بيشترين اوقات زندگى را به زن و فرزندت اختصاص مده ، زيرا اگر زن و فرزندت از دوستان خدا باشند خدا آن ها را تباه نخواهد كرد ، و اگر دشمنان خدايند ، چرا غم دشمنان خدا را مى خوري؟!
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (فقهی)  >  حج و ولایت

حج و ولایت

روایات افزون بر آن که نقش کلیدی ولایت در اعمال و فرایض اسلامی را بیان کرده، روایات خاص دیگری نیز وجود دارد که از رابطه و پیوند «حج و ولایت» سخن می گوید؛ رابطه ای که به دلیل آثار جهان شمول این فریضه بزرگ الهی، مورد توجه و تأکید رهبران دین قرار گرفته است.
از این روایات چنین استفاده می شود که:
«ولایت و امامت» به عنوان روح اعمال و معنابخش و جهت دهنده مناسک و مشاعر حج، به عصر یا نسلی خاص اختصاص ندارد، بلکه اصلی است جاری در همه عصرها و برای همه نسل ها.
در روایات تصریح شده است که آهنگ حج و زیارت کعبه، تنها با معرفت منزلت معنوی اهلبیت و پذیرش رهبری آنان منشأ سعادت دنیا و آخرت است و بدون معرفت امام و حق حرمت مقام ولایت، اعمال حج ناقص و بی حاصل خواهد بود اینک به چند روایت در این خصوص می نگریم:
یکی از یاران امام صادق علیه السلام از آن حضرت معنای آیه: «وَمَنْ دَخَله کانَ آمنا»(1) را می پرسد. امام در پاسخ می فرماید: چیزی را از من پرسیدی که کسی دیگر از آن پرسش نکرده است. سپس فرمود: آن کس که قصد زیارت این خانه کند، در حالی که بداند خداوند بدان امر فرموده و ما خاندان را آن گونه که شایسته و حق و معرفت ماست، بشناسد. چنین کسی در دنیا و آخرت در امان خواهد بود. (عن عبد الخالق الصیقل قال: سألت أباعبداللّه علیه السلام عن قول اللّه عزّوجل «وَمَنْ دخلهُ کانَ آمنا» فقال لقد سألتنی عن شیءٍ ما سألنی عنه أحد إلاّ من شاءاللّه . ثمَّ قال: «من امّ هذا البیت و هو یعلم أنه البیت الذی أمره اللّه به وعرفنا أهل البیت حقّ معرفتنا، کان آمنا فی الدنیا والآخرة)(2)
و نیز امام صادق علیه السلام در روایات دیگر چنین فرموده است: «کسی که از روی معرفت به کعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد آن گونه که حق و حرمت کعبه را شناخته است، خداوند گناهانش را بیامرزد و مشکل دنیا و آخرتش را کفایت کند.» «مَنْ نَظرا إلی الکعبةَ بمعرفةْ فعرفَ منْ حقّنا وَحرمتنا مثل الذی عرف من حقها و حرمتها غفراللّه له ذنوبه وکفاه همّ الدنیا والاخرة»(3)
بدین ترتیب آنچه مکمل و پایان بخش فریضه حج است، ولایت است، چنان که امام باقر علیه السلام می فرماید: «از مکّه آغاز کنید و به ما ختم نمایید»؛ «أبدؤا بِمکّة وَأختموا بِنا»(4) همچنین شیخ صدوق روایتی را از پیشوایان معصوم آورده که بر اساس آن، خرج کردن و به مصرف رسانیدن یک درهم در راه حج، پاداشی معادل هزار هزار درهم خرج کردن در سایر امور خیر را دارد اما اگر یک درهم به دست امام برسد مانند آن است که هزار هزار درهم در حج به مصرف رسانیده شود؛ (وَروی أن درهما فی الحجّ خیرٌ مِن ألف ألف فی غیره وَدرهمْ یَصِلْ إلی الإمام مثل ألف ألف درهم فی حجّ)(5)
دلیل این مطلب روشن است؛ زیرا بدیهی است زمانی که بیت المال مسلمانان در دست حاکمان غاصب باشد با اسراف و تبذیر به مصارفی می رسد که در دست حاکمان باشد خلاف مصالح اسلام و مسلمانان است، در چنین وضعیتی، رسانیدن مال به دست امام حق تا آن مال را به مصارف شرعی و الهی برساند که ثمره آن تقویت اساس دین و رفع نیاز مسلمین خواهد بود فضیلت و پاداشی معادل هزار هزار انفاق در حج را دارد. در حقیقت این روایت از نقش رهبری امام حق و لزوم تأیید و حمایت وی با مال و دیگر امکانات سخن می گوید و آن را با انفاق در حج مقایسه می کند. در برخی از این روایات چنین توصیه شده است کسانی که عازم حج می شوند و طواف خانه می کنند، وظیفه دارند در پایان مناسک، نزد امام بیایند و برای یاری دادن به وی، اعلام آمادگی کنند. تا حجشان کامل شود و معنا و مفهوم پیدا کند.
امام باقر علیه السلام می فرماید: «مردم مأمور شده اند به سوی این خانه که از سنگ ها ساخته شده بشتابند و بر آن طواف کنند سپس نزد ما آمده و ولایت و محبت خود و آمادگی شان را برای یاری ما عرضه کنند؛ (زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: «أن أمر الناس أن یأتوا هذه الأحجار فیطوفوا ثمّ یأتوا فیخبرونا بولایتهم ویعرضوا علینا نصرهم».(6)
این روایت حاوی نکته ظریفی است: در این روایت از خانه کعبه به احجار تعبیر شده است؛ زیرا از سنگ های صامت و بی جان بنا شده و آنچه آن را تشریف و تکریم می بخشد همانا انتسابی است که به خداوند کعبه دارد و این فرمان خدا است که مردم برگرد آن طواف کنند و مراتب عبودیت خود را نسبت به صاحب خانه اعلام دارند و با تأسی به فرشتگان خدا که گرد «بیت المعمور» صورت ملکوتی کعبه در آسمانها در طوافند، پروانه وار گرد کعبه طواف کنند و صاحبخانه را بندگی نمایند و خداوند بدینسان بندگان را آزمایش می کند چنانکه فرشتگان را به سجده آدم خوانده است. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: «آیا نمی نگرید که خداوند انسانهای پیشین، از عهد آدم گرفته تا آخرین انسانهای این جهان را، به سنگهایی که سود و زیان نمی رسانند و نمی بینند و نمی شنوند، در معرض امتحان قرار داده و آن را خانه محترم خود ساخته است؟ خانه ای که پابرجایی مردم بدان بستگی دارد»؛ (أن ترون أنّ اللّه إختبر الأوّلین من لدن آدم إلی الآخرین من هذا العالم بأحجار لا تضرّ ولا تنفع ولا تبصر ولا تسمع فجعله بیته الحرام الذی جعله قیاما للنّاس).(7)
بنابراین، آنچه روح حج را تشکیل می دهد همانا تسلیم و تذلّل و عبودیت خالص حقّ است که بارزترین نمونه آن معرفت امام و اطاعت ولی امر می باشد که اطاعتش اطاعت خدا است و خدا بدان فرمان داده است؛ (اطیعوا للّه و أطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم).(8)
کعبه آنگاه سنگ نشانی است برای رهپویان راه خدا که ولایت و زعامت آن در دست صالحان و متّقین باشد. چه، خداوند ولایت کعبه را به دست آنان سپرده است؛ (إنّ أولیائه إلاّ المُتّقون).(9)
حال اگر کسی به طواف این خانه بیاید و از تسلیم و تعبد مطلق در برابر اساسی ترین عامل انسان ساز که همانا محبّت امام و اطاعت ولی امر است، رخ بتابد و یا در شناخت آن تقصیر کند، از طواف و مناسک نیز بهره ای نبرده و از معرفت کامل بی نصیب مانده است بدیهی است که چنین حجّی در تکامل انسان نقشی ندارد. این است که با قاطعیّت می توان گفت حجّ بی ولایت حج نیست، چنانکه حجّ بی برائت. که تولّی و تبرّی از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و بدون زیارت کعبه دل، طواف کعبه گل بی حاصل است.
به گفته عارف و فقیه متأله مرحوم فیض:
یک طوافِ سر کوی ولیّ حقّ کردن به ز صد حجّ قبول است به دیوان برون
ایستادن نفس نزد مسیحا نفسی به ز صد سال نماز است به پایان بردن

در حقیقت، ولایت متمّم و مکمّل حج و بلکه روح و حقیقت آن است.
امام باقر علیه السلام می فرماید: «تمامیّت و کمال حج دیدار با امام است.»
جابر عن ابی جعفر علیه السلام : «من تمام الحجّ لقاء الإمام»(10) و از امام صادق نقل شده که فرمود: «هر گاه یکی از شما به حج می رود باید حج خود را به زیارت ما ختم کند؛ زیرا این یکی از عوامل تمامیت حج است»؛ (عن جعفر بن محمّد علیه السلام قال: «إذا حجّ أحدکم فلیختم حجّه بزیارتنا لأنّ ذلک من تمام الحجّ).(11)
عبداللّه بن مسکان از ابو حمزه ثمالی نقل می کند که گفت: شرفیاب محضر امام باقر علیه السلام شدم در حالی که آن حضرت بر درب ورودی مسجدالحرام نشسته بود و به مردمی که در حال طواف بودند می نگریست. آنگاه خطاب به من فرمود: ابو حمزه! می دانی این مردم به چه چیزی مأمور شده اند؟ ابوحمزه گوید: من ندانستم در پاسخ آن حضرت چه بگویم. سپس امام چنین فرمود: «همانا این مردم مأمورند بر گرد این سنگها (اشاره به کعبه معظّم) طواف کنند سپس نزد ما بیایند و ولایت (محبّت و اطاعت) خود را به ما اعلام دارند»؛ (عبداللّه بن مسکان عن أبی حمزة الثمالی، قال: «دخلت علی أبی جعفر علیه السلام وهو جالسٌ علی الباب الّذی الی المسجد وهو ینظر إلی النّاس یطوفون. فقال: یا أبا حمزة بما امروا هؤلاء؟ قال: فلم أدر ما أردّ علیه. قال: إنّما أمروا أن یطوفوا بهذه الأحجار، ثمّ یأتونا فیعلنون ولایتهم).(12)
همچنین در روایات امامان معصوم علیهم السلام تصریح شده که بدون ولایت اهل بیت عبادت و بندگی سودی ندارد.
حضرت علی بن الحسین علیه السلام چنین می فرماید: «بهترین نقطه روی زمین، بین رکن مقام است. حال اگر کسی آنقدر عمر کند که نوح در میان قوم خود و درنگ کرد، نهصدپنجاه سال و روزها را به روزه داری و شبها را به شب زنده داری در این مکان مقدّس به سر برد، آنگاه خدای عزّوجلّ را بدون ولایت ما ملاقات کند، این عبادتها به حال وی سودی نرساند»؛ (أفضلُ بقاعِ الأرض ما بین الرّکن والمقام لو أن رجلاً عمّر عمر نوح فی قومه، ألف سنة إلاّ خمسین عاما، یصوم النهار ویقوم اللیل فی ذلک المکان ثمّ لقی اللّه عزّوجلّ بغیر ولایتنا لم ینفعه ذلک شیئا).(13)
آری، بدون رهبر نه برای حرم حرمتی است، نه در عرفات معرفتی، نه در مشعر شعوری، نه در منا فداکاری و ایثاری، نه در زمزم نشانه حیاتی، نه در صفا رمز صفایی، نه در رمی جمرات نابودی شیطانی و بالاخره نه در حج ظهور بینایی و نه در اعمال شعائری.
بدون آگاهی به مقام رهبری و پیروی از او، آنچنان خواهد بود که امام باقر علیه السلام با مشاهده فریادِ تلبیه حجاجِ نا آگاه و گم شده و دچار چنگال شیاطین و خود غیب فرمود:
«أتری هؤلاء الّذین یلبّون، واللّه لأصواتهم أبغض إلی اللّه من أصواتِ الحمیر»؛(14)
«آیا می بینید اینهایی را که تلبیه می گویند؟ به خدا صدای اینان نزد خداوند ناپسندتر از صدای چهارپایان است.»
مولوی می گوید:
ابلهان تعظیم مسجد می کنند       در جفای اهل دل جدّ می کنند
مسجدی کاندر درون اولیاست      سجده گاه جمله است آنجا خدا است
(15)
به طور خلاصه: معرفت امام و پذیرش ولایت از چند منظر شایان توجه است:
1 شناخت صحیح آداب و شرایع دین به طور عموم و مناسک و احکام حج به نحو خاص و آنگونه که شریعت سیدالمرسلین ترسیم کرده، به معرفت ائمه و اوصیای پیامبر بستگی دارد، چنانچه در زیارت جامعه می خوانیم: «بمودّتکم علّمنا اللّه معالم دیننا» و این حقیقتی است که حتی سران و رهبران اهل سنت نیز بدان اعتراف کرده اند. ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) پیشوای یکی از مذاهب اربعه عامه می گوید:
«اگر جعفر بن محمّد علیه السلام نبود، مردم مناسک حج خود را نمی دانستند»؛ (لولا جعفر بن محمّد ما علّم النّاس مناسک حجّهم).(16)
2 کسی که امام مفترض الطاعه خود را نشناسد و یا منکر او شود، نسبت به یکی از اصولی ترین مبانی اعتقادی و عملی اسلام جاهل مانده و از فرمان بر خدا سرپیچی کرده و با این وصف از حقیقت عبودیت و تسلیم دور افتاده و از نور معرفت محروم گشته، و از اعمال خود بهره ای نجسته است.
3 روی برتافتن از رهبران هدایت به معنای فرو افتادن در کام سردمداران ضلالت اقطاب جهل و جور است که با پذیرش رهبری آنان از اسلام جز نامی و از مناسک شعائر جز شعاری پوچ باقی نمی ماند و اساسا دین ابزاری می شود برای اغوای مردم به بند کشیدن آنها و تحریف شرایع اسلام، چنانکه سیره سیاسی خلفای اموی و عباسی گواهی صادق بر این مدّعا است و از این خطر عظیم پیامبر خدا ص آگاهی دادند و در حساس ترین لحظات تاریخ حیات مقدّس خویش و یا در مقام بیان مسأله امامت و ولایت جانشینی خود، راه آینده اسلام را روشن ساخته و علی بن ابی طالب را به عنوان ولی، وصی و خلیفه معرفی فرمودند و بر استمرار امامت در دودمان آن حضرت تأکید کرده، مسلمانان را به خطر بروز انحراف در مسیر خلافت و تبدیل آن به سلطنت خودکامه هشدار دادند و در خطبه «الغدیر» هنگام بازگشت از حجة الوداع چنین فرمودند:
«معاشر الناس، إنّی ادعها امامة و وراثة فی عقبی إلی یوم القیامة.. وسیجعلونها ملکا واغتصابا، ألا لعنَ اللّه ُ الغاصبین والمغتصبین»؛(17)
«مردم! من امر رهبری را به صورت امامت و وراثتی در نسل خویش تا روز قیامت به ودیعه نهادم امّا به زودی آن را به سلطنت و سلطه غاصبانه تبدیل خواهند کرد، پس، لعنت نفرین خدا بر غاصبان و سلطه گران باد!»
امامان شیعه و دفاع از ولایت در حج:
با تأسّی به رسول خدا ص امامان شیعه نیز موسم حج را به منظور دفاع از حریم ولایت و امامت مغتنم شمرده و از حرم امن و فضای باز و منطقه آزاد اسلامی و حضور حج گزاران بلاد برای تبیین حقایق کتمان شده بهره می گرفتند.
پس از رسول خدا حوادثی در جریان اوضاع سیاسی و رهبری امت پدید آمد تا سرانجام روزگار معاویه فرا رسید و همانگونه که در حدیث نبوی آمده بود، بوزینگان بر منبر رسول خدا بالا رفتند و سفّاکان دیکتاتور بر مسند رهبری نشستند و چه بدعتها که در دین خدا نهادند،چه خونها که از صالحان و آزاد مردان و بی گناهان بر خاک ریختند و چه حریم و حرمت ها را، حتی در حرمین شریفین، از اسلام و ناموس مسلمانان هتک کردند و با اعمال جابرانه هوسرانی و سفّاکی روی دیگر جبّاران تاریخ را سفید کردند، اموال مسلمین را تاراج و در قصور افسانه ای، صرفِ دلقک ها و جیره خواران کردند و دین فروشان را خریدند و راویان و محدّثان را به حدیث گرفتند و محراب ها و منبرها را ابزار ساختند و جنایاتی که قلم از شرح و بیانش عاجز است مرتکب شدند. بیشترین کوشش این حاکمان نفاق پیشه و حق ستیر که قلبهایشان از کینه های جاهلیّت آکنده بود تحریف حقایق و ارائه جهره ناپسند از اسلام ناب محمّدی و طلایه داران ولایت، امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان پاک او بود. در این میان انواع فشارها و شکنجه ها متوجّه کسانی بود که امامت و ولایت اولاد پیامبر را پذیرفته و از آن دفاع می کردند. اینان جانشان در مخاطره بود، خانه هایشان ویران می شد و حیثیت و آبرویشان هتک می گردید و در زندانهای مخوف اموی و عباسی شکنجه و زنده به گور می شدندچوبه های دار ناظر پیکرهای بی جان آنان بود. بزرگترین جُرم نابخشودنی در این مقاطع سیاه تاریخی در ذکر منقبت و بیان فضیلتی از امیر المؤمنین علی علیه الصلاة والسلام و فرزندان و خاندانش و دفاع از امامت و خلافت آنان بود؛ یعنی همان چیزی که رسول گرامی ص از آغاز بعثت تا آخرین لحظات حیات بر آن تأکید فرمودند و در حجة الوداع با حضور جمعیت انبوه زائران خانه خدا آن را مورد تأکید مجدد قرار دادند.
رسالت امامان معصوم علیهم السلام در این روزهای تاریک و پر فتنه؛ بسیار سنگین و در عین حال پیچیده بود.
عرصه این رسالت از مجالس درس، تا میدان شهادت و قعر زندان ها و تبعید و اسارت کشیده می شد؛ یکی از این مقاطع تاریخی دوران سیاه معاویه بود. او زر و زور و حیله و نیرنگ را برای مقاصد شوم خود به خدمت گرفته و از جهل و نادانی و بی خبری مردم شام و اختناق حاکم بر سایر بلاد بهره می جست و راوایان دین فروش روایات مجعول به پیامبر ص نسبت دادند و چهره دین را مخدوش کردند. بخشی از این روایات و اکاذیب در ستایش آل ابی سفیان و معاویه بود که هم زمان با انکار فضائل امیرمؤمنان علیه السلام و تحریف چهره مقدّس آن حضرت، در السنه عامه پخش می شد و با سبّ آن حضرت و خاندانش در منابر ایراد می گردید.
سلیم بن قیص هلالی، یکی از یاران امیرمؤمنان این وقایع تلخ و دردناک را به تحریر آورده که خلاصه بخشی از آن چنین است:
«معاویه در ایام خلافتش به مدینه آمد و از جمله اقداماتی که جهت تثبیت حکومت آل ابی سفیان و سرکوب مخالفان این بود که به وسیله منادیانش اعلام کرد: هر کس حدیثی در منقبت علی و فضائل اهلبیت نقل کند در امان نخواهد بود. در همه بلاد کار بر شیعه بسیار دشوار شد، در این میان مردم کوفه به دلیل تشیع علی علیه السلام بیش از همه تحت فشار و شکنجه بودند. معاویه، زیاد بن ابیه را به امارت کوفه و بصره برگزید، زیاد که شیعیان را به خوبی می شناخت، آنان را تعقیب می کرد و حتّی اگر در زیر سنگ یا کلوخی بودند به قتل می رسانید، دست ها و پاهایشان را می برید و به چوبه دار می آویخت و میخ در چشمانشان می کرد و آنها را آواره و در به در می ساخت تا آنجا که در عراق کسی نماند که به تشیع شناخته می شود مگر آن که به قتل رسیده یا به دار آویخته می شد یا به زندان می افتاد و یا تبعید و آواره می گردید و ...»
سپس معاویه به عمّال خود در همه شهرها نوشت: از شیعیان علی و خاندانش گواهی نپذیرید و پیروان عثمان و دوستداران او و خاندانش و کسانی که فضائل و مناقبشان را روایت می کنند به مجالس خود دعوت کنید و گرامی بدارید و اعلام کنید که هر کس روایتی در فضیلت او و قبیله اش دارد بیاورد. به دنبال این اعلام و با دادن و جایزه ها و اعطای جامه هازمین و ملک به عرب و عجم روایات مجعول بسیاری را به طمع مال و دنیا، آوردندجایزه گرفتند! سپس مردم خواستند در فضیلت معاویه و سوابق او نقل روایت کنند امرا و قضات معاویه پیام او را به مردم شهرها رساندند و راوایان در منبرها و مسجدها در همه جا به جعل حدیث پرداخته و به معلمان مکتب خانه گفتند آن را به کودکان بیاموزند همان گونه که قرآن را می آموزند. کار به جایی رسید که اگر کسی به کفر و زندقه متهم می شد، مورد احترام بود، اما شیعیان علی علیه السلام را به تهمت و ظن و گمان گردن می زدند و آواره می کردند! این وضع ادامه یافت تا امام حسن مجتیعلیه السلام بدرود حیات گفت. پس از شهادت آن حضرت نیز فتنه بالا گرفت و یک تن از بندگان صالح خدا نبود مگر آن که بر جان خود بیمناک بود یا کُشته می شد یا آواره می گردید...
امام حسین علیه السلام در منا:
در چنین اوضاع و احوال که دو سال به مرگ معاویه مانده بود حسین بن علی علیه السلام رهسپار حج شد در حالی که عبداللّه بن جعفر و عبداللّه بن عبّاس آن حضرت را همراهی می کردند فرزندان هاشم را از مرد و زن و دوستداران و پیروانشان را، چه آنان که به قصد حج آمده یا قصد حج نداشتند و از انصار آنهایی را که به صلاح و عبودیت مشهور بودند، و گروهی از اصحاب پیامبر را در منا گرد آورده اند که عدد آنها به هزار تن رسید، آنگاه امام در خیمه ای که تابعین و فرزندان صحابه را در برگرفت، بپا خاست و خطابه ای ایراد کرد و پس از حمد و ثنای الهی چنین فرمود:
«این طاغی سرکش؛ یعنی معاویه با ما و شیعیان ما کاری کرده که خود می دانیدمی بینید و شاهد آن هستید یا آن را شنیده اید. اینک من می خواهم چیزهایی را از شما بپرسم، پس اگر راست می گویم، مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم تکذیب کنید. سخن مرا بشنوید و گفتارم را پنهان دارید و چون به شهرهایتان برگشتید و نزد قبیله های خود رفتید، کسانی را که به امانت و وثاقتشان اطمینان دارید به آنچه می دانید آگاهی دهید؛ چرا که من بیم آن دارم که این حقایق مندرس شود و بر باد رود. و البته خدا نور خود را تمام می کند، گرچه کافران کراهت داشته باشند.»
آنگاه امام حسین علیه السلام از ذکر آنچه خدا در قرآن در شأن پدر و مادر و برادر و خودخاندان خود نازل فرموده است، فروگذار نکرد و همه را عنوان فرمود و تفسیر نمودتمام آنچه را پیامبر ص درباره پدر بزرگوارش علی علیه السلام و مادرش حضرت زهرا و خداندانشان سلام اللّه علیها فرموده بود، روایت کرد و در همه این موارد صحابه می گفتند:
«بار خدایا! اینها درست است، ما اینها را شنیده ایم و بدان گواهی می دهیم»
و تابعین می گفتند: «بار خدایا! کسانی اینها را برای ما روایت کرده اند که به صدق امانتشان ایمان داریم.» پس از آن که همه چیز را بیان فرموده، خطاب به آنان گفت: «شما را به خدا سوگند می دهم که چون به دیار خود برگشتید اینها را به آنان که مورد اعتماد شما هستند منتقل کنید.» سپس از منبر فرود آمد و مردم متفرّق شدند.(18)
ملاحظه می کنیم که در آن اوضاع بحرانی و فضایی که معاویه و عمّالش به وجود آورده و تمام توان خویش را بر محو و اعدام نام و شخصیت امیرمؤمنان علیه السلام امام به حق برجسته ترین شخصیت پس از پیامبر اکرم ص ، مصروف داشته و از سلاح اسلام حدیث در این توطئه بزرگ مدد می گرفتند. امام حسین علیه السلام بر مهمترین موضوع سرنوشت ساز؛ یعنی ولایت امیر المؤمنین علیه السلام و معرفی شخصیت والای او تکیه می کند و در حساس ترین موقعیت اجتماع با حضور حاجیان و وجوه ناس در سرزمین منا پیام آسمانی و رسالت الهی خود را ابلاغ می کند و حقایق کتمان شده در حق علی و خاندانش را که اوصیای پیامبرند، برملا می سازد و نقاب از چهره بدعت گران که معاویه پیشتاز آنهاست برمی دارد و این خود گواهی است صادق بر ضرورت بهره گیری از حج در مقام معرفی رهبری امّت زدودن زنگار جهل و بدعت از چهره دین در مسأله امامت و رهبری.
ابن قتیبه دینوری که از مورخان کهن اهل سنّت است، در کتاب معروف خود «الإمامة والسیاسة» بر خورد امام حسین علیه السلام با معاویه را در مسأله خلافت و ولیعهدی یزید، در سفری که معاویه به حرمین شریفین داشت به گونه ای دیگر نقل کرده است. وی پس از آن که آمدن معاویه را به مدینه به منظور بیعت گرفتن اجباری از مردم نقل کرده و مذاکراتش را با چهره های معروف چون حسین بن علی علیه السلام عبداللّه بن عبّاس، و عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبیر، به تفصیل آورده، به نقل گفتاری قاطع و صریحی از امام حسین علیه السلام در پاسخ معاویه پرداخته است.
وی می نویسد: هنگامی که معاویه در حضور آن حضرت ولایتعهدی یزید را مطرح ساخت و از شایستگی او برای خلافت امت سخن گفت، امام به ایراد خطابه ای پرداخت و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر محمد ص فرمود: «ای معاویه، آنچه در توصیف پیامبرجانشینان او گفتی فهمیدم.. هیهات هیهات، ای معاویه! سپیده دم ظلمت شب را رسوا کرد و خورشید روشنایی چراغها را بی رنگ ساخت، اما تو از حدّ خود تجاوز کردی و بدانچه از آنِ تو نبود چنگال افکندی و حقی برای صاحب حقی باقی نگذاشتی تا آن که شیطان از این کار، کاملاً بهره خود را گرفت.. و اما آنچه درباره یزید و کمالات او! و شایستگی اش برای سیاست امّت محمّد ص گفتی فهمیدم، گویا تو می خواهی کسی را که در حجاب و از نظرها دور است معرفی کنی یا از چیزی که به علم خاص خود کشف کرده ای خبر دهی، حال آن که یزید خود بهتر از تو معرف خویش است، بگذار یزید خود از خود بگوید؛ از سگ بازی و کبوتر بازی اش، و سرگرمی با کنیزان آوازه خوان و نواختن آلات لهو، اینها را بنگر و بیش از این تلاش مکن و به کاری دست مزن که وزر و وبال آن را بیش از آنچه بر این خلق روا داشتی نزد خدا ببری. به خدا سوگند تو همواره راه باطل رفته و از جور و ستم ابا نداشته ای تا بدانجا که ظلمِ تو هر جا را گرفته است. تو را با مرگ جز چشم برهم زدنی فاصله نیست. کاری کن که در روز قیامت سرافکنده نباشی آنجا که راه جاده بسته است. می بینم تو را که این امر را تصرف کردی و میراث پدران ما را از ما گرفتی.. و این برای تو زیان آشکاری است؛ «إنَّ هذا لهوَ الخُسرانُ المُبین».(19)
امامت عنصر جاودانه حج
امامت، ولایت و مسأله رهبریِ صالحان در فرهنگ اسلامی؛ به عنوان یک اصل پایدار و جاوید مطرح است و همانگونه که پیشتر ملاحظه کردیم امامت ریشه در آیین حنیف ابراهیم دارد تا به عصر ظهور اسلام می رسیم و خاتم انبیاء که وارث امامت ابراهیم است به امر خداوند آن را در نسل پاک و مطهر خویش به ودیعه می نهد و چنانکه منابع شیعه و برخی منابع عامه بیانگر است طلایه داران آن را به اسم و رسم معرفی می فرماید.
بدین ترتیب حتی در عصر غیبت امام عصر، این رابطه میان امت با امام زمان خود برقرار است و بر اساس دین باور امام عصر عج همه ساله در موسم حضور دارند و هر چند، نوع حج گزاران، آن حضرت را به شخص نشناسند اما مشتاقان کویش قلب خود را به آستانه پاکش پیوند می دهند و روح خویش را به ولایت و حجتش می آرایند و چه بسیار مؤمنان صالح و شیفتگانی مخلص که به دیدارش نائل آمده و با آن حضرت هم سخن گردیده اند.
منابع روایی ما از حضور امام عصر عج در موسم حکایت دارد؛ از جلمه: زراره می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: آنگاه که مردم را به امام خود دسترسی نیست، او در موسم می آید و آنان را می بینند اما آنها وی را نمی بینند (نمی شناسند)؛ زراره قال: سمعت ابا عبداللّه علیه السلام یقول: «یفقد النّاس امامهم فیشهد الموقف فیراهم ولا یرونه».(20)
محمّد بن عثمان العمری، که یکی از نواب خاص امام غایب است می گوید: «به خدا سوگند حضرت صاحب الأمر همه ساله در موسم حج حضور دارد و حج گزاران را می بیندمی شناسد و آنها نیز او را می بینند اما نمی شناسند»؛ (فی الفقیه، روی محمّد بن عثمان العمری رضی اللّه عنه انّه قال: «واللّه انّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة یری النّاس ویعرفهم ویرونه ولا یَعرفونه»(21)
همچنین بنا به نقل شیخ صدوق، عبداللّه بن جعفر الحمیری که از ثقات محدثین شیعه قم و از اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهم السلام است(22) می گوید: از محمد بن عثمان العمری پرسیدم آیا حضرت صاحب الأمر را زیارت کرده ای؟ گفت: آری، و آخرین ملاقات من با وی کنار خانه کعبه بوده، آنگاه که می گفت: بار خدایا! آنچه را که به من وعده داده ای تحقق بخش. و نیز دیدم در مستجار پرده خانه کعبه را گرفته، می گوید: خداوندا! انتقام مرا از دشمنانت بگیر؛ (اللّهمَّ انجز لی ما وعدتنی، اللّهُمَّ انتقم لی من أعدائک».(23)
جالب است به این نکته نیز توجه شود که خروج حضرت مهدی علیه السلام نیز از مکه و جوار کعبه معظمه آغاز خواهد شد و وارث امامت ابراهیم علیه السلام و نبوت و امامت محمّد ص و علی علیه السلام و وصی امامان مظلوم علیهم السلام رهبری و هدایت بشر را عهده دار خواهد گردید و عدل جهانی را که جز در سایه حاکمیت اللّه و ولایت ولی حق، تحقیق پذیر نیست، در سراسر گیتی مستقر خواهد ساخت.
امام صادق علیه السلام ضمن روایتی در این خصوص می فرماید:
«... آنگاه که امام قائم ما خروج کند به خانه تکیه دهد و سیصد و سی تن یارانش گرد او باشند و نخستین چیزی که بدان تکلم کند این آیه کریمه است: «بقیة اللّه خیرٌ لکم إن کُنتُم مؤمنین».(24)
امامت حج و سرپرستی حجاج
ولایت امر حج نیز یکی از شؤون امامت است که ولی امر اگر حضور در موسم داشته باشد خود عهده دار آن است وگر نه امیر و نماینده ای را به دین منظور برمی گزیند و هدایت امر حج و سرپرستی حجاج را بدو می سپرد. هدف از این سرپرستی حسن انتظام و انجام فریضه حج و سیاستگذاری آن و رسیدگی به امور حجاج بیت اللّه است که در موسم گردهمایی عظیمی را تشکیل می دهند و به راهنمایی فکری و دینی و سیاسی و اقتصادی دارند و بدون سرپرستی، دستخوش تشتّت و گاه سردرگمی خواهند شد و عناصر مغرض از این فرصت سوء استفاده خواهند کرد. و شاید بدین لحاظ به امارت حج تعبیر کرده اند؛ زیرا امارت نوعی امرنهی و فرماندهی است متناسب با شؤون این فریضه بین المللی اسلامی و امیر الحاج فرمانده است که همانند یک فرمانده نظامی، سپاه توحید را در جهت مقاصد عالی معنوی و انسانی، عبادی سیاسی فرماندهی می کند. و این خود رمز دیگری از بعد سیاسی اجتماعی حج است؛ زیرا اگر حج یک عبادت خالص بود به امارت نیاز نداشت. به طور خلاصه:، امارت حج یکی از شؤون و مناصب امام است هرگاه دارای بسط ید باشد و وضعیت ایجاب کند، بدان اقدام خواهد کرد. انتصاب امیر الحاج از سوی و حکام امری متداول بوده چنانکه امیر مؤمنان علیه السلام انجام این مسؤولیت را به والی خود در مکه می سپردند و در این خصوص، نامه هایی به قُثَم بن عباس نوشته اند، در یکی از آن نامه ها چنین آمده است:
«اما بعد، فأقم للناسِ الحجَّ وذکّرهم بأیّام اللّه ...»
«برای مردم حج را سر پا کن و آنان را به روزهای خداوند تذکر ده.. و مردم مکه را امر کن که از مسافران که اسکان می دهند اجاره نگیرند، چه، خدای سبحان فرماید:
«در این سرزمین آنان که مقیم اند و آنها که از بیرون می آیند مساوی اند.»
«سواء العاکف فیه والباد»؛ «عاکف» کسی است که مقیم در آنجاست و «بادی» کسی که از نقاط دیگر به قصد حج به مکه می آید».(25)
چنانکه ملاحظه می کنیم، والی مکه نه تنها موظف به اقامه و سازندگی امر حج است بلکه مأمور است در امور اسکان و چگونگی آن دخالت کرده و از مردم بخواهد از زائران خانه خدا اجاره بها نگیرند. چنانکه در دیگر روایات نیز توصیه شده که مکه شهر مردم است و مردم این شهر، خانه های خود را به روی مردم باید گشاده دارند و چنانکه تاریخ وحدیث بیانگر است نخستین کسی که این حق را از زائران بیت سلب کرد معاویه بود که دستور داد خانه های مکه را با درب های مخصوصی محدود و محصور نمایند.
در نامه دیگر آن حضرت به قُثَم بن عباس آمده که آن حضرت از توطئه معاویه جاسوسان وی که از شام برای اخلالگری رهسپار مکه شده بودند، سخن گفته و والی مکه و امیر حج را به مقابله با این توطئه ها و استقامت در حق فرا می خواند. نامه چنین است:
«پس از ثنای الهی، مأمور اطلاعات من در مغرب (شام) برایم نوشته و به من اعلام کرده که گروهی از مردم شام به سوی حج اعزام شده اند، گروهی کور دل ناشنوا و کور دین که حق را به باطل مشوب می سازند و در طریق نافرمانی خالق از مخلوق اطاعت می کنند و بادادن دین خود شیر از پستان دنیا می دوشند و آخرت را که ویژه صالحان و پرهیزکاران است به متاع این دنیا می فروشند در حالی که پاداش هر کار نیکی، به فاعلش عاید می شودجزای شرّ جز به فاعل آن نمی رسد. بنابراین در مورد آنچه در اختیار داری و مسؤولیتی که بر عهده تو است سخت قیام کن، قیام شخص دوراندیش و نیرومند و نصیحت گر خردمند، قیام کسی که مطیع فرمان امام و پیشوای خود می باشد».(26)
زیارت قبور امامان
علاوه بر آنچه در خصوص زیارت ائمه در زمان حیاتشان از نظر گذشت و از حضور امام غایب علیه السلام در موسم و رابطه معنوی مردم با آن حضرت به اجمال دیدیم مسأله زیارت پیامبر و امام پس از مناسک حج است که پیامبر و امامان معصوم بدان توصیه فرموده اند و با توجّه به فلسفه زیارت قبور آن بزرگواران که عرض ادب به تربت پاک و روح مطهّر آن بزرگواران راز و نیاز با خدا بر مزارشان و تصفیه روح در پرتو عنایات آنان می باشد. می توان در اینجا نیز به نقش اولیای خدا در حیات معنوی امت اشاره کرد و قطع این رابطه همانگونه که در روایات آمده، جفایی است نابخشودنی. پیامبر خدا ص فرمود: «آن کس که به قصد حج به مکه بیاید و مرا در مدینه زیارت نکند در حق من جفا کرده است.»؛ (عن ابی عبداللّه قال: رسول اللّه ص : «من أتی مکّة حاجّا ولم یزرنی إلی المدینة جفانی...).(27)
و زیارت ائمه نیز به عنوان اوصیای رسول اللّه در حکم زیارت پیامبر اکرم ص است. زید شحّام خدمت امام صادق علیه السلام عرض می کند: «آیا برای کسی که شما را زیارت کند چه ثوابی خواهد بود؟ امام در پاسخ می فرماید: همانند کسی که پیغمبر خدا را زیارت کرده باشد؛ (زید الشحام قال قلت لأبی عبداللّه علیه السلام ما لمن زارکم؟ قال کمن زار رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله )
و امام هشتم علیه السلام می فرماید: «هر امامی را بر گردن دوستان و شیعیانش عهد و پیمانی است، و تکمیل این عهد و پیمان و حسن انجام وظیفه، رفتن به زیارت قبور آنها است. پس هر کس با عشق و رغبت به زیارت آنان بیاید و آنچه را که مورد توجه و تمایل آنها است تصدیق کرده باشد، امامانشان در قیامت شفیع آنان خواهند بود»؛ (علی الوشاء، قال سمعت أبا الحسن الرضا یقول: إنَّ لکلّ إمام عهدا فی عنق أولیائه وشیعته وإن من تمام الوفاء بالعهد وحسن الأداء زیارة قبورهم، فمن زارهم رغبة فی زیارتهم وتصدیق بما رغبوا فیه کانوا أئمّتهم شفعائهم یوم القیامة).(28)
بنابراین رشته امامت و ولایت قطع شدنی نیست در حضور یا غیبت، حیات یا ممات امامان.. این پشتوانه نیرومند معنوی از جهات مختلفی در تربیت آحاد امّت و ساختار اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آنان نقش غیر قابل انکار دارد:
کسب هدایت و نورانیت در پرتو رهبری معنوی و عنایات آنان؛ (وجعلناهم أئمّة یهدون بأمرنا)(29)
الگوساختن مکتب و سیره مبارکه آنها و اطاعت از اوامرشان که تالی تلو امر خدارسول است. (اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم)(30)
تشکل و انسجام آحاد امت در پرتو اتّصال به ولی امر و رهایی از تفرقه و اختلاف که ثمره تعدد قدرت و فرماندهی است. چنانکه در خطبه حضرت زهرا س بدان اشاره شده: «والإمامة لمّا من الفرقة»؛(31) خداوند امامت را مرکز جمع و رهایی از تفرقه و پریشانی قرار داد.
تبرّی جستن و روی برتافتن از حاکمان جور و سرپیچی از اطاعت آنان، که داعیان ضلالت و اقطاب نفاق و مظهر سلطه و طغیان و فساد و اسراف اند.
«ولا تطیعوا أمر المسرفین الذین یفسدون فی الأرضِ ولا یصلحون»
«و از امر مسرفان فرمان نبرید، آنان که در زمین فساد می کنند و اهل صلاح و اصلاح نیستند.»(32)
پی نوشتها:
1 در بخش نخستین این مقاله.
2 وسائل الشیعه، ج 8 ، ص 68
3 فروع الکافی، ج 2، ص 241
4 من لا یَحضرهُ الفقیه، ج 2، ص 334
5 من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 245 ؛ وسائل، ج 8 ، ص 86
6 علل الشرائع، ج 1، ص 459 ؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 334
7 نهج البلاغه،: خطبه 192
8 انفال: 34
9 نساء: 59
10 علل الشرایع، ج1، 459؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص334
11 همان: 459
12 علل الشرایع، ج1، ص406
13 من لا یحضره الفقیه، ج2، ص159
14 در راه برپایی حج ابراهیمی، روایت نقل از وافی.
15 کتاب مثنوی، دفتر دوم، ص187
16 فیض کاشانی، کتاب الوافی، ج14، ص1313
17 احتجاج طبرسی، ص62
18 نک : به کتاب سلیم بن قیس هلالی، صص165 تا 171 و نیز احتجاج طبرسی، ج2، ص296 293
19 الإمامة والسیاسه، ص165 و 166
20 وسائل الشیعه، ج8 ، ص96
21 الحجّ فی الکتاب والسنّة، ص195؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص307؛ وسائل، ج8 ، ص96
22 رجال الطوسی.
23 من لا یحضره الفقیه، ج2، ص307، باب نوادر الحجّ.
24 منتخب الاثر، ص467، آیت اللّه لطف اللّه صافی گلپایگانی.
25 نهج البلاغه، نامه 67
26 نهج البلاغه، نامه 33
27 علل الشرایع، ص459
28 علل الشرایع، ص459
29 انبیاء: 73
30 نساء: 59
31 علل الشرایع، ج1، ص248
32
منبع: محمد تقی رهبر ،میقات حج ؛ تابستان 1376، شماره 20؛ص 25