آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پُست كرده ، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده ، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اخلاقی)  >  هفت فضیلت اخلاقی در نهج البلاغه(2)

هفت فضیلت اخلاقی در نهج البلاغه(2)

 

 فضیلت تواضع:

سپس در چهارمین نکته می فرماید:

«با تواضع نعمت (الهی) کامل می گردد»؛ (وَبِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ).

رابطه تواضع با اتمام نعمت از اینجاست که هم خدای متعال کسانی را که از نعمت هایش برخوردار می شوند و گرفتار کبر و غرور نمی گردند، بلکه در برابر خلایق تواضع بیشتری می کنند مشمول لطف و رحمت خاصش می گرداند و بر نعمتش می افزاید و هم بندگان خدا وقتی چنین حالتی را در او ببینند که کثرت نعمت باعث فزونی تواضع او شده او را لایق سربلندی و سرپرستی و پیشوایی جامعه می بینند و عظمت او در چشم مردم بیشتر می شود.

در حدیثی در اصول کافی آمده است که امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«خداوند متعال به موسی(علیه السلام)خطاب کرد:

ای موسی!

آیا می دانی چرا تو را مخاطب خود ساختم و با تو تکلم کردم و دیگران را چنین افتخاری ندادم؟

موسی عرض کرد:

پروردگارا برای چه بود؟

خدای متعال وحی فرستاد که ای موسی!

من تمام بندگانم را بررسی کردم احدی را از تو متواضع تر نیافتم تو هنگامی که نماز می خوانی صورت خود را بر خاک می نهی

(از این حدیث شریف روشن می شود که در نمازهای قبل از اسلام به هنگام نماز و عبادت صورت بر خاک نمی گذاردند، موسی بن عمران برای ابراز نهایت تواضع این کار را انجام می داد)».

در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می خوانیم:

«إنَّ أفْضَلَ النّاسِ عَبْداً مَنْ تَواضَعَ عَنْ رِفْعَة؛

برترین بندگان خدا کسی است که در عین بزرگی و عظمت تواضع کند».

در حدیثی از امام امیرمؤمنان می خوانیم:

«التَّواضُعُ زَکاةُ الشَّرَفِ؛

زکات مقام و شرافت، تواضع است».

اصولا یکی از فلسفه های عبادات اسلامی مخصوصاً نماز و زیارت خانه خدا پرورش روح تواضع در انسان است.

در حدیثی از رسول خدا می خوانیم:

روزی به یارانش فرمود:«مالی لا أَری عَلَیکمْ حَلاوَةَ الْعِبادَةِ؛چرا شیرینی عبادت را در شما نمی بینم؟

قالوا وما حلاوة العبادة؛

عرض کردند: شیرینی عبادت چیست؟

«قالَ: التَّواضُعُ؛

فرمود: تواضع است».

در بحارالانوار آمده است که حضرت مسیح(علیه السلام)می فرمود:

«بِالتَّواضُعِ تُعْمَر الْحِکمَةُ لا بِالتَّکبُّرِ وَکذلِک فِی السَّهْلِ ینْبُتُ الزَّرْعُ لا فِی الْجَبَلِ؛بوسیله تواضع علم و دانش آباد می شود نه با تکبر، همان گونه که زراعت در زمین نرم و هموار می روید نه بر کوه های (بلند)».

در روایات اسلامی نشانه هایی برای تواضع ذکر شده است؛

از جمله در حدیثی از امام باقر(علیه السلام)می خوانیم:

«التَّواضُعُ الرِّضا بِالْمَجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ وَأنْ تُسَلِّمَ عَلی مَنْ لَقیتَ وَأنْ تَتْرُک الْمِراءَ وَإنْ کنْتَ مُحِقّاً؛تواضع آن است که:به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قانع باشی و هر کس را ملاقات کردی به او سلام کنی و مشاجره را با دیگران رها سازی، هر چند حق با تو باشد».

این سخن را با حدیثی از رسول خدا پایان می بریم آنجا که فرمود:

«إنَّ أحَبَّکمْ إلَی وَأَقْرَبَکمْ مِنّی یوْمَ الْقِیامَةِ مَجْلِساً أَحْسَنُکمْ خُلُقاً وَأشَدُّکمْ تَواضُعاً وَإنّ أبْعَدَکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ مِنّی الثَّرْثارُونَ وَهُمُ الْمُسْتَکبِرُونَ؛

محبوب ترین شما نزد من و نزدیک ترین شما به من در روز قیامت کسی است که از همه اخلاقش بهتر و از همه متواضع تر باشد و دورترین شما از من روز قیامت مستکبرانند».

فضیلت پذیرش رنج ها و مشکلات

در پنجمین نکته حکیمانه می فرماید:

«با پذیرش هزینه ها (و رنج ها ومشکلات) عظمت وسروری حاصل می گردد»؛

(وَبِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ یجِبُ السُّؤْدَدُ).

«مُؤَن» جمع «مؤنه» به معنای هزینه و «سُؤْدَد» به معنای بزرگی و سروری است.

زندگی دنیا آمیخته با انواع مشکلات است مخصوصاً برای رسیدن به مقامات والا مشکلات بیشتری را باید تحمل کرد و نازپروردگان متنعم به جایی نمی رسند.

نازپرورده تنعّم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

مرحوم مغنیه در شرح این جمله می گوید:

کسی که بارهای سنگین مردم را بر دوش کشد مردم او را بر سر خود می نشانند و او را اهل رهبری و ریاست می بینند، دین و رنگ و نَسَبش هر چه باشد

ولی کسانی که مردم از آنها بهره مند نمی شوند به آنها همانند موجودی نگاه می کنند که هیچ ثمره ای ندارد، هر چند دنیا را از علم و دانش خود پر کند.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم:

«ثَلاثٌ مَنْ کنَّ فِیهِ کانَ سَیداً کظْمُ الْغَیظِ وَالْعَفْوُ عَنِ الْمُسیءِ وَالصِّلَةُ بِالنَّفْسِ وَالْمالِ؛

سه چیز است در هر کس باشد ریاست و سروری پیدا می کند: فرو بردن خشم و عفو خطاکاران

و خدمات و جانی و مالی به دیگران».

در حدیث مشروحی که امام کاظم(علیه السلام) خطاب به «هشام بن حَکم» مسائل مهمی را بیان فرموده و مرحوم کلینی آن را در صدر جلد اول کتاب کافی قرار داده است در بخشی از آن می خوانیم که امام(علیه السلام) می فرماید:

«یا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ نَظَرَ إِلَی الدُّنْیا وَإِلَی أَهْلِهَا فَعَلِمَ أَنَّهَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْمَشَقَّةِ وَنَظَرَ إِلَی الاْخِرَةِ فَعَلِمَ أَنَّهَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْمَشَقَّةِ فَطَلَبَ بِالْمَشَقَّةِ أَبْقَاهُمَا؛

ای هشام!

عاقل نظری به دنیا و اهلش افکند و دانست آن را جز با مشقت نمی توان به دست آورد

و نگاهی به آخرت کرد و دانست آن نیز جز با مشقت به دست نمی آید

از این رو با تحمل مشقت، آن را که بقای بیشتری داشت (آخرت) طلب نمود».

در حدیثی که در مستدرک الوسائل از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، آمده است:

«طَلَبْتُ الرِّیاسَةَ فَوَجَدْتُها فِی النَّصیحَةِ لِعبادِ اللهِ؛

به سراغ سروری رفتم آن را در خیرخواهی به بندگان خدا یافتم».

این بحث را با حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) پایان می دهیم:

«أرْبَعُ خِصال یسُودُ بِهَا الْمَرْءُ: الْعِفَّةُ وَالاْدَبُ وَالْجُودُ وَالْعَقْلُ

چهار خصلت است که انسان به وسیله آن به سروری و بزرگی می رسد:

خویشتن داری در برابر گناه  و ادب  و بخشش و عقل».

 فضیلت عدالت طلبی

سپس امام(علیه السلام) در ششمین جمله حکمت آمیز می فرماید:

«با روش عادلانه، دشمن مقهور و مغلوب می شود»؛

(وَبِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یقْهَرُ الْمُنَاوِئُ).

«مُناویء» به معنای «دشمن» از ریشه «مناواة» به معنای «دشمنی» است، زیرا دشمن هنگامی موفق به کار خود می شود که دستاویزی پیدا کند.

کسی که روش عادلانه دارد، دستاویزی به دست دشمن نمی دهد و همین باعت مقهور شدن اوست.

افزون بر این کسی که روش عادلانه ای دارد طرفداران زیادی در میان مردم پیدا می کند و آن کس که طرفداران زیاد دارد دشمنش مقهور می شود.

افزون بر همه اینها چنین کسی مورد الطاف الهی است و خداوند چنین بنده عدالت پیشه ای را در برابر دشمنانش تنها نمی گذارد و او را پیروز می گرداند

در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می خوانیم:

«الْعَدْلُ جُنَّةٌ واقِیةٌ وَجَنَّةٌ باقِیةٌ؛

عدالت سپر نگهدارنده و بهشت جاودان است».

در روایت دیگری از غررالحکم می خوانیم:

«اِعْدِلْ تَدُمْ لَک الْقُدْرَةُ؛

عدالت پیشه کن تا قدرت تو پایدار ماند».

اصولاً عدالت اساس نظام تکوین و تشریع است،

همان گونه که در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می خوانیم:

«بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَالاَْرْضُ؛

به وسیله عدالت و نظم، آسمان و زمین برپاست».

در حدیث دیگری نیز از امیرمؤمنان علی(علیه السلام)آمده است:

«الْعَدْلُ حَیاةُ الاْحْکامِ؛

عدالت روح و حیات احکام است».

بنابراین کسی که روش عادلانه را در زندگی خود برگزیده است، هماهنگ با نظام هستی و همگام با شریعت اسلام است و چنین کسی به یقین بر دشمنانش پیروز می شود.

فضیلت حلم و بردباری

در هفتمین و آخرین جمله این کلام حکیمانه می فرماید:

«با حلم و بردباری در برابر سفیهان، یاوران انسان بر ضد آنها زیاد می شوند»؛

(وَبِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِیهِ تَکثُرُ الاَْنْصَارُ عَلَیهِ).

بی شک در هر جامعه ای افراد سفیه و کم خردی هستند که کار آنها خرده گیری بر بزرگان و گاه پرخاشگری است و هرگونه درگیری با آنان سبب وهن افراد باشخصیت و جرأت و جسارت سفیهان می گردد،

بنابراین بهترین روش در مقابل این گونه افراد همان گونه که در آیات فراوانی از آیات قرآن مجید آمده و در کلام نورانی بالا اشاره شد، بردباری و تحمل و بی اعتنایی به گفتار و سخنان آنهاست.

از آنجا که آنها حریم افراد باشخصیت را می شکنند و جسورانه سخن می گویند، این تحمل و بردباری سبب می شود چهره مظلومیت به خود بگیرند و مردم فهمیده جامعه به یاری آنها بر ضد سفیهان و بی خردان برخیزند و آنها را ساکت کرده بر جای خود بنشانند.

سیره رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)و بسیاری از بزرگان دینی همین بوده است.

حقیقت «حلم» همان گونه که در حدیثی از امام حسن مجتبی(علیه السلام) آمده است:

«کظْمُ الْغَیظِ وَمِلْک النَّفْسِ»

یعنی حلم، فروبردن غضب و تسلط بر نفس خویش است به گونه ای که عکس العملی نشان ندهد.

در زندگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بارها خوانده ایم که افراد نادان و جسوری خدمتش می رسیدند و تعبیرات ناروایی نثار می کردند و حتی گاه با شخص حضرت درگیر می شدند؛ اما آن حضرت تحمل می کرد و به حل مشکلاتشان می پرداخت.

داستان امام حسن مجتبی(علیه السلام) و آن مرد شامی نیز معروف است.

در کتاب أسد الغابه در سرگذشت «قیس بن عاصم» مردی که بزرگ قبیله خود و مورد احترام رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) بود می خوانیم:

«او بسیار به حلم و بردباری مشهور بود؛ از جمله این که «احنف بن قیس» صحابی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می گوید:

من حلم را از «قیس بن عاصم» آموختم؛

روزی دیدم در کنار خانه اش نشسته و بر غلاف شمشیرش تکیه کرده بود و برای قومش سخن می گفت. ناگهان مردی را دست بسته همراه با بدن مقتولی نزد او آورده گفتند:

این مرد دست بسته فرزند برادر توست که فرزندت را کشته است.

«احنف» می گوید: «قیس» کلام خود را قطع نکرد تا زمانی که تمام شد بعد رو به فرزند برادرش که قاتل بود کرد و گفت:

ای پسر برادر! کار بسیار بدی کردی، خدا را عصیان نمودی، رحِمَت را قطع کردی و پسر عمویت را کشتی و در واقع تیر به پیکر خود زدی و از گروه یارانت کاستی.

سپس فرزند دیگری داشت به او گفت:

بر خیز بازوهای پسر عمویت را باز کن و برادرت را به خاک بسپار و یکصد شتر به عنوان دیه فرزند به مادرت بده چرا که او در این دیار غریب است.

علما و بزرگان دین نیز این روش را از پیشوایان معصوم آموخته بودند:

در حالات یکی از فقهای بزرگ نجف نقل می کنند: روزی شخصی نیازمند و خشمگین، نامه بسیار توهین آمیزی به او نوشته بود که من می خواهم سرپناهی تهیه کنم و باید نصف قیمت آن را شما بپردازید.

آن فقیه برجسته نامه توهین آمیز و هتاکانه را خواند بعد بی آنکه عکس العمل نامناسبی نشان بدهد به دوستان حاضرش فرمود:

اگر ما نصف سرپناه او را تهیه کنیم، نصف دیگرش را چه کسی تهیه می کند.

البته در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم:

«کفی بِالْحِلْمِ ناصِراً وَإذا لَمْ تَکنْ حَلیماً فَتَحَلَّمْ؛

برای یاری انسان، حلم و بردباری کافی است و اگر واقعا بردبار نیستی خود را به صورت بردباران در آور».

در حدیث دیگری از مولا امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است:

«جَمالُ الرَّجُلِ حِلْمُهُ؛

زیبایی انسان در حلم اوست».

اشتباه نشود. حلم این نیست که انسان بر اثر عجز و ناتوانی بردباری پیشه کند و بدی هایی را که به او شده به خاطر بسپارد تا به موقع خود انتقام گیرد.

در حدیثی از امیرمؤمنان(علیه السلام) می خوانیم:

«لَیسَ الْحَلیمُ مَنْ عَجَزَ فَهَجَمَ وَإذا قَدَرَ انْتَقَمَ إنَّمَا الْحَلیمُ مَنْ إذا قَدَرَ عَفی؛

کسی که به خاطر عجز و ناتوانی اقدام به کاری نکند و به هنگام توانایی انتقام گیرد حلیم و بردبار نیست. حلیم کسی است که به هنگام توانایی عفو کند».

این سخن را با داستان دیگری از حلم امیرمؤمنان(علیه السلام) پایان می دهیم.

بعد از جنگ جمل «صفیه» دختر «عبدالله خزاعی» رو به امیرمؤمنان(علیه السلام) کرد و گفت:

خدا زنانت را بی شوهر کند آن گونه که زنان ما را بی شوهر کردی، بچه هایت را یتیم کند آن گونه که فرزندان ما را یتیم کردی.

جمعی برخاستند که به او حمله کنند. امیرمؤمنان فرمود: «دست از این زن بردارید» آنها دست نگه داشتند. کسانی که سخن آن زن را شنیده بودند از حلم علی(علیه السلام) نسبت به او تعجب کردند.....