سرپیچی عایشه از دستور پیامبر(ص)
در کتاب شرح نهج البلاغة آمده است: هنگامى که عایشه تصمیم حرکت به سوى بصره گرفت، برایش شترى نیرومند درخواست کردند تا کجاوه (هودج) او را حمل کند. یَعلَى بن اُمیّه، شتر خود را که «عَسْکر» نام داشت، آورد. شتر، بسیار تنومند بود. عایشه چون آن را دید، از شتر خوشش آمد و سوار شد. ساربان، شروع کرد از نیرومندى و تیزرو بودن آن، سخن گفتن تا اینکه در لا به لاى سخنش گفت: عَسْکر.
عایشه چون این نام را شنید، استرجاع کرد و ( انَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَا جِعُونَ ) را بر زبان جاری کرد و گفت: آن (شتر) را بازگردانید؛ مرا بدان نیازى نیست.
وقتى سببش را از او پرسیدند، گفت: پیامبر خدا این نام را برایم ذکر کرد، و من را از سوار شدن بر آن، نهى کرده بود. سردمداران جمل؛ برای اینکه او را از برگشتن باز دارند؛ دستور دادند شترى دیگر برایش مهیّا گردد؛ ولى شترى مانند آن، یافت نشد. از این رو، روکش همان شتر را عوض کردند و به وى گفتند: شترى تنومندتر و نیرومندتر برایت آوردیم او هم راضى شد و بر آن سوار شد و به راه افتاد(1).
یعقوبى در تاریخش می نویسد: جملیان، شبانگاه از کنار آبگاهى گذشتند که «آب حَوْأب» نامیده مى شد. سگان به روى آنان پارس کردند. عایشه گفت: ( نام) این آبگاه چیست؟ یکى از آنان گفت: آبگاه حَوْأب.
عایشه گفت: إنّا لله وإنّا إلیه راجعون. مرا بازگردانید! مرا بازگردانید! این، همان آبى است که پیامبر خدا به من فرمود: «تو آن کس مباش که سگ هاى حَوْأب به رویش پارس مى کنند» و من را از این مکان نهی کرده بود(2).
همچنین الامامة والسیاسة ـ به نقل از ابن عبّاس و عامر شعبى و حبیب بن عُمَیر ـ می نویسد: چون عایشه به همراه طلحه و زبیر از مکّه به بصره حرکت کرد و از راه آبگاه حَوأب ـ همان آبى که از آنِ بنى عامر بن صعصعه است ـ گذشتند، سگان به روى آنان پارس کردند و شترهایشان، رَم کردند.
یکى از آنان گفت: خداوند، این منطقه حَوأب را لعنت کند؛ چه قدر سگانش بسیارند! وقتى عایشه نام حَوأب را شنید، گفت: آیا این آبگاه حَوأب است؟ گفتند: آرى.
عایشه گفت: مرا بازگردانید! مرا بازگردانید!.
از وى پرسیدند: مگر چه شده؟ چه حادثه اى پیش آمده است؟
عایشه گفت: من خود شنیدم که پیامبر خدا مى فرمود: « گویا مى بینم سگان آبگاهى که حَوأب نامیده مى شود، بر روى یکى از زنانم پارس مى کنند». سپس رو به من کرد و فرمود: « اى حُمَیرا، مبادا که تو آن زن باشى! و من را از آن بر حضر داشت».
زبیر به وى گفت: آرام باش . خداوند، تو را رحمت کند! ما از آبگاه حَوأب، فرسنگ هاى بسیارى گذشته ایم.
عایشه گفت: آیا کسى هست که به گفته تو شهادت دهد که اینها سگانِ پارس کننده از آبگاه حَوأب نیستند؟
زبیر و طلحه، پنجاه بادیه نشین، براى او گِرد آوردند و مبلغى را نیز براى آنها مقرّر داشتند تا براى عایشه سوگند یاد کنند و شهادت دهند که این منطقه حَوأب نیست، و این، نخستین شهادت دروغ، در اسلام بود که صورت گرفت.
آنگاه عایشه به راه خود ادامه داد(3).
طبری ـ به نقل از عرنى، که راهنماى جملیان بوده است ـ می نویسد: به همراه آنان حرکت کردم. و از هیچ آبگاهى نگذشتیم، جز آنکه نامش را از من مى پرسیدند تا این که به آبگاه حَوأب رسیدیم. سگان به روى ما پارس کردند. جملیان پرسیدند: این چه آبگاهى است؟ گفتم: آبگاه حَوأب.
عایشه با صدایى بلند، فریاد کرد: به خدا سوگند، من همان « گذر کننده بر سگان حَوأب» هستم. مرا بازگردانید! این را تا سه مرتبه گفت و سپس شترش را خوابانید جملیان هم شترانشان را گِرد شتر عایشه خوابانیدند. طلحه و زبیر به رفتن برای جنگ اصرار می ورزیدند ولی عایشه نظرشان را نمى پذیرفت و فرمایش پیامبر(ص) را تکرار می کرد و تا روز بعد در آنجا ماندند ولی روز بعد حرکت کردند و مرا دشنام می دادند که چرا نام این سرزمین را گفتی. لذا من بازگشتم(4).
در کتاب المستدرک على الصحیحین ـ به نقل از اُمّ سَلَمه ـ آمده است: پیامبر(صلى الله علیه وآله) از قیام یکى از همسران خود، یاد کرد. عایشه خندید. سپس ) پیامبر خدا (فرمود: « مواظب باش ـ اى حُمیرا ـ که تو آن فرد نباشى!».
آن گاه به على(علیه السلام) رو کرد و فرمود: « اگر تو عهده دار کار او شدى، با وى مدارا کن»(5).
ناصر الدین آلبانى(6) در کتاب سلسلة الأحادیث الصحیحة، پـس از گـزارش حـدیث «سـگان حوأب»، نوشته است: به راستى که این حدیث، داراى سند درست است و در متن آن، هیچ ایرادى نیست. و عایشه، آن گاه که دانست در منطقه حوأب است، مى بایست باز مى گشت ولی بازنگشته است.
این سخن آلبانی را آوردیم تا روشن شود که شیعه و اهل سنّت، بر خطاى عایشه در شعله ور ساختن جنگ جمل، و اینکه وی از دستور پیامبر سرپیچی کرده، اتّفاق نظر دارند(7). (8)
پی نوشتها:
1 . شرح نهج البلاغة: ج 6، ص 224؛ بحار الأنوار : ج 32، ص 138، ح 112.
2 . تاریخ الیعقوبی: ج 2، ص 181.
3 . الإمامة والسیاسة: ج 1، ص 82؛ الفتوح: ج 2 ص 457؛ شرح نهج البلاغة: ج 9 ص 310؛ مروج الذهب : ج 2 ص 366 ، کلّها نحوه وراجع المناقب للخوارزمی : ص181 ح 217 .
4 . تاریخ الطبری: ج 4 ص 457؛ الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 315؛ البدایة والنهایة: ج 7 ص 231.
5 . المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 129 ح 4610؛ دلائل النبوّة للبیهقی: ج 6 ص 411؛ البدایة والنهایة: ج 6 ص 212؛ المحاسن والمساوئ: ص 49؛ المناقب للخوارزمی: ص 176 ح 213؛ الجمل: ص 431؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج 3 ص 148 والأربعة الأخیرة عن سالم بن أبی الجعد، شرح الأخبار: ج 1 ص 338 ح 305 نحوه.
6. محمّد ناصرالدین آلبانى (م 1417ق) در کشور آلبانى به دنیا آمد. وى پس از به قدرت رسیدن «احمد زوغو» ـ که افکار و سیاست هاى غرب گرایانه داشت ـ در آلبانى، مجبور به هجرت به دمشق شد. محمّد ناصرالدین در دمشق به کار و تحصیل پرداخت و در حوزه حدیث و نقد آن، مهارت یافت. وى سپس از طریق مجلّه مصرى المنار، با اندیشه هاى رشید رضا (از علماى سَلَفى مصر)، آشنا شد و تحت تأثیر وى قرار گرفت. آلبانى به خاطر تند روى در فتاواى شرعى و ارتباط با بِن باز (مفتى پیشین عربستان سعودى)، به وهّابیگیرى شهرت یافت و آثار فراوانى بویژه در رد و نقد و تهذیب کتب حدیثى اهل سنت با همین دیدگاه نگاشت. وى نسبت به شیعه، تعصّب منفى شدیدى داشت (ر . ک: حیاة الألبانى و آثاره وثناء العلماء علیه، محمّد بن ابراهیم الشیبانى، تونس: دارالسَّلَفیة، اوّل، 1987م).
7 . سلسلة الأحادیث الصحیحة: ج 1 ص 775.
8 . محمد محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمومنین، ج 4، ص 591.