(آنگاه كه خبر كشته شدن محمد بن ابى بكر را به او دادند فرمود) همانا اندوه ما بر شهادت او ، به اندازه شادى شاميان است، جز آن كه از آن يك دشمن ، و از ما يك دوست كم شد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (اصحاب)  >  صعصعة ابن صوحان عبدىّ

صعصعة ابن صوحان عبدىّ

صعصعه فرزند صوحان فرزند حجر و کنیه اش «ابوطلحه » یا«ابوعمرو» بود و نسبتش با پانزده واسطه، به «عبدالقیس » ازبزرگان قبیله «ربیعه » می رسید و از همین جهت به او «صعصعه بن صوحان عبدی » گفته اند.
اولین کسی که از این طایفه اسلام آورد، عمرو بود که به دستوریکی از روسای این قبیله به نام «منذربن عائذ» خدمت پیامبر(ص)رسید، تا از میزان علم آن حضرت آگاهی یابد. او پس ازشرفیابی به خدمت رسول خدا(ص)، مسلمان شد و در برگشت، ماجرا رابرای «منذر» بیان کرد. او نیز مسلمان شد و پس از چندی منذرخود به محضر پیامبر(ص)آمد. رسول خدا به او فرمود:
«ای اشج!(نام دیگر منذر)دو صفت در توهست که خداوند آن دو رادوست دارد: حیا و حلم.»
این طایفه عموما در کوفه زندگی می کردندصعصعه نیز اهل کوفه بود و در یکی از محله های اطراف آن روزگارمی گذراند.
خاندان
مطالعه حالات چهار فرزند صوحان(زید، عبدالله، سیحان وصعصعه)فضایی آکنده از عشق علی(ع)در این خاندان را به تصویرمی کشد. تنها در جنگ جمل، سه برادر (صعصعه، زید، سیحان)حضورداشتند و سیحان پرچم داربود. وقتی او به شهادت رسید، زید پرچم را به دست گرفت و چون شهید شد، صعصعه پرچم را برافراشته نگاه داشت.
فصاحت و بلاغت خصوصیت دوم این خاندان بود. دانشمندان تاریخ،عنوان «خطبا» را از ویژگی های این خانواده دانسته اند.
ویژگیها
1- صحابی خاص علی(ع)
امام صادق(ع)فرمود:
«هیچ یک از همراهان علی(ع)حق آن حضرت را نشناخت، مگر صعصعه و یاران صعصعه. »
2- خطیب
دانشمندان تاریخ و رجال، وی را به فصاحت و بلاغت و استادی درفن سخن ستوده اند و به او عنوان «خطیب » داده اندعلی(ع)نیز در نهج البلاغه در مورد او می فرماید:
«هذا الخطیب الشحشح...»
«این خطیب ماهر و توانا...»

ابن ابی الحدید می گوید: این عبارت را علی(ع)در مورد صعصعه بن صوحان فرموده است و همین افتخار برای او بس که علی(ع)او را به مهارت در سخن و فصاحت در لسان بستاید.
شعبی(از فقیهان و شاعران بزرگ قرن اول)می گوید: من فن خطابه وسخنرانی را از صعصعه بن صوحان آموختم. و جاحظ، دانشمند لغت ونحو(متوفای 255)می گوید: صعصعه از فصیح ترین مردم بود.
جالب آن که «عبدالملک بن مروان » که با علی(ع)و اصحابش خصومت داشته در باره صعصعه می گفت: «انه احضرالناس جوابا» ؛او حاضر جواب ترین مردم بود.
قبل از آغاز نبرد نهروان، سفیر علی(ع)بود و برای سخن گفتن باکوردلان خوارج، حضرت او را به سوی ایشان فرستاد.
3- شاعر
سرودن اشعار، یکی دیگر از ویژگی های صعصعه به شمار می رود. نمونه آن، منظومه ای است که در رثای مولایش علی(ع) سرود. ترجمه بخشی از آن بدین شرح است:
برادرم! پس از تو با چه کسی انس گیرم و درد دلم را نزد که بازگو نمایم؟
غم های روزگار یکی پس از دیگری برگرده تو جمع شد و اینک بارفتن تو آن غمها منتشر شد.
اگر مرگ اجازه سخن گفتن را بدهد، از مشکلاتی که نزد خود دارم،به تو شکوه می کنم.
با چشمی پربار بر تو اشک می ریزم، هرچند که اشک ریختن من سودی ندارد.
این اندوه برای من کافی است که خاک قبر تو را با دست تکان می دهم.
زمانی که زنده بودی، برای من موعظه ها داشتی و اینک برای زندگان موعظه های بیشتر داری.
چه قدر مشتاق هستم که لحظه ای به سوی من بازگردی.
آیا قبر خبر به زائران علی(ع)می دهد که نور چشم آنان را درآغوش کشیده است؟
ای مرگ! از من چه می خواهی؟ آنچه از آن می ترسیدم، انجام شد.
ای مرگ! اگر فدا قبول می کردی، جانم را قربان امیرالمومنین می کردم.
آری روزگار بافقدان یارم من را از خود طرد کرد؛ از این رواست که آن را مذمت می کنم و از آن شکایت دارم...
4- شجاعت
مقاومت وی در برابر انحرافهای بعضی از مدعیان خلافت از جمله معاویه، حضور در سه جنگ بزرگ(جمل، صفین و نهروان)که گاه سمت فرماندهی را بر عهده داشت، گویای شجاعت او است.
5- مورد اعتماد
علی(ع)چاهها، قنوات و اموال زیادی برای محرومین وقف کرد. هنگامی که وقفنامه می نوشت، عده ای را شاهد می گرفت و صعصعه بن صوحان از جمله آن شاهدان بود.
6- آشنایی با معارف اهل بیت علیهم السلام
روزی علی(ع)در مورد خروج دجال و اوصاف او سخنانی فرمود و درضمن آن بیان داشت: قاتل دجال همان است که عیسی(ع)پشت سرش نمازمی گذارد. یکی از حاضران به نام «نزال بن سبره » به صعصعه گفت: مقصود از این فرد کیست؟ صعصعه پاسخ داد: کسی که عیسی(ع)به اواقتدا می کند، دوازدهمین فرزند از عترت پیامبر(ص)است و نهمین فرزند از فرزندان حسین(ع)و او خورشیدی است که از مغرب این جهان، از بین رکن و مقام، طلوع خواهد کرد و زمین را از وجودظالمان پاک و عدالت را آنچنان حاکم خواهد کرد که هیچ کس بردیگری ظلم نکند.
7- تبعید
او در مقابل انحراف از سنت پیامبر(ص)و بی عدالتی ها آرام نمی گرفت؛ از این رو، حاکمانی که سخنانش را تاب نمی آوردند، راهی جز تبعید او نداشتند. صعصعه دوبار تبعید شد، زمانی توسط عثمان از کوفه به شام و زمانی دیگر به دستور معاویه از کوفه به بحرین.
علامه امینی ماجرای تبعید و محل آن را بدین گونه نوشته است:
«پس از آنکه عثمان، ولیدبن عقبه را از فرمانداری کوفه عزل کرد و سعید بن عاص را برآن سرزمین حاکم قرار داد، به وی دستورداد تا با مردم کوفه مدارا کند. از این جهت، سعید با بزرگان وقاریان این شهر جلساتی ترتیب داد و حاضران در این مجالس افرادی همچون؛ مالک اشتر، زید بن صوحان، صعصعه بن صوحان و... بودند؛اما در یکی از این گفتگوها بر سر مساله ای اختلاف درگرفت و همه به سعید اعتراض کردند. سعید بن عاص این ماجرا را به عثمان گزارش کرد و نوشت: با وجود مالک اشتر و دوستانش که اساتیدمعروف قرآن و مشتی ابله هستند، من در کوفه از عهده کوچکترین کاری برنمی آیم. عثمان در جواب دستورداد: آنان را به شام تبعیدکن!
پس از استقرار آنها در شام، خبر به معاویه رسید که عده ای ازاهل دمشق با مالک اشتر و دوستانش می نشینند و به گفتگومی پردازند. معاویه نامه ای به عثمان نوشت: که گروهی را نزد من فرستاده ای که شهر خود را دچار آشوب کرده اند و اینک از آن می ترسم که مردم تحت اطاعت مرا به نافرمانی وادارند. عثمان دستور داد، که آنان را به حمص(یکی از شهرهای نزدیک دمشق)تبعیدکند. پس از مدتی عثمان دستور داد آنان را به کوفه بازگرداند؛اما مدتی نگذشت که عثمان برای مرتبه دوم آنان را به حمص تبعیدکرد.»
8- رهبری قوم
در باره صعصعه نوشته اند: «وکان سیدا من سادات قومه » ؛ اویکی از بزرگان قوم خود بود.
با پیامبر(ص)
در این که صحابی پیامبر(ص)به چه کسی گفته می شود، نظریه های گوناگونی وجود دارد. چنانچه صحابی آن حضرت را کسی بدانیم که ازایشان حدیث نقل کرده، یا در غزوات شرکت داشته است، صعصعه جزواصحاب نخواهد بود؛ زیرا وی در آن زمان خردسال بود. ابن عبدالبرو ابن اثیر(دو تاریخ نگار معروف)می گویند: او در زمان پیامبر(ص)مسلمان بود، ولی آن حضرت را ندید؛ زیرا در آن زمان خردسال بود.
در کنار علی(ع)
صعصعه به عنوان یاری صادق، همواره درکنار امیرمومنان(ع)حضورداشت.
دیدگاه متقابل
اصبغ بن نباته می گوید: صعصعه بن صوحان مریض شد. به همراهی علی(ع)برای عیادت وی به منزلش رفتیم. او که در بستر بیماری افتاده بود، با دیدن حضرت بسیار خوشحال شد. علی(ع)به او محبت فراوان کرد؛ اما موقع خدا حافظی، فرمود: ای صعصعه! این دیدارتکلیف من بود؛ مبادا آن را موجب فخر و مباهات بر دیگران قراردهی!
صعصعه پاسخ داد: نه، یا امیرالمومنین! بلکه آن را اجر وذخیره آخرت می دانم.
علی(ع)فرمود: به خدا قسم من تو را کم هزینه(برای نظام اسلام)اما پرتلاش می بینم.
صعصعه پاسخ داد: به خدا قسم شما در نظر من، بسیار آگاه به خداوند هستی و او در نظر شما بزرگ است. شما نیز نزد پروردگارت جایگاهی بلند داری و اهل حکمت و نسبت به مومنان، مهربان و رحیم هستی.
امام علی بن موسی الرضا(ع) نیز در ملاقاتی که با احمدبن محمد بن ابی نصر بزنطی، داشتند، از صعصعه تجلیل زیادی کرد و به همین داستان اشاره فرمود.
جنگهای پیاپی
در جنگ جمل، بعد از آنکه زید و سیحان(دوبرادر صعصعه)به شهادت رسیدند، صعصعه خود پرچم لشگر را به دست گرفت و در جنگ صفین،بعد از آنکه معاویه جلوی جریان آب را بست، علی(ع)صعصعه را برای گفتگو نزد معاویه فرستاد و فرمود: به او بگو: ما مسیر خود راطی می کنیم و دوست نداریم قبل از آنکه حجت را تمام کنیم، آغازگرجنگ باشیم؛ پس از اطراف آب کنار روید تا ببینیم سرنوشت ما وشما به کجا می انجامد، در غیر این صورت، جناح پیروز، آشامنده آب خواهد بود.
صعصعه این پیام را رسانید. معاویه رو به همراهان خود کرد واز آنها نظر خواهی کرد. چند تن از یاران او همچون: ولید بن عقبه و عبدالله بن سعد(برادر رضاعی عثمان)گفتند: اینان عثمان را تشنه کشتند، اکنون باید تشنه به قتل برسند. آنگاه بحث سختی بین معاویه و طرفدارانش از یک سو و صعصعه از سوی دیگر درگرفت.
در جنگ نهروان نیز امیرمومنان(ع)صعصعه را برای گفتگو باخوارج فرستادآنها به صعصعه گفتند: اگر علی موضع ما را می داشت، آیا تو بااو همراه بودی؟ پاسخ داد: آری.
گفتند: برگرد؛ زیرا تو بی دین و مقلد هستی صعصعه در پاسخ گفت: وای بر شما! آیا پیروی نکنم از کسی که خدا دستور اطاعت از او را داده است؟! آیا رسول خدا(ص)وقتی جنگ شدت می گرفت، علی(ع)را برای فرونشاندن آتش نبرد نمی فرستاد؟! کجامی روید و از چه کسی روی برمی گردانید؟! «عن القمرالباهر؟ والسراج الزاهر؟ و صراط الله المستقیم؟» از ماه درخشان و چراغ روشن و راه مستقیم خداوند رو می گردانید؟! خدا شما را نابودکند. عقلهای شما فاسد شده است. آیا امیرمومنان و وصی رسول خدا(ص)را هدف گرفته اید؟! هوای نفس، شما را در ضرر آشکاری فروبرده و شیطان، شما را از حق دور کرده است.
در این موقع «عبدالله بن وهب راسبی » (یکی از خوارج)جواب داد: ای پسرصوحان! سخن بسیار گفتی و به مولای خود بگو: ما به حکم خدا با وی نبرد خواهیم کرد.
صعصعه پاسخ داد: گویا می بینم به زودی در خون خود غوطه ورخواهی شد و مرغان هوا انتظار فرود آمدن برجسد تو را می کشند ودر این هنگام کسی به فریاد شما نخواهد رسید. راسبی گفت: به مولایت بگو: ما دست بردار از او نیستیم؛ مگر آنکه اقرار به کفرخود نماید، یا از گناهش توبه کند که خداوند توبه پذیراست.
وقتی صعصعه پاسخ و ماجرا را به علی(ع)گزارش کرد، حضرت فرمود: ای پسرصوحان! اخبار این گروه قبلا به من اطلاع داده شده است. نه دروغ می گویم و نه دروغ برای من نقل شده است. آنان روز سختی درپیش دارند. آنگاه سرمبارک و دستهایش را به آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود: پروردگارا! شاهد باش...
عیادت علی(ع)
پس از ضربت شمشیر ابن ملجم که علی(ع)در بستر بیماری افتاد،صعصعه بن صوحان به عیادت حضرت آمد؛ اما به علت وخامت حال ایشان، کسی اجازه ملاقات نداشت. از این جهت، صعصعه گفت: از طرف من به امیرمومنان علی(ع)بگویید: رحمت خداوند برتوباد ای امیرمومنان! درحال حیات و بعد از آن، چرا که خدا در نزد توبزرگ و آگاهی تو نسبت به او زیاد است. لحظه ای بعد پاسخ حضرت رابرایش بازگفتند که: خدا تو را رحمت کند که کم هزینه و پرفایده هستی.
تشییع علی(ع)
صعصعه بن صوحان از جمله کسانی بود که در نیمه های شب، درتشییع پنهانی جنازه مطهر امیرمومنان علی(ع)شرکت کرد. وقتی حضرت را دفن کردند، نزدیک قبر آمد. یک دست بر قلب خود گذاشت و بادست دیگر مشتی از خاک قبر برداشت و بر سرش ریخت و گفت:
«پدر و مادرم فدای تو یا امیرمومنان! گوارا باد برتو که پاکیزه به دنیا آمدی. شکیبایی ات زیاد و جهادت بزرگ بود.
تجارت سودمند انجام دادی و به پیشگاه خالق خود قدم گذاشتی وخداوند با بشارتهایش تو را گرامی داشت و در جوار پیامبر(ص)جای گرفتی و از جامهای بهشتی، از دست آن حضرت، سیراب شدی.
از خدا می خواهم به ما توفیق دهد که راه تو را ادامه دهیم وبه ما دوست داشتن دوستانت و دشمن شمردن دشمنانت را عنایت کند وما را در زمره اولیای تو قرار دهد.
به مقامی رسیدی که هیچ کس به آن نمی رسد؛ زیرا در راه خداجهاد و قیام کردی تا این که سنت پیامبر(ص)زنده شد و فتنه هاخاموش گردید.
بهترین درودهای من برتوباد که مومنان به وسیله تو پیروز شدندو نشانه های راه هدایت به وسیله تو روشن بود.
اول کسی که باایثار جان و مال ندای پیامبر(ص)را اجابت کرد،تو بودی. با ذوالفقارت در مواقع ترس از او حمایت کردی.
خداوند دژهای ستمکاران و کافران و مشرکان را به وسیله تودرهم شکست. تو اهل گمراهی را نابود ساختی. گوارا باد بر تو که علم و یقین و جهادت از همگان بیشتر بود.
به خدا قسم، زندگی تو کلید هرخوبی و بسته شدن همه بدی ها بود؛ولی امروز در شرها باز و راه خیرها بسته شد.
اگر مردم سخنان تو را می پذیرفتند، نعمت های خداوند از همه جابر آنان سرازیر می گردید، ولی آنان دنیا را بر آخرت ترجیح دادند.»
بعد از این سخنان، صعصعه و همراهانش به شدت گریستند و به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)و سایر فرزندان علی(ع)تسلیت گفتند.
اندرز به حاکمان
ابن عبدالبر(متوفای 463)می گوید: زمانی ابوموسی اشعری یک میلیون درهم از بیت المال برای عمر فرستاد تا بین مسلمانان قسمت کند. او این مال را تقسیم کرد؛ ولی مقداری از آن زیادآمد. مسلمانان در مورد مصرف آن اختلاف کردند. عمر به میان مردم آمد و اعلام کرد: ای مردم! این مقدار از بیت المال را در چه موردی مصرف کنیم؟
صعصعه که در آن زمان جوانی نورس بود، ایستاد و گفت: مشورت بامردم در جایی است که حکمی از طرف قرآن وارد نشده باشد و اماآنچه قرآن بدان دستور داده، باید در همان مورد مصرف کرد.
عمر گفت: راست گفتی. تو از من هستی و من از تو هستم و سپس مقدار اضافه را نیز بین مسلمانان تقسیم کرد.
در روزگار عثمان نیز زمانی که وی بر منبر بود، صعصعه خطاب به او ابراز داشت: ای عثمان! خود منحرف شدی و امت تو نیز منحرف شدند. عدالت پیشه کن تا امت تو نیز به عدالت رفتار کنند.
ماجرای دیگری از برخورد صعصعه با عثمان را شیخ طوسی این گونه نقل کرده است: صعصعه گفت: با چندتن از مردم مصر، نزد عثمان رفتیم. او گفت: مردی را پیش فرستید تا با من سخن گوید. مصریان مرا مقدم کردند. عثمان که از کمی سن من تعجب کرده بود، گفت: این؟! در جواب عثمان گفتم: اگر ملاک دانش، سن آدمی بود، نه توسهمی در آن داشتی و نه من؛ بلکه علم به فراگیری است.(آنچه ازقرآن می دانی)بازگوی.
بسم الله الرحمن الرحیم. آنانی که وقتی قدرت در اختیارشان بگذاریم، نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر را زنده می کنند و پایان امور به دست خداوند است.
این آیه در مورد ما نازل شده است
گفتم: پس امر به معروف و نهی از منکر کن.
این سخنان را رهاکن و آنچه می دانی، بیان کن.
بسم الله الرحمن الرحیم. کسانی که از خانه های خود بدون هیچ گناهی اخراج شدند و تنها خداوند را پروردگار خود می دانستند.
این آیه نیز در مورد ما نازل شده است.
پس آنچه از خداوند گرفته ای، بین همه مسلمانان تقسیم کن.
ای مردم! مطیع حاکمان خود و همراه جامعه باشید و به سخنان این مرد که از خدا بی اطلاع است، گوش ندهید.
تو می خواهی روز قیامت بگوییم: خدایا! ما از بزرگان خوداطاعت کردیم و آنان ما را گمراه کردند؟! خدا پروردگار ما وپدران و در کمین ظالمان است.
عثمان در حالی که از پاسخهای من بسیار به خشم آمده بود،دستور برگشتن ما را صادر کرد و درها را به روی ما بست.
منبع :سید جعفر ربانی؛فرهنگ كوثر ؛ اسفند 1378، شماره 36