(عبدالله بن عباس در مسئله اى نظر داد كه امام آن را قبول نداشت و فرمود) بر تو است كه رأى خود را به من بگويى، و من باى پيرامون آن بينديشم ، آنگاه اگر خلاقى نظر تو فرمان دادم بايد اطاعت كني!
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( عمران علیزاده)  >  خبر از آینده بصره ( خطبه شماره 128 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به خطبه مورد نظر، شماره خطبه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به نامه مورد نظر، شماره نامه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

128. و من كلام له  (علیه السلام):فيما يخبر به عن الملاحم بالبصرة

(1)يَا أَحْنَفُ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَا يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ

(2)وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَيْلٍ

(3)يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ‏

(4)[قال الشريف يومئ بذلك إلى صاحب الزنج‏]

(5)ثُمَّ قَالَ ‏ (علیه السلام):وَيْلٌ لِسِكَكِكُمُ الْعَامِرَةِ وَ الدُّورِ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتِي لَهَا أَجْنِحَةٌ كَأَجْنِحَةِ النُّسُورِ وَ خَرَاطِيمُ كَخَرَاطِيمِ‏ الْفِيَلَةِ

(6)مِنْ أُولَئِكَ الَّذِينَ لَا يُنْدَبُ قَتِيلُهُمْ وَ لَا يُفْقَدُ غَائِبُهُمْ

(7)أَنَا كَابُّ الدُّنْيَا لِوَجْهِهَا وَ قَادِرُهَا بِقَدْرِهَا وَ نَاظِرُهَا بِعَيْنِهَا

[منها] منه في وصف الأتراك‏

(8)كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُّ [الْمُطْرَقَةُ] الْمُطَرَّقَةُ

(9)يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ

(10)وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ

(11)وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ

(12)فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ

(13)فَضَحِكَ (علیه السلام)وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ كَانَ كَلْبِيّاً

(14)يَا أَخَا كَلْبٍ لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ 

(15)وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ‏ الْآيَةَ

(16)فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى

(17)وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ

(18)وَ مَنْ يَكُونُ [لِلنَّارِ] فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً

(19)فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ

(20)وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صلی الله علیه و آله و سلم)فَعَلَّمَنِيهِ

(21)وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي‏.


متن فارسی

و از سخنان آن حضرت است که خبر می هد از پیشامدهای مهمی که در بصره اتفاق می افتد.

(1)ای احنف گویا او را می بینم که به سوی بصره حرکت و حمله کرده با سپاهی که گرد و غبار و سرو صدا ندارد.

 احنف بن قیس و بزرگان بصره و از ارادتمندان حضرت بود، منظور از این خضص که با سپاه به بصره حمله میکند علی بن محمد معروف به صاحب الزنج است که در سال 255 هـ به بصره حمله نمود قتل و غارت بی حدّ و حصر نمود، و فجایع بیشمار انجام داد.

(2)و نه سرو صدای لجام اسب وشتر دارند و نه آواز و همهمه اسبها( چون سپاه او پیاده می باشند و مرکب ندارند).

(3)زمین را با قدمهای خود زیرو رو می کنند و درهم می کوبند گویا قدمهای آنها- در پهنی و کوتاهی- قمدهای شترمرغها است.

(4)سید رضی میگوید: آن حضرت با این کلام به صاحب الزنج اشاره می کند، سپس خضرت فرمود:

(5)وای بحال کوچه های آباد و خانه های آراسته شما، خانه هایی که مانند کرکسها بال( کنکره ها) و مانند خرطوم فیل خرطوم( ناودانهای سرازیر) دارد.

(6)از دست آن سپاهیانی که به کشته های انها کسی گریه نمی کند و غائب و مفقودان آنها جستجو نمی شوند( چون همه آنها غلام و بی قوم و خویش می باشند).

(7)من دنیا را برو انداخته ام، و آنرا در مقدار و اندازه اش گرفته ام، و به آن با چشم مخصوص آن نگاه کرده ام.

از آن کلام است که اشاره می کند به توصیف و علائم تاتار و مغولان.

(8)گویا آنها را می بینیم قومی و نژادی هستند گویا چهره های ایشان سپرهای کوبیده و چکش خورده است(پهن و پر گوشت و شیاردار و چین دار).

(9)لباسهای ابریشمی و دیبا می پوشند، و اسبهای نجیب یدک می کشند.

(10)در انجا کشتار شدت می یابد بطوری که زخمیها روی کشته ها راه می روند.

(11)و نجات یافته کمتر از اسیر شده می باشد(آنهایی که زنده می ماند اکثرشان اسیر می شوند).

(12)پس یکی از اصحاب آن حضرت گفت: یا امیرالمؤمنین به تو علم غیب عطا شده است.

(13)پس حضرت خندید و به آن مرد که از قبیله کلب بود فرمود:

(14)ای برادر قبلیه کلب این ها که گفتم علم غیب نیست، بلکه اینها از صاحب علم فراگرفته شدده است( دانستن غیب مستقلا و بدون مراجعه بجائی و کسی مخصوص خدای متعال است، و انبیاء و ائمه علیهم السلام غیب می دانند ولی با تعلیم و الهام خدای متعال )

(15)همانا علم غیب عبارتست از دانستن آنچه خدای سبحان دراین آیه شمرده است: ان الله عنده علم الساعة و ینزل الغیث....

(16)پس خدای سبحان می داند انچه را که در رحمها است که پس است یا دختر.

(17)زشت است یا زیبا، سخاومتند است یا بخیل، بدبخت است یا خوش بخت.

(18)و چه کسی در آتش هیزم شود یا در بهشت با پیامبران رفیق می گردد.

(19)پس این است علم غیبی که آنرا کسی غیر خدا نمی داند.

(20)واما غیر اینها پس علمی است که خدا آنرا به پیغمبرش تعلیم نموده و آن بزرگوار به من تعلیم داده است.

(21)و در حق من دعا کرد که سینه من آنرا فرا گیرد و حفظ کند، و پهلوهایم بر آن منضم شود و احاطه کند.

قبلی بعدی