منزلت و جایگاه حضرت فاطمه(س) نزد علی(ع) به روایت نهجالبلاغه
معمولاً سنتی که در بازشناسی حیات و شخصیت معصومین بزرگوار معمول مرسوم است، عمدتاً با تکیه بر روشهای تاریخ شناسی و بهرهمندی از متون دینی انجام یافته است.
با توجه به تناقضات موجود در متون تاریخی شاید متون دینی و به تبع آن احادیث و سخنان حضرات معصومین بهترین پاسخ ما در بازشناسی شخصیتی بزرگ و بینظیر در تاریخ بشریت و اسوه و الگوی همه انسانهای کمال خواه و حقیقت جو است، شخصیتی همچون حضرت زهرا(س) که به زعم تمامیعلمای سنی و شیعه شخصیت علمی، اجتماعی و معنوی ایشان آنقدر عمیق و ژرف است که باید اعتراف کرد. خلاصه کردن اوصاف بارز سرور زنان عالم در یک وجیزه کاریست ناشدنی و محال، لیکن در جهت شناساندن شخصیت اسطورهوار و بلند ایشان باید هر کس بهاندازه خود بکوشد، پس حاصل این تلاش را به آئینه افتادگی، عاطفه و پارسایی زهرای مرضیه تقدیم میکنم که برایش همه رنج بود و وجودش برای همه سراسر مهر و بخشش.
فاطمه زهرا(س) نزد علیبن ابیطالب(ع) از منزلت والایی برخوردار بوده است که به لحاظ کثرت سخنان امیرالمؤمنین(ع) در این مورد آنها را به چند بخش تقسیم میکنیم و هر کدام را تحت عنوان خاصی ارائه میدهیم:
فاطمه(س) همسر علی(ع)
پیامبر فرمود: «در مسئله ازدواج فاطمه(س) منتظر وحی و پیام الهی ماندم».۱
و بالاخره دستور خداوند این بود که کفو او علی(ع) است. در کتاب تذکره الخواص آمده است «ابوبکر نزد پیامبر از فاطمه(س) خواستگاری کرد و پیامبر(ص) فرمود او کوچک است و من منتظر فرارسیدن سن ازدواج او هستم. ابوبکر عمر را دید و او را از جریان آگاه کرد عمر خواستگاری کرد و پیامبر او را نیز رد کرد و پس از آنها علی(ع) از فاطمه(س) خواستگاری نمود و پیامبر(ص) فرمود خدا به من امر کرد تا او را به ازدواج تو درآورم وپس علی شتر و برخی لوازم خود را فروخت و با فاطمه ازدواج کرد».۲
برخی راویان از علی(ع) نقل کردهاند که درباره خواستگاری از فاطمه(س) فرمود:
«به پا خاستم و گوشهای از عبای خود را بر دوشانداختم در حالی که گوشهای دیگر آن روی زمین کشیده میشد. خدمت پیامبر(ص) رسیدم و روی زمین نشستم. عرض کردم یا رسولالله پیش قدمیمرا در اسلام میدانی و… رسول خدا(ص) فرمود: ای علی منظورت چیست؟ عرض کردم فاطمه را به ازدواج من درآور.
آن حضرت فرمود: چه امکاناتی داری؟
عرض کردم: اسب و زره. فرمود اسب را لازم داری ولی زره را بفروش».۳
بدین ترتیب محمد(ص) دستور خدا مبنی بر ازدواج علی(ع) و فاطمه(س) را به انجام رساند و زندگی مشترک این دو بزرگوار فراهم گردید.
ایشان در یک زندگی کوتاه مدت اما پربار و سرشار از معنویت، فرزندانی صالح پرورش دادند که سرمشق انسانهای آزاده و آزادیخواه شدند.
فاطمه(س) بهترین زنان عالم
یکی از دلایل امیرالمؤمنین در احتجابی که علیه معاویه بدان چنگ میزد این است که «منا خیر نساء العالمین و منکم حماله الحطب»، (بهترین زنان از ما و آن هیزم کش جهنم از آن شماست).۴
این بهترین زن کسی جز حضرت فاطمه(س) نیست. برای همین است که آن حضرت ضمن اشعاری به وصف فضایل حضرت زهرا(س) پرداخته است که به برگزیدهای از آنهااشاره میکنیم:
فاطمه ذات المجد و الفیض یا بنت خیر الناس اجمعین۵
ای فاطمه! صاحب مجد و عظمت و دانش، ای دختر بهترین مردم!
فاطمه بنت السیدالکریم بنت نبی لیس بالذمیم۶
فاطمه دختر سید بزرگوار و دختر پیامبری است که هیچگونه ناپسندی در وی نیست.
و نیز:
انا للفخر الیها و بنفسی اتقیها نعمه من سامک السمع بما قد خفیها
من به فاطمه و پرهیزگاری او مباهات میکنم. او نعمتی است آسمانی که نصیب من شده است.
لن تری فی حومه الهیجاء لی فیکم شبیهاً ولی السبقه فی الاسلام طفلاً و وجیهاً
در محیط عرب، برای خود شبیهی نیافتم و من در اسلام از دوران کودکی بر همه پیشی گرفتم.
ولی القربه ان قام شریف ینتمیها رقنی بالعلم رقاً فیه قد صرت فقیهاً
برای من است خویشاوندی و شرفی که با فاطمه دارم، مرا از سرچشمه علم سیراب کرده و مرحلهی دانشمندی سازنده است.
ولی الفخر علی الناس بعرس و بنیها ثم فخری برسول الله از زوجنیها۷
من بر مردم جهان فخر میکنم به داشتن چنین همسر و فرزندانی و نیز به پیامبر افتخار میکنم که همسری فاطمه را برای من برگزید.
آغاز زندگی مشترک
زندگی مشترک علی و فاطمه با تفاهم همه جانبه شروع شد و این روند تا پایان این زندگی مشترک ادامه یافت. امیرالمؤمنین(ع) در این باره میفرمایند: «به خدا سوگند در سراسر زندگی مشترک با فاطمه(س) تا آنگاه که خدای عزیز و جلیل او را قبض روح فرمود هرگز او را خشمگین نساختم و بر هیچ کاری او را اکراه و اجبار نکردم. او نیز هرگز مرا خشمگین نساخت و نافرمانی من نکرد هروقت به او نگاه میکردم رنجها واندوههایم برطرف میشد».۸
درک متقابل از اساسیترین ویژگیهای این زندگی مشترک بود. از ابوسعید خدری نقل شده:
«روزی حضرت علی(ع) گرسنه شد و به حضور حضرت فاطمه(س) آمد و گفت: ای فاطمه! آیا طعامیداری؟ فاطمه(س) عرض کرد نه، سوگند به خدایی که پدرم را به مقام نبوت گرامیداشت، تو را به مقام وصایت اکرام نمود، هیچ غذایی نزد من نیست و دو روز است که از آن بیبهرهایم. اگر غذایی داشتم قطعاً تو را بر خودم و پسرانم حسن وحسین(ع) مقدم میداشتم.
علی(ع) فرمود: ای فاطمه! چرا به من خبر ندادی تا غذایی برای شما تهیه کنم؟
فاطمه(س) فرمود: «یا ابا الحسن انی لاستحی من الهی ان اکلف نفسک ما لاتقدر علی»
(ای اباالحسن! من از خود شرم میکنم که تو را به چیزی وادارم که توان انجام آن را نداری)۹
امیرالمؤمنان درباره عظمت روحی شخصیت فاطمه(س) میفرماید: «پیامبر(ص) به من فرمود: ای فاطمه! هر کس بر تو درود فرستد خداوند او را میبخشد و در بهشت به من ملحق میسازد».۱۰
آن حضرت در موارد زیادی به وجود فاطمه زهرا(س) مباهات و از این که پیامبر(ص) او را به دامادی انتخاب کرده و فاطمه را به او ارزانی داشته افتخار میکرد که در اینجا به یک مورد اشاره میکنیم:
«علی(ع) خطاب به ابوبکر فرمود تو را به خدا سوگند میدهم، رسول خدا(ص) مرا انتخاب کرد و دخترش را به ازدواج من درآورد یا دیگران را؟ ابوبکر گفت به یقین تو را»۱۱
رابطه فاطمه(س) و علی(ع) در عرصه اجتماع و سیاست
در عرصه مسایل سیاسی – اجتماعی عصر پس از پیامبر اتفاقات مهمیبه وقوع پیوست که در مواردی واکنش علی(ع) را میطلبید و در برخی موارد نیز زهرای مرضیه(س) شرکت میجست.
در همین گیر و دار بود که گفتگوهایی بین این دو بزرگوار رخ میداد که ظاهربینان آنها را به اختلاف آنان تعبیر کردند. در داستان فدک ذکر شده که وقتی فاطمه زهرا(س) نتوانست حق مردم را از غاصبان بستاند خطاب تندی به علی(ع) کرد و در طی آن فرمود: «ای پسر ابیطالب! مانند کودک در رحم مادر خود را پیچیدهای و گوشه نشین شدهای (زانو در بغل کردهای) و مانند شخص متهم در کنج خانه پنهان گشتهای تو آن کسی بودی که شاهپرهای بازها را در هم میشکستی و اینک از شکستن پر مرغهای ناتوان در مانده شدهای.
این پسر ابن قحافه از روی ستم عطای پدرم و قوت فرزندانم را گرفته و با من آشکارا دشمنی میکند. و در سخن گفتن با کمال خشونت با من برخورد میکند. به طوری که فرزندان قبیله (اوس و خزرج) از یاری من دست برداشتند و مهاجران مرا یاری نکردند. همهی جماعت، سر در گریبان فرو بردند و چشمها را پایینانداختند. هیچکس از من دفاع نکرد و از ظلم آنان جلوگیری ننمود».۱۲ و در فراز دیگری فرمود: «ای وای بر من در هر روز وای بر من در هر شب! که پناه من رسول خدا(ص) رحلت کرد بازویم از فراق او ناتوان گشت شکایتم را نزد پدرم میبرم از خدا در دفع دشمن کمک میخواهم».۱۳
علی(ع) در جواب فاطمه(س) را به آرامش دعوت کرد و فرمود: «وای بر تو مباد. بلکه بر دشمنانت باد. ای دختر برگزیده خدا و یادگار نبوت! بر من خشم نکن! من در کار دین سستی نکردهام و آنچه برایم مقدر بود کوتاهی ننمودهام… آنچه را که خداوند برای تو در آخرت مقرر داشته بهتر است از آنچه که تو را از آن بازداشتهاند به فضل الهی امیدوار باش! و مصائب و رنجها را در راه خدا به حساب بیاور».۱۴
نقل کردهاند که پس از این سخنان «فاطمه(س) در برابر نصیحت امیرالمؤمنان آرام شد و گفت خدا مرا کافی باشد».۱۵
باید دانست که سکوت علی(ع) و گذشتن او از حق خود و حتی فرزندانش جز برای حفظ دین نبود. او خود بر این مطلب در خطبه شقشقیه اشارت کرده است: «اوضاع را تاریک دیدم.اندیشیدم. دو راه پیش رویم بود، یا با دست بریده قیام کنم و یا شکیبایی ورزم، دیدم شکیبایی سزاوارتر است. پس صبوری نمودم بسان کسی که استخوان در گلویش و ریگ در چشمش باشد».۱۶
فاطمه زهرا(س) در موارد لازم از حق همسرش دفاع میکرد و سکوت را جایز نمیدانست: «روزی فاطمه(س) بر مرکبی سوار شد و شبانه به در خانه انصار رفت و از آنان خواست تا علی(ع) را در گرفتن حقش یاری کنند. ولی آنان به بهانه بیعت با ابوبکر در جواب گفتند: اگر زودتر آمده بودی قبول میکردیم. حضرت علی(ع) که همراه فاطمه(س) بود در پاسخ آنان گفت مگر میشد جنازه پیامبر(ص) را رها کنم و به منازعه حکومت بپردازم؟ و فاطمه(س) در تأیید سخنان او فرمود: شایسته همان بود که ابوالحسن کرد و آنها هم کاری کردند که خدا از ایشان مؤاخذه خواهد فرمود».۱۷
رفتن جان از بدن
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
اگر رابطه علی(ع) و فاطمه(س) را به وحدت روح در کالبد تشبیه کنیم سخن نادرستی نگفتهایم. زیرا وثاقت رابطه آن دو به قدری بود که آدمیرا به یاد این گونه تشبیه میاندازد. واقعیت زندگی آنان این ادعا را ثابت میکند که در طول زندگی مشترکشان هیچگونه اختلافی با هم نداشتهاند و در تواریخ معتبر نیز خلاف این دیده نمیشود.
با این مقدمه اهمیت و بزرگی جدایی فاطمه(س) از علی(ع) محرز و آشکار میشود. امسلمه روایت میکند که «وقتی خبر مرگ فاطمه(س) را به علی(ع) دادم علی گریست و آنگاه دست به کار غسل او شد بر او نماز گزارد و سرانجام در خاک دفنش کرد».۱۸
علی(ع) به هنگام دفن جان عزیزش این شعار را زمزمه میکرد:
لکل اجتماع من خلیلین فرقه و کل الذی دون الفراق قلیل
اجتماع دوستان را جدایی فرا میرسد و هر مصیبتی به جز مرگ و فراقاندک (و قابل تحمل) است.
و ان افتقادی فاطمه بعد احمد دلیل علی ان لا یدوم خلیل
رفتن فاطمه بعد از وفات پیامبر دلیل آن است که هیچ دوستی نمیماند.
الا ایها الموت ابذی لیس تارکی ارحنی فقد افنیت کل خلیل۱۹
ای مرگ که رهایم نمیسازی، راحتم کن که هر دوستی را نابود ساختی.
ارک بصیراً بالذین احبهم کانک تنمو نحو هم بدلیل۲۰
تو را نسبت به آنانی که دوستشان دارم بینا میبینم انگارم که با رهنمایی به سوی آنان در حرکتی.
پیشتر یادآور شدیم که پیامبر(ص) و فاطمه(س) دو رکن اساسی حیات علی(ع) بودند که ابتدا پیامبر(ص) و پس ازاندک مدتی فاطمه(س) رحلت کردند.
احمدبن حنبل در فضایل آورده است که «وقتی پیامبر(ص) وفات کرد علی(ع) فرمود: این یکی از آن دو رکن بود و چون فاطمه(س) رخت بربست فرمود این هم رکن دیگر».۲۱
سبط ابن جوزی حنفی مذهب نقل کرده است که: «روایت شده که ملائکه فاطمه(س) را غسل دادند و نیز روایت شده اسماء بنت عمیس او را غسل داده است ولی اصح آن که حضرت علی(ع) او را غسل داده است… اگر اشکال شود که ابوحنیفه غسل زن توسط شوهرش را جایز نمیداند پس چگونه علی(ع) فاطمه(س) را غسل داده است؟ جواب این است که علی در این مورد استثنا است».۲۲
گفتههای علی(ع) بر سر فاطمه(س)
امیرالمؤمنان(ع) چند گفتار به هنگام وفات و دفن فاطمه(س) ایراد کرده است که نشان از ژرفای این غم جانکاه در هستی آن حضرت دارد.
«روایت شده که علی(ع) هنگام غسل فاطمه(س) میگفت: خدایا فاطمه کنیز تو و دختر رسول برگزیده توست. خدایا حجتش را به او تلقین کن، برهانش را بزرگ دار، درجهاش را عالی کن، او را با پدرش محمد(ص) همنشین گردان».۲۳
سخنرانی دیگری که علی(ع) هنگام دفن زهرای اطهر(س) ایراد کرد خطبه ۱۹۳ نهجالبلاغه برابر (نسخهیِ فیض الاسلام) است که به توضیح آن میپردازیم.
خطبه وداع
فاطمه(س) که اکنون همچون پرندهای مجروح در میان دو فاجعهی سنگین یعنی مرگ پیامبر(ص) و شکست علی(ع) فشرده میشود: سر در گریبان غمهای سیاه خویش فرو برده است و به گذشته میاندیشد؛ به پدر که آن همه نگران فردا بود و به آینده که سرنوشت عدالت و رهبری چه خواهد شد؟
علاوه بر این به حضور و وجود مادر میاندیشد و خاطرات تلخ و شیرین گذشته برسرش هجوم میآورند و روح او همچون مرغکی که از قفس پر گشوده باشد، بال در بال پدر، در افقهای گذشته پرواز میدهند و خشونت فاجعهای را که اکنون بر او و سرنوش خاندان او فرو آمده استاندکی، و برای لحظاتی، تسکین میدهند.
اما نهایتاً همه این غمها واندوهها به سان لشکری خرد کننده به فاطمهی تنها هجوم آورده و در نهایت او را از پا درآورند. مصیبت بارتر از همه اینکه او تنها و آخرین پناهگاه علی(ع) بود پس علی(ع) او را با دستهای خود در قبر گذاشت و خطبهای دلشکن حاکی از تأثیر فاجعه بر روح و جسم ایراد کرد.
بههرحال فاطمه(س) تن به مرگ داد و اگر بگوییم تحولات اجتماعی جهان اسلام آن روزگار عامل مرگ نابهنگام او بود سخن گزافی نگفتهایم. او احساس کرد که بیش از آنچه در تصور آید تنها است. احساس کرد که چهرههای آشنایی که سالها در پیرامون پدرش بود و همه جا با او همگام و همراه بودند، سخت با وی واندیشههایش بیگانه شدهاند و اصحاب وی اکنون در هوای دیگری دم میزنند. مدینه دیگر «شهر پیامبر» نیست. سیاست (مکاری و دنیا خواهی) بر شهر ایمان سایه افکنده و آن را از حاکمیت دینی و اخلاص عمل و ایمان خالص بیبهره کرده است.
بیشک مرگ فاطمه بیش از همه بر علی(ع) که تنها یادگار پیامبر را به یادگار داشت، اثر گذاشت. آثار جانکاه این فراق را در خطبه ۱۹۳ نهجالبلاغه به خوبی میتوان یافت.
متن خطبه
«ای رسول خدا! سلام من ودخترت- که اینک در جوار تو فرود آمده، شتابان به تو پیوسته است – بر تو باد. ای رسول خدا! از فراق برگزیدهی تو شکیبایی من کاستی گرفته. در غم فقدانش تاب و توانم نمانده است. اما آنچه ازاندوه این فاجعه میکاهد، فراق عظیم حضرتت و مصیبت سنگین و کمرشکن تو است که بسی توانفرساتر است.
آری! این من بودم که سر نازنینت را بر لحد گور نهادم و میان گردن و سینهام جانت را- که از کالبد بیرون میشد – احساس کردم:
«همه از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم».
اینک آن امانت مقدس بازگردانده میشود. از این پساندوه همیشگی و شبم بیتابی و بیداری است تا به هنگامیکه خداوند مرا نیز سرایی برگزیند که تو را در آن جایگاه باشد. زود باشد که دخترت تو را در جریان اخبار همداستانی امتت در جهت از پای درآوردن وی قرار دهد. با این همه تو نیز با اصرار از او بپرس و چگونگی رفتارشان را با ما از او بجوی که آن همه در زمانی بود که چندان از رحلتت نگذشته بود و یادت از خاطرهها نرفته بود. اینک من با شما دو عزیز وداع میکنم بی آنکه از بودن با شما احساس خستگی و دلتنگی کنم. که اگر به خانه باز گردم نه از احساس خستگی است. و اگر بمانم نه از سر بدبینی به آن وعدهها است. که خدای صابران را بدان نوید داده است.۲۴
سلام بر پیامبر(ص) و فاطمه(س)
امیرالمؤمنان(ع) که اینک دو رکن اساسی زندگی خود را از دست داده، در کنار مرقد مطهر و منزلتگاه همیشگی این دو رکن ایستاده است و درد درون را با آنان در میان میگذارد.
شاید که با تکرار آن تسکین قلبی بیابد و امیدش را با الحاق به آنان بیشتر سازد. ناگفته معلوم است که تمامیادیان الهی و حتی غیرالهی و از مکاتب بشری بر این مسئله اذعان و اعتراف دارند که روح آدمیبا مرگ بدن او از بین نمیرود. بلکه روح آدمیهمچنان به حیات خود در عالمیدیگر ادامه میدهد.
در واقع مرگ خاتمه فعالیت اجزای فیزیکی بدن آدمیاست که به دلایل گوناگون عاجز از ادامه حیات است.
این ناتوانی یکبار به صورت جمعی است که این وضعیت به هنگام پیری بر انسانها عارض میشود و بار دیگر هم با از کار افتادن یکی از اجزای اصلی بدن که نقش حیاتی دارد اتفاق میافتد. ولی روح که جزء ندارد تا با فساد آن کل روح هم فاسد گردد و هستی فارغ شود.
خطابهایی که در قرآن و روایات اسلامینسبت به مردگان آمده همگی گواه بر این ادعا هستند.
شکوه علی(ع) از جدایی فاطمه(س) بر سر قبر پیامبر(ص)
تا زمانی که فاطمه زنده بود امیرالمؤمنین(ع) از پشتوانه عظیمیبرخوردار بود و فاطمه حجت ودلیل محکمیبر حقانیت آن امام همام در تمام عرصهها و صحنههای اجتماعی بود.
اما چون فاطمه از دنیا رفت از این موهبت الهی و میراث گرانقدر پیامبر(ص) محروم ماند. به ویژه فجایعی که پس از رحلت پیامبر(ص) رخ داد، علی(ع) را سخت در مخمصه قرار داده بود و به پشتیبانی چون فاطمه(س) به سختی نیازمند بود.
« سلام بر تو ازطرف من و از طرف دخترت که اینک در کنار تو آرمیده است». از این عبارت میتوان فهمید که حضرت زهرا(س) در کنار قبر رسولالله دفن شده است هرچند که خود امیرالمؤمنین برای اینکه دیگران قبر آن بزرگوار را نبش نکنند در اختفای آن سعی بلیغ کرد. اما با توجه به ظاهر این عبارت قبر مبارک فاطمه در زمان این گفتار در جوار قبر پیغمبر بوده است. مگر اینکه این خطبه به لحاظ سند مورد خدشه قرار گیرد. البته در منابع متقدم هم این خطبه ذکر شده و هیچگونه نقدی هم بر انتساب آن به علی(ع) نوشته نشده است. یا اینکه در فهم کلمه «جوارک» را به معنای نزدیکی جسمیندانیم بلکه آن را به تقارب روحانی تعبیر کنیم. نظری دیگر هم میتوان ارائه کرد و آن این که امیرالمرمنین فاطمه(س) را در نقطهای نزدیک به قبر پیامبر(ص) (نه همسایه قبر پیامبر) دفن میکند ولی شکایت خود را بر مرقد پیامبر(ص) با او در میان میگذارد عبارت «عنی و عن ابنتک» مؤید این نظر است.
بههرحال درباره مکان دفن زهرای مرضیه(س) اختلافات زیادی وجود دارد که تحقیق درباره آن در حوصله این مقاله نیست.
علاقه شدید علی(ع) به فاطمه(س)
در مباحث پیشین به علاقه بیش از حد علی(ع) به فاطمه زهرا(س) روایتی را نقل کردیم.
امیرالمؤمنین در پارههای دیگر از «خطبه وداع» از این علاقه پرده برداشته است. بیشتر دلایل این پیوند را ذکر کردیم. این نکته را هم میافزاییم که فاطمه(س) و علی(ع) کسانی بودند که پیامبر(ص) پیوند آنها را ذکر کرده بود. این دو دانش آموخته و مرید پیامبر(ص) و تحت تعالیم او از چنان کمال روحی برخوردار بودند، که ارتباط آنها از سطح رابطه مرسوم و معروف فراتر رفته بود.
از جهت اجتماعی نیز آن دو بزرگ شدهی غم و رنج بودند و در ایام سختی هم پشت یکدیگر. علاوه بر اینها ارادتی که علی(ع) نسبت به پیامبر داشت باعث اهتمام بیشتر آن حضرت در مراقبت از تنها بازماندهی آن رسول اعظم شده بود. علی(ع) وقتی فاطمه(س) را میدید نه تنها برایش خاطره ایام حضور در محضر پیامبر(ص) زنده میشد بلکه گویی پیامبر را میدید. زیرا در روایات وارد شده، زهرا(س) شبیهترین مردم به پیامبر(ص) بود. با این مقدمه، شکوه و زاری علی(ع) در رحلت فاطمه(س) قابل توجیه است و کاسه صبر آن بزرگوار در این غم جانسوز لبریز شده: «قل یا رسول الله عن صفیتک صبری ورقّ عنها تجلدی»
واژه «صفیه» از آن جهت ذکر شده که بنا به روایات مختلف از پیامبر(ص) حضرت زهرا(س) برگزیده و سرور زنان عالم است.
نسبی بودن مصایب و عوامل صبرآور
امیرالمؤمنین خود را در برابر مصیبت عظیمیچون فقدان فاطمه(س) ناتوان مییابد. (با عنایت به ظاهر عبارات این خطبه) ولی چون به گذشته خود بر میگردد و نمونههایی از موارد صبر را میبیند در این مصیبت هم شکیبایی میورزد و این را هم موارد صبری میداند که میتواند از عهده آن برآید.
«الا ان لی فی التأس بعظیم فرقتک».
در اینجا است که هم مصیبت نسبی میشود و هم صبر. زیرا صبر تابع نوع مصیبت است. هرچند مرگ فاطمه(س) بر علی(ع) گران است. ولی در مقایسه با رحلت پیامبر(ص) کوچک است لذا امیرالمؤمنین(ع) چون توانایی تحمل فراق پیامبر(ص) را داشته پس میتواند در مصیبت فاطمه(س) نیز شکیبایی ورزد
بنابراین در خطبه دو عامل باعث شکیبایی علی(ع) شمرده شدند که عبارتند از:
۱- مقایسه مصیبت رحلت فاطمه(س) با رحلت جانگداز پیامبر(ص).
۲- علم علی(ع) به این که بازگشت همه به سوی خداست. به تعبیر دیگر دلیل اول تمسک به نمونه عینی در نسبت مصیبت و مصیبت زده و دلیل دوم عرفانی است. در اولی چون به آدمیان و به ویژه معصومان از دید اجتماعی و عرفی نظر میشود لذا آنان هم مانند دیگر انسانها در معرضاندوهها و غمهای مرسوم میشوند و به تبع آن واکنشهای مناسبی را از خود نشان نمیدهند. اما در دلیل نوع دوم امام(ع) چون از وضع امور و گردش دوران آگاه است، لذا وقوع حوادث و عروض مصایب بر آدمیرا در حکم امتحان الهی میداند. به علاوه مرگ در این دیدگاه پل اتصال به حضرت حق و وسیلهی دستیابی مرید و عاشق به مراد و محبوب است. پس روز مرگ روز جشن است و شادی. نه روز عزا و جانکاهی و تنها جایگاهی که در این دیدگاه برای عزا و غم میتوان فرض کرد این است که مرید و محب و عاشقی از مراد و محبوب و معشوق دور افتاده و از دیدار یار محروم مانده از فراق او نالان است.
اضافه بر این، همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم. فاطمه(س) هم از این قاعده مستثنی نیست. پس او از خدا بود و به سوی او هم بازگشت با این فرض دیگر جایی برایاندوه نمیماند. زیرا در نگرش عرفانی (علی(ع) و فاطمه(س) از اقطاب اصلی عارفاناند) آدمیان پارههای جدا شده از خدا هستند که در کویر هستی گرفتار آمدهاند و باید تلاش کنند تا خود را به اصل خود بازگردانند.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش۲۵
بنابراین در دلیل دوم داعی و انگیزهای برایاندوهگین ماندن علی(ع) به خاطر مرگ فاطمه(س) و رسول خدا باقی نمیماند. زیرا آنها به خواستهی خود رسیدهاند. در واقع غم در این نگرش ناپسندیده است و هیچ وقت سراغ عارفان نمیآید:
خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام هر غمیکو گردد ما گردد شده در خون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز میدلخوشتریم ذوق مسکینان غم زد ساقیا افیون خویش۲۶
پس اگر علی(ع) در فراق فاطمه(س)اندوهگین است نه به خاطر آن است که دستش از دنیا کوتاه شده، بلکه از آن روست که امیرالمؤمنین از همنشینی با عارف و صاحبدلی چون فاطمه(س) محروم مانده است.
زیرا فاطمه(س) غیر نبود که علی(ع) خود را از او دور سازد. بلکه او یگانهای بود که به تکامل روحی علی(ع) مدد میرساند.
خلوت از اغیار باید نی زیار پوستین بهر دی آمد نی بهار۲۷
علی(ع) وارث رنجها
پس از درگذشت حضرت محمد(ص) و حضرت فاطمه(س)، علی(ع) وارث رنجها و حامل داغهایی شد که تا آخر عمرش آن را با خود همراه داشت. لذا فرمود: «اما حزنی فسرمد و اما لیلی مسهد الی ان یختار الله دارک التی انت بها مقیم».اندوهم همیشگی و شبهایم بیخوابی خواهد بود تا به خانه مرگ وارد شوم.
در این عبارت دو نکته ذکر شده است. یکی آن است که حضرت علی(ع) میفرماید: حزن واندوهی همیشگی شد. و دیگری این که شبها را بیخوابی خواهم کشید تا به شما (پیامبر و فاطمه) بپیوندیم.سؤال اینکه آیا واقعیت زندگی حضرت علی(ع) مؤید آن است که امیرالمؤمنین پس از درگذشت فاطمه(س) حزنش همیشگی و شبهایش بیخوابی بود؟
در این که حضرت علی(ع) از زمان زحلت فاطمه(س) تا آخر عمرش محزون واندوهگین بود هیچ تردیدی وجود ندارد. آن حضرت در این عبارت هم هیچ گونه مبالغهای به کار نبسته است. اما اسناد تاریخی حیات علی(ع) مؤید و مبین آن نیست که حضرت علی(ع) تمام شبها را در بیداری سر کرده است؛ «او بعد از وفات فاطمه(س) همیشه شبها را بیدار نمیماند و این عبارت از باب مبالغه است»۲۸، یعنی حضرت علی(ع) شبهای زیادی را با بیخوابی سپری میکرد ولی ۳۰ الی ۴۰ سال عمر پس از فاطمه را با شبهای بیدار سپری نکرده است.
فاطمه گزارشگر واقعه
میتوان گفت که فاطمه زهرا(س) اولین گزارشگر اوضاع پس از رحلت پیامبر(ص) به او بوده است. زیرا اولین کسی بود که از اهل بیت(ع) به آن حضرت در عالم آخرت پیوست.
امیرالمؤمنان(ع) در این خطبه به طور ضمنی به این نکته اشاره کرده میفرماید: «فاحفها السوال و استخبرها الحال»؛ از او سؤال کن و از اوضاع خبر بگیر.
فاطمه اوضاع را به نیکی درخاطر داشت و شاهد بود که چگونه وصایای پدر بزرگوارش نادیده گرفته شد و نزدیکترین صحابی آن حضرت به دلایل سست و واهی از حق ولایت و خلافت محروم ماند.
در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید در ذیل «فاحفها السؤال» آمده است: «یعنی وضع را از فاطمه جستجو کن. یعنی از او درباره وقوع استبداد بعد از رحلت بپرس که بدون مشورت ما به استبداد رأی پرداختند و آنچه خود مصلحت دیدند انتخاب کردند. بدون اینکه از ما برای مشورت دعوت کنند. البته این سخن دلاالت بر وجود نص در این زمینه نمیکند. زیرا ممکن است این شکوه و شکایت و درد و اظهار آن تنها به خاطر عدم مشورت با علی باشد. چرا که این گونه برخوردها دلها را میرماند و باعث تفرقه میشود… و چون مدتی (از خلافت ابوبکر) گذشت و استبداد رأی منتفی شد علی را حاضر کردند و علی نیز با آنها بیعت کرد».۲۹
ابن ابی الحدید با زرنگی خاصی خود را از سؤالاتی که پیرامون این سخن علی(ع) به ذهن میرسد رهانیده است و پیش از هر کس حقیقت را از خود پنهان داشته و جرأت اعتراف به آن را به خود نداده است. آیا عبارت «وستنبئک تبضا فرامتک علی هضمها» به زودی دخترت تو را خبر خواهد داد که چگونه امتت فراهم گردیدند و به وی ستم ورزیدند» گویای ظلمیبیش از «عدم مشورت با علی» نبوده که شارح نهجالبلاغه آن را مطرح کند؟!
بیشک عدم مشورت را نمیتوان مصداق خرد کردن شخصیت فاطمه(س) و علی(ع) دانست. بلکه معلوم میشود که ظلمهای زیاد و جفاهای عدیدهای بر آن بزرگواران رفته که این چنین به شکوه و شکایت پرداخته است.
این در حالی است که ابن ابی الحدید حتی مسؤلیت عدم مشورت با علی و فاطمه(س) را به عهده ابوبکر و طرفدارانش نمیگذارد بلکه تقصیر این امر را از آن کسانی میداند که باب استبداد و غلبه را باز کردند؛ یعنی انصار!۳۰
به هرحال خطبهی حاضر گویای رنج و زجری است که پس از رحلت رسولالله(ص) بر اهل بیت او رفت و این داغ تا ابد بر پیشانی امت ماند که حق اهل بیت رسول خدا(ص) را رعایت نکردند و در حفظ آن نکوشیدند.
معدلهی وداع و شکیبایی
درپایان این خطبه علی(ع) یک معدله را ذکر کردهاند. به این معنا که از یک سو آن حضرت میخواهد برای همیشه در نزد آن دو بماند. لذا میفرماید: «بر شما سلام کسی باد که شما را وداع میکند نه درود و سلام از روی خشم و یا رنج و دلتنگی. پس اگر بروم نه از روی ملامت و بیعلاقگی است و اگر بمانم نه از روی سوءظن به وعده خدا به شکیبایان است».
آن حضرت این سخن را از آن جهت میفرماید که اگر آن بزرگوار را ترک گوید این گمان بر اذهان غلبه میکند که از ماندن و گریه و زاری خسته شده است و اگر برای همیشه بماند باز این توهم در اذهان پدیدار میشود که علی نسبت به وعده خداوند به شکیبایان یقین ندارد و چرا که در صورت ماندن و استمرار گریه و زاری عدم یقین به وعده الهی را در ذهن زنده میکند. لذا امیرالمؤمنین(ع) با گفتن این عبارت بیان میکند که از یک طرف بازگشت به خانه نشانه ملامت و بیعلاقگی آن حضرت نیست و ماندن او هم به معنای سوءظن به وعده الهی نیست. پس هم به یاد آنها میماند و هم بر وعده الهی یقین دارد وبه آن امیدوار است. بنابراین علی(ع) با شکیبایی بر فقدان آن بزرگواراناندوهگین است.
بههرحال علی(ع) یار دیرین خود را ترک میگوید. اما نشان غم بر چهره او برای همیشه هویدا میماند. برای درک بزرگی این غم اشعار آن حضرت شاهد گویایی است:
فراقک اعظم الاشیاء عندی و فقدک فاطمه ادهی الثکول
دوری و جدایی تو نزد من بزرگترین واقعه است، تو ای فاطمه! فراق تو سختترین نوع از دست دادن است.
سابکی حسره و انوح شجواً علی خل مضی اسنی سبیل
با حسرت گریه میکنم و با حزن نوحه سرایی میکنم بر دوست نزدیکی که در بهترین راه گام نهاد.
الا یا عین جودی واسعدینی فخرنی ابکی خلیل
ای دیدگان بخشش کنید و مرا یاری نمایید کهاندوه و گریهام بر دوست دائمیاست.
حبیب لیس یعدله حبیب و مالسواه فی قلبی نصیب
دوستی که هیچ دوستی جای او را نمیگیرد و در قلبم برای غیر او نصیبی نیست.
حبیب غاب عن عینی و عن قلبی حبیبی لا یغیب
دوستی از جلو چشمهایم پنهان شد ولی از قلبم هرگز غایب نمیشود.
وقتی علی(ع) بر سر قبر فاطمه(س) حاضر شد و رنج فراقش را با او در میان گذاشت، ولی جوابی از آن حضرت نشنید و در نهایت،اندوه خود را در قالب واژهها ریخت و این چنین سرود:
مالی وقفت علی القبور مسلماً قبر الحبیب فلم یرد جوابی
مرا چه سود که بر کنار قبرها بایستم و به قبر دوستم سلام دهم ولی او مرا پاسخ ندهد.
اجیب مالک لا ترد جوابنا انسیت بعدی خله الاحباب۳۱
محبوب من! چرا جواب ما را نمیدهی، آیا بعد از من، سنت دوستان را فراموش کردهای؟…
پینوشتها:
۱- ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص ۸۴٫
۲- سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص ۳۰۷٫
۳- نهج البلاغه،ترجمه عبدالمجبد معادیخواه، ص ۳۱۸٫
۴- همان، ص ۳۱۴٫
۵- تذکره الخواص، ص ۳۱۳٫
۶- همان، ص ۳۱۴٫
۷- پیشین.
۸- ترجمه بیت الاحزان، ص ۱۳۴٫
۹- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۴٫
۱۰- کشف الغمه الائمه، ج ۲، ص ۸۹٫
۱۱- رحمانی، احمد فاطمه الزهراء، ص ۲۱۱۹٫
۱۲- همان، ص ۲۰۴٫
۱۳- ترجمه بیت الاحزان، ص ۲۰۳٫
۱۴- همان.
۱۵- همان.
۱۶- نهج البلاغه، نسخه فیض الاسلام، ج ۱ خ ۳ (معروف به شقشقیه)
۱۷- توفیق ابو علم، فاطمه الزهراء، ص ۲۱۵٫
۱۸- تذکره الخواص، ص ۳۱۸٫
۱۹- تذکره الخواص، ص ۳۱۸٫
۲۰- تذکره الخواص، ص ۳۱۹٫
۲۱- تذکره الخواص، ص ۳۲۰٫
۲۲- ترجمه بیت الاحزان، ص ۲۵۲٫
۲۳- نهج البلاغه،ترجمه عبدالمجبد معادیخواه، ص ۲۳۳٫
۲۴- به خاطر دور داشتن آن از دسترس معاندین اقدام به پنهان نمودن آن کرد. (شهیدی، سید جعفر، زندگی فاطمه زهرا(س) ص ۱۱۵۹).
۲۵- مثنوی، دفتر اول، بیت ۴٫
۲۶- مولوی، کلیات شمس(دیوان کبیر)، تصحیح مرحوم فرزانفر ابیات ۱۳۲۱۷و ۱۳۲۱۶٫
۲۷- مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵٫
۲۸- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۰، ص ۲۶۹ یا ۲۷۰٫
۲۹- همان، ج ۱۰، ص ۲۷۰٫
۳۰- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۰، ص۲۷۱٫
۳۱- فاطمه الزهرا(س) من المهد الی اللحد، ص ۶۴۴٫