رترين بى نيازى و دارايى، نوميدى است از آنچه در دست مردم است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

روش شناسی شرح فی ظلال نهج البلاغه «2»

نویسنده: محسن رفعت (1)

ب. گزاره های موجود در شرح

روشی که شارح در شرح خود به کار گرفته، استفاده از گزاره ها و مؤلفه هایی است که سعی شده با استفاده از آنها سبک و شیوه شرح خود را بسازد. می توان گفت در این شرح به طور کلی از دو مؤلفه و گزاره استفاده شده است:
1. گزاره ساختاری (مؤلفه های پیش از شرح متن)،
2. گزاره محتوایی(مؤلفه های موجود در حین شرح متن). (2)

1. گزاره از لحاظ ساختار (مؤلفه های موجود در حین شرح متن)

شارح با استفاده از این گزاره در صدد است تا با ارائه مطالب مورد نظر خود، سخنان امام را شرح کند و با بیان انواع علوم، محتوای شرح خود را علمی و مستدل کند. این گزاره ها عبارت اند از:

1. شناخت فضای صدور

پر واضح است که برای ورود به متن نهج البلاغه و شرح آن لوازم و مقدماتی عمومی احتیاج است؛ لوازمی از جمله اشراف بر منبع و سند و نقل آن، جغرافیای سخن، فضای صدور، تاریخ ایراد کلام، مخاطبان سخن، موضوعات و اهداف خطبه ها، نامه ها و حکمت ها. شیخ محمد جواد مغنیه تقریباً از تمامی این مقدمات چشم
پوشی کرده و آنها را در شرح خود ذکر نکرده، اما به هر حال می توان گفت شناخت سبب صدور از جمله مختصر استفاده هایی است که وی سعی کرده در بازیابی نقل ها گزارش و بهره جویی کند و به احتمال، به جهت وجود این مؤلفه در شرح های پیش از خود، همچون شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، شرح ابن میثم، منهاج البراعه و... از کنار آن گذشته یا آن را به خاطر اختصار، حذف نموده و از آن چشم پوشی کرده است. اما این نکته قابل توجه است که جناب مغنیه در بخش های تاریخی، اعم از خطبه ها و نامه ها، به اختصار، فضایی از سبب صدور سخن امام به تصویر می کشد و در صدد است تا به گونه ای از فضا و جغرافیای سخن امیرمؤمنان (علیه السلام) اندک بیان و توضیحی داشته باشد؛ به عنوان نمونه می توان به شرح خطبه 72- که مخاطب امام مروان است- توجه نمود. مؤلف از همین روی در بخش مربوط به شرح، زندگی نامه مختصری از مروان ارائه داده و سعی کرده با یک جمله مشی و روش او را نسبت به پیامبر در زمان حضور ایشان بیان کند و در ادامه، با بیان شریف رضی به فضای صدور این عبارت امام می پردازد و می گوید:
قال الشریف الرضی فی النهج: «قالوا: أخذ مروان بن الحکم أسیراً یوم الجمل، فاستشفع الحسن و الحسین(علیهما السلام)الی أمیرالمؤمنین علیه السّلام فکلماه فیه، فخلی سبیله، فقالا له: یبایعک یا أمیر المؤمنین. فقال: (أو لم یبایعنی بعد قتل عثمان) و نکث بیعتی، و تطوع لمحاربتی مع عائشه و الزبیر و طلحه «لا حاجه لی فی بیعته، انها کفّ یهودیه». (3)
و یا در شرح نامه پنجم، خطاب به اشعث بن قیس می نویسد:
کان الأشعث بن قیس عاملاً علی اذربیجان من قبل عثمان، و لما تولی الإمام الخلافه کتب الیه یطالبه بما فی یده من أموال المسلمین، و قال له من جمله ما قال: (و ان عملک لیس لک بطعمه...). (4)
اما در حکمت ها هیچ جای سخنی برای فضای صدور نگذاشته است؛ چنان که بلافاصله پس از ذکر سخن قصار، به شرح لغت دشواریاب آن حکمت (اگر موجود باشد) می پردازد و در ادامه، حکمت را توضیح می دهد. با این همه، تمام این توضیحات ویژه سخنان تاریخی حضرت است و در خطبه ها و نامه هایی که سخنی از تاریخ نیست، بلکه مربوط به مباحث اخلاقی، کلامی و... است، شارح به طور مستقیم به سراغ شرح عبارت ها (به صورت جمله به جمله) می رود؛ بدون این که از فضای صدور و جغرافیای سخن و... سخنی نقل کند.

2. ذکر تاریخ صدور و ایراد کلام

از آنجایی که دریافتن تاریخ صدور کلام از مقدمات ورود به متن نهج البلاغه است، شیخ محمد جواد مغنیه نیز از این نکته غفلت نورزیده و سعی کرده برای بهتر دریافتن متن نهج البلاغه به تاریخ ایراد سخن امام و البته در پاره ای از موارد اشاره ای گذرا داشته باشد؛ به عنوان مثال می توان به خطبه پنجم اشاره کرد که وی برای تاریخ گذاری آن می نویسد:
هذه الخطبه قالها الإمام بعد أن حدث ما حدث من أمر السقیفه و بیعه أبی بکر، و محاوله أبی سفیان إثاره الفتن و القلاقل. (5)
با اندک حسابی و با این توضیح مختصر می توان دریافت که این خطبه به احتمال در سال 11 هجری و پس از آن درگیری مهاجران و انصار برای از آن خود کردن خلافت ایراد شده باشد.
و یا در نامه دوم، پس از این که مخاطبان نامه را معرفی می کند، می نویسد:
الخطاب لأهل الکوفه، ما فی ذلک ریب، لأنه جاء بعد الانتهاء من حرب الجمل و فتح البصره... (6)

3. مشخص کردن مخاطب کلام و یا نامه امام

در برخی موارد سعی شده مخاطب یا مخاطبان کلام و یا نامه امام به صورت بسیار مختصر معرفی شوند؛ چنان که ذیل خطبه چهارم می خوانیم:
وجه الإمام (علیه السلام) هذا الخطاب للناکثین و المارقین الذین بایعوه ثم غدروا به. (7)
و یا در خطبه 14- که خطبه امام خطاب به کوفیان است- می نویسد:
الخطاب لأهل الکوفه، ما فی ذلک ریب، لأنه جاء بعد الانتهاء من حرب الجمل و فتح البصره. (8)
و یا در نامه 38 می گوید: الخطاب لابن العاص الذی باع دینه بولایه مصر (9)

4. معرفی مختصری از مخاطب نامه

مخاطب نامه در پاره ای از موارد به اختصار معرفی شده است. به همین دلیل مؤلف سعی کرده مختصر شرح حالی از مخاطب نامه امام ارائه دهد؛ به عنوان مثال در ابتدای شرح نامه 32- که به قثم بن عباس نوشته شده- شارح ابتدا با استفاده از شواهد تاریخی و با ارائه شرح حال مختصری از قثم بن عباس به شرح خود ادامه می دهد. (10) و یا در نامه 13 خطاب به مالک اشتر شارح پس از جستاری در زندگی مالک به شرح نامه می پردازد. و همچنین است نامه امام (نامه 41) به عمر بن ابی سلمه مخزومی و جانشین نمودن نعمان بن عجلان زرقی که درباره ی هر دو به صورت اختصار شرح حال ارائه داده است. وی می نویسد:
و تتلخص بأن عمر ابن أبی سلمه کان والیاً للإمام علی البحرین، فاستبدله بنعمان بن عجلان لحاجته الیه فی حرب معاویه، لأنه یعتمد علیه فی نصره الحق و الدین. بقی أن نشیر إلی التعریف بعمر و نعمان، و الأول هو ربیب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حیث تزوج بأمه بعد موت أبیه أبی سلمه. و قد ولد فی.... (11)
و همچنین است درباره ی مخاطب نامه 44 خطاب به عثمان بن حنیف. (12)

5. معرفی شخصیت ها

گاهی در لابه لای برخی بحث ها- که قصد دارد از کتابی و یا از شخصیتی مطلبی نقل کند- درباره ی شخصیت آن مطلبی را نقل می کند. وجه تمایز این نکته با مؤلفه پیشین در این است که در قبلی مربوط به شخصیت مورد خطاب امام است، لذا با شواهد تاریخی، مختصر توضیحی درباره ی شخصیت مورد بحث ارائه می دهد، ولی در این مؤلفه شارح به معرفی مختصری درباره ی شخصیت ها در طی تاریخ، چهصاحبان تألیف و چه شخصیت های تاریخی و... می پردازد و ارتباطی به مخاطب امام ندارد؛ نمونه:
قال الشریف الرضی: «ذکر أبو جعفر الإسکافی فی کتاب المقامات ان الإمام أرسل هذه الرساله الی طلحه و الزبیر مع عمران بن الحصین الخزاعی». و الاسکافی المذکور من شیوخ المعتزله، و له سبعون کتاباً، منها کتاب: المقامات فی مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، و کان معاصراً للجاحظ، و الاسکافی نسبه الی بلده اسکاف بین النهروان و البصره، أما عمران بن الحصین فهو من فقهاء الصحابه، أسلم عام خیبر، و توفی بعهد معاویه، کما جاء فی: الاستیعاب لابن عبد البر... (13)
و همچنین است درباره ی عبد الله بن خباب بن أرت در خطبه 59 (14) و طلحه در خطبه 217. (15)

6. عنوانی برگزیده، به جای بخش «المعنی»

در بیشتر موارد، در مقام شرح از تعبیر «المعنی» استفاده کرده است و در برخی موارد- که امکان موضوع دهی خاصی وجود داشته است- از عنوانی برگزیده و منتخب و البته هم مضمون با متنی که قصد شرح آن را دارد، استفاده کرده و در ادامه، شرح عبارات را آغاز می کند؛ مثلاً در نامه 23، پس از بخش «الإعراب»، عنوانی به نام «شعار علی سیف و معول» باز کرده و نامه را با این سرآغاز شرح کرده است. (16) و یا خطبه 128 به جای عنوان «المعنی» نام «ابوذر» را انتخاب کرده و سپس درباره ی شخصیت وی توضیحاتی ارائه داده است؛ به علاوه، به همین توضیحات بسنده کرده و به هیچ وجه خطبه را شرح نکرده است. (17)

7. عنوان دهی به سخنان امام

در پی گزاره پیشین در قسمت ها و فقرات مختلفی که توضیح و شرح خاصی را می طلبیده، با عنوان دهی مناسب به فراخور بحث مطلب را جدا کرده و سپس به توضیح آن پرداخته است. این نکته در همه جای این کتاب، بویژه در خطبه ها و نامه ها به وضوح هویداست، ولی در حکمت ها نمود کمتری دارد؛ به عنوان نمونه در عهدنامه مالک اشتر که به طور تفصیل و تطویل به شرح عهدنامه پرداخته- هر قسمت از سخنان امام را با توجه به موضوع آن، جدا و با عنوان دهی متناسب با موضوع، شرح کرده است. (18)
و یا در موارد متعددی، آنجا که نیاز دیده، مطلبی توضیح بیشتری می طلبد، باز با باز کردن عنوانی، مطلب را شرح کرده است؛ مثلاً در نامه 30 خطاب به امام حسن (علیه السلام)، پس از بخش اعراب و پیش از بخش شرح با عنوانی به نام «صلح الحسن و استشهاد الحسین» شمه ای از زندگانی امام مجتبی (علیه السلام) بازگو کرده و درباره ی چگونگی و کیفیت صلح ایشان با معاویه مطالبی ارائه می دهد. (19)
گاهی نیز تنها به خود خطبه عنوان می دهد؛ همچون خطبه 166 که آن را با این سرآغاز، شروع نموده است:
أمسک الأمر ما استمسک. (20)
در مواردی نیز با انتخاب جمله ای کوتاه از خود کلام امام، عنوان خود را می سازد؛ همچون خطبه 190 با این عنوان (لا تطیعوا الأدعیاء) که قسمتی از کلام امام در همین خطبه است. (21) شاید هدف مؤلف از این کار این باشد که جان کلام امام را- که در طی سخنان نمود داشته- در جمله ای کوتاه به عنوان تیتر و سرآغاز خطبه ها و فقرات و موضوع اصلی سخن امام بیاورد.

8. ارجاع به دیگر منابع به دلیل پرهیز از اطناب و تطویل

از آن جایی که شیوه محمد جواد مغنیه در شرح فی ظلال مختصرنویسی است، لذا در بسیاری از موارد کوشیده تا خواننده را که در بحث غور نموده، به منبع مورد نظر مؤلف ارجاع دهد. وی خواننده را وادار می کند تا تفصیلات موضوع مورد بحث را از منبع اصلی بخواهد؛ نمونه: هذه خلاصه لقصه الخریت، و من أراد التفصیل فلیراجع الی شرح ابن أبی الحدید للخطبه 44، ص264 من المجلد الأول الطبعه القدیمه، و قد استغرقت حوالی عشرین صفحه بقطع هذا الکتاب. (22)
فمن أراد التوسع فلیرجع الیه و الی کتاب النصائح الکافیه، لمن یتولی معاویه، تألیف ابن عقیل. (23)
و من أحب التفصیل فلیرجع الی کتابنا فلسفه التوحید و الولایه، فصل «بین الشیوعیه و الرأسمالیه». (24)

9. ابداع بخش مجزایی به نام «للمنبر»

چنان که خود در مقدمه بیان کرده، گاهی اوقات ذیل خطبه ها عنوانی با نام «للمنبر» باز نموده تا مطالبی که نیاز است، به روی منابر و برای مستمعین بازگو شود، به راحتی در دسترس قرار گیرد. وی در مقدمه تصریح می کند که:
و قد تنبهت، و أنا أشرح بعض الخطب، ان الذین حبسوا أنفسهم علی المنابر یتطلعون کثیراً الی نهج البلاغه و خطبه، لما فیها من ثمرات و سحر و نکهه، فحاولت أن أمدهم و لو بالیسیر، عسی أن تنمو به خطبهم و تثمر... و من أجل ذلک اذا أوحت لی کلمه أو جمله من أقوال الإمام بمعنی یترک أثراً فی نفس السامع. حسب تقدیری. عنونته بکلمه (للمنبر) کی یهتدی الیه بسهوله من یهمه الأمر اذا راجع الفهرست أو قلب الصفحات.. و اذا استقل
(المنبری) ما ذکرت لهذه الغایه فإن الکلمه الحیه تنتقل بالمفکر الموهوب الی العدید من الأجواء.. علی انی کما أشرت لست بصدد وضع الخطب و نقشها. و قد أترک کلمه المنبر مکتفیاً بما یشیر الی الموضوع. (25)
مباحثی که ذیل این عنوان قرار گرفته، شامل مباحث تاریخی (علی و اعضای الشورا) (26)، توحیدی (درباره
وصف خداوند) (27)، اخلاقی (در مورد دنیا) (28) و در موضوع امامت و اهل بیت (29) قیامت (30) و... که البته این نکته شامل نامه ها و حکمت ها نمی شود. این روند تا آخر خطبه 150 در جلد دوم ادامه دارد و پس از آن چنین شیوه ای به کار گرفته نشده است.

10. توضیح واژگان و لغات

برای فهم متون ادبی و پر واژه ای چون نهج البلاغه، نیاز به تسلط نسبتاً بالایی بر اکثر علوم ادبی عربی است و بدون آن، شاهد برداشت هایی ناصحیح و ناقص فراوانی خواهیم بود. از همین رو، شیخ مغنیه در سطح وسیعی از این علوم در شرح خود به کار بسته است، ما به شکلی گذرا به آنچه از روش ایشان دست یافتیم، اشاره می کنیم.
واژه یابی ها: در این مورد باید گفت که به چند شکل انجام پذیرفته است:
شکل اول: تبیین مفاهیم واژگان بدون استناد دادن معانی به فرهنگ نامه های زبان عربی است. این شیوه به صورت گسترده ای در سراسر شرح به کار رفته است. به عبارتی دیگر، تقریباً در کل شرح این روش به کار گرفته شده است. البته در این موارد ظاهراً از کتب لغت بهره گیری شده، اما بدون ذکر منبع آن؛ به عنوان نمونه در شرح فرازی از نامه 48- که نامه ای به معاویه است- در وصف دنیا و سرگرمی های آن به صورت واژه به واژه ترجمه می نماید و از هیچ منبعی یاد نمی کند؛ مثلاً:
المشغله: ما یشغل؛ و لهجا: ولعا؛ و نقض: هدم و حلّ؛ و أبرم: أحکم. (31)
و یا در خطبه 25 خطاب به اهل کوفه واژگان خطبه را بدین شکل آورده است:
أقبضها و أبسطها: أتصرف فیها؛ و الأعاصیر: جمع إعصار، ریح ترتفع بالغبار و تستدیر کالعمود؛ اطلع: بلغ؛ و القعب؛ بفتح القاف: القدح؛ و العلاقه، بفتح العین، لما لا یحس من المعانی، و بکسرها لما یحس، و هی ما یعلق من الشیء؛ و مث: أذب. (32)
شکل دوم: در این روش- که بسیار به ندرت دیده می شود- مؤلف به ذکر منابعی می پردازد که از آنها استفاده کرده است. این روش معمولاً به صورت ترجمه تک واژه ها به کار رفته است. گاهی هم در ترجمه جملات و یا اصطلاحات از این روش استفاده شده است. بخشی از این نقل ها نیز به جهت مقایسه و به دست آوردن معنای کامل تر و مناسب تر و برخی جهت تأیید دیگری و برخی نقد دیگری است که به صورت مفصل بحث شده است. (33) البته منظور از نقل از دیگران، نقل از شیخ محمد عبده، ابن ابی الحدید و... است؛ نه از کتب مشهور لغت همچون معجم مقاییس اللغه، صحاح جوهری، تاج العروس زبیدی و... که این نکته، خود نقدی به این شرح گران سنگ است که اگر این نکته مورد توجه شارح بود، از لحاظ ادبی و لغوی شرحی معتبرتر به شمار می رفت؛ به عنوان نمونه:
در خطبه 27 (فقره4. 6) آمده است:
...و التهمام: الهم کما فی ابن أبی الحدید. (34)
و یا خطبه 48:
و قال ابن أبی الحدید: الملطاط: حافه الوادی و شفیره. أی أعلاه، و ساحل البحر. (35)
یا در خطبه 135 آورده است:
و حمه العقرب : سمها کما فی ابن أبی الحدید.... (36)
یا در نامه 47:
و تأوّلوا : فسروا، و قال الشیخ محمد عبده: المراد هنا تطاولوا، و قال ابن أبی الحدید: حلفوا من الألیه و هی الیمین. (37)

11. شرح درون متنی (مزجی)

متن نهج البلاغه سرشار از صناعات بلاغی و ارجاعات مختلف و... است. ایجاز در عین حفظ زیبایی کلام از هنرهای مشهود در آن است. لذا لازمه آن هم استفاده از ارجاعات زیاد، تفسیر اشاره ها و کنایه ها و هر آنچه که بتواند معنای کلام را منتقل کند، خواهد بود. اما در عین حال، باید کوتاهی و ایجاز بیانی و متن اصلی را هم از بین نبرد. لذا شیخ مغنیه کوشیده با استفاده از روش شرح درون متنی با عبارتی مزجی این هدف را تأمین نماید. به همین خاطر، متن جملات نهج البلاغه را با بیان کلمات مورد نیاز در میان کلمات امام ساده سازی کرده است. و در قدم بعدی به شرح و بسط پرداخته است. البته شاید بتوان گفت خود این کار نوعی شرح مختصر نیز به شمار می رود. به طور کلی می توان گفت که در این مورد، متنی که طولانی است، با عنوان «فقره» بخش بندی شده است و در عین حال؛ ذیل هر بخش، به ترتیب، به شرح لغت، اعراب، و در نهایت به شرح عبارت های بخش بندی شده می پردازد؛ چنان که خود مؤلف می نویسد:
و قسّمت الخطبه الطویله و ما بینها و بین القصیره، قسّمتهما الی فقرات. و وضعت لکل منهما أرقاماً ،إلخ. بقصد تسهیل الرجوع الی ألفاظ الخطبه و کلماتها عن طریق الفهرست، أما الخطبه القصیره فسبیل الرجوع. الیها سهل و لا تحتاج الی أرقام (38)
البته در سراسر این شرح به همین شکل عمل شده است، ولی به عنوان نمونه خطبه 127 را بدین شکل شرح کرده است. جملات امام در داخلپرانتز قرار گرفته و شرح خود را در طی سخنان جمله به جمله شرح می دهد. این روند در کل شرح به همین شکل ادامه دارد.(انکم و ما تأملون من هذه الدنیا أثویاء مؤجلون). کل ما فی الدنیا الی روال، إلا ما ینفع الناس، فإن أجره
باق ما بقی الدهر: «وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ».(الرعد/17). (و مدینون مقتضون) أی مسئولون و مطالبون بالالتزام و العمل بشریعه العدل و الرحمه التی تقول: «وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» (الشعراء/183) (و أجل منقوص) تنقص الأعمار بتعاقب اللیل و.... (39)

12. بیان هدف و نتیجه گیری از بحث

مؤلف در اکثر اوقات با بیانی از هدف کلی و محور اصلی بحث نتیجه گیری می کند. البته این نکته، گاه با عبارت «الهدف» و در بیشتر موارد، با«الخلاصه» ذکر می شود. گفتنی است این مطلب را یا در آخر شرح خود می آورد و یا در آخر فقره هایی که دسته بندی شده است؛ نمونه:
وی در پایان فقره 6- 7از نامه 30 نوشته است:
و الخلاصه ان الإمام یوصی بوجه عام أن یلقن الطفل أولاً أصول الإسلام الضروریه، و یمرن علی السلوک الشرعی حتی إذا تقدمت به السن تعلم القرآن و الشریعه. (40)

پی نوشت ها :

1) دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران(پردیس قم).
2) گفتنی است که این تعبیر، برگرفته از مقاله «معرفی و روش شناسی شرح ابن میثم» نوشته آقای مجید روحی دهکردی است که در شماره 48 فصلنامه علوم حدیث به چاپ رسیده است.
3) همان، ج1، ص 358- 359.
4) همان، ج 3، ص 389.
5) همان، ج 1، ص107.
6) همان، ج 3، ص 379.
7) همان، ج 1، ص102.
8) همان، ج 3، ص 379.
9) همان، ج 3، ص 554.
10) همان، ج 3، ص 536.
11) همان، ج 3 ص 565.
12) همان، ج4، ص14.
13) همان، ج 4، ص124.
14) همان، ج1، ص313.
15) همان، ج3، ص283.
16) همان، ج 3، ص 443.
17) همان، ج 2، ص264- 267.
18) همان، ج 4، ص145- 122.
19) همان، ج 3، ص483- 484.
20) همان، ج 2، ص 491.
21) همان، ج 3، ص117.
22) همان، ج 3، ص21.
23) همان، ج 3، ص212.
24) همان، ج 4، ص252.
25) همان، ج1، ص12.
26) همان، ج1، ص361.
27) همان، ج1، ص278.
28) همان، ج1، ص156.
29) همان، ج2، ص322.
30) همان، ج2، ص152.
31) همان، ج 4، ص33.
32) همان، ج1، ص175.
33) به عنوان نمونه ر.ک : ج1، ص209- 210.
34) همان، ج 1، ص190.
35) همان، ج 1، ص275.
36) همان، ج2، ص292.
37) همان، ج4، ص30.
38) همان، ج1، ص13.
39) همان، ج 2، ص 259.
40) همان، ج 3، ص493.

منبع: فصلنامه علمی-پژوهشی علوم حدیث 55