1848. مردگان مایه عبرت نه فخر
بعد تلاوته الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر: افبمصارع آبائهم یفخرون! ام بعدید الهلکی یتکاثرون! یرتجعون منهم اجسادا خوت، و حرکات سکنت. و لان یکونوا عبرا، احق من ان یکونوا مفتخرا! بعد از تلاوت آیه تفاخر به بیشتر داشتن شما را به غفلت انداخت تا جایی که به دیدن گورها رفتید. فرمود: آیا به گورهای پدرانشان افتخار می کنند؟
یا به فزونی شمار هلاک شدگان (خود) به هم می نازند؟
از پیکرهایی که بی جان و متلاشی شده اند و از حرکت هایی که آرام گرفته اند، بازگشت به این جهان را چشم دارند، حال آن که آن مردگان مایه عبرت باشد سزاوارتر است تا باعث فخرفروشی. ( خطبه 221)
1849. تکبر را دور بریز!
ضع فخرک، و احطط کبرک، و اذکر قبرک.
فخر فروشی را کنار بگذار و تکبر را فرو نه و به یاد قبرت باش. ( حکمت 398)
1850. آدمیزاد را چه به فخرفروشی؟!
ما لابن آدم و الفخر: اوله نطفه، و آخره جیفه، و لا یرزق نفسه، و لا یدفع حتفه.
آدمیزاد را چه به فخرفروشی! (آدمیزادی که) آغازش نطفه ای است و فرجامش مرداری. نه می تواند خود را روزی دهد و نه می تواند جلو مرگ خود را بگیرد. ( حکمت 454)
1851. مرز ستودن و چاپلوسی
الثناء با کثر من الاستحقاق ملق.
ستودن کسی بیش از آن چه او شایسته است چاپلوسی است. ( حکمت 347)