قرآن در نهج البلاغه( ناصر ابراهیمی)
خداوند قرآن را قرار داد،سیراب کنندهء عطش دانایان و بهار دلهای مجتهدان و مقصد راههای نیکان و دارویی که پس از آن دردی نمیماند و نوری که تاریکی با آن نیست و ریسمانی که جای چنگ زدن آن محکم است و پناهگاهی که دژ بلند آن استوار است و ارجمندی کسی که آن را دوست دارد و صلح و ایمنی کسی که داخل آن گردد و هدایت و رستگاری کسی که پیرو آن باشد و....1
قال علی(علیه السلام):
و الله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم.2
و خدا را،خدا را(توجه به خدا نمایید)درباره قرآن،مبادا دیگران در عمل به آن از شما پیشی بگیرند.
آن زمان که قرآن کریم از عالم اعلی بر قلب مطهر پیامبر اکرم(ص)نازل گشت،در برترین مرتبهء معنا،فصاحت و بلاغت چنان بیهمتا ظهور کرد که در طول قرون و اعصار متمادی،علما،اندیشمندان و متخصصان علوم اسلامی را به تلاش پیگیر برای استخراج معانی و مقاصد آیات شریفش واداشت.این تکاپو همواره ادامه داشته است و هیچگاه پایانپذیر نخواهد بود.چرا که این منبع عظیم الهی بسان اقیانوسی بیکران است که غوّاص اندیشه به ژرفای عمق آن نخواهد رسید.در فرهنگ شیعه،کتاب «نهج البلاغه»را«اخ القرآن(3)»یعنی برادر قرآن نامیده اند،زیرا که شیعیان تفسیر کلام وحی را در کلام و عمل اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام)جستوجو مینمایند.
قرآن کریم،کتاب انسانسازی و علی(علیه السلام)ترجمان و مبیّن قرآن است.
چه کسی غیر از آن حضرت میتواند مفسر کتاب خدا باشد؟او که اعلم به وحی و سنّت و سیرهء نبوی و اسبق به ایمان و اقرب به پیامبر اکرم(ص)است.
نهج البلاغه در همه جهات متأثر از قرآن است و در حقیقت فرزند قرآن میباشد.و بحق،سخن علی(علیه السلام)را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده اند.
ابن ابی الحدید معتزلی از شارحین بزرگ نهج البلاغه و از بزرگان علمای اهل سنت در قرن هفتم میگوید:بحق،سخن علی(علیه السلام)،فوق کلام المخلوق و دونکلام الخالق معرفی شده است.4
اگر به دقت در این مصحف شریف بنگریم،آن را تنها کتابی مییابیم که بعد از قرآن،جمال ظاهری و کمال معنویاش به سر حد اعجاز رسیده است.سخن حضرت،شعاعی است از انوار کلام الهی و خورشیدی است که فروغ فصاحت منطق نبوی از آن میدرخشد.
از امتیازات شگفتآور بیانات گران قدرش همین بس که چند جنبهای بودن آن حیرت آور و خارج از تصور انسان است.
شریف رضی(ره)مینویسد:هنگامی که حضرت از زهد میگوید،آنچنان است که پنداری شخصی زاهد و پارساست که در گوشهء خانه جز به عبادت نمیپردازد،ولی آنسان که رشادت و شجاعتش را در میدانهای جنگ میبینی،باور نداری این همان شخص است که چنان سخن میگفت.و این از فضایل عجیب و ویژگیهای لطیف اوست که جمع میان اضداد کرده است.5
قرآن به مقتضای حکمت الهی،در بیان معارف خود گاه به اجمال و گاه به تفصیل،گاه مقیّد و گاه مطلق سخن رانده است.
شناخت موارد اجمال و ابهام و قیودات آن،بنا به گفتهء خود قرآن در گنجینهء علم و معرفت«راسخان در علم»و«اهل ذکر»نهفته است،که مصداق اکمل و والای آنان بعد از وجود مبارک پیامبر ختمی مرتبت(ص)،وصیّ برحقش،امام و حجّت الهی، علی بن ابیطالب(علیه السلام)و بعد از ایشان،فرزندان طارهرش(علیه السلام)هستند.از اینرو میتوان گفت که اگر فرمایشات گهربار ائمه اطهار(علیه السلام) دربارهء قرآن و مسائل پیرامون آن نبود،راه شناخت حقایق این کتاب آسمانی و مفاهیم و معنی ژرف آن برای همیشه به روی بندگان و مشتاقان بسته میماند.بدین منظور در این مقاله جایگاه قرآن را در نهج البلاغه مورد بحث و بررسی قرار میدهیم تا چگونگی بازتاب آیات الهی را در سخنان نوارنی و گهربار قرآن ناطق به تصویر کشیم.اشارات مستقیم و غیرمستقیم،استشهادات و استنادات حضرت به آیات کریمهء قرآن را دریابیم و شیوهء استفاده از آنها را بشناسیم.
در معرفی علی بن ابیطالب(علیه السلام)باید از کلمات خود آن حضرت(علیه السلام) استفادهکرد.او خود و سایر اهل بیت عصمت و طهارت را چشمه جوشان حکمت معرفی میکند.آن جا که میفرماید:
نحن شجرة النبوة،و محطّ الرّسالة و مختلف الملائکة و معادن العلم،و ینابیع الحکم. 6
ما درخت نبوتیم(درخت نبوت در خاندان ما ریشه دارد)و فیض رسالت در این خانواده فرود میآید،فرشتههای خدای متعال به خاندان ما رفت و آمد دارند،قرارگاه علم و چشمهسار حکمتها ما هستیم.
بهطور کلی،اگر علمی هست، کانون و کان آن علم،علی و اولاد علی(علیه السلام)هستند.همانطور که قرآن کریم در تشریح حکمت نظری و عملی،گویا و رساست،امیر مؤمنان(علیه السلام)-که شاگرد بارز این مکتب و خود،قرآن ناطق است -نیز بیانگر این دو حکمت است.
خدا برای قرآن وصفی بیان فرموده است،نمونه آن وصف را علی(علیه السلام)برای خود تشریح میکند.خدا دربارهء عظمت قرآن چنین فرموده است:
لو انزلنا هدذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله. 7
آن قدر این قرآن وزین است که اگر بر کوه نازل میشد،کوه متلاشی میگردید.همان طور که هضم مسائل سنگین برای هر کسی میسر نیست و چه بسا او را به صداع و سر درد مبتلا کند،تحمل معارف بلند قرآن میسور کوه نیست و کوه را هم به صداع و در نتیجه به تفرّق و قرآن به مقتضای حکمت الهی،در بیان معارف خود گاه به اجمال و گاه به تفصیل،گاه مقّید و گاه مطلق سخن رانده است. شناخت موارد اجمال و ابهام و قیودات آن،بنا به گفتهء خود قرآن در گنجینهء علم و معرفت«راسخان در علم»و«اهل ذکر» نهفته است که مصداق اکمل و والای آنان بعد از پیامبر(ص)،وصیّ بر حقش،علی(علیه السلام)و فرزندان طاهرش(علیه السلام)هستند.
متلاشی شدن مبتلا میکند.و این مثلی است که ممثّل را روشن میسازد:
و تلک الامثال نضربها للناس لعلّهم یتفکرون.8
این مثالها را برای مردم بیان میکنیم باشد که اهل عقل و فکر شوند.
همان طور که به فرموده خداوند کوه نمیتواند حامل قرآن باشد، امیر المؤمنین(علیه السلام)نیز دربارهء معرفت و محبّت خود چنین فرمود:
لو احبّنی جبل لتهافت9
اگر کوهی مرا دوست بدارد در هم فرو ریزد.
وقتی«سهل بن حنیف انصاری»که از اصحاب دیرینه و شاگردان مکتب حضرت علی(علیه السلام)بود در گذشت،حضرت بعد از ارتحال او فرمود:اگر کوه بخواهد محبتم را هضم کند متلاشی میشود.
یعنی تحمل محبت علی برای کوه میسر نیست.هضم ولایت و معرفت علی(علیه السلام)مقدور کوه نیست همانگونه که هضم معانی بلند قرآن مقدورش نیست.10
آنچه سید رضی(رحمة اللّه علیه)بع عنوان شرح جملهء یاد شده فرمود،گرچه معنای درستی است،لیکن عمق محتوای کلام حضرت نیست.
کلینی(رحمة اللّه علیه)در باب «جوامع توحید»خطبهء توحید را از امیر مؤمنان(علیه السلام)نقل میکند که این خطبه از خطبههای توحیدی بلند و مفصل حضرت علی(علیه السلام)است که قبل از جمع آوری نهج البلاغه توسط سید رضی(رحمة اللّه علیه)کلینی آن را در کتاب ارزشمند اصول کافی کرده است. وی پس از نقل پایان خطبه میفرماید:در مسائل توحیدی اگر کسی اهل اندیشه و تدبّر باشد کافی است پیرامون این خطبه بیندیشد که مسائل عمیق توحیدی را در بردارد.آنگاه میفرماید: اگر تمام جن و انس جمع شوند و خردمندان همه جوامع بشری گرد هم آیند که در بین این جوامع پیامبری نباشد و این اندیشمندان تنها از راههای عادی به مقام علمی رسیده باشند اگر بخواهند دربارهء توحید خداوند سخن بگویند،هرگز آن توان را نخواهند داشت که همانند علی بن ابیطالب(علیه السلام)سخن بگویند.11
این ادعای کلینی(رضوان اللهّ علیه)تقریبا یک نوع تحدّی همگانی است.شبیه همان بیانی که خداوند دربارهء قرآن کریم فرموده است:
قل لئن اجتمعت الجنّ و الانس علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا.12
اگر تمام جنّ و انس گرد هم آیند برای این که نظیر این قرآن را بیاورند،هرگز نمیتوانند مانند این قرآن را بیاورند،گرچه پشتیبان یکدیگر باشند.
ایشان در شرح خطبهء توحید میگوید:
این خطبه از عمقی عجیب برخوردار است و حاوی الفاظی بلیغ،مشکل و فصیح است که اگر کسی این فصل از نهج البلاغه را بررسی کند،خواهد فهمید که آنچه معاویه گفته است که«علی بلاغت را برای قریش بنیانگذاری کرده است.»درست است.13
ابن ابی الحدید در ادامهء شرح خطبهء توحید میگوید:
اگر تمام فصحای عرب در جایی جمع شوند و این خطبه بر آنان قرائت شود،شایسته است همگی به خاک افتاده،سجده کنند.همان طور که قرآن سورههایی دارد و در آن سورهها آیاتی است که اگر خوانده شود باید سجده کرد،علی بن ابی طالب(علیه السلام) خطبههایی دارد که یکی از آنها همین خطبه است اگر آن را برای خردمندان فصیح و بلیغ و کارشناسان فصاحت و بلاغت بخوانند آنان باید سجده کنند.14
این نکته در حضور استاد،علامه طباطبائی(قدسسره) مطرح شد که چگونه ابن ابی الحدید چنین تعبیر بلندی دارد؟
استاد(رحمة اللّه علیه)فرمودند:ابن ابی الحدید گزاف نگفته، زیرا اگر سجده است،برای کلام خداست و همان محتوای قرآنی است که بصورت خطبههای علی(علیه السلام)در آمده است.سجده در حقیقت برکلام خداوند است نه برای کلام مخلوق او.15
ابن ابی الحدید سوگند یاد میکند و میگوید:
به آن مبدئی که همه امتها بدان سوگند یاد میکنند،قسم یاد میکنم که من این خطبه را از پنجاه سال پیش تا کنون،بیش از هزار بار خواندهام.برایم تازگی داشت و مطالب جدید و موعظهای تازه در قلبم پدید میآورد.16
ب-
و علیکم بکتاب اللّه،فانّه الحبل المتین
برشما باد به کتاب خدا که ریسمان استوار است.17
متین در لغت از ریشهء«متن»به هر چیز محکمی گفته میشود و بدین ترتیب«حبل المتین»یعنی،طناب و ریسمان محکم.
بشر در همهء دورانها برای انجام کارها و بویژه کارهای سخت،از طناب به عنوان ابزاری رایج و وسیلهای نیکو،استفاده کرده است ولی چون به محل استفاده و کاربرد طناب دقتی شود، دریافت خواهد شد که در عموم موارد،طناب نقش کارگشایی و نجات بخشی را برعهده دارد و شاید کلمهء
«حبل اللّه»
در آیهء شریفهء:
واعتصموا بحبل اللّه جمعیا و لاتفرقوا.18
نیز ناظر به همین معنا باشد و لذا دیده میشود که مفسرین به استناد روایات رسیده چیزهایی از قبیل قرآن،اسلام،اهل بیت(علیه السلام)را از مصادیق واقعی
«حبل اللهء»
میدانند.و قرآن رشتهء محکم(ارتباط با خدا)است،چرا که انسانها اگر بر اثر انحرافات و گناهان در دورهء آلودگی و چاه تاریک غرایز یا دریای ژرف جهل و نادانی بیفتد به وسیلهء قرآن نجات مییابند و از قعر گرفتاریها بیرون میآیند.
والنوّر المبین
قرآن نور آشکار است.
همان طور که حیات و بقای موجودات زنده در جهان ماده در پرتو برکت نور خورشید است در عالم معنا نیز چنین میباشد؛
نهج البلاغه در همه جهات متأثر از قرآن است و در حقیقت فرزند قرآن میباشد.و بحق،سخن علی(علیه السلام)را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خواندهاند.
یعنی به برکت نور معنویت،از یک طرف تاریکی کفر،شرک، نفاق،جهل،کبر و امثال اینها زدوده میشود و از سوی دیگر موجبات حیات دین،ایمان،تقوا،عدالت،انسانیت و......فراهم میگردد.
یعنی انسان به خوبی میتواند در پرتو نور روشن قرآن،راه را از چاه بشناسد و راههای انحرافی را از راههای اصلی تشخیص دهد و در پرتو آن از بیراهه و پرتگاهها نجات یابد.
و لا تخلقه کثرةالرّدّ و ولوج السّمع.20
و تکرارش موجب کهنگی و یا ناراحتی سامعه نگردد.
زیرا که قوانین و دستورات آن هماهنگ با فطرت و طبیعت انسان است.از اینرو همیشه نو و تازه است و هیچگاه کهنگی به آن راه ندارد،یعنی قدر آن را بخوانند و تکرار کنند،باز روحپرور در بعد اعجاز لفظی و محتوایی آن جستوجو کرد.به فرمودهء استاد فرزانه شهید مطهری(رحمة اللّه تعالی علیه): «عجیب این است که زیبایی قرآن،زمان و مکان را در نوردیده و پشت سر گذاشته است.[چون]بسیاری از سخنان زیبا مخصوص یک عصر است و با ذائقه عصر دیگر جور در نمیآید فرهنگی مخصوص برخوردار میباشند،ولی زیبایی قرآن نه زمان را میشناسد و نه نژاد و فرهنگ مخصوص.[به همین سبب]پس از اختراع رادیو،هیچ سخن روحانی نتوانست با قرآن از نظر زیبایی و تحمّل آهنگهای روحانی برابری کند،و علاوه برکشورهای اسلامی،کشورهای غیر اسلامی نیز از نظر زیبایی و آهنگ،قرآن را در برنامههای رایویی خویش گنجانیدند.
بنابراین هرچه زمان میگذرد و به هر اندازه ملتهای مختلف با قرآن آشنا میشوند بیش از پیش مجذوب زیبایی قرآن میشوند.»21
و از این جهت است که قرآن با گذر زمان غبار کهنگی برنداشته و هرگز تکرار آن برگوش ها سنگینی نمیکند.
من قال به صدق 22کسی که از قرآن سخن بگوید،راست گفته است.
قرآن،سخن خدا و گفتار حق است.در آن کژی و انحراف راه ندارد و هر آنچه در آن بیان گشته است جز حقیقت و واقعیت نمیباشد.بنابراین کسی که مطابق قرآن سخن بگوید در سخنش کژی و انحراف و دورغ نیست،بلکه عین حق است.
و من عمل به سبق 23
کسی که به آن عمل کرد پیش افتاد. قرآن باید سرلوحهء برنامههای مسلمانان قرار گیرد،و از آن بهترین بهرههای معنوی را ببرند که در پرتو آن،دارای دنیایی پاک و بی درد و رنج نیز خواهند داشت.و علاوه بر این در آخرت نیز روسفید و مشمول رحمت واسعهء خداوند قرار خواهند گرفت.
عمل به قرآن در ابعاد مختلف عوامل کامل پیشروی به سوی تکامل در جهات گوناگون است،هم در جهت ظاهر و مادی و هم در جهت باطن و معنوی،که اگر به راستی مسلمانان به آن عمل میکردند،از همهء مردم دنیا از هر جهت سبقت میگرفتند، همچنانکه آن حضرت در وصیت خود به امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)فرمودند:
واللّه اللّه فی القرآن لا یسبقکم بلعمل به غیرکم 24
خدا را خدا را در مورد توجه به قرآن،نکند که دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند.
هدف آن حضرت توجه دادن مسلمانان به کتاب آسمانی قرآن،بزرگترین و محکمترین سند مسلمین است،که با توجه به آن و پیمودن راههای روشن آن،و اجرای اصول و احکام آن، باعث پیروزی همه جانبهء مسلمانان شده و موجب نجات انسانها خواهد گردید.
نقش هدایتی قرآن کریم در فرازهای بسیاری از نهج البلاغه ملاحظه میشود از جمله:
الف- انّ اللّه تعالی انزل کتابا هادیا بیّن بیه الخیر و الشّرّ. فخذوا نهج الخیر تهتدوا،واصدفوا عن سمت الشّرّ تقصدوا.
25 خدای تعالی کتابی(قرآن کریم)هدایتکننده نازل کرد و در آن نیکیها و بدیها را بیان فرمود.پس به راه نیکی روید تا هدایت شوید و از بدی دوری کنید تا در راه راست قرار بگیرید.
ب) و استضی بنور هدایته. 26
و از نور هدایت آن(کتاب خدا)بهره گیر.
ج) اعلمو انّ هذا القرآن هو النّاصح الّذی لا یغشّ، والهادی الّذی لا یضلّ،و المحدّث الّذی لا یکذب،و ما جالس هذا القرآن احد الاقام عنه بزیادة او نقصان:زیادة فی هدی،و نقصان من عمی.واعلموا انّه لیس علی احد بعد القرآن من فاقة،و لالا حد قبل القرآن من غنی،فاستشفوه من ادوائکم، واستعینو به علی لاوائکم. 27
بدانید که این قرآن پند دهندهای است که انسان را نمیفریبد، هدایتکنندهای است که گمراه نمیسازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمیگوید.هر کس با قرآن مجالست کند،از کنار آن با«زیادی»و«نقصانی»برمیخیزد،زیادی در هدایت و نقصان از کور دلی و جهل.آگاه باشید،هیچ کس پس از داشتن قرآن فقر و بیچارگی ندارد و هیچکس پیش از آن غنا و بینیاز نخواهد داشت؛بنابراین از قرآن برای بیماریهای خود شفا و بهبودی بطلبید و برای پیروزی برشداید و مشکلات از آن استعانت جویید.
یکی از ویژگیهای جهان هستی موضوع تاثیر و تاثر است، به این معنا که همهء پدیدههای جهان در رابطه با یکدیگر حالت اثرگذاری در حوزهء حیات خود و اثرپذیری از شرایط و امکانات محیطی دارند.انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست.هرگاه با نور علم و ایمان مربوط باشد،این ارتباط مفید باعث روشنی ضمیر و نورانیت قلب او میگردد و اگر با پلیدی و مظاهر شیطان مرتبط باشد،همین پیوستگی موجب آلودگی دل و اندیشه و عمل او خواهد شد.
با توجه به این واقعیت غیر قابل انکار،امام(علیه السلام)قرآن را عامل افزایش آگاهی و هدایت و باعث کاهش جهل و ناآگاهی میداند و این براثر مجالست با قرآن است؛زیرا قرآن کریم به اذن الهی باعث خروج انسان از ظلمت به نور است.
و تعلّموا القرآن فانّه احسن الحدیث،و تفقّهوا فیه فانّه ربیع القلوب،و استشفوا بنوره فانّه شفاء الصدور.واحسنوا تلاوته فانّه احسن القصص.
قرآن را فرا گیرید،که بهترین گفتار است و در آن ژرف بنگرید که بهار دلهاست و از نور آن شفا بجویید که شفای سینههای بیمار است؛آن را به نیکوترین وجه تلاوت کنید که سود بخشترین سرگذشتها است.28
بهترین سخن بودن قرآن به خاطر این است که مشتمل است برحقّ محض،حقّی که باطل بدان رخنه نمیکند،نه در عصر نزولش،نه بعد از آن،و نیز به خاطر این که کلام مجید خداست.29
امام سجاد(علیه السلام)میفرمایند:«آیات قرآن گنجینههایند.پس هر زمان که گنجینهای گشوده شود،سزاوار است که با دقت در آن بنگری.»
حضرت علی(علیه السلام)که به حق طبیبی آگاه و متخصص و دلسوز برای بیماریهای روحی است به انسانهای بیمار دل توصیه میکند تا پیام شفابخش قرآن کریم را به خوبی بشنوند و رهنمودهایش را به نیکیپذیرا شوند تا به برکت عمل به قرآن مجید روح وروان آنان از کفر و الحاد شرک و نفاق،کبر و ریا،بخل و حسد،کینه و عداوت وامثال اینها منزه و پاک گردد و بهبودی یابد.
انّ القرآن ظاهره أنیق و باطنه عمیق.
قرآن دارای ظاهری زیبا و شگفت انگیزه و باطنی ژرف و عمیق است.قرآن مجید از نظر فصاحت و بلاغت و صناعات ادبی و نیز محتوا و علوّ معنا در حدی از شیوایی و رفعت قرار دارد که هر سخنشناس را به حیرت و تعجب واداشته و از این طریق معجزه بودن خویش را به اثبات میرساند و دانشمندان با انصاف و حتی دشمنان را به اعتراف وادار میکند.
ابوالعلاء معری(متهم به مبارزه با قرآن)میگوید:
«این سخن در میان همه مردم اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان مورد اتفاق است که کتابی که حضرت محمّد(ص)آورده است عقلها را در برابر خود مغلوب ساخت و تا کنون کسی نتوانسته است مانند آن را بیاورد؛سبک این کتاب با هیچ یک از سبکهای معمول میان عرب،اعم از خطابه،رجز،شعر،سجع کاهنان شباهت ندارد.امتیاز و جاذبه این کتاب به قدری است که اگر یک آیه از آن در میان کلمات دیگر قرار گیرد،هم چون ستارهای فروزان در شب تاریک میدرخشد.»30
بنابراین بر هر ادیب منصف و محقق حقپذیر لازم است که از صمیم قلب کلام علی(علیه السلام)را نقش بر دل و ورد برزبان کند که
«انّ القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق»
انّ للولد علی الوالد حقّا،و انّ للوالد علی الولد حقّا،فحقّ الوالد علی الولد ان یطیعه فی کلّ شی الاّ فی معصیة اللّه سبحانه، و حقّ الولد علی الوالد ان یحسّن اسمه،و یحسّن ادبه و یعلّمه القرآن. 31
فرزندان را برپدر حقّی و پدر را برفرزند حقّی است.حق پدر آن است که فرزندش وی را در هر امری جز در معصیت خدای سبحان فرمان برد و حق فرزند آن است که پدرش او را نام نیکو نهد و او را با ادب و آراسته بار آورد و قرآن را به او بیاموزد.
(1)نهج البلاغه،خطبهء 189
(2)نهج البلاغه،نامهء 47.
(3)کتاب المعجزة الخالده.نوشتهء هبة الدین شهرستانی.
(4)شرح نهج البلاغه.مقدمه مؤلف،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم- دار احیاء الکتب العربیه،مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
(5)مقدمهء شریف رضی برنهج البلاغه.
(6)نهج البلاغه،خطبهء 109،بند 38.
(7)سورهء حشر آیهء 22،اگر ما این قرآن را برکوه نازل میکردیم مشاهده میکردی که کوه از ترس و عظمت خدا خاشع و متلاشی میگشت.
(8)سوره حشر آیه 22
(9)نهج البلاغه،حکمت 111.
(10)شرح سید رضی(ره)از کتاب حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه. استاد جوادی آملی،ص 43.
(11)اصول کافی،ج 1،ص 136،باب جوامع التوحید.
(12)سوره اسراء 88
(13)شرح ابن ابی الحدید،ج 3،ص 51،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم- دار احیاء الکتب العربیه،مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
(14)همان.
(15)استاد جواد آملی.کتاب حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، ص 51.
(16)شرح ابن ابی الحدید.ج 3،ص 51.
(17)نهج البلاغه،خطبهء 156.
(18)سوره آل عمران،آیه 103.
(19)خطبهء 156،نهج البلاغه.
(20)نهج البلاغه،خطبهء 156.
(21)وحی و نبوت،ص 65.
(22)خطبهء 156،نهج البلاغه.
(23)خطبهء 156،نهج البلاغه.
(24)نامهء 47،نهج البلاغه.
(25)نهج البلاغه،خطبهء 167.
(26)نهج البلاغه،خطبهء90
(27)نهج البلاغه،خطبهء 176.
(28)خطبهء 109،نهج البلاغه.
(29)ترجمه نفسیر المیزان،ج 34،ص 78.
(30)تفسیر نمونه.چاپ هجدهم،سال 1362،ج 1،ص 135
(31)حکمت 391،بند 1-3.
منبع: ناصر ابراهیمی؛مجله رشد آموزش معارف اسلامی - بهار 1380 - شماره 44 .