روش شناسی شرح فی ظلال نهج البلاغه «4»
6. بررسی شبهات و عبارات تسأل و الجواب
شارح در مواقعی که شبهاتی درباره ی سخن امام و یا در لابه لای بحث خود پیش می آید، با عبارت «تسأل» آغاز می کند و در ادامه با این لفظ «الجواب» و عباراتی مشابه می کوشد، شبهه وارد شده را با استناد به آیات و روایات و دیگر دلایل عقلی و نقلی پاسخ گوید. البته این شبهات می تواند در تمامی زمینه ها باشد؛ چه کلامی، چه تاریخی، و... به عنوان نمونه:
و تسأل: ان بعض الناس یثنون علی معاویه فما هو السر؟
الجواب: جاء فی تاریخ الخلفاء للسیوطی عن الإمام أحمد بن حنبل: انه سأل أباه عن علی و معاویه فقال... . (2)
و یا این شبهه:
و تسأل: و کیف تکون الخلافه حقاً خاصاً بعلی؟ الجواب: قال الشیعه:
ان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) نص علی علی بالخلافه، و قال السنه: بل ترکها شوری بین المسلمین... (3)
و یا در برخی موارد، بدون این که از این اسلوب پیروی کند. می نویسد:
و ملخص هذه الشبهه. (4)
یا عباراتی از این قبیل.
7. استفاده از مطالب دیگران
شارح به چند شکل از این مؤلفه بهره برده که عبارت اند از:
الف. بهره گیری از شروح پیشین
اگر جایی یکی از شارحان یا صاحب نظران در مورد کلام یا موضعی از کلام امام بحثی ارائه داده باشند که به نظر شارح نسبت به آن کافی باشد و یا هم جهت با نظر خودش است، به آن اکتفا کرده، و یا حداکثر تکمله و مستدرکی به آن اضافه می نماید.
می توان گفت بیشترین بهره مغنیه از شرح های پیشین، از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید است. وی در موارد بسیار زیادی قول او را به عنوان نقل تاریخی در شرح خود به کار گرفته و آن را پذیرفته است. این استفاده ها به چند شکل است: گاهی قول او را تأیید کرده، همچون خطبه 9 که امام می فرمایند: «و قد أرعدوا و أبرقوا...» می نویسد:
الضمیر فی أرعدوا و ابرقوا لأصحاب الجمل کما فی شرح ابن أبی الحدید... . (5)
و گاه نیز گفتار وی را نپذیرفته، چنان که در خطبه 25 ذیل عبارت «و بمعصیتکم إمامکم فی الحق، و طاعتهم إمامهم فی الباطل»، می بینیم:
و نقل ابن أبی الحدید عن الجاحظ: «ان العله فی عصیان أهل العراق و طاعه أهل الشام ان أهل العراق ذوو نظر و فطنه ینقبون عن عیوب الأمراء و الرؤساء، و اهل الشام ذوو بلاده و جمود علی شیء واحد لا یروون النظر، و لا یسألون عن مغیّب الأحوال». و هذا مجرد وهم و کلام، فأیه عیوب أظهرها أهل العراق لحکم الإمام (علیه السلام) و الصحیح ما قاله المورخون و اهل السیر القدامی و الجدد. (6)
شیخ مغنیه از شرح ابن میثم نیز بهره برده است. در این باب نیز گاهی اقوال ابن میثم را پذیرفته؛ چنان در ذیل حکمت 397، پس از شرح لغات غریب می نویسد:
و فی تفسیر هذه الحکمه أقوال ذکرها ابن أبی الحدید، و أرجحها ما ذهب الیه میثم و الشیخ محمد عبده، و یتلخص بأن من حاول التألیف بین المتناقضات کالجمع بین رضوان الله و معصیته، و بین الاعتداء علی الآخرین و الفوز بحبهم و ثقتهم. فقد حاول المحال. (7)
اما شارح گفتار ابن میثم را در پنج (8) مورد رد کرده که از آن جمله است در شرح عبارت «لقلما ادبر شیء فاقبل»، در خطبه 16. وی می نویسد:
سیاق الکلام یدل علی ان المراد بالشیء هنا دوله قوم من الناس، و لیس المراد منه الحق کما فی شرح میثم. و علیه یکون المعنی نادراً ما تعود دوله قوم بعد زوالها، و علی هذا ابن أبی الحدید و الشیخ محمد عبده. (9)
شاید بتوان گفت شیخ محمد جواد مغنیه بیشترین استفاده را از ابن ابی الحدید و پس از آن از شرح محمد عبده است که به این شرح بسیار نظر داشته و در برخی موارد، نظر عبده را به عنوان نظر
ارجح و برتر آورده و آن را تایید کرده و گاه دیدگاه وی را به نقد کشیده است؛ به عنوان مثال در تأیید سخن عبده ذیل خطبه 1 فقره 4.- 6 آنجا که امام می فرماید:
کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه.
می نویسد:
أی نفی الصفات الخارجه عن الذات و طبیعتها، لا نفی الصفات التی هی عین الذات و حقیقتها، و إلا فان «کلام الإمام (علیه السلام) ملیء بصفات الله سبحانه، بل هو فی هذا الکلام یصفه أکمل الوصف»، کما قال الشیخ محمد عبده. و بیّنّا ذلک فی صدر هذا الکلام بعنوان «نفی الصفات» (10)
حتی گاهی اوقات اعراب کلام امام را نیز از شیخ محمد عبده نقل می کند. وی در دو مورد شیخ محمد عبده را به صورت اشاری تخطئه می کند که در یکی از آنها در شرح خطبه 23 است که می گوید:
قال الشیخ محمد عبده فی تعلیقه: ان المطر مقدر بالقیاس الی الأماکن التی یسقط فیها، و هو مصدر ارزاق الخلائق. و اقتبس الشیخ هذا المعنی من ابن أبی الحدید، کما هو شأنه فی أکثر أقواله و تعلیقاته، و قد ینقل العباره بنصها الحرفی. (11)
به طور کلی در هشتاد و نه مورد از عبده یاد کرده و اقوال او را یا به نقد کشیده و یا از آن دفاع نموده و آنها را تأیید کرده است.
ب. بهره گیری از اقوال اندیشمندان معاصر
شارح، در بسیاری از موارد، از معاصران خود نقل قول کرده است و اقوال آنها را به عنوان منبعی در شرح خود به کار گرفته است؛ نمونه:
و قال السید قطب فی کتاب العداله الاجتماعیه، ص 210، طبقه 64م. (12)
و قال السید رشید رضا فی المنار عند تفسیر الآیه 166 من سوره البقره. (13)
و قال الاستاذ عبد الکریم الخطیب الأدیب المصری فی کتاب علی بن أبی طالب. (14)
8. بیان اشارات و معاریض موجود در سخنان امام
از آن جا که متن نهج البلاغه سرشار از کنایات و معاریض و همراه با استفاده های بلاغی است، لذا مؤلف این شرح نیز از این نکته مهم غافل نبوده و سعی کرده تا آنجا که ممکن است، به این معاریض و اشارات اشاره ای داشته باشد؛ نمونه:
در شرح این عبارت از امام- که فرموده: «و انهما لا یقربان من أجل، و لا ینقصان من رزق»- می نویسد:
فهو تعریض بمن یشایع الطغاه، و یسکن عن حکام الجور رغبه فی منفعه، أو خوفا من مضره، و فی الحدیث: أفضل الجهاد کلمه حق عند إمام جائر. (15)
9. به کارگیری از ادبیات و علوم ادبی(صرف، نحو و بلاغت)
درک صحیح از نکات نحوی در فهم ظاهر کلام بسیار موثر است. از جمله علوم به کار رفته در شرح فی ظلال، صرف، نحو و علوم بلاغی است. مؤلف به منظور شرح و ساده فهم کردن متون نهج البلاغه سعی کرده به بیان و توضیح ادبیات عرب به کار رفته در جملات، همچنین بیان نقش نحوی برخی از آنها، البته نه به صورت مفصل بپردازد؛ مثلاً در جایی نقش کلمات(بهره گیری از علم نحو) را بدین صورت تعیین می کند:
فتنه مفعول مطلق لابتلی لأنها بمعنی الابتلاء، أو مفعول لأجله أی ابتلی من أجل الاختبار، و بین ظرف بمعنی وسط، فإن أضفتها الی الزمان فهی ظرف. (16)
در این میان، گاهی استفاده های صرفی را نیز بیان می کند؛ به عنوان نمونه در نامه 62 ذیل عبارت «بالهوینی التی ترجو» الهوینا را تصغیر الهونی و مونث أهون می خواند. (17)اما اعراب گذاری شارح به چند دسته تقسیم می شود، بیشترین موارد، بدین صورت است که خود دست به اجتهاد زده و ذیل هر کلامی و با تقسیم کلام به فقرات متعدد اعراب گذاری کرده است. شایان ذکر است در مواردی اندک نیز اعراب گذاری های ابن ابی الحدید و یا شیخ محمد عبده را برگزیده است؛ نمونه:
خطبه 174 فقره 5- 6 ذیل «ألا تخافوا و لا تحزنوا»:
و ألا تخافوا «ألا» کلمتان: أن و لا، و قال ابن أبی الحدید: یجوز أن تکون «أن» مفسره بمعنی أی، و ان تکون مخففه من الثقیله و لیس هذا ببعید، و لکن یجوز وجه ثالث، و هو أن تکون مصدریه، و المصدر المنسبک مجرور بباء محذوفه، و یکون تقدیر الکلام هکذا تتنزل علیهم الملائکه بعدم الخوف أی بالبشری، و مثله: «وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیَم بِالْبُشْرَى». (18)
شیخ مغنیه. با این که مغنیه از اعراب گذاری های نحوی و یا حتی کما بیش از استفاده های صرفی بهره جسته، ولی چنان که در شرح می بینیم، وی از نکات بلاغی کمتر استفاده کرده است. البته این نکته شامل عبارات کنایی نیست. از آنجا که در کلام امام می توان عبارات کنایی را به وفور ملاحظه کرد، لذا شیخ مغنیه این عبارات را مشخص و مقصود از آنها را بیان کرده است.
10. ذکر تلفظ صحیح کلمات
مؤلف در موارد متعددی در بخش «اللغه» و یا در لابه لای بحث، کلماتی را که نیاز به ضبط دقیق دارند، با ضبط و تلفظ صحیح بیان می کند. این امر سبب می شود تا هم خواننده ضبط کلمه مورد بحث را دقیقاً دریابد و هم معنای آن را با دیگر کلمات شبیه به آن خلط نکند؛ مثلاً در بخش اللغه فقره 2 از خطبه 4 می نویسد:
و الجواد بتشدید الدال، جمع جاده، و هی وسط الطریق. و المضله. بفتح المیم، و کسر الضاد أو فتحها. (19)و یا در بخشی دیگر آمده است:
و العده، بکسر العین و فتح الدال، الوعد، و بکسر العین و تشدید الدال الجماعه، و بضم العین و تشدید الدال الاستعداد. (20)گفتنی است که این نکته در موارد بیشماری، در شرح قابل مشاهده است.
11. بهره گیری از شعر عرب
مؤلف گاه برای شرح خود با بیان شعر ادبای عرب به متن خود جذابیت می بخشد. این قسمت را می توان در دو بخش خلاصه کرد: یکی این که گاه شعر، به صورت بیت یا ابیاتی کامل نقل می شود؛ همچون این عبارت در خطبه 3 که می نویسد:
و معنی سغب المظلوم جوعه و بؤسه. و فی هذا المعنی یقول الشاعر:
و المرء و هو یداوی البطن من بشم
یسعی لیسلب طاوی البطن ما جمعاً (21)
و گاه به صورت تک مصرعی؛ به عنوان نمونه در خطبه 34 در شرح این عبارت که می فرماید: «تنتقض اطرافکم فلا تمتعضون»، می نویسد:
«یحتل العدو أرضکم و لا تغصبون... أبدا ما لجرح بمیت ایلام»، کما قال الشاعر. (22)
12. بیان اصل و ترجمه واژگان و توضیح اسامی شهرها و اصطلاحات
در مواردی که نیاز بود که اصل کلمه بیشتر توضیح داده شود، کوشیده شده تا این امر بهتر وارسی شود؛ مثلاً: و اصل کلمه ماء موه بدلیل الجمع میاه و أمواه، و لا تمیهون: لا تجدون میاها. و المرأه العجماء فی لسانها لکنه، و کلمه عجماء: غامضه مبهمه. و المراد بالعجماء هنا من لا نطق له. (23)
در این میان اگر نام مکانی نیازمند توضیح بوده کمی بهتر تبیین شده است. و هی [فدک] قریه فی الحجاز کانت لجماعه من الیهود. (24)
پی نوشت ها :
1) دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران(پردیس قم).
2) همان، ج3 ص 427.
3) همان، ج 2 ص 523.
4) همان، ج 1، ص387.
5) همان، ج 1، ص 117.
6) همان، ج 1، ص178.
7) همان، ج 4، ص450.
8) این پنج مورد عبارتند از: فی ظلال نهج البلاغه، ج 1، ص137، ج 4، ص218، ج4، ص277، ج4، ص 182، ج 4، ص413.
9) همان، ج 1، ص 137.
10) همان، ج1، 24.
11) همان، ج 1، ص166. و مورد بعدی آن، ج1، ص260- 261.
12) همان، ج 1، ص93.
13) همان، ج 1، ص436.
14) همان، ج 2، ص55.
15) همان، ج 2، ص 403.
16) همان، ج1،ص 320.
17) همان، ج 4، ص 155.
18) همان، ج2، ص533.
19) همان، ج1، ص 103.
20) همان، ج 2، ص 533.
21) همان، ج 1، ص98.
22) همان، ج 1، ص 226.
23) همان، ج 1، ص 103.
24) همان، ج 4، ص16.
منبع: فصلنامه علمی-پژوهشی علوم حدیث 55