كسى كه چيزى از او خواسته اند تا وعده نداده آزاد است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (شاعران)  >  تأثير پذيري‌ سعدي‌ از نهج‌البلاغه‌

تأثير پذيري‌ سعدي‌ از نهج‌البلاغه‌

سيدمحمدمهدي‌ جعفري‌

نهج‌البلاغه‌ عنوان‌ مجموعه‌ برگزيده‌اي‌ از سخنان‌ اميرالمؤمنين‌ امام‌ علي‌بن‌أبي‌طالب‌(ع‌) است‌ كه‌ در سال‌هاي‌ پاياني‌ سده‌ چهارم‌ به‌ دست‌ ابوالحسن‌ محمدبن‌ الحسين‌ الموسوي‌ ملقّب‌به‌ سيّد رضي‌، اديب‌ و شاعر برجسته‌ سده‌ چهارم‌ هجري‌، در بغداد گردآوري‌ شده‌ است‌.
 از همان‌ روز تأليف‌ نهج‌البلاغه‌ تاكنون‌، اين‌ كتاب‌ تأثير ژرف‌ و گسترده‌اي‌ بر ادبيات‌ عربي‌ و فارسي‌ گذاشته‌ است‌. اگر چه‌ سخنان‌ امام‌ علي‌(ع‌) پيش‌ از گردآوري‌ گزيده‌ آن‌درنهج‌البلاغه‌، در نزد اديبان‌ و دانشمندان‌ و گويندگان‌ و سخنوران‌ شيعه‌ و سني‌، شناخته‌ و پر آوازه‌ بوده‌ است‌ و بر مورخان‌ و اهل‌ حكمت‌ و فرزانگان‌ و استادان‌ رشته‌هاي‌ گوناگون‌علوم‌ و معارف‌ اسلامي‌، از عرب‌ زبان‌ گرفته‌ تا فارسي‌ گوي‌ و پارسي‌ نويس‌، تأثير مي‌گذاشته‌ است‌. آثار بر جاي‌ مانده‌ از سده‌هاي‌ دوم‌ تا چهارم‌ و از چهارم‌ به‌ بعد جداي‌ از نهج‌البلاغه‌،برخوردار از بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از آن‌ سخنان‌ است‌ كه‌ به‌ شيوه‌هاي‌ گوناگون‌ از آن‌ بهره‌ور شده‌اند؛ ليكن‌ كتاب‌ نهج‌البلاغه‌ اين‌ تأثير گذاري‌ را گسترش‌ داد و ژرفاي‌ بيشتري‌ بخشيد. چراپس‌ از قرآن‌ و گفتارهاي‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌، هيچ‌ كتابي‌ به‌ اندازه‌ نهج‌البلاغه‌ و هيچ‌ سخني‌ بيشتر از سخن‌ اميرالمؤمنين‌ امام‌ علي‌(ع‌) اين‌ چنين‌ تأثيري‌ در همه‌ زمينه‌ها و بر روي‌ همه‌ افرادبا هر گرايش‌ و باور و انديشه‌اي‌ و در هر سطحي‌ از دانش‌ و فرزانگي‌ نگذاشته‌ است‌؟
براي‌ دريافت‌ علت‌ اين‌ تأثيرگذاري‌، ناچار به‌ آوردن‌ مقدمات‌ چندي‌ هستيم‌ و سپس‌ به‌ اصل‌ مطلب‌ يعني‌ آوردن‌ نمونه‌هاي‌ از آثار سعدي‌ مي‌پردازيم‌ كه‌ در بيان‌ آنها متأثر ازنهج‌البلاغه‌ و يا برگرفته‌ از سخنان‌ امام‌، در نوشته‌هايي‌ جز اين‌ كتاب‌، مي‌باشد.

راز جاودانگي‌ آثار بشري‌
پس‌ از سخن‌ خدا كه‌ خود جاودانه‌ است‌ و داراي‌ بافت‌ و سرشتي‌ جداي‌ از سخن‌ مردمان‌ است‌، از ميان‌ سخنان‌ بشري‌، گفته‌هايي‌ بيشتر مي‌ماند و بيشتر در ژرفاي‌ هستي‌ مردم‌ نفوذمي‌كند كه‌ با سرشت‌ و فطرت‌ انسان‌ها بيشتر هماهنگ‌ باشد و با نيازها و واقعيت‌هاي‌ زندگي‌ مردم‌ بيشتر سر و كار داشته‌ باشد.
نكته‌ ديگري‌ كه‌ درباره‌ ماندگاري‌ و جاودانگي‌ اثر بر جاي‌ مانده‌ از هر كسي‌ بايد گفت‌ آن‌ است‌ كه‌، وقتي‌ اثري‌ براي‌ هدفي‌ خاص‌ در شرايطي‌ مناسب‌ و اوضاعي‌ مقتضي‌ و زباني‌ وشيوه‌اي‌ مؤثّر پديد آمده‌ باشد؛ افزون‌ بر آنكه‌ هدف‌ نويسنده‌ يا گوينده‌ را بر مي‌آورد، در درازناي‌ روزگار همين‌ كه‌ آن‌ شرايط‌ و اوضاع‌ بار ديگر فراهم‌ گرديد و هدف‌ نخستين‌ آفريننده‌مجدّداً لازم‌ شد و ضرورت‌ نخستين‌ دوباره‌ پا به‌ جهان‌ گذاشت‌، خواه‌ و ناخواه‌ مردم‌ بار ديگر بدان‌ اثر روي‌ مي‌آورند و نوزايي‌ آن‌ اثر بي‌ برو برگرد به‌ انجام‌ مي‌رسد. نمونه‌ برجسته‌آنچه‌ گفته‌ شد اثر هميشه‌ جاويد حكيم‌ فرزانه‌، فردوسي‌ طوسي‌ است‌. فردوسي‌ هنگامي‌ به‌ آفرينش‌ اين‌ اثر دست‌ يازيد كه‌ ملت‌ ايران‌ و زبان‌ و فرهنگ‌ فارسي‌ و دين‌ و باور اسلام‌ و آيين‌تشيّع‌ در ميان‌ دو سنگ‌ آسياي‌ سلطنت‌ ترك‌ و خلافت‌ عرب‌ خرد مي‌شد.
با آفريدن‌ شاهنامه‌، فردوسي‌ توانست‌ با نيرو و فرزانگي‌، ملت‌ با فرهنگ‌ ايران‌ را به‌ استقلال‌ برساند، زبان‌ فارسي‌ را زنده‌ نگاه‌ دارد و آيين‌ تشيّع‌ را از آسيب‌ بدكيشان‌ ظاهري‌ برهاندو اسلام‌ را از پيرايه‌هاي‌ ناشايست‌ و بدنماي‌ تعصّب‌ و تبعيض‌ بر كنار دارد. شاهنامه‌ تير كمان‌، فردوسي‌ آرش‌ ايران‌ و هدف‌هاي‌ گفته‌ شده‌، مرزهايي‌ از انسانيّت‌ بود كه‌ دشمنان‌ بدان‌تاخته‌ و بر روي‌ آن‌ چنگ‌ انداخته‌ بودند و اين‌ هدف‌ها نه‌ تنها در روزگار فردوسي‌ در خراسان‌ به‌ انجام‌ رسيد، كه‌ هر گاه‌ چنان‌ ضرورتي‌ پيش‌ آيد، شاهنامه‌ كمان‌ نيرومند فردوسي‌ آماده‌تير انداختن‌ به‌ فراسوي‌ مرزها است‌.
نهج‌البلاغه‌، عنوان‌ كتابي‌ در يكي‌ از رشته‌هاي‌ دانش‌ نيست‌ كه‌ دانشمندي‌ گوشه‌گير در كنج‌ مدرسه‌ و يا در گوشه‌كتابخانه‌ نشسته‌ باشد و بدون‌ آشنايي‌ با نيازهاي‌ مردم‌ و واقعيت‌هاي‌ اجتماعي‌ نوشته‌ باشد؛ بلكه‌ اين‌ كتاب‌ گزيده‌اي‌ ازسخنراني‌ها، نامه‌ها، گفتارها، سفارش‌ها، بخش‌نامه‌ها، وصيت‌نامه‌ها، پيمان‌ نامه‌ها، منشورهاي‌ كشور داري‌ و حكمت‌هاي‌ژرف‌ و فرزانه‌ اميرالمؤمنين‌ است‌ كه‌ در درازاي‌ زندگي‌ پر بار خود، در برخورد با واقعيت‌ها، مسايل‌، مشكلات‌ و نيازهاي‌اجتماعي‌ و در پاسخ‌ درست‌ و دقيق‌ به‌ خواست‌هاي‌ هميشگي‌ بشريت‌ پديد آمده‌ و پيوسته‌ مورد بهره‌برداري‌ و سودجستن‌ انسان‌هاي‌ همه‌ عصرها و نسل‌ها بوده‌ است‌، تا اينكه‌ دانايي‌ فرزانه‌ و سخن‌شناسي‌ توانا و گوهرشناسي‌ دانا به‌گزينش‌ زيباترين‌ و پر بهاترين‌ گوهرها دست‌ يازيد و با پي‌ بردن‌ به‌ راز جاودانگي‌ اين‌ سخن‌، چنين‌ گزينه‌اي‌ را به‌ انسان‌هاعرضه‌ داشت‌.
از اين‌ رو ما مي‌بينيم‌ كه‌ در هر دوره‌اي‌ از تاريخ‌ اسلام‌، با شدّت‌ يافتن‌ بحران‌هاي‌ اجتماعي‌ و در تنگنا قرار گرفتن‌مردم‌، نهج‌البلاغه‌ به‌ عنوان‌ نسخه‌اي‌ شفا بخش‌ و پاسخ‌ به‌ مشكلات‌ و مسايل‌ مطرح‌ مي‌شود و قرن‌ هفتم‌ هجري‌، يكي‌ ازهمان‌ دوره‌هاست‌ كه‌ بعداً در اين‌ باره‌ بيشتر سخن‌ گفته‌ مي‌شود.

امام‌ علي‌(ع‌) و سخنوري‌
به‌ هر يك‌ از بزرگان‌ بشري‌ و تاريخ‌ سازان‌ كه‌ بنگريد، او را كم‌ و بيش‌ داراي‌ بهره‌اي‌ از ادبيات‌ و آفرينش‌ هنري‌مي‌يابيد. از پيامبران‌ گرفته‌ تا مصلحان‌، از دانشمندان‌ تا هنرمندان‌ و از سياستمداران‌ تا خردمندان‌، همگي‌ سخنوراني‌ اديب‌و هنرمنداني‌ عجيب‌ بوده‌اند.
اين‌ ويژگي‌، در وجود امام‌ علي‌(ع‌) از همگان‌ نمايان‌تر و در همه‌ زمينه‌ها از ديگران‌ برجسته‌تر است‌ و «نهج‌البلاغه‌» اوافسري‌ درخشان‌ بر تارك‌ روزگاران‌ است‌.
شيوه‌ بيان‌ او بر گرفته‌ از قرآن‌ و سنّت‌ نبوي‌ است‌، بهره‌هاي‌ دروني‌ سرشته‌ در او و برونمايه‌ بيابان‌ بيكران‌ و آسمان‌درخشان‌ و خورشيد تابان‌ و طبيعت‌ ساده‌ بي‌جان‌ جزيره‌العرب‌ را نيز بر اين‌ عوامل‌ بايد افزود.
از همان‌ روزگار زندگي‌اش‌ كه‌ بر منبر فراز مي‌شد، خطابه‌هاي‌ آتشين‌ او افسردگان‌ را گرما مي‌بخشيد، گمشدگان‌ راره‌ مي‌نمود، نشستگان‌ را به‌ خيزش‌ وا مي‌داشت‌ و مردگان‌ را از گور به‌ قيام‌ برمي‌انگيخت‌. شيفتگان‌ سخنانش‌ به‌ حفظ‌كردن‌ و نوشتن‌ و اقتباس‌ و تقليد و نمونه‌برداري‌ و پيروي‌ تلاش‌ مي‌كردند.
دوست‌ و دشمن‌ به‌ برتري‌ و يكتايي‌ او در سخنوري‌ هم‌ داستانند، تا آنجا كه‌ درباره‌ سخنش‌ گفته‌اند: «از سخن‌آفريدگار فروتر و از سخن‌ آفريدگان‌ فراتر». (ابن‌ابي‌الحديد، شرح‌ 1/24).
از ويژگي‌هاي‌ سخن‌ او، زيبايي‌ لفظ‌ و شيوايي‌ بيان‌، ژرفايي‌ معني‌ و محتوا، هماهنگي‌ ميان‌ لفظ‌ و معني‌ و همبستگي‌ وپيوند منطقي‌ و نظم‌ و انسجام‌ در ميان‌ الفاظ‌ است‌.
شگفت‌ اينكه‌ به‌ دلايل‌ تاريخي‌ امام‌ هيچ‌ يك‌ از سخنانش‌ را از پيش‌ فراهم‌ نساخته‌، بيشتر آنها را ناگهاني‌ و يك‌باره‌ دربرابر پيشامدي‌ يا پرسشي‌ به‌ زبان‌ آورده‌ است‌. جرج‌ جرادِ مي‌نويسد: «در خطابه‌هاي‌ ارتجالي‌ و ناگهاني‌ او معجزاتي‌ ازانديشه‌هاي‌ استوار، با معيارهاي‌ دقيق‌ عقل‌ حكيمانه‌ و منطق‌ پايدار يافت‌ مي‌شود و در برابر چنين‌ گستردگي‌ و ژرفايي‌ ازاستواري‌ و دقت‌ و موشكافي‌ آنگاه‌ به‌ شگفتي‌ دچار مي‌شوي‌ كه‌ بداني‌ علي‌، حتي‌ تا چند لحظه‌ پيش‌ از سخنراني‌ هم‌، براي‌آن‌ آمادگي‌ نداشته‌ است‌.» (روائع‌ نهج‌البلاغه‌ / 9)

شرايط‌ مناسب‌ براي‌ گردآوري‌ نهج‌البلاغه‌
سخنان‌ امام‌(ع‌) به‌ جهت‌ زيبايي‌ و شيوايي‌ و گيرايي‌ و گوهرزايي‌ از همان‌ روزگار پديد آمدن‌ در ميان‌ مردم‌ پراكنده‌شده‌، در دل‌ها و خردها جاي‌ گزيده‌ بود. ليكن‌ پس‌ از وي‌ بني‌اميّه‌ در چهار چوب‌ برنامه‌هاي‌ ضدّ علوي‌ خود از گزارش‌ وگسترش‌ و نوشتن‌ او جلوگيري‌ مي‌كرد. در روزگار نخست‌، عباسيان‌ كه‌ خودشان‌ را طرفدار و دوستدار علي‌ و خاندان‌ اونشان‌ مي‌دادند، سخنان‌ او كه‌ گويي‌ از نهانگاه‌ دل‌ها و مغزها و گنجينه‌ها برون‌ آمده‌ بر زبان‌ها و كتاب‌ها جريان‌ يافت‌ ونقش‌ بست‌.
اما دوران‌ حاكميت‌ فرهنگي‌ و سياسي‌ شيعيان‌ و ايرانيان‌ ديري‌ نپاييد و با فرمانروا شدن‌ متوكل‌ (233 هـ.) دست‌پرورده‌ تركان‌ ماوراءالنهر و حاكميت‌ فرهنگ‌ ضد ايراني‌ و ضد شيعي‌ و روزگار خرد ستيزي‌ و رواج‌ تقليد و حديث‌، بارديگر گزارش‌ و نوشتن‌ و ترويج‌ سخنان‌ علي‌ و آموزش‌ و گسترش‌ فرهنگ‌ شيعي‌ ممنوع‌ گرديد و پرچمدارانش‌ گرفتارپيگرد دژخيمان‌ و گريزان‌ از مركز قدرت‌ و خلافت‌ شدند. اين‌ دوره‌ هم‌ اگر چه‌ سرچشمه‌هاي‌ فرهنگي‌ بسياري‌ را در مركزاسلام‌ و در شعاعي‌ نه‌ چندان‌ محدود خشكانيد، يك‌ سده‌ بيش‌ تاب‌ ماندن‌ نياورد و با در آمدن‌ آل‌ بويه‌ ايراني‌ و شيعه‌ به‌بغداد (334 هـ.) بار ديگر خردورزي‌ و آزاد انديشي‌ كه‌ دو ستون‌ استوار براي‌ افراشته‌ شدن‌ كاخ‌ دانش‌ و فرهنگ‌ بشري‌است‌، به‌ بغداد باز گشت‌.
در اين‌ روزگار كه‌ عصر زرّين‌ تاريخ‌ علوم‌ اسلامي‌ و فرهنگ‌ بشري‌ به‌ شمار مي‌رود، دانش‌ به‌ چنان‌ اوج‌ و گسترشي‌دست‌ يافت‌ كه‌ به‌ گفته‌ نويسنده‌ «مفتاح‌ السعاده‌» به‌ سيصد رشته‌ در شش‌ باب‌ تقسيم‌ بندي‌ گرديد. (جرجي‌ زيدان‌، تاريخ‌آداب‌ اللغه‌العربيه‌، 2/541).
از ويژگي‌هاي‌ اين‌ دوره‌، دانش‌دوست‌ و دانشمند بودن‌ وزيران‌ و اميران‌ و فرماندهان‌ و شاعر و اديب‌ بودن‌ و مشوقشاعران‌ و اديب‌ بودن‌ آنان‌ است‌ و نيز از ديگر ويژگي‌هاي‌ عصر زرين‌؛ فراهم‌ بودن‌ محيط‌ آزاد علمي‌ و فرهنگي‌ براي‌برخورد انديشه‌ها و بينش‌ها و سرانجام‌ رشد و تكامل‌ و شكوفايي‌ و بالندگي‌ آنها و نيز رفاه‌ اقتصادي‌ و آسايش‌ اجتماعي‌،ظهور دايره‌المعارف‌ها، تعدد رشته‌هاي‌ دانش‌، بنياد نهادن‌ دانشگاهها در كنار مساجد، تأسيس‌ كتابخانه‌هاي‌ بزرگ‌ وحضور بسياري‌ از دانشمندان‌ در هر رشته‌اي‌ از علوم‌ است‌.
اين‌ عصر بهره‌مند از شاعران‌ نام‌آور و نويسندگان‌ برجسته‌ و بزرگ‌ بسيار مي‌باشد و سرانجام‌ وجود شاعر،نويسنده‌، سخن‌ شناس‌، دانشمند و سياستمدار برجسته‌اي‌ همچون‌ سيدرضي‌ را مي‌توان‌ از ويژگي‌هاي‌ اين‌ روزگاربرشمرد.
در چنين‌ روزگار پر بار و بي‌مانندي‌ است‌ كه‌ زمينه‌ از هر جهت‌ براي‌ گسترش‌ و آموزش‌ فرهنگ‌ جاويدان‌ و ژرف‌ وانساني‌ علوي‌ فراهم‌ مي‌گردد و سيدرضي‌ گزيده‌اي‌ از سخنان‌ اميرالمؤمنين‌ را گردآوري‌ مي‌كند و آن‌ را «نهج‌البلاغه‌»مي‌نامد.
ادب‌ فارسي‌ از آغاز پديد آمدن‌ و به‌ بار نشستن‌ از سخنان‌ حكمت‌آميز اميرالمؤمنين‌ امام‌ علي‌بن‌ابي‌طالب‌(ع‌) بهره‌مي‌گرفته‌ است‌ چنانكه‌ نمونه‌هايي‌ از اين‌ بهره‌گيري‌ در اشعار رودكي‌ و فردوسي‌ طوسي‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد، ليكن‌ پس‌ ازگردآوري‌ سخنان‌ امام‌ در يك‌ كتاب‌ به‌ نام‌ نهج‌البلاغه‌، بهره‌گيري‌ هم‌ آسانتر و هم‌ بيشتر شد. شاعران‌ از سده‌ پنجم‌ و پس‌از آن‌ از اين‌ كتاب‌ پر ارج‌ بهره‌ها گرفته‌اند، تا اينكه‌ در نيمه‌ دوم‌ سده‌ ششم‌ و نيمه‌ نخست‌ سده‌ هفتم‌ كه‌ حكومت‌ و خلافت‌در بغداد و ديگر جاهاي‌ جهان‌ اسلام‌ به‌ سوي‌ ناتواني‌ مي‌رود و اين‌ ناتواني‌ به‌ جايي‌ مي‌رسد كه‌ مردم‌ احساس‌ همبستگي‌با فرمانروايان‌ نمي‌كنند و آنها را دزداني‌ راهزن‌ و گرگاني‌ در لباس‌ سگ‌ گله‌ مي‌بينند و از سوي‌ ديگر مغولان‌ و تاتارها روبه‌ سوي‌ ايران‌ مي‌نهند و خاك‌ ايران‌ را زير سم‌ ستوران‌ مي‌سپرند. كشور ايران‌ دچار آشوب‌ مي‌شود و گرگان‌ به‌ خوردن‌آدم‌ها مي‌پردازند، سعدي‌ از شيراز هجرت‌ مي‌كند و به‌ باختر جهان‌ اسلام‌ روي‌ مي‌نهد و پس‌ از گشت‌ و گذاري‌ نسبتاً درازبا دستي‌ پر از تجارب‌ سده‌ها و مردمان‌ و دلي‌ سرشار از عشق‌ به‌ ميهن‌ به‌ شيراز باز مي‌گردد و شيراز را ـ كه‌ به‌ تدبيراتابكان‌ از نابودي‌ مغولان‌ رهايي‌ يافته‌ بود ـ آسوده‌ مي‌بيند:
چون‌ باز آمدم‌ كشور آسوده‌ ديدم‌
پلنگان‌ رها كرده‌ خوي‌ پلنگي‌

از اين‌ روي‌ همه‌ آموخته‌ها و تجربيات‌ خود را در دو كتاب‌ پر ارج‌ بوستان‌ و گلستان‌ در اختيار ادب‌ دوستان‌ مي‌گذارد. دراين‌ سفر رهاوردهاي‌ بسيار پر ارجي‌ آورده‌ است‌، ليكن‌ از همه‌ گوهرهاي‌ با خود آورده‌ با ارزشتر، آموخته‌هاي‌ او ازنهج‌البلاغه‌ است‌.
سده‌ ششم‌ و هفتم‌، دوره‌ پديد آمدن‌ شرح‌هايي‌ بر نهج‌البلاغه‌ است‌ كه‌ در اين‌ ميان‌ دو شرح‌ ابن‌ابي‌الحديد و ابن‌ ميثم‌ ازبرجستگي‌ ويژه‌اي‌ برخوردارند و سه‌ شاعر برجسته‌ اين‌ روزگار يعني‌ عطار و مولوي‌ و سعدي‌ نيز در ادب‌ فارسي‌بيشترين‌ بهره‌ها را از نهج‌البلاغه‌ گرفته‌اند كه‌ از ميان‌ آن‌ سه‌ نفر، در اين‌ مختصر، به‌ نمونه‌هايي‌ از آثار سعدي‌ متأثر ازنهج‌البلاغه‌ مي‌پردازيم‌:

نخست‌ از گلستان‌
منّت‌ خداي‌ را عزّوجل‌ّ كه‌ طاعتش‌ موجب‌ قُربت‌ است‌ و به‌ شكر اندرش‌ مزيد نعمت‌، هر نَفَسي‌ كه‌ فرو مي‌رود مُمِدّ حيات‌است‌ و چون‌ بر مي‌آيد مفرّح‌ ذات‌. پس‌ در هر نفسي‌ دو نعمت‌ موجود است‌ و بر هر نعمتي‌ شكري‌ واجب‌.
از دست‌ و زبان‌ كه‌ بر آيد
 كز عهده‌ شكرش‌ به‌ در آيد؟

الحَمدُلِلّ'ه‌ِ الَّذِي‌ لا يَبلُغ‌ُ مِدحَتَه‌ُ القائِلُون‌َ وَ لا يُحصِي‌ نَعماءَه‌ُ العادُّون‌َ وَ لا يُؤَدِّي‌ حَقَّه‌ُ المُجتَهِدُون‌. (نهج‌ البلاغه‌ / ط‌ 1)
وِ اسْتَتِمُّوا نِعمَه‌َ اللهِ عَلَيكُم‌ بِالصَّبرِ عَلَي‌ طاعَه‌ِ اللهِ. (از خطبه‌ 173)
الحَمدُ لِلّ'ه‌ِ الواصِل‌ِ الحَمدِ بِالنِّعَم‌ِ وَ النِّعَم‌ِ بِالشُّكرِ (از خطبه‌ 114)
وَ مَن‌ أُعطِي‌َ الشُّكرَ لَم‌ يُحرَم‌ِ الزِّيادَه‌ِ. (حكمت‌ 135)
صياد بي‌ روزي‌ در دجله‌ ماهي‌ نگيرد
و ماهي‌ بي‌ اجل‌ در خشكي‌ نميرد
به‌ نانهاده‌ دست‌ نرسد
و نهاده‌ هر كجا هست‌ برسد

فَلَيس‌َ كُل‌ُّ طالب‌ٍ بِمَرزُوٍِ وَ لا كُل‌ُّ مُجمِل‌ٍ بِمَحروُم‌ٍ (از وصيت‌ 31)
منعم‌ به‌ كوه‌ و دشت‌ و بيابان‌ غريب‌ نيست
‌هر جا كه‌ رفت‌ خيمه‌ زد و خوابگاه‌ ساخت‌
و آن‌ را كه‌ بر مراد جهان‌ نيست‌ دسترس
‌در زاد و بوم‌ خويش‌ غريب‌ است‌ و ناشناخت‌
الغِنَي‌ فِي‌ الغربه‌ وَطَن‌ٌ وَ الفَقرُ فِي‌ الوَطَن‌ِ غُربَه‌ٌ (حكمت‌ 56)
رفيقي‌ كه‌ غايب‌ شد اين‌ نيكنام
‌دو چيز است‌ از او بر رفيقان‌ حرام‌
يكي‌ آنكه‌ مالش‌ به‌ باطل‌ خورند
دگر آن‌كه‌ نامش‌ به‌ زشتي‌ برند

لا يَكُون‌ُ الصَّدِيق‌ُ صَدِيقاً حَتَّي‌ يَحفَظ‌َ أَخاه‌ُ فِي‌ ثلاث‌ٍ: فِي‌ نَكبَتِه‌ِ وَ غَيبَتِه‌ِ وَ وَفاتِه‌ِ.
تا مرد سخن‌ نگفته‌ باشد
عيب‌ و هنرش‌ نهفته‌ باشد
المَرءُ مَخبُوءٌ تَحت‌َ لِسانِه‌ِ.
حكمت‌ محض‌ است‌ اگر لطف‌ جهان‌ آفرين
 ‌خاص‌ كند بنده‌اي‌ مصلحت‌ عام‌ را

اءِن‌َّ للهِ عِباداً تَختَصَّهُم‌ُ اللهُ بِالنِّعَم‌ِ لِمَنافِع‌ِ العِبادِ، فَيُقِرُّها فِي‌ أَيديِهِم‌ مَا بَذَلُوهَا؛ فَاءِذا مَنَعُوها نَزَعَها مِنهُم‌؛ ثُم‌َّ حَوَّلَها اءِلَي‌ غَيرِهِم‌.(نهج‌البلاغه‌، حكمت‌ 425)
دو چيز طيره‌ عقل‌ است‌؛ دم‌ فروبستن‌ به‌ وقت‌ گفتن‌ و گفتن‌ به‌ وقت‌ خاموشي‌.
لا خَيرَ فَي‌ الصَّمت‌ِ عَن‌ِ الحُكم‌ِ، كَما أَنَّه‌ُ لا خَيرَ فِي‌ القَول‌ِ بِالجَهل‌ِ. (نهج‌البلاغه‌، حكمت‌ 471)
حكما گفته‌اند: توانگري‌ به‌ قناعت‌ به‌ از توانگري‌ به‌ بضاعت‌. (گلستان‌، باب‌ هشتم‌)
القِناعَه‌ُ مال‌ٌ لَا يَنفَذُ. (حكمت‌ 475)

بوستان‌
بري‌ ذاتش‌ از تهمت‌ ضدّ و جنس‌غني‌ ملكش‌ از طاعت‌ جن‌ّ و انس‌
وَ بِمُضادَّتِه‌ِ بَين‌َ الأَشياءِ عُرِف‌َ أَن‌ لا ضِدَّ لَه‌ُ (نهج‌البلاغه‌ از خطبه‌ 186)
فَاءِن‌َّ اللهَ ـ سُبحانَه‌ُ وَ تعالَي‌ ـ خَلَق‌َ الخَلق‌َ حِين‌َ خَلَقَهُم‌، غَنِيّاً عَن‌ طاعَتِهِم‌، آمناً مِن‌ مَعصيَتِهِم‌. (از خطبه‌ همّام‌: 193)
به‌ درگاه‌ لطف‌ بزرگيش‌
بر بزرگان‌ نهاده‌ بزرگي‌ ز سر
الحَمدِلِلّ'ه‌ِ الَّذِي‌ لَبِس‌َ العِزِّ و الكِبرياءَ وَ اختارَ هُما لِنَفسِه‌ِ دُون‌َ خَلقِه‌ِ (ط‌ 192)
تَعنُو الوُجُوه‌ُ لِعِظَمَتِه‌ِ، وَ تَجِب‌ُ القُلُوب‌ُ مِن‌ مَخافَتِه‌ِ. (از كلام‌ 179).
زمين‌ را ز تب‌ لرزه‌ آمد ستوه
 ‌فرو كوفت‌ بر دامنش‌ ميخ‌ كوه‌
وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدان‌ِ أَرضِه‌ِ.
بر او علم‌ يك‌ ذرّه‌ پوشيده‌ نيست‌
كه‌ پيدا و پنهان‌ به‌ نزدش‌ يكي‌ است‌
وَ لَا يَعزُب‌ُ عَنه‌ُ عَدَدُ قَطرِ الماءِ، وَ لا نُجُوم‌ِ السَّماءِ، وَ لا سَوافِي‌ الرِّيح‌ فِي‌ الهَواءِ، وَ لا دَبِيب‌ُ النَّمل‌ِ عَلَي‌ الصَّفا، وَ لا مَقِيل‌ُ الذَّرِّفِي‌ اللَّيلَه‌ِ الظَّلماءِ. يَعَلَم‌ُ سَاقِط‌ِ الأَوراق، وَ خَفِي‌َّ طَرف‌ِ الأَحداق. (از خطبه‌ 178)
فَسُبحان‌َ مَن‌ لا يَخفَي‌ عَلَيه‌ِ سَوادُ غَسَق‌ٍ داج‌ٍ، وَ لا لَيل‌ٍ ساج‌ٍ. (ط‌ 182)
كُل‌ُّ سِرٍّ عِندَك‌َ عَلانِيَه‌ٌ، وَ كُل‌ُّ غَيب‌ٍ عِندَك‌َ شَهادَه‌ٌ (از خطبه‌ 109)
جهان‌ متفق‌ بر الاهيتش
 ‌فرو مانده‌ در كنه‌ ماهيتش‌

فَهُوَ الَّذِي‌َ تَشهَدُ لَه‌ُ أَعلام‌ُ الوُجُودِ عَلَي‌ اءِقرارِ قَلب‌ِ ذِي‌ الجُحُورِ. (از خطبه‌ 49)
لَا يُنال‌ُ بِجَورِ الاءِعتِساف‌ِ كُنه‌ُ مَعرِفَتِه‌ِ (ط‌ 191)
بشر ماوراي‌ جلالش‌ نيافت‌
 بصر منتهاي‌ كمالش‌ نيافت‌
نه‌ بر اوج‌ ذاتش‌ پَرَد مرغ‌ وهم ‌نه‌
بر ذيل‌ وصفش‌ رسد دست‌ فهم‌
محيط‌ است‌ علم‌ ملك‌ بر بسيط ‌
قياس‌ تو بر وي‌ نگردد محيط‌
نه‌ ادراك‌ بر كنه‌ ذاتش‌ رسد
نه‌ فكرت‌ به‌ غور صفاتش‌ رسد

الباطِن‌ُ بِجَلال‌ِ عِزَّتِه‌ِ عَن‌ فِكرِ المُتَوَهِّمِين‌َ. (از خطبه‌ 213)
وَ الرّادِع‌ُ أَناسَي‌َّ الأَبصارِ عَن‌ أَن‌ تَنالَه‌ أَو تُدرِكَه‌ُ (ط‌ 91)
وَ لا تُحِيط‌ُ بِه‌ِ الأَنصارُ وَ القُلُوب‌ُ (ط‌ 85)
لا يُدرَك‌ُ بِوَهم‌ٍ وَ لا يُقَدَّرُ بِفَهم‌ٍ. (ط‌ 182)
لَا تَقَع‌ُ الأَوهام‌ُ لَه‌ُ عَلَي‌ صِفَه‌ٍ (ط‌ 85)
عَظُم‌َ عَن‌ أَن‌ تُثبِت‌َ رُبُوبِيَّتُه‌ُ بِاءِحاطَه‌ِ قَلب‌ٍ أَو بَصَرٍ (نامه‌ 31)
وَ لا تُحيط‌ُ بِه‌ِ الأبصارُ وَ القُلُوب‌ُ (از خطبه‌ 85)
الَّذِي‌ لا يُدرِكُه‌ُ بُعدُ الهِمَم‌ِ وَ لا يَنالُه‌ُ غَوص‌ُ الفِطَن‌ِ (ط‌ 1)
نه‌ هر جاي‌ مركب‌ توان‌ تاختن ‌كه‌ جا جا سپر بايد انداختن‌
فَاقتَصِر عَلَي‌ ذ'لِك‌َ، وَ لا تُقَدِّر عَظَمَه‌َ اللهِ عَلَي‌ قَدرِ عَقلِك‌َ فَتكُون‌َ مِن‌َ الهالِكِين‌َ. (از خطبه‌ 91)
كه‌ خاصان‌ در اين‌ ره‌ فرس‌ رانده‌اند به‌ لا احصي‌ از وي‌ فرو مانده‌اند
وَ لا يُحصِي‌ نَعمْاءَه‌ُ العادُّون‌َ. (از خطبه‌ 1)
در اين‌ راه‌ جز مرد ساعي‌ نرفت‌
گم‌ آن‌ شد كه‌ دنبال‌ راعي‌ نرفت‌
خلاف‌ پيامبر كسي‌ ره‌ گزيد
 كه‌ هرگز به‌ منزل‌ نخواهد رسيد
مپندار سعدي‌ كه‌ راه‌ صفا
 توان‌ رفت‌ جز در پي‌ مصطفا

فَانظُر أَيُّها السَّائِل‌ُ؛ فَما دَلَّك‌َ القُرآن‌ُ عَلَيه‌ِ مِن‌ صِفَتِه‌ِ فَائْتَم‌َّ بِه‌ِ، وَ استَضِي‌ءْ بِنُورِ هَدايَتِه‌ِ. (از خطبه‌ 91)
فرا مي‌نمايم‌ كه‌ مي‌نشنوم‌
مگر كز تكلّف‌ مبرّا شوم‌
مِن‌ أَشرَف‌ِ أَعمال‌ِ الكَرِيم‌ِ غَفلتُه‌ُ عَمّا يَعلَم‌ُ. (حكمت‌ 222)
قناعت‌ توانگر كند مرد را
خبر كن‌ حريص‌ جهانگرد را
كَفَي‌ بِالقَناعَه‌ِ مُلكاً (حكمت‌ 229)