بررسی ارزشهای سیاسی از منظر نهجالبلاغه
چکیده
دین مجموعهای از ارزشهای شایستهی زندگی انسان و نیز آموزههایی برای شأن و کرامت اوست. علی (علیه السلام) برترین مفسر دین و قرآن است که جانش آمیخته به معارف قرآن و زندگی اش همراه با قرآن است.
پژوهش حاضر با توجه به مطلب مذکور و تأکید بر اینکه معارف علوی گویاترین، استوارترین و عینی ترین آموزههای مرتبط با ابعاد دین و زندگی است و نهجالبلاغه مهم ترین سندی است که میتواند اندیشه علوی را گزارش کند، «ارزش ها» را در حوزه مسائل سیاسی از منظر نهجالبلاغه به بحث نهاد.
در آغاز کار، سیاست را در نگاه حضرت امیر دنبال کرده و پس از آن، پایبندی به کتاب و سنت (که چونان بن مایه و سرچشمهی دیگر ارزشها است) را به عنوان اولین ارزش، سپس تقوا را دومین ارزش، عدالت را سومین، آزادی را چهارمین و مردم مداری را پنجمین ارزش سیاسی در دیدگاه حضرت علی (علیه السلام) مورد بررسی و کنکاش قرار داده است.
البته ناگفته نماند، ادعایی نیست که تمامی ارزشهای سیاسی نهجالبلاغه آورده شده است؛ بلکه در حد امکان سعی بر این بوده که مطالب گسترده شده در بیانات حضرت به صورت عناوینی اصلی بیان و سپس بقیهی اشارات وی به صورت ریز موضوعی در بحث گنجانیده شود.
کلید واژه : حضرت علی (علیه السلام)، نهجالبلاغه، ارزش، سیاست، تقوا، عدالت، آزادی
مقدمه
اسلام، آیینی ارزش آفرین است؛ با ارزشها و معیارهای ناهنجار و ناهمسوی با کرامت و شرافت انسانی مبارزه کرده و نظامی از ارزشها و معیارهای الهی و انسانی بنیان نهاده است. حضرت علی (علیه السلام) در جایگاه مفسر بزرگ قرآن، در میراث بزرگ خویش از جمله نهجالبلاغه، با دقت سخن گفته است.
آن حضرت بارهای بار بر ارزشها در تمام حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، رفتاری و ... تأکید کرده و بر ضد ارزشها خط بطلان کشیده است و برای انسان در گذرگاه زمان، دست مایه و آیین نامهی سترگی برای سامان دادن جامعهای برین وانهاده است.
و اما راقم این سطور در این پژوهش بر آن است، پرسشهایی را از میراث علوی در محدودهی نهجالبلاغه استخراج نموده و پاسخ گو باشد:
1. حضرت علی (علیه السلام) چگونه نگاهی به سیاست دارد؟
2. حضرت امیر (علیه السلام) پایبندی به قرآن و سنت که به عنوان بن مایهی دیگر ارزشها است را چگونه در گفتار و کردارش به اثبات رسانده است؟
3. از نگاه علی (علیه السلام) تقوای سیاسی چگونه تقوایی است؟ آیا سفارشی از جانب حضرت (علیه السلام) به تقوای سیاسی کارگزاران و راهکاری برای رسیدن به آن دیده میشود؟
4. چگونه عدالت، آزادی و مردم مداری میتواند به عنوان ارزشهایی سیاسی از کلام حضرت (علیه السلام) استخراج و تبیین گردد؟
سیاست از منظر حضرت علی (علیه السلام)
بیشترین جلوههای سیاست و کشورداری امام علی (علیه السلام)، در نهجالبلاغه دیده میشود. از سخنان خصوصی و نامههای به افراد گرفته تا هشدارهای عمومی، همه نشانی از تلاش حضرت در ادارهی امور مملکت است. کتابهای بسیاری در این موارد به رشته تحریر درآمده است که دیدگاه علی (علیه السلام) را درباره سیاست بررسی کردهاند.
رویکرد اصلی و غالب دراندیشهی سیاسی امام علی، «سیاست، آن گونه که باید باشد» معرفی شده است. در حقیقت این گونه نگاه سیاسی، اصلی ترین و مهم ترین نگرش برای آغاز یک حکومت داری الهی - انسانی است. حضرت که در تبیین اصول و احکام سیاسی اسلام، تسلیم ضوابط و قواعد غالب در امر سیاست نیست، برای استقرار وضعیتی مطلوب مجاهدتی فراوان دارد؛ وی سیاست را آن گونه که باید باشد مطلوب میداند نه آن گونه که هست!
آنجایی که حضرت، حکومتهای فاسد و باطل را به نقد میکشد، با توجه به ظاهر اسلام گونه شان، نشان دهندهی این است که سیاست آنها آن گونه که باید، نیست. ارزشهایی بوده که خرج حکم رانان و سیاسیون شده در صورتی که آنها باید خود و افکار خود را خرج ارزشها میکردند. بنابراین با توجه به چنین دیدگاهی از سوی حضرت که رویکرد غالب اوست، میتوان اولین معیارهای وی را در سلوک سیاسی، مبتنی برمعیارهای حق دانست که بر اساس موازین اسلام و قرآن متبلور شد. آنجا که آغاز حکومت و رأس قدرت قرار گرفتنش را نمیخواهد با عملی ضد ارزش شروع کند. حاضر نمیشود پیشنهاد عبدالرحمن بن عوف را بپذیرد و بگوید: «آری! من به اجتهاد شیخین عمل خواهم کرد»؛ یعنی سیاست را آن گونه که هست بپذیرد و پس از رسیدن به خلافت، اجتهاد و رأی خود را عمل کند.
سیاست و قدرت دراندیشهی علی (علیه السلام) ارزش ذاتی ندارد. او حکومت را برای رسیدن به قدرت نمیخواهد؛ بلکه برای احیای حق، تحقق ارزش هیا الهی و بقای صداقت و پاکی میخواهد. وی حاضر نیست آغاز حکومتش را با کجی و نیرنگ آغاز کند؛ چرا که موازین شرع، او را از این عمل باز داشته است. چنان که خود میفرماید:
«اگر نیرنگ، ناپسند نبود من زیرک ترین افراد بودم، ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کفر و انکار است». (نهجالبلاغه، خطبه 200)
از نظر حضرت علی (علیه السلام) سیاست و حکومت هدف نیست؛ بلکه وسیله است. حکومت به معنای مسند و منصب در نظر وی ارزشی ندارد تا آنجا که از آب بینی بز (همان، خطبه 3)، استخوان خوک در دست جذامی (همان، حکمت 236)، برگ جویدهای که دردهان ملخی باشد (همان، خبه 224) و کفش کهنه (همان، خطبه 33) بی ارزش تر است. ارزش حکومت از دیدگاه علی (علیه السلام) به آن است که پلی برای خدمت به خدا و بندگان و برپاداشتن حق و دفع باطلی باشد. مفهوم قدرت در نگاه او به هیچ وجه به مفهوم سلطه، برتری جویی، خودمحوری، قدرت طلبی و مکنت جویی نیست. علی (علیه السلام) میگوید، تأسف من از این است که مبادا ثروتها در دست گروهی خاص باشد و در شریانهای حیاتی مجتمع انسان جریان نیابد. (حجازی، 1360، 211).
از دیدگاه آن بزرگوار، نفس حکومت و نظام سیاسی برای جامعه یک ضرورت قطعی است. تا جایی که حاکمیت غیر عادلانه و زمامداری غیر حق، از هرج و مرج و فقدان حکومت، برتر است. چنان که میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَاُبدَّ لِلنَّاسِ مِن أمِیرٍ بَرٍّ أو فَاجِرٍ.» (نهجالبلاغه، خطبه 40). بنابراین ایجاد دولت و تشکیل حکومت و نظام قانونمند از ضروری ترین امور بشری است. برخورد امام بااندیشهی ضد دولت و ضد قانون خوارج، بهترین نمونه برای تبیین جایگاه دولت و حکومت قانونمند است.
دراندیشهی سیاسی امام، دولت ماهیتی الهی و مردمی دارد. مشروعیت دولت اسلامی، الهی و مقبولیت آن، مردمی است. امام حق، یک رویی به حق و یک رویی به خلق دارد. در دولت اسلامی میان پیشوای حق و مردم فاصله و جدایی نیست. دولت حق زمانی میتواند اِعمال قدرت کند و در اهداف و برنامههای خود توفیق یابد که پیوسته از مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی برخوردار باشد (دلشاد تهرانی، 1379، 96-83). بررسی نهجالبلاغه نشان میدهد دراندیشهی سیاسی امام علی (علیه السلام) ارزشهایی چون پایبندی به قرآن و سنت، تقوا، عدالت، آزادی و مردم مداری مطرح است که در ادامه به بررسی آنها پرداخته خواهد شد.
1. پایبندی به قرآن و سنت در سیاست
در نظام فکری علی (علیه السلام) پایبندی به تعالیم وحی الهی و اقتدا به راه و روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) از اولین ارزشها و مهم ترین قوانینی است که به آن توجه کامل شده است. در نگاه سیاسی آن حضرت، اصل و اساس یک سیاست مطلوب به وسیله قرآن و سنت است که پی ریزی میگردد و پایبند بودن حضرت به چنین اصولی، حتی قبل از زمان بر عهده گرفتن مقام رهبری نیز دیده میشود.
علی (علیه السلام) میفرماید: «همانا بر امام واجب نیست جز آنچه را که خدا امر فرماید و آن کوتاهی نکردن در پند و نصیحت، تلاش در خیرخواهی، زنده نگه داشتن سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است» (نهجالبلاغه، خطبه 105). از نگاه امام علی (علیه السلام) وقتی دولت اسلامی، اسلامی خواهد بود که اوامر پروردگار به انجام برسد که یکی از آنها احیای سنت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) است (غلامعلی، 1389، 241). علی (علیه السلام) عمل به قرآن و سنت حضرت رسول را با هم، از جمله حقوق مردم بر عهدهی رهبر حکومت اسلامی بر میشمارد:
«حقّی که شما به گردن ما دارید، عمل کردن به کتاب خدا (قرآن)، و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و قیام به حق و برپاداشتن سنّت اوست.» (نهجالبلاغه، خطبه، 169)
امام علی (علیه السلام) در آغازین سطرهای عهدنامهای که به مالک اشتر نگاشتهاند، ضمن فرمان به طاعت و ترس از خدا، پایبندی به قرآن را گوشزد فرموده و عمل به آن را ملاک درست حرکت کردن معرفی مینماید و چنین هشدار میدهد که: «ای مالک! در صورت پیروی از قرآن، رستگار و در صورت عدم پیروی، بدبخت و جنایتکار خواهی بود» (همان، نامه 53). حضرت با این روش او را هم وادار و هم ترغیب به اطاعت از اوامر الهی میکند. (فاضل لنکرانی، 15، 13823 و 16؛ استادی، 1379، 144)
مسئلهای که قابل توجه است این است که سخنان حضرت علی (علیه السلام) در مورد اهمیت پایبندی به کتاب و سنت به این معنا است که تنها و تنها سنت رسول خداست که در کنار فرامین الهی قرار دارد و نه هیچ سنت ابداعی دیگر.
هراندیشهی ابداعی و یا هر نوع پیروی از خواست نفسانی که از محدودهی کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بیرون باشد، موجب بروز آشوب و از هم گسیختگی نظام موجود جهان میشود. مانند خواستههای ستمگران تاریخ و خود رأیی خوارج نهروان که موجب فساد و تباهی شد (ابن میثم بحرانی، 1375، 285/2)
حتی حضرت امیر با آنکه معصوم از خطا و اشتباه است حاضر نیست در کارهای حکومتی و سیاستهای خویش سلیقهی شخصی به کار برد و سنت جدیدی در کنار سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) ایجاد کند. هر چند پیروزیهایی نیز به دنبال داشته باشد.
روش علی (علیه السلام) در سیاست همچون روش رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) است. چرا که او دست پرورده و تربیت شدهی مکتب پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بوده و غیر از این نیز انتظار نمیرود.
پیوند علی (علیه السلام) با سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در دو بعد نمایانگر است:
1. آگاهی فراگیر و گستردهی حضرت نسبت به سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و شناخت حد و مرزها و جایگاه سنت.
2. روش برخورد آن حضرت با سنت؛ زیرا حضرت پس از 25 سال، نخستین رهبر و نخستین شخصی بود که احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله ) را در انظار عمومی منتشر میساخت و همزمان راهها را بر دروغگویان و جاعلان میبست. این روش برخورد به خاطر آگاهی گستردهی حضرت نسبت به سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بود. (صائب، 1383، 81-126)
ابن ابی الحدید معتزلی در مورد عمل به کتاب و سنت توسط علی (علیه السلام) چنین میگوید:
«سیاست مدار اگر بخواهد توفیقی در ثبات حکومتش پیدا کند باید مصلحت را در نظر بگیرد. حال این مصلحت موافق شرع باشد یا مخالف آن؛ اما وقتی این طور نبود بعید است در امر حکومت ثباتی به دست آورد. علی در برابر نصوص و ظواهر کاملاً تسلیم بود و به قیاس و آرای شخصی رو نمیآورد و امور دنیا را با امور دین تطبیق میداد و به همه با یک دید مینگریست و جز به کتاب خدا و نص رسولش عمل نمیکرد». (ابن ابی الحدید، بی تا، 212/10)
سنت نزد علی (علیه السلام) همان جایگاه را داشت که خدا و رسولش در آن جایگاه نهاده بودند. به دیگر سخن، سنت از نظر او حاکم بود و نه محکوم و هیچ مصلحتی نمیتوانست آن را نسخ کند. کمال مصلحت در استحکام بخشیدن و پیروی کردن از آن بود. وی به خاطر حفظ سنت از بی حرمتی و کج فهمی، خلافت و قدرت را فدا کرد. (صائب، 1383، 84)
بنابراین، آنچه از کلام علی (علیه السلام) (در نهجالبلاغه) به دست میآید این است که بهترین وسیله حفظ و پاسداری از ارزش ها، تمسک به اصول است و مهم ترین و بالاترین اصل ها، اصل توحید و وحی الهی و نبوت و سنت رسول خدا است، که با تمسک به این اصول است که دیگر اصول به مرحلهی عمل و اجرا میرسند. به عبارت دیگر، ارزشهای بعدی معنا پیدا میکنند.
2. تقوای سیاسی
در خطبه ها، نامهها و حکمتهای نهجالبلاغه توصیه به تقوا و خودسازی، فراوان دیده میشود. در نهجالبلاغه سفارش تقوا به فرزند، مردم عادی، فرماندهان، زمامداران و حاکمانی که خواهان شکل گیری حکومتی اسلامی هستند، بسیار به چشم میخورد. پس مسئلهی خودسازی در نهجالبلاغه از امور مهمی است که برای داشتن یک نظام موفق اسلامی - مردمی وجودش غیرقابل انکار است.
فرد متقی در حالی که در اوج تقوا و خودسازی است باید در اوج فعالیتهای سیاسی نیز باشد. امام علی (علیه السلام) در خطبهی همام میفرماید: «فرد با تقوا کسی است که علاوه بر جنبههای عبادی و شب زنده داریها و خودسازی ها، نیرومندی در دین و صبر در شداید دارد.» آیا کسی که کنج عزلت گزیده و در گوشهای به عبادت نشسته و دور از سیاست به مطالعه پرداخته، شداید و سختیهایی برای او به وجود خواهد آمد که صبری نیاز داشته باشد؟!
نمونههایی از توصیههای امام علی (علیه السلام) وجود دارد که به کارگزارانشان سفارش میکند از سر خداترسی و با پرواپیشگی به وظایف خود عمل کنند. از جملهی آنها، دستورالعمل امام به مأموران جمع آوری مالیات در سال 36 هجری است که این گونه آغاز میشود:
«با ترس از خدایی که یکتاست و همتایی ندارد حرکت کن ...» (نهجالبلاغه، نامه 25).
دستورالعمل نظامی علی (علیه السلام) به «معقل بن قیس ریاحی» که از بزرگان و شجاعان بنام کوفه بود، چنین آغاز میشود:
«از خدایی بترس که ناچار او را ملاقات خواهی کرد و سرانجامی جز حاضر شدن درپیشگاه او نداری». (همان، نامه 12)
امام علی (علیه السلام) در فرمان تاریخی خویش به مالک اشتر او را به ترس از خدا و اطاعت او فرمان میدهد و از او میخواهد خدا را با دل و دست و زبان یاری کند. به او فرمان میدهد تا نفس خود را از پیروی آرزوها باز دارد و به هنگام سرکشی رامش کند. هوای نفس را در اختیار گیرد و از آنچه حلال نیست خویشتن داری کند (همان، نامه 53). پس میتوان نتیجه گرفت که نامههای امام با گوشزد کردن به رعایت تقوا شروع میشود که آن در امر سیاست نیز لازم و خود، سبب رسیدن به مرحله خودسازی خواهد بود.
مرحوم علامه جعفری در مورد علت اصرار امام بر شخصیت سازی و خودسازی مالک اشتر میگوید: «برای ادارهی صحیح اجتماع و به وجود آمدن سعادت زندگی اجتماعی، صلاحیت و شایستگی مجریان قوانین، مؤثرتر و با اهمیت تر از خود آن قوانین است. با نظر دقیق و سرگذشت زندگی اجتماعی بشر میتوان به این نتیجه رسید که در جوامع بشری چنین نبوده است که اگر بهترین قوانین برای زندگی مردم آن جوامع وجود داشته باشد، لازمهی قطعی آن این باشد که مردم آن جوامع از بهترین زندگی نیز برخوردار بوده باشند؛ زیرا مسئلهی اجراکنندگان قوانین از جهت شایستگی و ناشایستگی تأثیر و اهمیتی بالاتر از خود قوانین دارد». (جعفری، 1389، 124)
از این جهت است که حضرت به آن کس که خود را برای پیشوایی و رهبری یک جامعه مناسب میبیند تذکر میدهد که باید پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خود پرداخته و به جای تربیت دیگران در گفتار، ادب کنندهی آنان با رفتار خویش باشد (نهجالبلاغه، حکمت 73 و نامه 24). همان گونه که خود حضرت نیز در عمل چنین بود؛ زیرا علی (علیه السلام) میفرماید:
«ای مردم سوگند به خدا من شما را به هیچ طاعتی وادار نمیکنم مگر آن که پیش از آن خود، عمل کرده ام و از معصیتی شما را باز نمیدارم جز آن که پیش از آن، ترک گفته ام». (همان، خطبه 175)
بنابراین، سمت و سو دادن نفس به سوی خودآگاهی و خودسازی که نهایت آن به تقوا و خداترسی ختم میشود منجر میگردد که یک والی، حاکم، کارگزار و یا مسئول، گرفتار امیال و هواهای نفسانی نشود تا بتواند.
نخست:
مردم زیر سلطه اش را هدایت و ارشاد نموده و در کل، جامعه را به سوی خیر و صلاح حرکت دهد؛ زیرا بر اساس کلام حضرت، انسان اگر توانست غرایز نفسانی و حیوانی خویش را به کنترل درآورد، قطعاً میتواند با عمل و رفتار خویش در مردم تحت فرمانش نیز اثر مثبت داشته و آنان را به سوی متعالی شدن رهنمون باشد.
دوم اینکه:
وقتی کارگزار به سمت خودسازی و تزکیهی روح حرکت کند، هر کاری را با انگیزهی خالصانه انجام خواهد داد و هر کاری که با انگیزهی خدایی انجام شود برای او عبادت محسوب میگردد. البته باید توجه داشت، با وجود اینکه حضرت، اعمال خالصانهی مسئولان را عبادت میداند، لیکن برای اینکه آنان فقط مسئولیت داشتن را عبادت ندانند و زمان خاصی را هم برای عبادت بگذارنند به مالک اشتر توصیه میکند که:
«بهترین زمان را به عبادت اختصاص دِه و آن را به طور کامل و بی کم و کاست و با تمام نیرو به انجام برسان». (همان، نامه 53)
3. عدالت سیاسی
دربارهی اصطلاح «عدالت سیاسی» و تعریف آن در منابع اسلامی و کتب پیشینیان، مطلبی مستقل و فصلی جداگانه یافته نمیشود. البته از لابه لای مباحث مربوط به عدالت، تحت عنوان: عدالت اسلامی، اجتماعی، حقوقی و امثال آن و در علومی مانند: فقه، فلسفه، کلام و اخلاق میتوان اشاراتی راجع به آن یافت و مفاهیمی از آن استنتاج کرد.
شاید علت عدم توجه مستقل به موضوع عدالت سیاسی توسط متقدمان را بتوان نبود حکومت اسلامی مشروع در آن دورانها دانست. همچنین نبود حدودی مشخص برای موضوع دولت و حکومت مانع از به دست آوردن تعاریف جدید در حوزهی عدالت سیاسی میشود. البته این اصطلاح دراندیشهی سیاسی غرب، به دلیل تأمل بیشتر آنان، تعاریف بهتر و جامع تری را به خود اختصاص داده است.
اکنون پس از بیان پیشینهی این موضوع، باید به معنای اصطلاحی این عبارت پرداخت. عدالت سیاسی را به معنای کاربرد مصداقی اصل عدل در
عرصههای نظری و عملی سیاست دانستهاند که با مفاهیم سیاسی مانند: قدرت، مشروعیت، آزادی، برابری، تبعیت و اجبار سیاسی در ارتباط است. (اخوان کاظمی، 1381، 180)
در عرصه عملی سیاست وقتی سخن از شایسته سالاری به میان میآید، یعنی همان عدالت سیاسی که کاربرد مصداقی عدل در امور سیاسی است؛ یعنی وقتی که قدرت بر اساس شایستگی و کارآمدی افراد توزیع میشود، هر کس به اندازه توانایی و قابلیت اش در امور سیاسی داخل میگردد. بعضی از دانشوران امروزی نیز به همین امر معتقدند که عدالت سیاسی یعنی نهادهای سیاسی، امکانات یا منصبها را بر حسب قواعد عادلانه توزیع کنند. (همان، 28)
این همان شاسته سالاری است که یکی از مهم ترین اصول نظام سیاسی علوی است. ملاکها و معیارهایی برای گزینش مدیران شایسته و کارگزاران سیاسی وجود دارد که حضرت علی (علیه السلام) به آن اشاره فرموده و در قسمتهای مختلف نهجالبلاغه به آن اشاره شده است؛ از جمله:
- برخورداری از تجربه و کاردانی (نامه 53)
- برخورداری از حیا و پاکدامنی (نامهی 53)
- برخورداری از حسن سابقه در تعهد به اسلام و مسلمانی (نامهی 53)
- برخورداری از آگاهی و بینش و تخصص و کارآیی بیشتر (نامهی 53)
- برخورداری از تعهد و تقوا و دیانت (نامهی 53)
- امانت دار بودن (نامهی 62)
- برخورداری از شایستگی و صلاحیت خانوادگی (نامهی 53)
نمونهی عملی پایبندی حضرت به این دستورات را میتوان در خطبه 16 و نامهی 43 نهجالبلاغه مشاهده کرد.
بنابراین، با چنین اوصافی، عدالت سیاسی را میتوان بنیادی شرعی و اخلاقی و برهانی دانست که در یک نظام الهی - مردمی مشروعیت فرماندهی زمامداران و فرمانبری حکومت شوندگان را قانونی میسازد.
لازم به ذکر است که برای تضمین عادلانه بودن برنامهها و تصمیم ها، شاخص ضمانت باید به گونهای باشد که امکان هر گونه ریا و ظاهرسازی را از بین ببرد و افراد را واقعاً مقید کند که عادلانه برنامه ریزی و تصمیم گیری کنند. پس شاخص اصلی عدالت بر مبنایاندیشهی سیاسی اسلام این است: «تصمیم گیرنده راضی شود جایش را با طرف یا طرفهای دیگر که برای آنان تصمیم گرفته عوض کند.» در اصل این همان سخن پیامبر و امامان شیعه است که بارها با الفاظ و تعابیر گوناگون از ایشان نقل شده است که:
«آنچه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند و آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز نپسند.» (علیخانی، 1379)، 41-37)
1-3- عدالت، حافظ امنیت در نظام سیاسی
مسئلهی مهم در سیرهی علی (علیه السلام) این است که وی هیچ وقت برای حفظ امنیت و نظام سیاسی، از عدالت دست نشسته و به تعبیر شهید مطهری، عدالت را فدای مصلحت نکرده تا به اصطلاح از دست هوچیها راحت شده و حکومت نوپا را از گزندشان برهاند (مطهری، 1365، 116)، بلکه حضرت، رعایت عدالت را ضامن امنیت و حفظ نظام - حتی نظام نوپا - و مایهی روشنی چشم زمامداران میداند که نهایت آن، رسوخ محبت آنان در دل مردم است.
امام، مالک را چنین راهنمائی میکند:
«همانا برترین روشنی چشم زمامداران، برقراری عدل در شهرها و آشکار شدن محبّت مردم نسبت به رهبر است.» (نهجالبلاغه، نامه 53)
بنابر بیان حضرت، گسترش عدل وداد سبب پیوند عاطفی میان مردم و زمامداران میشود و بدیهی است وقتی مردم به اعمال زمامداران خوش بین باشند به آنان وفادار میمانند و در نتیجه آن نظام، حفظ خواهد شد. (مکارم شیرازی، 1375، 474/10-475)
در نگاه علی (علیه السلام)، رعایت عدالت در سطوح مختلف نظام سیاسی نتایج دیگری نیز در بردارد که بیشتر به نفع رهبران سیاسی خواهد بود. از جمله: استقلال و توان نافذ شدن حکم، ارزشمندی و بزرگ مقداری، بی نیازی از یاران و اطرافیان، مورد ستایش قرار گرفتن در زمان حکمرانی، بالا رفتن شأن و عزت آنها. (اخوان کاظمی، 1381، 97)
تمام انسانها در نگاه علی (علیه السلام) به عدالت مورد توجه قرار میگیرند نه بر اساس تفاوتها و نه حتی بر اساس
تفاوت بین رعیت و حاکم و بنا بر همین اصل، او خود را مکلف به اجرای عدالت میداند. به همین خاطر است که در اولین نطق حکومتی بعد از بیعت مردم با وی، اجرای فرمان خدا، یاری رساندن به ستم دیدگان و در نهایت برپایی عدالت را بهترین علت انتخاب حکومت میداند و میفرماید: «اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آنانداخته، رهایش میساختم» (نهجالبلاغه، خطبه 3). با این سخن مشخص میشود که عدالت جزء وظایف و آرمانهای یک نظام سیاسی اسلامی است. (صدیق عربانی، 1382، 228)
بر طبق چنین دیدگاهی میتوان گفت: هر نوع نابسامانی در یک جامعه نشانهای از بی عدالتی است. اگر عدالت هدف حکومت قرار بگیرد و لوازم آن فراهم آید، جامعه و امور، سامان مییابد و همگان لباس عافیت و سلامت و کرامت به تن میکنند. (دلشاد تهرانی، 1379، 76)
4. آزادی سیاسی
آزادی دادن به ملت برای شرکت در یافتن و انتخاب سرنوشتشان، «آزادی سیاسی» است. پس، آزادی سیاسی یعنی آزادی یک ملت در وضعیت سیاسی اش. از مصادیق آزادی سیاسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) آزادی بیعت و انتخاب
یکی از علل پایایی حکومت، انتخاب آزادانه است؛ چون «حکومت از آن تودهی مردم است و بر بیعت نیز اکراه و اجبار نیست». (جرداق، 1389، 255)
حضرت علی (علیه السلام) مشروع بودن خلافت را در آزادی بیعت و انتخاب توسط مردم میدانست و این انتخاب به دو دلیل ضروری بود:
1. «حکومت از نظر علی (علیه السلام) حقی نیست که خداوند آن را به یکی از افراد بشر ببخشد» (همان، 247). حکومت حق تودهی مردم است. بنابراین برای رسیدن به اهداف عالی حکومتی به خواست، اراده و همکاری مردم نیاز است.
2. خود حکومت فی نفسه برای علی (علیه السلام) ارزشی نداشت. امام آن را هدف نمیدانست بلکه وسیلهای برای رسیدن به اهداف و ارزشها میپنداشت، که مهم ترین آنها برپا داشتن حق و براندازی باطل بود. و رسیدن به همین اهداف، حق ملت و از آنِ مردم جامعه بود و طبیعتاً میبایست برای دست یابی به ارزشهای سیاسی خود، انتخابی آزادانه داشته باشند. (علیخانی، 1379، 148)
آزادی بیعت و انتخاب در دولت علی (علیه السلام) نمودی کاملاً آشکار دارد. بیعت با ایشان آنگونه گسترده انجام گرفت که حتی در زمان سه خلیفه پیشین بی سابقه بود. تعداداندکی نیز که حاضر به بیعت نشدن ازجانب حضرت آزاد گذاشته شدند. با اینکه عرف جامعه آن زمان بیعت نکردن را دشمنی و دست بردن به شمشیر میدانست؛ ولی با این همه، رضایت بیعت کنندگان برای حضرت، شرط بود.
ب) آزادی انتقاد
از حقوق مسلم مردم بر دولت مردان، آزادی انتقاد و شکایت است. این حقی است که از به وجود آمدن خطرناک ترین آفت حکومتها یعنی «استبداد» جلوگیری میکند.
اگر فرهنگ زمان حکومت خلفای سه گانه مرور شود، چاپلوسیها و تملقهای بی مورد دربارهی زمامداران به وفور به چشم میخورد. اینگونه تعریفهای بی جا و گزافه گوئیها در آن برهه، جزئی از فرهنگ عموم شده بود، آن چنان که حاکمان و سردمداران نیز به آن خو گرفته بودند و لذا بیشتر به آن دامن میزدند. اما با آغاز شدن حکومت حضرت علی (علیه السلام) چنین افکاری که جزء لاینفک ذهن مردم شده بود میبایست دگرگون میشد، گامی بس بزرگ و تحولی بس عمیق باید به انجام میرسید تا این فکر از ذهن تک تک مردم ساده دل برچیده شود و آن گونه باید میشد که قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) همان را میخواستند.
علی (علیه السلام)، اگرچه میدانست در آزاد بودن انتقاد، گاه برخی از انتقادهای بی منطق و بی پایه و اساس و کوته بینانه مطرح خواهد شد؛ لیکن حضرت در هر جا که میتوانست با این فکر (که کسی نتواند انتقاد خود را مطرح کند) مبارزه میکرد. در گفتار به مردم میفهماند که نمیخواهد ذرهای در فکر آنان خطور کند، که علی (علیه السلام) ستایش شدن را دوست دارد!
اهمیت گفتار امام، زمانی روشن میشود که در میان سخنانشان، در آن شرایط بحرانی سرزمین صفین که دیگر جای سخنی غیر از جنگ نیست، وقتی تعریف و تمجید یکی از یاران را میشنود، بدون روا داشتن توهینی به آن شخص با بهترین شیوهی سخن آغاز میکند و از خوی و خصلت زمامدار و پست ترین حالات آن میگوید و جان کلام را به رجال سیاسی کشور معطوف میکند، نه به آن شخص تعریف کننده؛ زیرا به امراء و بزرگان سیاسی میخواهد بفهماند که سرمنشاء هر تملق و چاپلوسی خود آنان هستند. پس چنین میفرماید:
«مردم! از پست ترین حالات زمامداران نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوست دار ستایشاند. و کشورداری آنان بر کبر و خودپسندی استوار باشد» (نهجالبلاغه، خطبه 216).
حضرت علی (علیه السلام) روحیه انتقادگری و دقت در امور مسئولان سیاسی را در مردم پرورش داده و ترس از بیان حقایق را از آنان میزداید و میفرماید:
«پس با من چنان که با پادشاهان سرکش سخن میگویند، حرف نزنید و چنان که از انسانهای خشمگین کناره میگیرید دوری نجویید و با ظاهرسازی با من رفتار نکنید و گمان مبرید اگر حقی به من پیشنهاد دهید بر من گران آید یا در پی بزرگ نشان دادن خویشم؛ زیرا کسی که شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد عمل کردن به آن برای او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم، مگر آنکه خداوند مرا حفظ کند». (همان)
حضرت تصریح میکند که اگر عصمت الهی نبود خطاکردن او نیز ممکن مینمود؛ ولی با این حال از مردم میخواهد که شخصیت سیاسی و معنوی اش مانع انتقاد کردن آنان نباشد و هر گونه کار نادرستی را به او تذکر دهند. (محمدی ری شهری، 1379، 50)
به طور کلی گنجاندن فاکتور انتقاد و انتقادپذیری در رأس امور توسط مسئولان حکومتی، دو فایدهی مهم در بر خواهد داشت: 1. اهمیت بخشیدن به افکار و نظریات عموم مردم؛ 2. پیشروی به امر به معروف و نهی از منکر.
ج) برخورد با مخالفان سیاسی
منظور از مخالفان سیاسی آن دسته از مردم جامعه است که یا با اصل آن حکومت مخالفند؛ یعنی هنگام بیعت همگان با حاکم وقت، حاضر به بیعت کردن نیستند و یا اینکه بیعت میکنند ولی با بیشتر امور سیاسی کشور از قبیل سیاست برخورد با مردم، سیاست خارجی، سیاست نظامی و ... مخالفت میورزند. اما به طور کلی هر دو دسته، قصد جنگ و قیام مسلحانه را ندارند و در این جا سیاست حضرت در برخورد با مخالفت چنین افرادی مورد بررسی قرار میگیرد.
در زمان بیعت مردم وقتی حضرت عدهای را که با او بیعت نمیکنند علی رغم میل باطنی یارانش آزاد میگذارد و با وجود فضای فکری آن زمان که هیچ کس مستثنی از بیعت با حاکم نبود به آن دسته هیچ تعرضی نکرده و اجازه آن را به دیگران نمیدادند، این یعنی به رسمیت شناختن یک گروه مخالف در جامعه که از حقوق اجتماعی و سیاسی همانند دیگران بر خوردارند. امام با مخالفان سیاسی اش رفتاری خشونت آمیز نداشت. سیاست او بر اصل مدارا و آزادی استوار بود (سروش، 1373، 269-268). امید داشت که با مدارا، از تندی مخالفان خواهد کاست. نمود عملی این برخورد در رفتار با خوارج و دیگر شورشیان قابل درک است.
در آغاز حکومت، وقتی حضرت نخواست مصلحت و آزادی مردم جامعه را فدای چند شخصیت قدرت طلب از جمله طلحه و زبیر و معاویه و امثال اینها کند، از همان زمان، مخالفت سران ریاست طلب آغاز گشت و به خاطر آزاد بودن در انتخاب مسیرشان به توطئه چینی علیه حکومت مشغول شدند. حضرت با اینکه میدانست آنان چه در سر دارند به خشونت با آنان نپرداخت و با آنان مدارا کرد تا اینکه آنان دست به شمشیر بردند. این خود یک نوع آزادی بخشیدن حضرت و مدارای وی است.
در آستانهی جنگ جمل، ابوموسی اشعری حاکم کوفه بود. با اینکه بر او بود تحت فرمان حاکم وقت باشد؛ ولی مردم شهر را به یاری نکردن حضرت تشویق میکرد. امام به جای اینکه مثل هر حاکم دیگری به سرعت او را برکنار و مجازات کند، ابتدا او را سرزنش کرده و عواقب این کار را به او نشان داد و در نهایت او را در انتخاب راهش آزاد گذارد. حضرت به او نوشت: «... فکرت را به کار گیر و مالک کار خویش باش و سهم و بهره ات را بردار. اگر همراهی با ما را خوش نداری کناره گیری کن». (نهجالبلاغه، نامة 63)
در سال 37 هجری قمری وقتی سهل بن حنیف انصاری فرماندار مدینه به امام اطلاع میدهد که گروهی از مدینه گریخته و به معاویه پیوسته اند امام در پاسخ به او میفرماید:
«مبادا برای از دست دادن آنان و قطع شدن کمکشان افسوس بخوری که این فرار برای گمراهی شان و نجات تو از رنج آنان کافی است ... سوگند به خدا آنان از ستم نگریختند و به عدالت نپیوستند همانا آرزومندیم تا در این جریان، خدا سختیها را بر ما آسان و مشکلات را هموار فرماید». (همان، نامه 70)
علی (علیه السلام) در برابر مخالفتهای خوارج نیز تا زمانی که به قیام مسلحانه دست نبردند و امنیت جامعه را به خطر نیانداختند با آنان مقابله نکرد. حتی حق قانونی آنان را مانند دیگر افراد ادا میکرد، از سهم بیت المال گرفته تا هر گونه آزادی بیان، اندیشه و ...، نه قلم آنان را شکست نه زبانشان را برید، نه تبعید و خانه نشین شان کرد و نه انجمنها و محافل شان را ویران ساخت (قربانی، 1360، 147). علی (علیه السلام) هیچ فردی را وادار نساخت که در جنگ جمل، صفین و نهروان به او بپیوندد؛ در صورتی که اگر میخواست کوه و دشت را از سرباز پر میساخت.
بدین ترتیب، آزادی در برنامهی سیاسی امام یعنی انسان در اساس و اصول زندگی خود آزاد است: آزاد فکر میکند، آزاد سخن میگوید و آزاد عمل میکند. این آزادی را علی (علیه السلام) با تمام وجودش فریاد میزد و به بیان جرج جرداق، حضرت آنچه گفت و کاری که انجام داد با سه اصل، یعنی با قوانین طبیعت، هدف نهایی انسان و مصلحت جامعه هم آهنگ بود. (جرداق، 1389، 272)
علی بن ابی طالب (علیه السلام) به آزادی فرد و مصلحت جامعه هر دو با نظر جامع مینگرد، نه فرد را محروم میسازد و نه به جامعه صدمه میزند. در این میان علی (علیه السلام) یک حقیقت اجتماعی را نشان میدهد؛ یعنی آزادی افراد از نظر وی آزادی بی بند و بار و احمقانه نیست؛ بلکه این آزادی همیشه با احساس مسئولیت همراه است.
بدین معنا که او معنای آزادی را در ادراک مردم توسعه داد و به موازات آن، به توسعهی مفهوم احساس مسئولیت پرداخت (همان، 273). یعنی امام آنان را برای آبادانی و پیشرفت جامعه مجبور به کار نمیساخت. برای هر کار، مزدی در نظر میگرفت و آن را برای کسانی میدانست که با آزادی کامل کار میکردند و همچنین احساس میکردند که در این کار مسئولیتی به عهده داشتند. پس، از نظر امام (علیه السلام) آزادی فرد باید در گرو احساس مسئولیت او باشد.
5. مردم مداری
دراندیشهی سیاسی و سلوک حکومتی علی (علیه السلام) مردم نقش اساسی و کلیدی در سیاستهای حکومت ایفا میکنند که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.
1-5 نقش مردم در سیاستهای حکومت
سخن پیرامون حضور مردم در مسائل حکومتی همواره از مباحث مورد ابتلای جوامع بوده است. گروههای مختلف دارای عقایدی متفاوت در این زمینه هستند؛ برخی نقش اساسی مردم را در حکومت نفی میکنند، برخی دیگر این نقش را تااندازهای میپذیرند و فراتر از آن را قبول نمیکنند و برخی دیگر نقش کلیدی و اصلی در حکومت را از آنِ مردم میدانند. با توجه به چنین عقایدی، نوع حکومت نیز مشخص میشود. از جمله: حکومت مطلقهی شاهنشاهی، حکومت مشروطهی سلطنتی، حکومت انتخابی نخبگان، حکومت دموکراسی و ... .
اما دراندیشهی سیاسی و سلوک حکومتی حضرت علی (علیه السلام)، مردم، (ملت یا همان رعیت) نقش اساسی و کلیدی در سیاستهای حکومت ایفا میکنند و این، یک نوع «بایدی» است که حضرت در آغازین لحظهی حکومت با گفتار و عمل خود سعی در تفهیم و شناساندن آن دارد. «ارزشی» که امام (علیه السلام)، به طور غیرمستقیم به آن اشاره میکند نقش مهم مردمی است؛ آنچنان نقشی که بدون آن، امور حکومتی دچار کجی و سستی میگردد. حضرت نیز به همین حضور و مشارکت اشاره میکند که:
«پس رعیّت اصلاح نمیشود جز آن که زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمیشوند جز با درستکاری رعیّت». (نهجالبلاغه، خطبه 216)
ابن میثم، شارح نهجالبلاغه، متقابل بودن این دو امر را مورد پذیرش عقول میداند که گریزی از آن نیست. او چنین مینویسد:
«امام (علیه السلام) تاکید فراوان دارد که خیر و صلاح رعیت وابسته به خیر و صلاح فرمانرواست، و این امری است که همهی عقول آن را میپذیرند و تماماندیشههای حقیقت جو با آن موافقند. چنان که گویند: هرگاه فرماندهی استقامت و استواری داشته باشد، رعیت هم در رستگاری و هدایت خواهند بود». (ابن میثم بحرانی، 1375، 82/4)
آن گاه که حضرت، حضور مردم را دیده و آنان را در بیعت مصر مییابد، تن به قبول خلافت میدهد. در میان بیان چندین علت برای قبول خلافت، علت اولی که وی ذکر میکند این است:
«اتگر آن جمعیت زیاد حضور نمییافتند و وجود جمعی یاران کننده نبود که حجت بر من تمام گردد ... هر آینه افسار شتر خلافت را بر کوهانش میانداختم و از خلافت کناره میگرفتم». (نهجالبلاغه، خطبه 3)
تحقق دلیل اول، شرط تحقق دلایل دیگر است؛ چرا که با عدم بیعت مردم، حکومتی نخواهد بود که یاری کنندهای باشد و منکرات و ظلم از بین برود. بنابراین اولین شرط برای تداوم و پایداری یک حکومت این است که مردم، نوع حکومت را پذیرا باشند و این اولین پلهای است که برای بالا رفتن از نردبان قدرت، وجود آن ضروری مینماید.
این حقیقت ملموس را همه درک میکنند که هر کس را اکثریت مردم به زمامداری برگزینند، حاکم میشود؛ زیرا نیروی اصلی جامعه، خود مردم هستند. همین نیروهای مردمی بود که به ولایت و حاکمیت امام علی عینیت بخشید. بیعت اکثریت مردم یک اثر طبیعی و تکوینی داشت و آن، حصول قدرت متمرکز و مردمی برای امام بود که در پرتو آن، حکومت را به دست گرفت. (صالحی نجف آبادی، 1363، 69)
البته توجه به این نکته لازم است که به اعتقاد شیعه، امام علی (علیه السلام) قبل از بیعت مردم به دلیل حدیث غدیر، ولایت به معنای منصب اعطایی و صلاحیت زمامداری را داشت؛ ولی قبل از بیعت، ولایت به معنای زمامداری و حاکمیت بالفعل نداشت و با بیعت مردم، حاکمیت بالفعل پیدا کرد. (همان، 64)
بنابراین، میتوان به دلیل اهمیت مشارکت ملت در امور سیاسی، سه نقش عمده برای آنها بیان کرد:
الف) نقش ایجادی
مردم این نقش را با بیعت ایفا میکنند. سخنان حضرت در این باره فراوان است. علی (علیه السلام) میفرماید:
«اگر آن جمعیت زیاد حضور نمییافتند و وجود جمعی یاری کننده نبود که حجت بر من تمام گردد ... هر آینه افسار شتر خلافت را بر کوهانش میانداختم.» (نهجالبلاغه، خطبه 3)
در کلامی که اشاره به اصرار مردم بر بیعت با حضرت دارد، میفرماید:
«برای بیعت با من دستم را گشودید ولی من آن را بستم و باز دستم را کشیدید و من آن را بستم و نگاهش داشتم آن گاه بر من هجوم آوردید مثل شترهای تشنه که وقت آب خوردن به آبگیرهای خود هجوم میآورند». (همان، خطبه 220)
حضرت، همچنین در نامهای به طلحه و زبیر در مورد بیعت مردم مینویسد:
«... و مردم با من بیعت کردند نه برای آنکه دست قدرت من گشاده بود، یا مالی آماده ...». (همان، نامه 54)
ب) نقش ابقایی
مردم با همراهی، مشارکت و اطاعت درصدد ایفای این نقش بر میآیند. علی (علیه السلام)، جامعهای را که در آن فرهنگ مشارکت و نصیحت نباشد از رحمت و برکت به دور میداند. (دلشاد تهرانی، 1379، 119)
ج) نقش اصلاحی
مردم با نصیحت، امر به معروف و نهی از منکر، مشورت و استیضاح به ایفای نقش میپردازند که در زیر این موارد تشریح میگردند:
1. حضرت علی (علیه السلام) از یاران خود میخواهد که با نصیحت خالصانه، رهبرشان را یاری و در ادارهی امور با او مشارکت کنند: «... پس مرا یاری کنید، به خیرخواهی نمودن، نصیحتی تهی از دغلی و دورویی بودن». (نهجالبلاغه، خطبه 117)
2. امام (علیه السلام)، در نامهای به مردم کوفه مسئولیت آنان را در مورد امر به معروف حاکم جامعه یادآور میشود: «من خدا را به یاد کسی میآورم که این نامه ام بدو برسد، تا چون نزد من آمد، اگر نکوکار بودم یاری ام کند و اگر گناهکار بودم از من بخواهد تا به حق باز گردم». (همان، نامه 57)
3. علی (علیه السلام) خود را مثل همهی انسانهای دیگر محتاج مشورت معرفی میکند تا نقش مشورت کردن را در نگاه افراد پر رنگ سازد آن گونه که میفرماید: «پس از حق گویی یا مشورت به عدل خودداری ننمائید؛ زیرا من برتر نیستم از اینکه خطا کنم و از آن در کار خویش ایمن نمیباشم مگر آنکه خدا از نفس من کفایت کند آنرا که او بآن از من مالکتر و تواناتر است». (همان، خطبه 216)
4. حضرت در فرمان خویش به مالک اشتر، استیضاح را حق مردم و پاسخگویی را وظیفهی حکمران و زمامدار قلمداد کرده و میفرماید: «و هرگاه رعیّت بر تو بدگمان گردد، عذر خویش را آشکار با آنان در میان بگذار، و با این کار از بدگمانی نجاتشان ده، که این کار، ریاضتی برای خودسازی تو، و مهربانی کردن نسبت به رعیّت است، و این پوزش خواهی تو آنان را به حق وا میدارد». (همان، نامه 53)
علی (علیه السلام) هیچ کس را بی نیاز از یاری شدن و همکاری پذیرفتن نمیدانست و هیچ کس را ناتوان از یاری نمودن و همکاری کردن نمیدید و همگان را در هر مرتبه و جایگاه و با هر درک و فهم به مشارکت میخواند. چنان که فرموده است:
«هیچ کس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دین بیشتر باشد، بی نیاز نیست که او را در انجام حق یاری رسانند، و هیچ کس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در دیدهها بی ارزش باشد، کوچک تر از آن نیست که کسی را در انجام حق یاری کند، یا دیگری به یاری او برخیزد». (همان، خطبه 216؛ ماندگار، 1381، 185-184؛ غلامعلی، 1389، 255-254)
2-5- نشانههای مردمی بودن زمامدار
دراندیشهی سیاسی علی (علیه السلام)، مردمی بودن زمامدار رکنی اساسی در زمامداری است. مردم در اندیشهی امام جایگاه ویژهای دارند. در میان نامههای حضرت به کارگزارانش کمتر نامهای یافت میشود که امام در آن، کارگزارانش را به رعایت این مسألهی مهم توصیه نکرده باشد. از جملهی مهم ترین ویژگیهای رفتاری که لازم است کارگزار مسلمان بدان متصف باشد، باورداشتن مردم است؛ یعنی با همه وجود، خود را خادم مردم دانستن، با مردم بودن و برای مردم کار کردن. از دیدگاه سیاسی امام، مردمی بودن زمامداران، مشخصات و نشانههایی دارد که بر اساس آنها معلوم میشود کدام کارگزار، مردمی و کدام از آن به دور است:
الف) فروتنی در برابر مردم
علی (علیه السلام) در خصوص فروتنی زمامدار در مقابل مردم میفرماید:
«پر و بالت را برابر رعیّت بگستران، با مردم گشاده روی و فروتن باش و در نگاه و اشارهی چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مأیوس نگردند». (نهجالبلاغه، نامه 46)
ب) پرهیز از امتیازخواهی و خوداختصاصی
حضرت علی (علیه السلام) دربارهی
امتیاز خواهی کارگزاران حکومتی میگوید:
«مبادا هرگز در آنچه که با مردم مساوی هستی امتیازی خواهی و از اموری که بر همه روشن است، غفلت کنی؛ زیرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولی و به زودی پرده از کارها به یک سو رود و انتقام ستمدیده را از تو باز میگیرند». (همان، نامه 53)
ج) ارتباط مستقیم با مردم و پرهیز از فاصله گرفتن
امام علی (علیه السلام)، دلیلی بر پنهان شدن رهبر و زمامدار نمیبیند و حتی ضررهایی نیز برای آن بر میشمرد و چنین میفرماید:
«هیچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار که پنهان بودن رهبران، نمونهای از تنگ خویی و کم اطّلاعی در امور جامعه میباشد. نهان شدن از رعیّت، زمامداران را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز میدارد.
پس کار بزرگ، اندک و کاراندک، بزرگ جلوه میکند. زیبا زشت و زشت، زیبا مینماید و باطل به لباس حق در میآید. همانا زمامدار، آنچه را که مردم از او پوشیده دارند نمیداند و حق را نیز نشانهای نباشد تا با آن، راست از دروغ شناخته شود و تو به هر حال یکی از آن دو نفر میباشی: یا خود را برای جانبازی در راه حق آماده کردهای که در این حال، نسبت به حقّ واجبی که باید بپردازی یا کار نیکی که باید انجام دهی ترسی نداری، پس چرا خود را پنهان میداری! و یا مردی بخیل و تنگ نظری، که در این صورت نیز مردم چون تو را بنگرند مأیوس شده از درخواست کردن باز مانند. با اینکه بسیاری از نیازمندیهای مردم رنجی برای تو نخواهد داشت که شکایت از ستم دارند یا خواستار عدالتاند، یا در خرید و فروش خواهان انصافند». (همان)
علی (علیه السلام) همواره به کارگزارانش سفارش میفرمود:
«جز زبانت چیز دیگری پیام رسانت با مردم و جز چهره ات، دربانی وجود نداشته باشد و هیچ نیازمندی را از دیدار خود محروم مگردان». (همان، نامه 67)
د) دوری از تشریفات
داستان دویدن دهقانان شهر انبار در پیشاپیش حضرت علی (علیه السلام) و سخنان حضرت به آنان گویاترین نمونه برای دوری کارگزاران از تشریفات است. علی (علیه السلام) در مقابل عمل دهقانان مذکور فرمود: «چرا چنین میکنید؟» گفتند: «عادتی است که به وسیله آن، پادشاهان خود را احترام میکردیم» فرمود: «به خدا سوگند که امیران شما از این کار سودی نبردند و شما در دنیا با آن، خود را به زحمت میافکنید و در آخرت دچار رنج و زحمت میگردید و چه زیانبار است رنجی که عذاب در پی آن باشد و چه سودمند است آسایشی که با آن، امان از آتش جهنّم باشد». (همان، حکمت 37)
ه) شریک بودن در سختیهای مردم و نزدیک کردن خود به طبقهی مستضعف
در زمان حکومت امام علی (علیه السلام) شخصی به نام عاصم بن زیاد دست از دنیا کشیده، عبایی پوشیده و به کنجی خزیده بود. حضرت وقتی شنید او را نصیحت کرده و از آن کار بازداشت، عاصم گفت: ای امیرمؤمنان، پس تو چرا با این لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر میبری؟ امام در جواب فرمود:
«وای بر تو! من همانند تو نیستم؛ خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند تا فقر و نداری، تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند». (همان، خطبه 209)
حضرت علی (علیه السلام) در نامه به والی بصره، شریک بودن در سختیها و در کنار آن، الگو بودن برای مردم را از وظایف حاکم بر میشمرد و یادآوری میکند که:
«آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرمؤمنان خوانند و در تلخیهای روزگار با مردم شریک نباشم و در سختیهای زندگی الگوی آنان نگردم! آفریده نشده ام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پرواری که تمام همّت او علف و یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پر کردن شکم بوده و از آینده خود بی خبر است». (همان، نامه 45)
و) محبت و احترام به مردم
علی (علیه السلام) در خصوص محبت و احترام زمامدار به مردم میفرماید:
«قلب خویش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن و همچون حیوان درندهای نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری؛ زیرا آنها دو گروه پیش نیستند: یا برادران دینی تواند و یا انسانهایی همچون تو». (همان، نامه 53)
ز) جلب رضایت مردم
امام به مالک اشتر چنین میفرماید:
«دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو در حق، میانه ترین و در عدل، فراگیرترین و در جلب خشنودی مردم، گسترده ترین باشد که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص (نزدیکان) را از بین میبرد؛ امّا خشم خواص را خشنودی همگان بی أثر میکند. خواصّ جامعه، همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل میکنند؛ زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر و در اجرای عدالت از همه ناراضی تر و در خواسته هایشان مصرّتر و در عطا و بخششها کم سپاس تر و به هنگام منع خواستهها دیر عذر پذیرتر و در برابر مشکلات کم استقامت تر میباشند. در صورتی که ستونهای استوار دین و اجتماعات پر شور مسلمانان و نیروهای ذخیره دفاعی، عموم مردم میباشند. پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو به آنان باشد». (همان)
ح) صداقت با مردم
علی (علیه السلام) آنچه را در اعلام سیاستهای حکومتی میگفت بر ذمهی خود میدانست که به آن عمل کند و از انجام آن پا پس نمیکشید و میفرمود: «آن چه میگویم به عهده میگیرم و خود به آن پای بندم» (همان، خطبه 16). کرامت انسان نزد علی (علیه السلام) یک اصل اصیل است، بنابراین از نظرگاه وی نمیتوان به انسان وعدهی دروغین داد و از همین روی از فرماندار خویش میخواهد که به تمام وعدههای خود، حتی وعدههایی که به دشمنان داده است، وفادار بماند:
«اگر با کسی که میان تو و او دشمنی است پیمانی بستی، یا به وی امانی دادی، به عهدت وفا کن و امان را رعایت نما و خود را سپری برای انجام وعدهها قرار ده». (همان، نامه 53؛ غلامعلی، 1389، 246)
ط) خیرخواهی نسبت به مردم
حضرت علی (علیه السلام) خیرخواهی را یکی از وظایف واجب امام و پیشوا دانسته و میفرماید:
«همانا بر امام واجب نیست جز آنچه را که خدا امر فرماید و آن کوتاهی نکردن در پند و نصیحت، تلاش در خیرخواهی، زنده نگهداشتن سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله )، جاری ساختن حدود الهی بر مجرمان و رساندن سهمهای بیت المال به طبقات مردم، است». (نهجالبلاغه، خطبه 105)
ی) عفو و گذشت نسبت به مردم
علی (علیه السلام) دربارهی عفو و گذشت کارگزار حکومتی نسبت به مردم میفرماید:
«دستهای برادر دینی تو، و دستهی دیگر همانند تو در آفرینش میباشند. اگر گناهی از آنان سر میزند یا علّتهایی بر آنان عارض میشود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهی مرتکب میگردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد». (همان، نامه 53)
وی همچنین در هشدار به مردم بصره میفرماید:
«شما از پیمان شکستن، و دشمنی آشکار با من آگاهید. با این همه، جرم شما را عفو کردم و شمشیر از فراریان برداشتم و استقبال کنندگان را پذیرفتم و از گناه شما چشم پوشیدم». (همان، نامه 29)
ک) عیب پوشی و رازداری مردم
علی (علیه السلام) در خصوص عیب پوشی و رازداری مردم توسط زمامدار میفرماید:
«مردم عیوبی دارند که رهبر امّت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشکار گردانی، و آنچه که هویداست بپوشانی، که داوری در آنچه از تو پنهان است با خدای جهان میباشد. پس چندان که میتوانی زشتیها را بپوشان». (همان، نامه 53)
نتایج
در هر مکتبی ارزشها بر پایهی مجموعهای از مبانی استوار است. در نهجالبلاغه حضرت علی (علیه السلام) مستقیم و غیر مستقیم به این مبانی اشاره فرموده است. حضرت به جای آنکه به شاخهها و ظواهر بپردازد، معمولاً به ریشهها و پایهها پرداختهاند و ارزشها را بر اساس جهان بینی اسلامی تنظیم کردهاند؛ لذا چنین ارزشهایی میتواند خود منشأ ارزشهای دیگر شود.
در نگاه علی (علیه السلام) همهی ارزشها در حوزهی مسائل سیاسی حکومتی، در راستای تحقق بخشیدن به فرامین الهی و خدمت به مردم و تأمین نیازهای آنان است. بنابر آموزههای نهجالبلاغه، خدمت به مردم نه تنها ارزش بلکه وظیفهی الهی برای مشروعیت یافتن حکومت و قدرت قلمداد میشود.
از منظر نهجالبلاغه پایبند بودن به قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و متعهد شدن به تقوا و خویشتن داری از جمله ارزشهایی است که یک سیاستمدار مسلمان باید خود را با آن زینت دهد. وی از رهگذر آن میتواند مهم ترین وظایف یک حکمران که اجرای «عدالت سیاسی» و «آزادی سیاسی» است را در زیر مجموعهی تحت تسلط خود به عرصه عمل برساند. همچنین با محور قرار دادن مردم در هر زمینه ای، ارزش و اعتبار به رعیت بخشیده، با راستی و صداقت، اعتماد آنها را جلب کرده و امیدوار به آینده میسازد. در نتیجه حکومتی خواهد داشت که با پشتیبانی همان مردم، پایدار خواهد ماند.
پینوشتها:
1. استادیار دانشگاه تهران (پردیس قم). hrezaii@ut.ac.ir.
2. کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث.
منابع تحقیق :
- نهجالبلاغه.
- ابن ابی الحدید، عزالدین؛ شرح نهجالبلاغه؛ تحقق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالجیل، بی تا.
- ابن میثم بحرانی، علی؛ شرح نهجالبلاغه؛ ترجمه: مترجمان، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1375ش.
- اخوان کاظمی، بهرام؛ عدالت در نظام سیاسی اسلام؛ تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1381ش.
- استاد، رضا؛ بیست مجلس پیرامون عهدنامه مالک اشتر؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1379ش.
- جرداق، جرج؛ امام علی صدای عدالت انسانی؛ ترجمه و توضیحات: سید هادی خسروشاهی، قم: بوستان کتاب، 1389ش.
- جعفری، محمد تقی؛ حکمت اصول سیاسی اسلام؛ تهران: موسسه تدوین آثار علامه جعفری، 1389ش.
- حجازی، فخرالدین؛ «سیاست در نهجالبلاغه»، در یادنامه دومین کنگره نهجالبلاغه؛ بی جا: بنیاد نهجالبلاغه، 1360ش.
- دلشاد تهرانی، مصطفی؛ حکومت حکمت؛ تهران: دریا، 1379ش.
- ـــــــــــــــ ؛ دولت آفتاب؛ تهران: دریا، 1379ش.
- سروش، عبدالکریم؛ حکمت و معیشت؛ بی جا: مؤسسه فرهنگی صراط، 1373 ش.
- صائب، عبدالحمید؛ بررسی تاریخی سنت پیامبر؛ ترجمه: حسین ادیب، قم: دایره المعارف فقه اسلامی مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1383ش.
- صالحی نجف آبادی، نعمت الله؛ ولایت فقیه حکومت صالحان؛ تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1363ش.
- صدیق عربانی، یوسف؛ «سیره نظری و عملی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در مورد عدالت اجتماعی»، مجموعه مقالات برگزیدهی همایش عدالت اجتماعی و امیرالمؤمنین؛ به اهتمام محمدحسین رضایی، تهران: مؤسسه چاپ و دانشگاه امام حسین، 1382ش.
- علیخانی، علی اکبر؛ «آزادی سیاسی در حکومت امام علی»، عدالت و آزادی در نگاه امام علی؛ به اهتمام محمدرضا طالقانی، مشهد: انتشارات امام محمد باقر، 1379ش.
- ــــــــــ ؛ توسعة سیاسی از دیدگاه امام علی (علیه السلام)؛ قم: سازمان تبلیغات اسلامی، 1379ش.
- غلامعلی، احمد؛ شناخت نامة نهجالبلاغه؛ تهران: سازمان مطالعه و تدوین (سمت)، 1389ش.
- فاضل لنکرانی، محمد؛ آیین کشورداری از دیدگاه امام علی (علیه السلام)؛ تنظیم و تدوین حسین کریمی زنجانی، بی جا: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382ش.
- قربانی، زین العابدین؛ «حقوق از دیدگاه نهجالبلاغه»، در یادنامة کنگرة هزارة نهجالبلاغه؛ بی جا: بنیاد نهجالبلاغه، 1360ش.
- ماندگار، محمدمهدی؛ خط مشهای سیاسی نهجالبلاغه؛ قم، بوستان کتاب، 1381ش.
- محمدی ری شهری، محمد؛ سیاست نامة امام علی (علیه السلام)؛ ترجمه: مهدی مهریزی، قم: دارالحدیث، 1379ش.
- مطهری، مرتضی؛ سیری در نهجالبلاغه؛ تهران: صدرا، 1365ش.
- مکارم شیرازی، ناصر؛ پیام امام امیرالمؤمنین (شرح نهجالبلاغه)؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1375ش.
منبع : فصلنامه پژوهشهای نهج البلاغه علمی - پژوهشی شماره 36 سال دهم بهار 1392