مردم ستمكار را سه نشان است: با سركشى به مافوق خود ستم روا دارد، و به زير دستان خود با زور و چيرگى ستم مى كند، و ستمكاران را يارى مى دهد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (خلفا)  >  امام علی علیه السلام و خلفا

امام علی علیه السلام و خلفا

احمد رهدار
مقدمه
پس از پیامبر اکرم(ص)، جامعه اسلامی با حوادث سهمگینی روبرو شد. دشمنان داخلی و خارجی، اسلام در صدد بودند تا به هر صورت، اسلام را از مسیر خود خارج سازند و مسلمانان را به جنگ های داخلی مشغول کنند و در صورت امکان اسلام را از بین ببرند. بی تردید رسول اکرم از وضعیت ناگوار پس از رحلت خود آگاهی داشتند و دستورات لازم را صادر فرموده بودند.
از نگاه شیعه، یکی از مهم ترین دستورات آن حضرت، رهبری جامعه اسلامی بود. اهل سنت نیز ضمن قبول اهمیت رهبری، آن را به گونه ای تفسیر کرده اند که گویا پیامبر اکرم، کسی را معرفی نکرده، انتخاب جانشین را به خود مردم واگذاشته است. در این راستا، گفتار برخی مورخان یا بعضی سخنان امام علی(ع) در نهج البلاغه، مأخذ استدلال قرار می گیرد، چنان که شیعیان نیز در تبیین دیدگاه خویش، به برخی خطبه های آن حضرت استدلال می کنند.
امیرالموءمنان در قبال حوادث پیش آمده پس از رحلت پیامبر اکرم، بویژه درباره خلفا، سه راه پیش روی داشت:
1. قیام علنی و ایجاد درگیری با آنان، به منظور احقاق حق خویش و تغییر مسیر جامعه به سمت اهداف اصلی و حقیقی خود؛ گرچه این نظر از سوی برخی از جمله ابوسفیان که در صداقت و خیرخواهی آنان تردید جدّی وجود دارد، ابراز می گردید؛ ولی برای آن حضرت، به وضوح معلوم بود که چنین حرکت و اقدامی در آن موقعیت حساس و سرنوشت ساز که جامعه اسلامی، هنوز، مراحل نخستین رشد و کمال خود را می گذرانید و خطر ارتداد و از هم پاشیدگی برای آن وجود داشت تا چه اندازه می توانست خطرناک باشد.
در شرایطی که فقدان رسول خدا، دل های بسیاری را لرزان و امیدها را کم رنگ کرده بود، نزاع بر سر جانشینی آن حضرت می توانست، چشم انداز آینده را در دیدگاه بسیاری مردم تیره و تار سازد. بی شک در صورت بروز چنان تشنجی، دشمنان اسلام چه در درون سرزمین اسلامی و چه خارج آن، انگیزه بیشتری می یافتند تا به اسلام ضربه وارد کنند. در چنین شرایطی، اگر کسی عشق به دین داشته و جاه طلبی چشم او را از دیدن واقعیت ها نپوشانده باشد، هیچ گاه دست به حرکتی که نهایت آن برچیدن اساس مکتب باشد، نخواهد زد. در این میانه، به روشنی پیداست که با وجود انگیزه های بسیار قوی در برخی صحابه، برای ممانعت و امتناع از قبول ولایت امام علی و عزم و تصمیم جدّی آنها بر مخالفت با آن، اقدام به حرکتی تند و مسلحانه، بسیار خطرناک و تاریک جلوه می کند و بدیهی است که صدور چنین اقدامی از آن حضرت، بسیار بعید به نظر می آید.
2. انزوا و گوشه نشینی مطلق؛ به صورتی که در هیچ یک از مسایل داخلی و خارجی امت اسلامی، کوچک ترین دخالتی نکرده، بی تفاوت نسبت به آنچه پیش می آید، تنها به زندگی و معیشت خود بپردازد. چنین رویه ای، گرچه زیان کم تری نسبت به شیوه نخست دارد؛ ولی اتخاذ چنین روشی با روح ایمانی و تقوای امام علی(ع) سازگار نیست. این روش، مخصوص کسانی است که در هوای قدرت و ریاست و در پی تحقق امیال و آرزوهای نفسانی خویش اند؛ آنان که با به میدان آمدن و پیروزی رقیب، به کلی خود را از تمامی جریانات کنار کشیده، با قهر و ناز، گوشه گیری مطلق را برگزیده و از هر مشکلی که برای جامعه و حکومت پیش آید، استقبال می کنند تا شاید این معضلات به تضعیف موقعیت رقیب و تقویت شخصیت و موضع ایشان منجر شود، و چه بسا خود نیز در ایجاد یا تشدید آن موءثر و سهیم باشند.
چنین افرادی، گاه حتی به بهای آسیب جامعه و از هم گسیختگی پایه های آن، به چنین شیوه هایی متوسل می شوند. سخنان امیرالموءمنان در نهج البلاغه و برخی هم عصران آن حضرت، گویای این نکته است که آن حضرت، کوچک ترین علاقه و محبتی نسبت به حکومت و مظاهر دنیا نداشته، زاهدترین فرد زمان خویش بوده اند و اگر گاهی نیز از حکومت سخن گفته اند، فقط مصالح اسلام و امت اسلامی را در نظر داشته اند. با این اوصاف، چگونه ممکن است که آن حضرت چنین رویه ای در پیش گیرد؟
3. راه دیگر پیش روی آن حضرت، انزوا و گوشه گیری نسبی بود؛ با این شیوه، از طرفی خود را از دخالت مستقیم در جریان ها و حوادث برکنار می داشت، و از طرفی، آن گاه که مصالح مسلمانان اقتضا می کرد، از مشاوره و راهنمایی دریغ نمی فرمود. آن حضرت به جای پذیرفتن مسئولیت در حکومت، کار اصلی خویش را کارگری و کشاورزی قرار داد و نارضایتی و مخالفت خود را در وقایع پیش آمده، از خلیفه اول نشان داد؛ ولی خود را از درگیر شدن در جنگی خونین و بنیان برانداز، به شدت برحذر داشت. ایشان با کمال شجاعت روحی و مناعت طبع و با یک دنیا عظمت و بزرگواری، آن گاه که پای مصالح دین و آبروی مسلمانان و شوکت اسلام به میان می آمد، بی هیچ دغدغه و تردیدی، نظرهای خیرخواهانه و مصلحت آمیز خود را نثار امت اسلامی و خلیفه مسلمین می کرد و حتی با همان کسانی که آنان را بانیان غصب حق خویش می دانست، به گونه ای رفتار می کرد که به نقل شیعه و سنی، خلیفه دوم در موارد متعدد گفته است: «لولا علی لهلک عمر».(1)
بنابر این، ارایه نظرهای مشورتی آن حضرت، هیچ گاه به معنای تأیید خلافت خلفا نبوده، دلیلی مهم تر از مسایل و منافع شخصی داشته است؛ چه امام علی هرگز حب و بغض خود را بر محور تمنیات شخصی قرار نداده است. پس راز حب و بغض های امام علی را باید در امور مهم تری چون: مصلحت اسلام، مصلحت مسلمین، مصلحت توده مردم و...جُست، و همکاری های او با خلفا را، تنها با چنین تفسیری از سیره آن حضرت می توان فهم کرد که در ادامه به برخی نمونه های آن اشاره می شود:
1. همکاری های امام علی علیه السلام با خلیفه اول
همکاری های امام علی علیه السلام با خلیفه اول، بسیار کمتر از همکاری های وی با خلیفه دوم و سوم است. این امر، معلول علل مختلفی است:
الف. خلیفه اول طلایه دار جریان تغییر خلافت بوده است. اگر امام علی علیه السلام با خلیفه اول، مثل خلیفه دوم و سوم همکاری می کرد، هیچ گاه نمی توانست، پیام اعتراض خود را به گوش سایر مردم، اعم از مسلمانان آن وقت و کسانی که بعدها اسلام آوردند، برساند؛ چه، مردمی که از شهرهای دور، برای نخستین بار به مدینه مرکز خلافت اسلامی می آمدند، در صورتی که مشاهده کنند که صحابی بزرگ پیامبر اکرم، با خلیفه جدید همکاری دارند، هیچ گاه به اتفاق بزرگی که در دنیای اسلام رخ داده بود، پی نمی بردند؛ از این رو، امام علی علیه السلام نخست باید استراتژی ای را انتخاب می کرد که در بستر آن بتواند، پیام اعتراض خود را به گوش همه مسلمانان و غیر مسلمانان برساند. به همین علت امام ابتدا با خلیفه اول بیعت نکرد و این حالت را تا مدت شش ماه ادامه داد(2) و پس از اینکه همه مردم از اعتراض امام آگاه شدند، به دلیل مصالح مهم تر، با خلیفه اول بیعت کرد.
ب. اگر امام علی از همان روز نخست، به رغم اعتراض خود به خلافت خلیفه اول، با وی به همکاری می پرداخت، امروز پس از گذشت قرن ها پیروان امام علی علیه السلام هرگز نمی توانستند که برای حقانیت ایشان دلیل تاریخی بیاورند، چنان که ادعای شیعه این است که اگر امام علی، خلافت خلیفه اول را قبول داشتند، چرا از روز نخست با وی بیعت و همکاری نکرده، این کار را تا شش ماه به تأخیر انداخته است؟ بخاری(3) در این خصوص می نویسد: «و عاشت بعد النبی ستّة اشهر... و کان لعلی من الناس وجه حیاه فاطمه، فلما توفّیت استنکر علی وجوه الناس، فالتمس مصالحه ابی بکر و مبایعته»(4)؛ فاطمه پس از پیامبر اکرم شش ماه زندگی کرد... علی در زمان حیات فاطمه، در بین مردم صاحب وجهه بود، اما پس از وفات فاطمه، وجهه خود را از دست داد، پس مجبور شد تا با ابوبکر بیعت کند.
ج. بر خلاف خلیفه دوم که همواره در امور مهم و غیر آن با امام علی مشورت می کرد و از امام کمک می خواست، خلیفه اول، هرگز با امام علی مشورت نمی کرد تا امام لااقل پس از بیعت با خلیفه اول، از این طریق، با وی همکاری کند. در برخی اعتراضاتی که از امام در مورد خلیفه اول نقل شده ایشان از عبارت «فاستبددت علینا بالامر» استفاده کرده است که برخی شرّاح، آن را به «لم تشاورنا فی الامر» تفسیر کرده اند.(5)
د. قلمرو حکومت اسلام در زمان خلیفه اول، مثل زمان خلیفه دوم، آن قدر گسترده نبود تا اولاً خلیفه برای کنترل دقیق اوضاع، به مشورت با امام علی احساس نیاز کند و ثانیاً خود امام علی، در حل مشکلات حادّ جامعه اسلامی احساس تکلیف کند و نظرات خود را ابراز دارد. مدت زمان کم حکومت خلیفه اول نیز، خود دلیل دیگری بر این امر است؛ چه، در این مدت، قریب به یک سال و نیم از حکومت خلیفه اول که امام علی در بیعت با خلیفه به سر می برد، جامعه اسلامی هنوز گرفتار مشکلات عدیده زمان خلیفه دوم و سوم نشده بود تا فرصتی برای همکاری بین امام و خلیفه اول پیش آید.
به رغم این، برخی همکاری های جزیی میان امام علی و خلیفه ابوبکر هم چنان که گذشت بر مبنای مصلحت اسلام و مسلمین، پس از بیعت امام با ابابکر صورت گرفته است.
به هر حال امام علی علیه السلام پس از بیعت با ابابکر، در برخی امور جزیی با وی به همکاری پرداختند که به آنها اشاره می شود:
الف. جریان ارتداد
پس از رحلت پیامبر اسلام، به خلافت رسیدن ابوبکر و خانه نشینی امام علی، آنچه بیش از هر چیز دیگر، امنیت مدینه را تهدید می کرد، جریان ارتداد بود. مرتدان از منظر ابوبکر سه گروه بودند:(6)
یکم. کسانی که ادعای نبوت کرده بودند. مهم ترین این افراد، اسود عنسی، مسیلمه، سجاح و طلیحه بن خویلد بودند. اسود عنسی، در زمان پیامبر مدعی نبوت شد و در یمن طرفدارانی یافت. پیامبر دستور قتل وی را صادر کرد. فیروز دیلمی و قیس مکشوح مرادی، در حالی که وی مست بود، او را به قتل رساندند که خبر آن چند روز پس از رحلت پیامبر به مدینه رسید. مسیلمه نیز که نزد پیامبر مسلمان شده بود، پس از آوردن کتابی به ظاهر شبیه قرآن، مدعی نبوت شد و با زنی به نام سجاح که یکی دیگر از مدعیان نبوت بود، ازدواج کرد و لشکر بزرگی فراهم آورد. لشکر اسلام، پس از بازگشت لشکر اسامه، به جنگ آنها رفتند و در این جنگ که به جنگ یمامه معروف است، با دادن بیش از دو هزار شهید، در نهایت به پیروزی رسیدند. طلیحه بن خویلد نیز در جنگی دیگر، به سختی شکست خورد و اسیر شد. او نزد ابوبکر توبه کرد و ابوبکر او را بخشید.(7)
دوم. کسانی که به اسلام، نماز، زکات و... معتقد بودند؛ لیکن ابوبکر را به عنوان جانشین پیامبر قبول نداشتند و اعلام کرده بودند که وقتی جانشین واقعی پیامبر روی کار آید، زکات می دهند و تا آن موقع، خود آنها زکات را بین فقرا تقسیم می کنند. مالک بن نویره و حارثه بن سراقه از این گروه بودند. ابوبکر، خالد بن ولید را برای جنگ با آنان فرستاد. خالد، مالک را کشت و بلافاصله با همسرش همبستر شد. ابوبکر، به رغم اعتراض مسلمین به این عمل خالد، او را «شمشیر اسلام» معرفی کرد!(8)
سوم. کسانی که اسلام را پذیرفته بودند؛ اما به دلیل دل بستگی به دنیا، با سوء استفاده از پریشانی اوضاع و اختلافاتی که در امر جانشینی پیامبر بروز کرده بود، زمینه را برای تمرّد از پرداخت زکات، مناسب دانسته، از پرداخت آن سرباز زدند.(9)
ابوبکر تصمیم داشت، با هر سه گروه مبارزه کند. همکاری امام علی(ع) با خلیفه اول در خصوص مبارزه با گروه اول و سوم، کار را بر ابوبکر راحت تر می کرد. جایگاه ویژه امام علی در میان مسلمانان، به ویژه صحابه وفادار به سفارشات پیامبر موجب می شد تا بسیاری کسانی که نمی خواستند با ابوبکر همراهی کنند نیز، در این خصوص، از خلیفه حمایت کنند. از این رو که عبدالله بن مسعود و حتی زبیر که در این شرایط به ظاهر از یاران امام علی بود حاضر شدند، تا شب ها در دروازه مدینه نگهبانی دهند تا مبادا گروه های مرتد، به مدینه حمله آورند.
ب. مشاوره دهی امام علی به خلیفه اول
در موارد خاصی که امام علی احساس می کردند، اگر به خلیفه اول مشاوره ندهند، اسلام یا جامعه مسلمین آسیبی جدّی می بیند، خود حضرت بی آنکه ابوبکر از او درخواست مشاوره دهی کرده باشد نظر مشورتی خود را به ابوبکر می گفتند. برخی موارد مشورت دهی ایشان به ابوبکر چنین است:
یکم. وقتی ابوبکر بر مسند خلافت نشست، در اجرای نیت پیامبر اسلام، مبنی بر جنگ با رومیان مردد بود. وی با بسیاری صحابه پیامبر اکرم مشورت هایی داشت؛ اما باز هم از حالت دودلی خارج نشد. در نهایت به امام علی متوسل شد و رأی او را پرسید. حضرت فرمود: در اجرای دستور پیامبر مردد نباش، حتماً پیروز می شوی. ابوبکر با تشویق امام علی دلگرم شد و با اطمینان خاطر از پیروزی، به اسامه دستور داد، تا لشکر خود را برای جنگ با رومیان تجهیز کند. آن گاه رو به مردم کرده گفت: ای مردم! علی وارث علم پیامبر است؛ هرکس در راستی کلامش شک کند، منافق است. اوست که مرا بر جهاد با رومیان تشویق کرده و وعده پیروزی داده است.(10)
دوم. بر اساس آنچه ابن کثیر نقل کرده، وقتی ابوبکر در ذوالقصه مکانی در نزدیک مدینه خود را آماده می کرد تا به جنگ اهل ردّه برود، امام علی به او فرمود: بهتر است شما خود در این جنگ شرکت نکنید. وقتی خلیفه خود به جنگ برود، نظم جامعه اسلامی در مرکز خلافت از هم می پاشد و تعدیل دوباره آن سخت خواهد بود. ابوبکر پیشنهاد امام را پذیرفت و خالد بن ولید را به جای خود به جنگ فرستاد.(11)
سوم. بر اساس نقل قزوینی رازی، هر چند امام علی علیه السلام در زمان خلافت ابوبکر، در هیچ جنگی شرکت نکرد و هیچ گاه ابوبکر را تأیید نکرد؛ اما در مدینه به حل و عقد احکام شریعت و مشکلات مردم مشغول بود؛(12) برای مثال؛ وقتی ابوبکر و عمر، حکم شراب خواری را که علم به حرمت شراب نداشته، ندانستند و از علی استمداد کردند؛ امام فرمود: اگر کسی از مهاجران و انصار، ادعایی مبنی بر قرائت آیه تحریم شراب بر این شخص ندارند، او را باید آزاد کرد.(13) چنان که در مواردی که ابوبکر و اعوانش مورد سوءالاتی از جانب جامعه یهود و نصاری قرار می گرفتند و نمی توانستند به سوءالات آنها پاسخ دهند، امام علی برای اینکه آنها گمان نکنند که اسلام برای سوءالات آنها پاسخی ندارد، خود به میدان آمده و سوءالات آنها را پاسخ می گفتند. پاسخ امام علی به مرد یهودی، درباره «مکان خداوند» که شیخ مفید آن را نقل کرده از همین دسته است.(14)
2. همکاری های امام علی با خلیفه دوم
الف. مشاوره دهی امام به خلیفه دوم
خلیفه دوم، در چند مورد، با حضرت علی مشورت کرده، از ایشان راهنمایی خواسته است و آن حضرت نیز از باب خیرخواهی برای اسلام و حکومت اسلامی، نظرات خود را به خلیفه منتقل کرده اند. نمونه هایی از موارد یاد شده چنین است:
یکم. خلیفه دوم در مورد شرکت خود در جنگ با روم، از حضرت علی مشورت خواست. امام علی علیه السلام فرمودند:... خدای متعال برای اهل اسلام، حفظ حدود و نواحی و نگهداری آبروی آنها را ضمانت کرده است...؛ ولی اگر تو خود به سوی دشمن اسلام حرکت کنی و در برخورد نظامی با آنها مغلوب شوی، برای مسلمانان دور دست و مرزنشینان، پناهی نمی ماند. در صورت کشته شدن تو تا هنگام بیعت مسلمانان با فردی دیگر، کسی نیست که به وی مراجعه کنند. پس مصلحت اسلام و مسلمانان اقتضا می کند که تو به جای خود، مرد جنگ آزموده ای را به سوی ایشان روانه کنی و با او مردان با تجربه، پرطاقت و اهل خیرخواهی را همراه سازی. اگر خداوند مسلمین را غالب کرد که آرزوی همه ماست؛ ولی اگر مسلمانان شکست خوردند، تو پناه و یاور مسلمانان خواهی بود:
قد شاوره عُمَر فی الخروج الی غزو الروم بنفسه و... و قد توکل اللَّه لاهل هذا الدین باعزار الحَوْزَة وسَتْر العورَة... انک متی تَسِرْ الی هذا العدو بنفسک فَتَلْقَهُمْ فُتْنَکَبْ لاَتکن للمسلمین کانِفَة، دون اقصی بلادهم، لیس بعدک مرجعٌ یرجعون الیه، فابْعَثْ الیهم رجلاً مِحْرَباً وَاحْفِزْ معه اهل البلاء والنصیحة فانْ اظهر اللَّه، فذاک ما تُحِبُّ و ان تکن الاخری کنتَ رداً للناس و مَثابةً للمسلمین.(15)
دوم. هنگامی که خلیفه دوم با امیرمؤمنان، در خصوص شرکت در جنگ با سپاه ایران مشورت کرد، ایشان فرمود: منزلت زمامدار و حاکم، مانند رشته مُهْره و تَسبیح است که همه دانه ها را گرد آورده و به هم پیوند می دهد. اگر رشته قطع شود، همه مهره ها از هم جدا و پراکنده می گردند؛ گرچه امروز عرب از نظر تعداد اندک است؛ ولی پیوستگی به اسلام بسیار است و با اجتماع و اتحاد، غلبه دارد. پس تو محور میانه آسیا باش و آسیای جنگ را به وسیله عرب بگردان؛ آنان را به جبهه جنگ و کارزار اعزام نما؛ ولی خودت با آنان مرو...؛ اگر سپاه شاهنشاهی ایران تو را ببینند می گویند: این پیشوای عرب است؛ اگر او را از بین ببرید راحت و آسوده خواهید شد و این اندیشه، انگیزه آنها را در جنگ، شدیدتر می کند و طمع و حرص آنها را در تو بیشتر می سازد.
من کلام له لعُمَر بن الخطاب و قد استشاره فی خصوص قتال الفرس بنفسه؛... و مکان القیّم بالامر مکان النظام من الخرز یجمعه و یضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخَرَز و ذهب، ثم لم یجتمع بِحذافیره ابداً.و العربُ الیوم، و ان کانوا قلیلاً، فهم کثیرون بالاسلام، عزیزون بالاجتماع، فکن قطباً و استدر الرّحا بالعرب وَ اَصْلِهِمْ دونک نار الحرب... ان الاعاجم ان ینظروا الیک غداً یقولوا: هذا اصل العرب، فاذا اقتطعتموه اِسْتَرَحْتُمْ فیکون ذلک اشد لِکَلبِهِمْ علیک و طَمَعِهِمْ فیک. (16)
به طور کلی، در اکثر جنگ های خلیفه دوم، به ویژه در جنگ هایی که امر بر وی مشتبه می گردید و نیازمند مشاوره های امام علی بوده، حضرت از ارایه نظریات کارشناسانه خود دریغ نمی کرد.(17)
سوم. خلیفه دوم در سال شانزدهم هجرت، پس از فتح مداین، تصمیم گرفت که تاریخ اسلام را ثبت کند. امام علی به او پیشنهاد داد تا آغاز و مبدأ تاریخ اسلام را هجرت پیامبر اکرم، از مکه به مدینه قرار دهد. عمر این پیشنهاد را پذیرفت و دستور داد، تا تاریخ اسلام را بر اساس این مبدأ ثبت کنند: و فتحت المدائن، و قیل ان ذلک کان فی سنه 16، و فیها ارّخ عمر الکتب و اراد ان یکتب التأریخ منذ مولد رسول الله، ثم قال: من المبعث، فاشار علیه علی بن ابیطالب ان یکتبه من الهجره، فکتبه من الهجره.(18)
چهارم. در سال 19 هجری، عمر با اصحاب پیامبر، بر سر تقسیم زمین های کوفه به مشورت پرداخت. برخی پیشنهاد دادند که آن ها را بین نسل حاضر تقسیم کن. امام علی علیه السلام فرمود: اگر این زمین ها را بین نسل حاضر تقسیم کنی، برای نسل آینده چیزی نمی ماند؛ اما اگر این زمین ها در دست صاحبان شان باشد و به حکومت مالیات بدهند، هم برای نسل حاضر و هم برای آیندگان سود دارد. عمر این پیشنهاد را پذیرفت و چنین کرد:
و شاور عمر اصحاب رسول الله فی سواد الکوفه، فقال له بعضهم: تقسمها بیننا، فشاور علیّاً، فقال: ان قسمتها الیوم لم یکن امن یجی ء بعدنا شی ء، و لکن تقرّها فی ایدیهم یعملونها، فتکون لنا و لمن بعدنا. فقال: وفّقک الله! هذا الرأی.(19)
ب. همکاری امام علی با خلیفه دوم در امر حکومت
خلیفه دوم برای جلوگیری از اغتشاش و بروز اختلاف میان مسلمین، دو سیاست کلان را در شیوه مدیریتی خود اعمال می کرد؛ یکی اینکه به صحابه بزرگ پیامبر، از جمله امام علی علیه السلام و یاران نزدیکش اجازه خروج از مدینه را نمی داد؛ مگر در موارد اضطراری و استثنایی، مثل فریضه حج، و دیگر اینکه استانداران خود را زود به زود تغییر می داد تا هوس قدرت یافتن و شورش در سر نپروراند. در عین حال، خلیفه دوم نسبت به خلیفه اول و سوم، خود بیشتر از مدینه خارج می شد و به نقاط مختلف قلمروی کشورش سر می زد. نکته حایز اهمیت اینکه اعتماد وی به امام علی به گونه ای بود که در بسیاری موارد که تصمیم به خروج از مدینه می گرفت، امام علی را به عنوان جانشین خود در مدینه معرفی می کرد و از مردم می خواست که با وی همکاری کنند. متقابلاً امام علی نیز حکومت را از خلیفه دوم قبول می کرد، به ویژه این که بسیاری از سفرهای خلیفه دوم به خارج از مدینه، با مشورت امام علی تصمیم گیری می شد. ذیلاً به دو مورد از مواردی که خلیفه دوم امام علی را به عنوان جانشین خود در مدینه معرفی کرد، اشاره می کنیم:
یکم. پس از اینکه امام علی مانع از شرکت مستقیم خلیفه دوم در جنگ ها شد، خلیفه تصمیم گرفت که سپاه مسلمین را از پشت مدیریت و تقویت کند. این امر، گاه مستلزم این بود که خلیفه خود از شهر خارج شود و تا نزدیکی جنگ پیش رود. از این رو یک بار وقتی قرار شد، برای سپاه اسلام، در جنگ قادسیه نیروی کمکی فرستاده شود، خلیفه دوم پس از مشورت با امام علی، خود نیز به همراه لشکریان برود. وی پیش از این دستور داد تا صحابه بزرگ پیامبر جمع شوند و سپس قضیه سفر خود را به آنها گفت و همان جا امام علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود در مدینه معرفی کرد. ابن اثیر در این خصوص می نویسد: ثم جمع وجوه اصحاب رسول الله و ارسل الی علی، و کان استخلفه علی المدینه، فاتاه(20).
دوم. وقتی ابوعبیده، بیت المقدس را گرفت، مردم این شهر از وی درخواست مصالحه، به رسم اهل شام کردند. ابوعبیده طی نامه ای از خلیفه دوم خواست تا خود به شام بیاید و صلح را انجام دهد. ابن ابی الحدید در این خصوص می نویسد: کان سبب قدوم عمر الی الشام، انّ اباعبیده حضر بیت المقدس، فطلب اهله منه ان یصالحهم علی صلح اهل مدن الشام، و ان یکون المتولی للعقد عمر بن الخطاب، فکتب الیه بذلک فسار عن المدینه... لما استمدّ اهل الشام عمر علی اهل فلسطین، استخلف علیاً(21)؛ وقتی خلیفه تصمیم به مسافرت به شام گرفت، مردم مدینه را جمع کرد و طی خطبه ای گفت: ای مردم! من از ترس خطر دشمنان برای مسلمانان، ناگزیر از سفر به شام هستم. علی بن ابیطالب را به جای خود در مدینه می گذارم، از او اطاعت کنید: ایها الناس! انی خارج الی الشام للامر الذی قد علمتم، و لولا انی اخاف علی المسلمین لما خرجت، و هذا علی بن ابیطالب بالمدینه... احتکموا الیه فی امورکم و اسمعوا له و اطیعوا. أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم، سمعاً و طاعتاً.(22)
یعقوبی می نویسد که عمر در این سفر، عثمان بن عفان را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین کرد.(23)
ج. همکاری یاران امام علی با خلیفه دوم به دستور امام
امام علی (ع) خود هرگز در جنگ های خلیفه دوم شرکت نمی کرد؛ اما به یاران خود اجازه شرکت در آنها را می داد. البته موارد کمی در تاریخ نقل شده که یاران آن حضرت در این خصوص، از وی استجازه داشته باشند؛ اما نظر به شخصیت آن یاران که نیک می دانیم در چنین امور مهمی هرگز بدون اجازه و مشورت با امام کاری انجام نمی دادند یقین داریم که آنها به اشاره امام در این امور شرکت می کردند. برخی یاران و صحابه راستین امام علی که با دستگاه خلافت خلیفه دوم همکاری می کرده اند، به این شرح اند:
1. سلمان فارسی: وی از جانب خلیفه عمر، به استانداری مداین برگزیده شد. سلمان از پذیرش این مسئولیت استنکاف کرد؛ ولی امام علی به او دستور داد تا بپذیرد و وی در نهایت به دستور امام علی به مداین رفت.(24)
2. عمار یاسر: وی در فتح مصر، فرماندهی سواره نظام را بر عهده داشت.(25) پیش از این نیز، عمار در جنگ یمامه که در زمان ابوبکر، علیه مسلیمه برپا شد شرکت داشت. وی از جانب خلیفه دوم به استانداری کوفه نیز گمارده شد.(26)
3. مالک اشتر: وی در جنگ قادسیه حضور داشت(27) و نصیبین، به دست او فتح شد.(28)
4. حذیفه بن یمان: وی در جنگ نهاوند شرکت داشت و پس از کشته شدن نعمان بن مقرن، فرماندهی لشکر اسلام را در دست داشت. وی همدان، ری و دینور را فتح کرد.(29)
5. عبید الله بن مسعود ثقفی: وی به همراه مثنی بن حارثه شیبانی به عراق، به قصد جنگ با کسری رفت. کسری مرده بود و دخترش بوران به جایش نشسته بود. در این جنگ، پیروزی بزرگی نصیب مسلمین شد.(30)
6. جریر بن عبدالله بجلی: وی در حمله به عراق و حیره، از فرماندهان سپاه بود؛ همچنان که در جنگ قادسیه نیز از فرماندهان بود.(31)
همکاری یاران امام علی با خلیفه دوم موجب شد که کارهای عمومی جامعه مسلمین با مشکلات کمتری مواجه شود.
3. همکاری های امام علی با خلیفه سوم
امام علی در موارد زیادی نیز با خلیفه سوم، به اقتضای شرایط و رعایت مصالح، با خلیفه سوم همکاری می کردند. اوج این همکاری ها در جریان محاصره منزل عثمان است؛ زمانی که خلیفه سخت گرفتار است و کمترین یار و یاوری دارد. در چنین شرایطی امام علی به عثمان کمک می کند. مواردی از این همکاری ها را از نظر می گذرانید:
الف. واسطه شدن امام علی بین عثمان و مردم
در اواخر عهد خلافت عثمان، مردم سراسر قلمرو پهناور آن روز، از تبعیض ها و حیف و میل های عمّال عثمان به ستوه آمدند. جرقه های اعتراض از گوشه و کنار بلند شده بود؛ ولی عثمان و عمالش، هیچ اعتنایی به این اعتراضات نمی کردند. مردم مدینه به برادران مسلمان خود در سایر شهرها نامه نوشتند و از آنها خواستند تا علیه عثمان جهاد کنند و او را از خلافت خلع کنند.(32) نخستین گروهی که به این ندا لبیک گفتند، مردم مصر بودند. آنها به مدینه آمدند و صریحاً از عثمان درخواست کردند تا توبه کند؛ در غیر این صورت شمشیرهای خود را به کار خواهند گرفت. برخی هم صریحاً گفتند که قربة الی الله عثمان را می کشیم.(33)
عثمان از امام علی خواست تا با مردم صحبت کند و نگذارد که بر او بشورند. امام علی به این شرط که هر چه از جانب عثمان به مردم وعده می دهد، عثمان به آنها عمل کند، پذیرفت و مردم را به آرامش دعوت کرد. مصریان تعهدنامه ای از جانب عثمان نوشتند و از او خواستند تا آن را امضاء کند و در پایان آن نوشتند که علی از جانب عثمان، ضامن اجرای همه تعهدات است.(34)
برخی منابع نوشته اند که تنها کسی که می توانست، از عهده این وساطت به خوبی برآید، امام علی علیه السلام بود؛ حتی دیگران قبل از امام علی خواستند که وساطت کنند؛ اما مردم آنها را قبول نداشتند.(35) به همین دلیل عثمان در مدت محاصره، تنها از امام علی درخواست کمک کرد.(36) ابن شبّه النمیری، در کتاب خود بابی را به استمدادهای عثمان از امام علی اختصاص داده است و به تفصیل به شرح کمک های امام علی به عثمان پرداخته است.(37) از سوی دیگر، از بس امام بین مردم و عثمان واسطه شد، در بسیاری منابع لقب «متکلم القوم» را به او داده اند.(38)
عثمان در دوران محاصره، در شرایطی قرار داشت که خود نمی دانست چه می کند. او یک بار ابن عباس را فرستاد تا از امام علی بخواهد، از مدینه خارج شود و به ینبع محلی در اطراف مدینه برود تا مردم، دیگر به نام او شعار ندهند. امام قبول کردند و از مدینه خارج شدند. پس از مدتی، مردم در مدینه به عثمان فشار آوردند و عثمان به ناچار دوباره دست به دامان امام شد و برای حضرت پیغام فرستاد که به مدینه باز گردد. حضرت به مدینه برگشتند. پس دوباره ابن عباس را نزد امام فرستاد تا از حضرت بخواهد، از مدینه خارج شود. امام علی ناراحت شد و فرمود:
ای پسر عباس! عثمان جز این نمی خواهد که مرا چون شتر آب کِش سرگردان نگاه دارد؛ گاهی بروم و گاهی برگردم. یک باره پیغام فرستاد از مدینه خارج شوم، دوباره خبر داد که بازگردم، هم اکنون تو را فرستاده که از شهر خارج شوم؛ به خدا سوگند! آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم: یا ابن عباس! ما یرید عثمان الاّ ان یجعلنی جملاً ناضحاً بالغرب؛ اقبل و ادبر. بعث الی ان اخرج، ثم بعث الی ان اقدم، ثم هو الان یبعث الی ان اخرج، و الله لقد دفعت عنه حتی خشیت ان اکون آثماً.(39)
این فراز نهج البلاغه نشان می دهد که امام علی، در نهایت همکاری با عثمان بوده است. تا جایی که خود امام را گمان بر آن رفت که افراط کرده باشد؛ کمک های امام به عثمان در شرایطی صورت گرفت که نزدیک ترین افراد به عثمان، مرگ و قتل او را آرزو می کردند تا پس از آن به مقاصد شوم خود لباس عمل بپوشانند.
ب. امام علی و فرستادن آب برای عثمان
در زمان محاصره عثمان، مردم به دستور طلحه، آب را به روی عثمان و خانواده اش بستند.(40) امام علی که در مِلک خود در خارج مدینه بود، به طلحه پیام فرستاد و از وی خواست تا به عثمان اجازه دهد، تا از چاه متعلق به خودش ـ رومه ـ آب بردارد و از تشنگی هلاک نشود؛ اما طلحه زیر بار نرفت، وقتی محاصره کنندگان به شدت عمل خود افزودند و شرایط برای عثمان سخت تر شد، مروان، برای امام پیغام فرستاد و طلب آب کرد. امام با طلحه مذاکره کرد و چون طفره رفتن وی را دید، خشمگین شد تا آنجا که طلحه چاره ای جز موافقت نداشت.(42) سرانجام، امام علی به رغم مخالفت محاصره کنندگان، برای عثمان آب فرستاد.(43) عده ای از موالی بنی هاشم و بنی امیه نیز برای این کار زخمی شدند.(44)
ج. مخالفت با قتل عثمان
وقتی به امام علی گزارش دادند که مردم کمر به قتل عثمان بسته اند، ایشان برای دفاع عثمان، به مقابله رویاروی با محاصره کنندگان به پاخاست و به فرزندان خود فرمود: شمشیرهای خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید، کسی به خلیفه دست یابد.
اذهبا بسیفکما حتی تقوما علی باب عثمان؛ فلا تدعا احداً یصل الیه. فرزندان حضرت در اجرای امر پدر خود را به خانه عثمان.(45)
آنان نیز خود را به خانه عثمان رساندند و با مهاجمان به کارزار پرداختند تا آنجا که شد سر و صورت امام حسن(ع) در این ماجرا از خون گلگون گشت و سر قنبر غلام امام علی به سختی مجروح شد.(46) وقتی هم که امام علی خبر قتل عثمان را شنید، خود را به خانه عثمان رساند و به فرزندانش فرمود: در حالی که شما بر در خانه عثمان بودید، او چگونه کشته شد؟ آنگاه به یکی از آنها سیلی و به دیگری مشتی زد و با عصبانیت آنجا را ترک گفت.(47)
هـ. امام علی و تدفین عثمان
داستان دفن عثمان، بسیار دردآورتر از قتل اوست. خلیفه مسلمین آن گونه زندگی کرد که مسلمین بر او شوریده و او را کشته و حال نماز خواندن بر او را ننگ می دانند و دفن او در قبرستان مسلمانان را جایز نمی شمرند.(48) جنازه عثمان سه شبانه روز، بر روی خاک ماند و کسی حاضر به دفن او نشد. روز سوم، امام علی واسطه شد و عده ای را مأمور کرد تا او را دفن کنند. مردم وقتی اطلاع یافتند که قصد دارند عثمان را دفن کنند، دامن های خود را پر از سنگ کردند و بر سر راه جنازه اش نشستند. و جنازه عثمان را سنگ باران کردند. در نهایت عثمان را در «حشّ کوکب» که مکان دفن یهودی ها بود، دفن کردند.(49)
پی نوشت ها:
1. اگر علی نبود عمر هلاک می شد.
الغدیر، ج 2، ص 158.
2. ر.ک: الامامه و السیاسه، ج 1، صص 28 33.
3. وی، یکی از بزرگ ترین و مشهورترین علمای اهل سنت است که کتاب مشهورش «الصحیح» در بین اهل سنت به تالی تلو قرآن معروف است.
ارشاد الساری، ج 1، ص 28 نقل از: محمدصادق نجمی، سیری در صحیحین، (قم: دفتر انتشارات اسلامی، چ 5، 1376)، ص 59.
4. صحیح البخاری، ج 3، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر، ح 1456، (بیروت، دار الفکر، 1418)، ص 74.
5. صحیح البخاری، ج 3، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، ص 74؛ الامامه و السیاسه، ج 1، ص 32.
6. ر.ک: جلیل تاری، «عصر تأویل»، مندرج در: تاریخ اسلام (زیر نظر صادق آیینه وند)، (قم: معارف، چ 1، 1381)، صص 140 142.
7. تأریخ الیعقوبی ، ج 2، صص 14 15.
8. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 33.
9. برای اطلاع تفصیلی از جریان ردّه، ر.ک: تاریخ طبری، ج 3، ص 107 به بعد.
10. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 1، ص 97.
11. البدایه و النهایه، ج 6، ص 315.
12. قزوینی رازی، بعض مثالب النواصب، ص 310.
13. تهذیب الاحکام، ج 10، ص 108.
14. ر.ک: الارشاد، ج 1، ص 108.
15. نهج البلاغه، خ 134، ص 133.
16. نهج البلاغه، خ 146، ص 141 142.
17. برای اطلاع تفصیلی از این موارد، ر.ک: الفتوح، ج 2، ص 78؛ واقدی، فتوح الشام، ص 108؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 318.
18. تأریخ الیعقوبی، ج 2، ص 35.
19. تأریخ الیعقوبی، ج 2، ص 43.
20. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 309.
21. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 403.
22. الفتوح، ج 1، ص 225.
23. تأریخ الیعقوبی، ج 2، صص 36 37.
24. سید جعفر مرتضی عاملی، فصلنامه تاریخ، س 1، ش 3، ص 37.
25. الفتوح، ص 135.
26. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ح 38، نقل از: ابن اثیر، اسد الغابه، ج 3، ص 311.
27. دینوری، اخبار الطوال، ص 120.
28. الفتوح، ج 1، ص 34.
29. اسد الغابه، ج 1، صص 442 443.
30. تأریخ الیعقوبی، ج 2، ص 31.
31. تأریخ الیعقوبی ، ج 2، صص 31 32.
32. سید مرتضی عسکری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 1، (تهران: منیر، چ 8، 1375)، ص 217؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 380.
33. بلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 211.
34. نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 1، ص 229 230.
35. انساب الاشراف، ج 5، ص 111.
36. طبقات کبری، ج 3، ص 82.
37. تأریخ المدینه المنوره، ج 3، صص 1219 1223، نقل از: تاریخ خلفا، ص 181.
38. ابن عبد ربّه الاندلسی، العقد الفرید، ج 4، ص 106.
39. نهج البلاغه، خ 240، ق 1 و 2.
40. العقد الفرید، ج 4، ص 120.
41. الامامه و السیاسه، ج 1، ص 57؛ نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 1، ص 269؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 211.
42. نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 1، ص 269.
43. مروج الذهب، ج 2، ص 380؛ العقد الفرید، ج 4، ص 107؛ جلال الدین السیوطی، تأریخ الخلفاء، ص 149.
44. انساب الاشراف، ج 6، ص 185.
45. سیوطی، تأریخ الخلفاء، ص 149؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 185.
46. الامامه و السیاسه، ج 1، ص 62؛ نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 1، ص 272؛ مروج الذهب، ج 2، ص 381؛ العقد الفرید، ج 4، ص 107 و تأریخ الخلفاء، ص 149.
47. العقد الفرید، ج 4، ص 108؛ تأریخ الخلفاء، ص 149.
48. الامامه و السیاسه، ج 1، صص 64 65.
49. تأریخ الطبری، ج 4، ص 138؛ الامامه و السیاسه، ج 1، ص 64؛ تأریخ الیعقوبی، ج 2، ص 73؛ جعفریان، تاریخ خلفا، ص 187؛ نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 1، ص 275؛ العقد الفرید، ج 4، ص 105.
منبع :پگاه حوزه ؛ 12 اسفند 1385، شماره 203 ، ص 4