در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (زنان)  >  جايگاه زن در نهج البلاغه(3)

جايگاه زن در نهج البلاغه(3)

اتحاد در هويت عامل اتحاد در رسالت و دسته بندي آيات
نوع خطابات قرآن کريم که محور استدلال در شيوه هاي استنباط است چه در خطابات عام و بين المللي و فرامکاني و زماني که به صورت «يا ايها الانسان»يا«بني آدم»آمده، و چه در خطابات خاص و درون ديني که با «يا ايها الذين آمنوا»آغاز مي شود، منشأ رسالت فردي و جمعي را انسان و نفس انساني و حقيقت او مي شمارد، لذا در پاسخگويي به مسؤوليت هم مي فرمايد:«کلُّ نفسٍ بما کسبت رهينةٌ»(1)يا «و کلُّ انسانٍ الزمناه طائرهُ في عُنُقِهِ و تخرج له يوم القيامة کتاباً يلقيه منشوراً»(2)و«ليس للانسان الّا ما سعي و أن سعيه سوف يري»(3)،«کلُّ إمرءٍ بما کسب رهينٌ».(4)
در نفي تکليف خارج و از وسع و قرآن انسان مي فرمايد:
«لا تکلف نفسٌ الا وسعاً لها ما کسبت و عليها مااکتسبت».(5)
و «لا نکلّف نفساً الا وسعها و لدينا کتاب ينطق بالحق»(6)
که در تمامي اين آيات منطقي بودن، عقلانيت، اشتراک در تکليف بواسطه اشتراک در هويت، نفي صعوبت و شدت در قوانين شريعت کاملاً مشهود است. و مقام مسئول انسان بما هو انسان است لذا هيچ اشارتي به جنسيت ندارد.
در دسته ديگري که از موصول مشترک براي نفوس انساني استفاده شده شيوه استدلال به همين منوال است.
مثلاً «منِ اهتدي فقد يهتدي لنفسه و من ضلّ فقل انما انا من المنذرين».(7)
«و من شکر فانّما يشکر لنفسه و من کفر فانّ ربّي عنّي کريم».(8)
«و من تزکّي فانما يتزکي لنفسه».(9)
«و من جاهد فانّما يجاهد لنفسه».(10)
در اينجا هم بنا براستقراء تام مخاطب و مبدأ مسووليت نفس انساني است همان نفسي که در سوره شمس بعد از پنج قسم پياپي مي فرمايد:
«و نفسٍ و ما سوّيها فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زکّيها و قد خاب من دسّيها»نفسي که خدا ان را ملهم به فجور و تقوي نموده و بواسطه نعماتي مانند اراده و انتخاب و اختيار و عقل و فطرت گاه انسان در صدد فلاح آن برمي آيد و گاه در به هلاکت رساندن آن برمي آيد و گاه در به هلاکت رساندن ان تمام توان را به کار مي بندد.
در دسته سوم صراحتاً به نفي تأثير جنسيت در تکامل بشري و رسيدن به سعادت اشاره و تصريح مي نمايد و مي فرمايد:
«من عمل صالحاً من ذکرٍ او أُنثي فهو مؤمن فلنحيينّهُ حيوةً طيبة و لنجزينّهم اجرهم باحسن ماکانوا يعملون».(11)
در اينجا در عين آنکه نجات و رمز موفقيت زندگي را ايمان و عمل صالح و رسيدن به حيات طيبه معرفي مي نمايد، به روشني جنسيت را در تشخيص راه منتفي مي شمارد، بلکه شرايط عامه تکليف و ملاکات مشترک بنيان اين حرکت معرفي مي شود.
يا مي فرمايد:«يا ايها النّاس انّا خلقناکم من ذکر و اُنثي و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقيکم».(12)
ملاک برتري تقواي است نه جنسيت.
و در سوره آل عمران وقتي در آخرين آياتي که راجع به وصف اولي الالباب است و پيامبر عظيم الشان درباره اين آيات فرمود:
«ويلٌ لمن قرأها و لم يتفکّر فيها».
پس از بيان ويژگي هاي ايشان و همگناني تعبد و تفکر در ايشان و شيوه دعايشان و بيان ادعيه آنان که مي گويند:«ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقناعذابالنار...»
در پايان پنج ربّنا مي فرمايد:
«فاستجاب لهم ربُّهم اني لا اُضيع عمل عاملٍ من ذکرٍ او انثي بعضکم من بعض فالذين هاجروا و أُخرجوا من ديارهم و اُوذوا في سبيلي...».(13)
خداوند دعاي اين بندگان(اولوالالباب، چه زن و چه مرد)را به خوبي اجابت مي نمايد و هيچگاه عمل انسانها ي نيکوکردار و ارزش مدار را ضايع و محو نمي سازد و پاداش هجرت و تلاش آنان محفوظ مي باشد. ولي «بعضکم من بعض»تصريح به اين دارد که در اصل وجود يکي هستند اگر چه در عالم ايجاد بعضي ازبعض ديگرند.
اين آيه بيان مهاجرت علي بن ابي طالب همراه فواطم است(فاطمه بنت رسول الله (عليها السلام)و فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبير)در اين آيات نه تعبد و تفکر، جنس خاص قرار گرفته، نه مراحل تکامل و نه پاداش واجابت دعا، چنانچه در بعضي موارد به استجابت خاص دعاي زنان اشاره دارد چنانچه در همين سوره درباره همسر عمران و مادر مريم مي فرمايد:
«فتقبّلها ربُّها بقبولٍ حسنٍ و انبتها نباتاً حسناً».(14)خدا دعاي مادر مريم را درباره دخترش به خوبي پذيرفت و ثمره او را به بهترين صورت پرورش داد. از همه مهمتر آنکه در مسأله الگوسازي الگوهايي را از زنان براي تمام تاريخ بشريت مثال مي زند که در مباحث بعد مبسوطاً بدان اشاره مي شود.
که نتيجه بررسي دقيق در اين آيات آن است که لازمه اشتراک در مسووليت و مؤاخذه و همپايي رشد و کمال، اشتراک در برخورداري از مواهب عقل، انديشه، درک، اختيار و ساير شرايط تکليف پذيري است.
چنانچه در دسته اي ديگر از آيات به صورت تفصيلي مي فرمايد:
«انّ المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصّادقين و الصّادقات و الصّابرين و الصّابرات و الخاشعين و الخاشعات ...اعد الله لهم مغفرةً و اجراً عظيماً».(15)
در اينجا هم صراحتاً مي فرمايد سبقت در اعمال و افعال شايسته است که مغفرت و اجر عظيم را در درگاه پروردگار در پي دارد و جنسيت هيچ تاثيري نه در نفس تکليف، نه در نوع پاداش دارد. بلکه نردبان کمال در فراروي هر دو است و هر انساني«امّا شاکراً او کفوراً».(16)را خود مي سازد. و ابزار هدايت و رشد در اختيار همه هست، بلکه اين مسووليتها طالب آن است که امکانات ارتقاء و آموزش و پيشرفت در يک جامعه اسلامي علي السويه بين مردان و زنان تقسيم گردد.
لذا در دسته ديگري از آيات که سخن از زوجيت به ميان مي آيد اگر چه تفاوت در جنسيت و آثار آن را نسبت به بعضي از تفاوتها-که آن هم نه از باب تبعيض بلکه از باب تناسب و حکمت در آفرينش -بيان مي نمايد ليکن در همان آيات هم اشاره به سنخ واحد در اصل آفرينش انسان و هويت او و سپس تقسيم در جنسيت به مرد و زن مي نمايد که منشاء زوجيت به کالبد خاکي برمي گردد و اينکه در عالم ماده تمامي اشياء از اصول و نظام هماهنگ و قوانيني خاص برخوردارند که يکي از اين قوانين اصل حاکميت زوجيت برعالم ماده است و انسان هم از آن جهت که بايد روي کره خاکي زندگي و نشو و نما نمايد پس از اين قانون کلي مستثني نيست لذا در اينجا به مناسبت بحث به صورت اختصار به بحث از زوجيت و آثار آن مي پردازيم.

اصل زوجيت در قوام عالم ماده
 
عالم امکان در تمامي ابعا د و زواياي خلقتش از عليت و قانونمنداري و اصولمندي برخوردار است که يکي از اين اصول اصل زوجيت است لذا قرآن بعنوا يک قاعده عام و فراگير مي فرمايد:
«و من کل شي خلقنا زوجين لعلّکم تذکّرون».(17)
«يا سبحان الذي خلق الأزواج کلّها».(18)
انسان که خليفه خداست و روح الهي دارد چون رسالت احيا و اصلاح و عمران را دارد نياز به کالبد و مرکب مادي دارد که اين کالبد يا مذکر است يا مونث، لذا قرآن کريم آنجا که سخن از مونث است هر دو را حاصل يک نفس مي شمارد و تعدد در هويت مطرح نيست و آن همان نفس انساني است که قبلاً بدان اشاره رفت و در بعضي از آيات مبيّن زوجيت بيان سنج وجودي واحد و جنس متعدد مي نمايد.
مثلاً مي فرمايد:
«و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا اليها».(19)
يعني همسران شما به لحاظ اصل شاکل خلقت از نفس واحده هستند اما به لحاظ جنسيت-دوتايي-زوجند . ليکن آرامش شما در پيوستگي و وابستگي شماست و اصل قوام و دوام موجودات در عالم بر پايه زوجيت
است. و سلام و قوام اجتماعي انسانها از سلامت و قوام نکاح و خانواده و زوجيت سالم سرچشمه مي گيرد.
لذا در بعضي از آيات مثل آيه اول سوره نساء «نفس واحده»آمده و آن همان«و نفس و ما سوّيها»است و ذات اقدس کردگار که «الّذي اعطي کلَّ شيءٍ خلقه»(20)و«الّذي خلق فسوّي و الّذين قدّر فهدي»(21)است برپايه حکمت و علم و قدرت و توجه به لوازم و ضرورتهاي خلقت، هم مي آفريند و هم تسويه و اعتدال برقرار مي کند و هم زيبا تقدير و تعديل مي نمايد، چون احسن الخالقين است. و در خلقت او نقصان و کژي و تعدي و تفريط هرگز وجود ندارد که «ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت».(22)
لذا امر به «فارجع البصر ثم ارجع البصر کرّتين»(23)مي نمايد تا او به بصيرت لازم برسد و به گونه اي مستدل و منطقي و معقول به ضرورت نتيجه «هل تري من فطور»(24)برسد و«احسن کل شيءٍ خلقه»به يقين و اتفاق برسد و مخلوقات را به نقيصه و کمبود در اصل خلقت محکوم ننمايد مگر آنکه خود موجب تعدّي و نقصان و شکاف و تفاوت و تبعيض گردد. لذا تعبير زيبايي از امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه است که «و سلمته من الزّيادة و النقصان»و افراط و تفريط، تعدي وجور در خلقت حکيم راه ندارد که «ما فرّطنا في الکتاب من شي»(25)در کتاب تکوين و خلقت، نه در کتاب تشريع و عرصه شريعت از چيزي فروگذار نکرده.
بنابراين انگاره هاي غلط فکري که در بسياري از اذهان به نام دين شکل گرفته بايستي تصفيه و تعديل و بازسازي و بازنگري شود و سنخ نگاه به موجوديت زن «ثانياً و بالعرض»نباشد.
لذا در ابتداي ورود به عالم انسان ماهيت ماديش يا به صورت زن شکل مي گيرد يا به صورت مرد«يهبُ لمن يشاءُ اناثاً و يهب لمن يشاء الذّکور».(26)
و نوع شکل گيري جنسيت قرآن کريم به همان مراحل ابتدايي تکوّن مادي نطفه برمي گرداند. که در تغييرات نطفه از مرحله اي به مرحله ديگر جنسيت حاصل مي گردد.
«الم يک نطفةً من منّيٍ يمني ثمّ کان علقةً فخلق فسّوي فجعل منه الزّوجين الذّکر و الأُنثي».(27)
در مراتب تحولات نطفه به علقه در همان مراحل اوليه خلقت که تسويه و تعديل لحظه به لحظه همراه موجود است، زوجيت شکل مي گيرد و جنسيت معين مي شود و حکمت حکيمانه در اينکه به چه کسي دختر بدهد يا پسر و اينکه کدامين نطفه در طي مسيرتکامل از جنسيت مردانه برخوردار باشد يا زنانه هيچيک نه براراده نطفه است و نها صاحب نطفه بلکه به اراده خالق آنهاست که در خلقت توازن و تعادل و تقدير و تسويه و تناسب بدست اوست.
نکته اساسي در ارتقاي آدمي در تمامي اديان اکتساب است اکتساب بر پايه اراده و انتخاب و به موجب انتخاب احسن و عمل احسن و حرکت احسن است که به صاحب آن درجه و رتبه مي دهند و خداوند عرصه و ابزار انتخاب را يکسان مقرر فرموده. ميدان مسابقه، ابزار سبقت، قابليت در ارتقاء رتبت را رد بندگان ايجاد و سپس او را به حرکت بر اساس عقل و فطرت و شريعت دعوت مي نمايد، تا او به سعادت و کمال نايل آيد لذا رتبه ها به واسطه جنسيت تقسيم نمي شود بلکه برپايه انتخاب و عمل احسن است.
برهمين مبنا بهشت سکناي اول آدم و حوّا قبل از ورود به زمين که تکويناً در آن جاي گرفتند با بهشت حاصل عمل آنان و بعد از ورود به عرصه دنيا يکي نبود زيرا دومي دستاورد عمل ايشان و اکتساب و انتخاب آنها بود.

فلسفه تفاوتهاي حقوقي بين زن و مرد
 نوع جنسيت موجودات در عرصه زندگي خاکي بنا برتفاوتهاي طبيعي بعضي از تفاوتها در وظيفه و تکليف و حقوق را طالب است يعني شاکل حقيقي انسان حقيقت واحده اي است اما شاکل حقوقي او بخشي مشترک و بخشي بالطبع تفاوتهاي جنسيتي متفاوت است که اين تفاوت همان گونه که اشاره رفت نه در نفس خلقت تبعيض است و تعدي و نه در نفس تشريع و قانونگذاري مگر خود انسانها عامل تعدي و تفريط شوند و نظام تشريع از سيستم خاص بهم پيوسته اي برخوردار است که در مجموعه سيستم قانونگذاري وظيفه هر شخص به تناسب جايگاه او در نظام زندگي مادي است.
در اينجا هم اگر چه تفاوت است ولي تبعيض و بي عدالتي نيست زيرا نه هر تساوي و تشابهي عدالت است و نه هر تفاوتي بي عدالتي و تبعيض. چنانچه قرآن به اين اصل عمده در جاهاي متعدد اشاره دارد:
«هل يستوي الاعمي و البصير ام هل تستوي الظلمات النور»،«افمن کان مومناً کمن کان فاسقاً لا يستوون».
از آن کساني که در عرصه حقوقي قوانين را جزئي و بدون نظام مي بينند ايرادات حقوقي وارد مي کنند ليکن اگر به دقت به نظام قانونگذاري توجه نمايد خصوصاً در مسايل حقوقي زنان مي بينند که نه تنها تعدي و تبعيض نيست که در نظام هماهنگ و تفکر سيستمي زن مثلاً در حقوق مالي از امکانات و ارفاقات بيشتري برخوردار است. و مسأله ارث و ديه نصف، جداي از مسأله مهريه و نفقه و اجرتهاي متعددي که اسلام براي او قايل است جدا نيست مضاف برآنکه زن از ابتدا از مالکيت مستقل برخوردار است و «للرجال نصيب مما اکتسبوا و للنّساء نصيبٌ مما اکتسبن».
در واقع اسلام براي زن دو نوع مالکيت قرار داده:يکي نوع مالکيت اصلي و ديگر مالکيت حمايتي ليکن براي مرد نوع دوم را قرار نداده بلکه او بايستي از دستاورد مالکيت اصلي خود پيوسته ديون مالي خود را نسبت به خانواده و اهل بينش بپردازد.
از ابتداي برقراري سنت حسنه نکاح مرد دهنده است و زن گيرنده در نفس وقوع عقد، قبول آن از سوي مرد همراه با تعهد به پرداخت مهريه است و حال آنکه پذيرش زن و ايجاب عقد از سوي او مستلزم چنين پرداختي نيست. و بعد از انعقاد عقد که حقوق و وظايف شکل مي گيرد تمامي مسووليتها و حمايتهاي مالي خانواده و زوجه برعهده مرد است. آن هم مقيد به قيد«معروف»و يا در مسأله سُکنا مي فرمايد:
«اسکنوهن من حيث سکنتم من وجدکم و لا تضاروهنَّ لتضيقوا عليهنّ»(28)
اشاره به اينکه بر مرد واجب است که درک سکناي زن آن هم در حد مطلوبي که براي خود مي پسندد و موقعيت زن اقتضا دارد (حتي در دوران عدّه)و حق هيچگونه تعدي و ضرر و مضايقه و ضيق را نسبت به زن ندارد. يا در مسأله نفقه مرد را مامور به قيام براي تدبير امور اقتصادي خانواده مي گرداند تا به خوبي اقدام به تدارک نفقه نمايد. و قواميت بدور از تعدي و نفي براساس «لا تبغوا عليهن سبيلا».(29)
و براساس قسط و عدالت مقرر مي دارد. در چنين سيستم اقتصادي قطعا مرد بايستي براي تدارک چنين مسووليتي از مايملک خود و بخش مالکيت مستقل خويش براي هزينه خانواده مصرف نمايد و حال آنکه در
ناحيه زوجه او هم از مالکيت استقلالي خود بهره مند است و هم از مايملک شوهر در گذراي زندگي مادي استفاده نمايد.
لذا حمايت مالي در نفس شيوه قانونگذاري براي زن به گونه اي مقرر گرديده که در هيچ سيستم حقوقي چنين انتفاع و حمايتي وجود ندارد، اگر چه حاکميت سنتهاي غلط اجتماعي زنان را از بهره وري مطلوب از اين شيوه قانونگذاري منع مي نمايد.
بنابراين منشأ تفاوتها نه تنها تبعيض حقوقي نسبت به زن نيست، بلکه برمبناي ارفاق و توجه به رسالتها و روحيات زنان بعضي از مسووليتها از دوش او برداشته شده و در مقابل رسالت حمايت هاي تربيتي، و تدبير امور منزل برپايه مودت و رحمت و ارزشمداري و انديشمندي بردوش زن نهاده شده يعني زير ساخت آموزش و پرورش از جانب مادر شکل مي گيرد و «الجنة تحت اقدام امهات»از اين جهت است که مادر با سلوک جهت دار خود شاکله هدايت را شکل مي دهد و در انجام اين رسالت فارغ از امور اقتصادي خانه و خانواده سيادت و تدبير داخلي را برعهده دارد و مرد حمايت و رياست خارجي و اجتماعي را و اين همان رعايت اسلوب و خلقيات زن و مرد است و لذا استاد متفکر و شهيد انديشمند مطهري در تبيين«فضل الله بعضهم علي بعض»مي گويد:
عبارت قرآن که فرموده است«بما فضل الله بعضهم علي بعض»و نفرموده است «بما فضلّ الله الرجال علي النساء»ناظر به اين است که بعضي بربعضي برتري دارند و نگفته است مردان بر زنان چون خواسته بگويد برتري هايي مرد بر زن دارد و برتري هايي زن بر مرد دارد و لازمه اين دو برتري حکومت مرد است بر زن...يعني به مرد بنا به فضيلتهايش مزايايي داده که بر طبق آن به درد حکومت خارج خانواده مي خورد و به زن بنا به فضيلتهايش مزايايي داده شده که به موجب آن شايسته اداره داخل خانواده است.(30)
و آيه «المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر »هم اشاره به همين معنا دارد.

پي نوشت ها :
1ـ مدثر،38.
2ـ نساء،13.
3ـ نجم،40-39.
4ـ طور،21.
5ـ بقره،28.
6ـ مومنون،62.
7ـ نمل،92.
8ـ نمل،40.
9ـ فاطر، 18.
10ـ عنکبوت،6.
11ـ نمل،97.
12ـ حجرات،16.
13ـ آل عمران،195.
14ـ آل عمران،36.
15ـ احزاب،35.
16ـ دهر،3.
17ـ ذاريات،49.
18ـ يس،36.
19ـ روم،21.
20ـ طه،50.
21ـ اعلي،3.
22ـ ملک2.
23ـ ملک،3.
24ـ ملک.
25ـ انعام،38.
26ـ شوري،49.
27ـ قيامت39-36.
28ـ طلاق.
29ـ نساء، 34.
30ـ ميرخاني، رويکرد نوين در روابط خانوادهٌ،ص 155.
منبع: دکتر عزت السادات ميرخاني؛سالنامه النهج ؛شماره 10-9.