اشعار حِکمی در شعر سیّد رضی (ره)
سیّد رضی دانشمندی است تمام عیار در همه ی رشته های علوم روزگار خود، و در همه ی آنها از فقه و اصول و کلام و فلسفه و تفسیر و حدیث گرفته تا علوم بلاغ و ادبی و لغوی. اما شاعریت او بر همه ی عواطف و احساساتش غلبه دارد. چنو کسی باید در اشعار خود حکمت بیاموزد و عبرت از تاریخ و حوادث را نشان دهد. از طرفی، حتی پیش از تألیف نهج البلاغه، سخت تحت تأثیر سخنان امیرالمؤمنین قرار دارد، و در برخی از ابیات خود از کلمات قصار حکمت آمیز امیرالمؤمنین استفاده کرده است. با اینکه از دنیا به اندازه ی زیادی برخوردار است، اما چون با واقعیت های تلخی نیز روبه رو بوده، به مذّمت دنیا و زهد فرا می خواند. عبداللطیف شراره می گوید:
شریف به آسانی می توانست مقام والایی به دست آورد، به دور از مشکلات سیاسی و اجتماعی، و کنار گرفته از دیگران، به کارهای ادبی سرگرم شود، لیکن چنین نکرد، نه بدان جهت که شرایط اجازه نداد، بلکه چون تنها راهنما و برانگیزنده ی او در همه ی شئون زندگی، درک و احساس او بود.
در اینجا باید دقت نظر بیشتری در حقیقت این درک و نمودها و مزایای آن داشته باشیم.
و دیدیم که شریف، در برخورد با زندگی و رفتار اجتماعی، با وجود جوشش عواطف، و شدت بیزاری از اوضاع عمومی حاکم بر محیط خود، یک حکیم فرهیخته است. بازتاب این حکمت، به نظر من، لطافت بیشتر درک او نیز هست. احساس، ذاتاً از دیگر ملکات نفسانی جدا نیست. یعنی از اندیشه و اراده و اشتیاق به واقعیت نامحسوس تفکیک ناپذیر است، و نفس بشری یک وحدت تجزیه ناشدنی است، هر جنبه ای از آن در جنبه ی دیگرش مؤثر است. (1)
در 23 سالگی موی سفیدی در سرخود می بیند و از آن شکایت می کند. وی، با وجود بهره مندی از دنیا، چون به هدف والای خود دست نیافته، دنیا را خیانتکار می بیند و نسبت بدان سخت بدبین است:
توقع من آن بود که بگویند کوچ کرده است، تو برای من نه منزل هستی و نه میهن؛
ای خانه، دوست تو کم شد، لذا نه در تو احساس دوستی می کنم و نه آرامشی می بینم؛
چگونه از روزگار شتابان باید ترسید، مرد از هنگامی که نسبت به خیانت روزگار ترسید هیچ امنیتی ندارد؛
کسی که چشم به راه مرگ است، هیچ جامه ای نپوشد جز اینکه آن را کفن گمان برد؛
جانی گرامی دارم که هیچ عوضی برایش نمی بینم، و هیچ بهایی جز رسیدن به والایی و بزرگواری؛
دارا نبودن، زیانی به ما نمی زند، خانه و رکن و مقام همه از آن ماست...
(دیوان 529/2)
در مذمّت روزگار، و درد از دست رفتن خویشان، در صفر سال 402 ه این قصیده را سروده است:
امیدواری که در دارالحزن شاد گردی، و در جایگاه کوچ کردن منزل گزینی؛
هیهات که مرگِ گردش کننده در همه جا، و خیانتگر زمان بگذارد کسی باقی بماند؛
با روزگارخویش معاشرت نکن، جز ترسان از فراق همدمان و دوری از میهن؛
نیزه ی روزگار، بدون شناختن زره ها و سپرها، به شخص می رسد و او را می کشد.
(دیوان 436/2)
و نیز در مذمّت روزگار می گوید:
کمی بهره با وجود کوشش بسیار، و گفته ی مردم که: فلان موفق نشده است؛
در پیش من بهتر از تلاش بی اصل و بد نژاده ایست؛ اگرچه نیاکان او به بزرگواری و نژادگی برسند؛
هنگامی که دستانش خالی ماندند، روزگار به خاطر من سرزنش می شود، و نه به وسیله ی من.
(دیوان 557/2)
و نیز در سال 392 در زهد و مذمّت روزگار گفته است:
اندکی بیندیش نیرنگ دنیا تو را فریب ندهد، در کار خود کارآزموده است و تیرهایش کشنده؛
آیا در سرای نابودی امید جاودانگی داری، و در دام بلاها امید امنیت و آسایش؟
(دیوان 557/2)
و در موضوع زهد گوید:
به آنان که تنها به چریدن در دنیا سرگرمند بگو: شما را چه می شود که با چشم باز مانند خفتگانید؟
کو آن گردنکشان و زبان آوران پیش از شما که به سوی بیماری های روزگار سرازیر شدند و مردند؟
بر سر رسیدن به قدرت با یکدیگر رقابت داشتند، و با اصرار به دنبال کاروان ها به پیش می تاختند؛
ماندن، یک نگاه سریع است، اقامت کردن با شتاب و تحریک همراه است، و چریدن یک چشم به هم زدن، و بر سر آب درآمدن به اندازه ی چشیدنی است؛
بدین روزگار به چشم خودش بنگر، با چشم هایی کینه جو و پر از تنفر به سویت می نگرد.
(دیوان 597/1)
همچنین درباره ی زهد و توکل به خدا، با تضمین آیه ای از قرآن می گوید:
اگر مصیبت های سنگین سرکشی کنند بیمی نیست، یا اگر حادثه ای بزرگ پیش آمد، در برابر آن صبری شایان و برازنده؛
مرد باید که روزگارش را پست بداند، زیرا ماندن در آن اندک است؛ آیا خوار داشتن کرامتِ بیت و عزّت قبیله سودی برای انسان دارد؟
إنا إلی اللهِ و إنّا لَهُ ... وَ حَسبُنَا اللهُ و نِعمَ الوَکیل
(دیوان 220/2)
و در جای دیگر می گوید:
هنگامی که از روزگار آسوده خاطر شدی، جز از برادران برحذر مباش.
ممکن است از پند و اندرزهای یاد شده در بالا تعجّب کنی، زیرا آنها را از کسی می دانی که به بسیاری دوستان، و پیوند با شاهان و فرمانروایان و وزیران، و دیگر بزرگان مشهور است.
لیکن تعجبت هنگامی برطرف می شود که از برون به درون روی، و در انگیزه ها و بهانه ها و جاذبه ها نیک بیندیشی، سپس به وجه امتیاز بزرگی که پیوسته بر سراسر زندگی شریف چیرگی دارد بنگری؛ و آن وجه امتیاز بزرگ همان شاعر بودن اوست!
با بررسی و پژوهش، در وجود شریف رضی نه یک دولتمرد می بینی، نه یک اندیشور، نه یک پژوهشگر، نه یک حکیم، و نه موعظه گر، بلکه تنها خود را در برابر یک شاعر فرهیخته می نگری.
در رویکردهای فکری او، در فعالیت های سیاسی او، در آراء فلسفی پخته ی او، چیزی جز یک فرهنگ والا نیست، فرهنگی رشد یافته که در میدان های گوناگون و زمینه های مادی و معنوی، با احساسی لطیف و فراگیر همراه است، و به آراستگی و والایی و غنای بیشتر آن یاری می رساند. (2)
پینوشتها:
1. الشریف الرضی، ص 51.
2. الشریف الرضی، عبداللطیف شراره، ص 61.
منبع:جعفری، سیّد محمّد مهدی؛ (1388)، مجموعه ی اندیشه مندان ایران و اسلام احیاگر بلاغت علوی (مروری بر زندگی و آثار سیّد رضی)، تهران: نشر همشهری، چاپ اول.