احد اذا لم یعلم الشی ء ان یتعلمه » (56)
آن حضرت (علیه السلام) جاهلی را که از آموختن استنکاف نمی ورزد، از ارکان چهارگانه قوام دین و دنیا می دانند (57) و متعلم علی سبیل نجات را در کنار عالم ربانی تجلیل می کنند . (58)
سؤال جاهلان از عالمان یکی از بهترین راههای رفع جهل است که مورد تاکید قرآن کریم نیز می باشد:
«فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون » (59)
لذا خداوند سبحان پیش از آنکه از جاهلان پیمان تعلم بگیرد، از اهل علم تعهد تعلیم اخذ کرده:
«ما اخذ الله علی اهل الجهل ان یتعلموا حتی اخذ علی اهل العلم ان یعلموا» (60) و دانش آنها را دینی بر عهده آنان قرار داده است که باید ادا گردد:
«معرفة العلم دین یدان به » (61)
و بر همین مبنا، انبیاء (علیه السلام) را به عنوان آموزگاران جامعه بشری به سوی آنها ارسال نموده است: «. . . یعلمهم الکتاب و الحکمة » (62)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) یکی از وظایف اصلی کارگزاران دستگاه حکومتی خویش را تعلیم جاهلان می داند:
«علم الجاهل » (63)
زیرا سؤال جاهل و تعلیم عالم به منزله مذکر و مؤنث اند که از نکاح آن دو، «علم » متولد می شود البته به این شرط که پرسش مسائل به خاطر فهم مطلب باشد (نه از روی بهانه جویی) که در این صورت جاهل متعلم نظیر عالم خواهد بود:
«سل تفقها و لاتسال تعنتا، فان الجاهل المتعلم شبیه بالعالم » (64)
و چون ظرف دانش، جان مجرد انسانی است که با افزایش مظروف، گنجایش آن افزوده می گردد:
«کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع » (65)
لذا طلب علم محدود به هیچ زمانی نخواهد بود:
«اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» (66)
چه این که منحصر به هیچ زمینی نخواهد بود: «اطلبوا العلم ولو بالصین » (67) و عطش جوینده دانش هرگز فرونخواهد نشست:
«منهومان لایشبعان: طالب علم و طالب دنیا» (68)
و هیچ گاه یک انسان دانشمند مجاز نخواهد بود که ادعا کند به غایت علم دست یافته است و چنانچه کسی چنین پندار باطلی را در سر بپروراند نهایت جهل خود را اظهار کرده است:
«من ادعی من العلم غایته فقد اظهر من جهله نهایته » (69)
در این جا سخن را با مناجات عارفانه حکیم متاله حضرت آیت الله جوادی آملی که به منزله نگین خاتم این مقالت است خاتمه می دهیم:
«پروردگارا ما را دانشی ده که نور باشد نه نار، و علمی بخش که از شرق قلب و عقل برآید، نه در مغرب غرور و غلول فرو نشیند، فهمی ده که به مقدار میسور به اسمای حسنای تو باریابد نه زیر بار اوهام و خرافات ناتوان و خمیده گردد؛ فکری ده که با درک صحیح «هو الاول والآخر» (70) آغاز و انجامی محمود و مسعود فراهم سازد، نه زیر او زار خود و دیگران رنجورانه زمینگیر شده و بین راه بماند که: «المنبت الذی لا سفرا قطع و لا ظهرا ابقی » (71)
الها دانش حصولی ما را با شهود حضوری هماهنگ فرما . . . معارف آفاقی و انفسی ما را مرهون شهود حضوری خویش قرار ده تا ضمن آگاهی از احکام و حکم، دارای آنها گردیم و از این جانمایه بهره جوئیم، و به ظن افزونی از کلی سعی نکاهیم و از تو غیر تو را طلب نکنیم؛ در غیر این صورت، هو الآخر را هو الاوسط قرار داده ایم و خسران جبران ناپذیر را به جان خریده ایم .» (72)
پی نوشت ها:
1) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، خطبه 154 .
2) همان .
3) همان، خ 110 .
4) همان، نامه 45 .
5) همان، خ 173 .
6) همان، خ 2 .
7) همان، کلمات قصار، شماره 147 .
8) همان، خ 193 .
9) همان، کلمات قصار، شماره 457 .
10) حکمت الهی، محی الدین مهدی الهی قمشه ای، ج 2، ص 426 .
11) همان .
12) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، نامه 67 .
13) همان، نامه 53 .
14) تعقیب نماز ظهر .
15) نهج البلاغه، نامه 31 .
16) همان، خ 193 .
17) همان، کلمات قصار، شماره 107 .
18) همان، شماره 338 .
19) شمس؛8 - 7 .
20) نحل؛78 .
21) حج؛5 .
22) نحل؛70 .
23) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، شماره 366 .
24) ثواب الاعمال، ص 134 .
25) المیزان، ج 7، چاپ بیروت، ص 350 .
26) بحار، ج 78، ص 189 .
27) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، شماره 274 .
28) همان، شماره 107 .
29) همان، شماره 372 .
30) غرر الحکم و درر الکلم .
31) همان، نامه 31 .
32) همان، کلمات قصار، شماره 73 .
33) همان، خطبه 35 .
34) حکمت الهی، محی الدین مهدی الهی قمشه ای، ج 2، 393 .
35) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، شماره 92 .
36) همان، شماره 288 .
37) همان، شماره 98، و خ 239 .
38) غرر الحکم، و درر الکلم .
39) حکمت الهی، محی الدین مهدی الهی قمشه ای، ج 2، ص 424 .
40) به نحو حصر اضافی نه حصر حقیقی .
41) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، خ 103 .
42) همان، کلمات قصار، شماره 147 .
43) حکمت الهی (عام وخاص)، محی الدین الهی قمشه ای، ج 2، ص 425 .
44) حکمت الهی، محی الدین مهدی الهی قمشه ای، ج 2، ص 426 .
45) همان، ص 393 .
46) همان .
47) همان، ص 383 .
48) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، خ 176 و 198 .
49) همان، خ 198 .
50) همان، خطبه 158 .
51) همان، خ 109 .
52) همان، خ 2 .
53) همان، خ 147 و 239 .
54) همان، خ 105 .
55) زیرا گفتن «نمی دانم » نیمی از دانش است: «قول لا اعلم نصف العلم » (غرر الحکم و درر الکلم) .
56) همان، کلمات قصار، ش 82 .
57) همان، ش 372 .
58) همان، ش 147 .
59) نحل، 43 .
60) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، ش 478 .
61) همان، ش 147 .
62) جمعه؛4 و آل عمران؛164 .
63) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 67 .
64) همان، کلمات قصار، ش 320 .
65) همان، ش 205 .
66) نهج الفصاحة .
67) همان .
68) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، ش 457 .
69) غرر الحکم و دررالکلم .
70) حدید؛3 .
71) اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب اقتصاد در عبادت، ح 1 .
72) شریعت در آینه معرفت، ص 47 .

منبع: محمد امین شاهجویی ،پاسدار اسلام ؛ مهر1380، شماره 238؛ ص  38.