استوارى رأى با كسى است كه قدرت و دارايى دارد، با روى آوردن قدرت، روى آورد، و با پشت كردن آن روى بر تابد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اخلاقی)  >  اخلاق پسنديده اهل بيت(ع) در نهج البلاغه(2)

اخلاق پسنديده اهل بيت(ع) در نهج البلاغه(2)

اهل بيت عليهم السلام و زنده كنندگان دانش
امير مؤمنان على عليه السلام در فراز ديگرى به علوم سرشار اهل بيت عليهم السلام اشاره مى كنند و مى فرمايند:
هم عيش العلم وموت الجهل، يخبركم حلمهم عن علمهم، وظاهرهم عن باطنهم، وصمتهم عن حكم منطقهم، لا يُخالفون الحقّ ولا يختلفون فيه، وهم دعائم الإسلام وولائج الإعتصام، بهم عاد الحقّ إلى نصابه، وانزاح الباطل عن مقامه، وانقطع لسانه عن منبته، عقلوا الدين عقل وعاية ورعاية، لا عقل سماع ورواية، فإنّ رواة العلم كثير ورعاته قليل؛(1)
آنان زنده كننده دانايى، نابودكننده جهل و نادانى هستند، بردباريشان از دانائيشان خبر مى دهد و نمود و ظاهرشان از نهان و باطنشان، و خاموشى شان از راستى و درستى گفتارشان شما را آگاه مى سازد. هيچ گاه با حق و درستى مخالفت نكرده اند و در آن، ناسازگارى پيدا نمى نمايند. آنان ستون هاى اسلام و پناه گاه هاى محكمِ آن هستند. به واسطه آنان حق به اصل و ريشه واقعى خويش باز مى گردد و باطل و ناراستى از جايگاهش دور و نابود مى گردد و زبانش از ريشه كنده مى شود.
آنان دين را شناختند؛ شناختى كه از نهايت دانايى و رعايت و عمل نمودن است، نه فقط شناختى كه از شنيدن و نقل كردن باشد؛ زيرا كه راويان دانش بسيارند و مجريان و رعايت كنندگانش اندك.
در اين عبارت مى فرمايد: «هيچ گاه با حق و درستى مخالفت نكرده و در آن ناسازگارى پيدا نمى نمايند»، كه اين سخن به حجّت بودن گفتار يكى از معصومين عليهم السلام اشاره دارد؛ تا چه رسد به همگى آنان. در روايتى آمده كه امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند:
نحن في العلم و الشجاعة سواء؛(2)
ما خاندان پيامبر همگى در دانش و شجاعت برابر هستيم.
در روايت ديگرى امام صادق عليه السلام درباره پيامبر، امير مؤمنان و امامان از فرزندان ايشان مى فرمايد:
حجّتهم واحدة و طاعتهم واحدة؛(3)
دليلشان يكسان و برابر است و پيروى و فرمانبردارى آنان نيز يكسان و برابر است.
آن بزرگوار در روايت ديگرى مى فرمايد:
نحن في الأمر والفهم و الحلال و الحرام نجري مجرى واحداً، فأمّا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و علي عليه السّلام فلهما فضلهما؛(4)
ما در خلافت و رهبرى، درك و فهم و دانش شريعت به يك رويه هستيم، مگر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و على عليه السلام كه جايگاه بلندتر و والاترى از ما دارند.
اصل و ريشه پيامبرى
حضرت على عليه السلام در سخن ديگرى مى فرمايد:
نحن شجرة النبوّة، ومحطّ الرسالة، ومختلف الملائكة، ومعادن العلم، وينابيع الحكم؛(5)
ما از اصل و ريشه پيامبرى، فرودآمدنگاه رسالت، جايگاه آمد و شد فرشتگان رحمت و سرچشمه دانش و چشمه سارهاى بينش هستيم.
در اين باره شيخ كلينى رحمه اللّه در كتاب شريف كافى روايت هاى ديگرى نيز از اهل بيت عليهم السلام آورده است.
آن گاه حضرتش مى فرمايد:
تاللّه، لقد عُلِّمت تبليغ الرسالات، و إتمام العدات، و تمام الكلمات، و عندنا ـ أهل البيت ـ أبواب الحكم وضياء الأمر؛(6)
به خدا سوگند! من به روش پيام رسانى پيامبران بزرگ الاهى و انجام تمامى وعده ها و همه كلمات پروردگار آموخته شدم و نزد ما خاندان پيامبر درهاى حكمت و سخن استوار و نغز، و روشنى تمام كارها و حكومت دنيا و جهان آخرت است.
يعنى اين كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله تمام آن چه را مى دانسته به على عليه السلام آموزش داده است. پس ايشان پايه و ركن دين اسلام و جايگاه تمامى دانش هاى پيامبر بوده اند، پس ناگزير چگونگى نگهبانى و رساندن دين و راه آموزش دانش آن را مى دانسته است؛ چرا كه براى زمان هاى گوناگون، ملّت ها، افراد مختلف و مكان هاى متفاوت فرق دارد و هيچ كس نبايد بر ايشان در انجام هر كارى، يا ترك كارى، يا گفتار و سكوتى ايراد بگيرد.
از طرف ديگر، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله حقيقت وعده هايى را كه بين خداوند و پيامبران و فرستادگان بزرگوارش به بندگان بوده است؛ هم چنين چگونگى برآورده كردن و به پايان رساندن آن را به او آموزش داده است.
به سخن ديگر، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله تمام وعده هايى را كه به مردم داده بود و چگونگى برآوردن آن ها را بعد از او، به على عليه السلام ياد داد؛ زيرا او جانشين به حق و برآورنده وعده ها و قرارهاى پيامبر بوده است، همان گونه كه در روايت هاى شيعه و سنّى آمده است.
از سوى ديگر، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله كلمه هايى را كه بين خداوند و پيامبرانش بوده و پايان يافتن آن ها را به حضرت على عليه السلام آموزش داده است كه قرآن كريم مى فرمايد:
(وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلا لاَّ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ)؛(7)
و كلام پروردگار تو ـ يعنى قرآن ـ به راستى و عدل و داد به حدّ كمال و تمام رسيد؛ هيچ كس نمى تواند سخنان او را دگرگون سازد.
شايد منظور از كلمه ها، مطالبى غير از كتاب هاى آسمانى و نوشته هاى الاهى باشد.
اگر واژه «حكم» در عبارت اميرالمؤمنين عليه السلام ـ با حاء مضموم و كاف ساكن باشد ـ به معناى قضاوت و داورى است. پس اهل بيت عليهم السلام در داورى هايشان، راهنمايى هايى از جانب خداوند به آنان مى شود كه براى غير از ايشان هيچ گاه چنين نمى شود. خداوند متعال مى فرمايد:
(إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ)؛(8)
همانا اين كتاب را به راستى و درستى سوى تو فرو فرستاديم تا ميان مردم به آن چه خداوند تو را بنمود، حكم كنى.
يا منظور از حكم، تمام دستورات الاهى است.
و اگر واژه «حكم» ـ با حاء كسره دار و كاف مفتوح باشد ـ جمع حكمت ـ به معناى سخنان استوار و محكم خواهد بود.
و كلمه «أمر» به معناى سروَرى و جانشينى، يا تمامى دستورات، يا تمامى كارهاست. بنابراين اهل بيت عليهم السلام با اجازه خداوند به تمام كارها آگاهند.
اهل بيت عليهم السلام و حقايق قرآن و سنّت
امير مؤمنان على عليه السلام در جاى ديگر تأكيد مى ورزند كه حقايق قرآن و سنّتِ پيامبر نزد اهل بيت عليهم السلام است و آن بزرگواران به داشتن آن از ديگران شايسته ترند، آن جا كه مى فرمايد:
إنّا لم نحكِّم الرجال وإنّما حكَّمنا القرآن، هذا القرآن إنّما هو خطّ مستور بين الدفتين، لا ينطق بلسان، ولا بدّ له من ترجمان، وإنّما ينطق عنه الرجال.
ولمّا دعانا القوم إلى أن نحكّم بيننا القرآن لم نكن الفريق المتولّي عن كتاب اللّه سبحانه وتعالى، وقد قال اللّه سبحانه: (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ)،(9) فردُّه إلى اللّه أن نحكم بكتابه، وردّه إلى الرسول أن نأخذ بسنّته. فإذا حكم بالصدق في كتاب اللّه فنحن أحقّ الناس به، وإن حكم بسنّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فنحن أحقّ الناس وأولاهم بها... .
فأين يُتاه بكم؟! ومن أين اُتيتُم؟!
(10)
ما هيچ گاه مردان را داور قرار نداديم؛ بلكه تنها قرآن را به داورى پذيرفتيم، اين قرآن، فقط خطى است نوشته شده كه در ميان دو پوست جلد نگهدارى مى شود، زبان ندارد تا سخن بگويد و همواره به كسى نيازمند است كه آن را به سخن درآورد كه تنها مردان او را به سخن وامى دارند.
هنگامى كه شاميان از ما خواستند قرآن را داور قرار دهيم، از آن گروه نبوديم كه از قرآن روى گردان باشيم؛ چرا كه خداوند سبحان فرموده است: «پس هر گاه در كارى ناسازگارى و اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبرش بازگردانيد (و از آنان نظرِ نهايى را بخواهيد)».
پس بازگردانيدن كارها به خداوند اين است كه به كتابش داورى و حكم نماييم و برگردانيدن كارها به پيامبر اين است كه سنّت و آموزه هاى او را دريابيم و آن ها را به كار ببنديم.
پس اگر قرار باشد به كتاب خداوند به راستى و درستى داورى شود ما شايسته ترين مردم به آن هستيم و اگر قرار باشد به سنّت پيامبر صلى اللّه عليه و آله داورى نماييم، پس شايسته ترين مردم و برترين آن ها ما هستيم... پس اينك بنگريد از چه راه شما را گمراه مى نمايند؟ و چگونه بر شما راه يافتند؟
در اين باره روايت هاى بسيارى از خاندان پيامبر عليهم السلام آمده است. شيخ كلينى رحمه اللّه در قسمت هاى مختلفى از كتاب شريف كافى آن ها را آورده است. امير مؤمنان على عليه السلام تصريح مى كند كه خاندان پيامبر ـ نه ديگران ـ همان «راسخان در علم» هستند و مى فرمايد:
أين الَّذين زعموا أنّهم الراسخون في العلم دوننا كذباً و بغياً علينا، أن رفعنا اللّه ووضعهم، وأعطانا وحرمهم، وأدخلنا وأخرجهم؛(11)
كجايند آنانى كه به دروغ و ستم بر ما مى پندارند به جز ما راسخان در علم هستند از آن رو كه خداوند ما را برترى داد و آنان را پست و خوار گردانيد و به ما همه دانش ها را بخشيد و آنان را بى بهره ساخت و ما را به حريم قربش پذيرفت و آنان را بيرون كرد.
شايد آن حضرت به اين آيه اشاره مى كند كه مى فرمايد:
(هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ...)؛(12)
اوست آن خدايى كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد. برخى از آن آيه ها محكمات هستند (معناى روشن دارند) كه آن ها ركن و پايه كتاب هستند و برخى ديگر متشابهات (چند پهلو و غير روشن) هستند. پس كسانى كه در دل هاى آنان كژى و گمراهى است، براى فتنه جويى و معناى نادرست و خراب كردن معناى آن، به آيه هاى غير روشن و چند پهلو دست مى اندازند (و در ظاهر از آن پيروى مى نمايند) در حالى كه معناى واقعى و حقيقى آن ها را جز خداوند و راسخان در علم نمى دانند... .
در روايتى كه از امام صادق عليه السلام نقل شده آن حضرت فرمود:
نحن الراسخون في العلم و نحن نعلم تأويله؛(13)
ما راسخان در علم هستيم و ماييم كه معناى حقيقى و واقعى آن ها را مى دانيم.
روايت هاى ديگرى نيز در اين زمينه نقل شده است.
اهل بيت عليهم السلام و علم به غيب
خاندان پيامبر عليهم السلام به آن چه بوده و هست آگاهند، مگر علمى كه خداوند آن را به خود مخصوص نموده است كه هيچ كس به غير از او، از آن آگاهى ندارد. حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
وما سوى ذلك فعلم علّمه اللّه نبيّه فعلّمنيه، ودعا لي بأن يعيه صدري وتضطمّ عليه جوانحي؛(14)
دانش نهانى و غيب همان است كه فقط خداوند آن را مى داند و غير آن تمام دانش هايى كه خداوند به پيامبر آموخت و او نيز آن ها را به من آموزش داد و از خداوند خواست تا سينه من آن را تحمّل نمايد و دلم آن را در بر بگيرد و به خود بپذيرد.
امير مؤمنان على عليه السلام در جاى ديگرى مى فرمايند:
واللّه، لو شئت أن اُخبر كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه وجميع شأنه لفعلت، ولكن أخاف أن تكفروا فيَّ برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.
ألا و إنّي مفضيه إلى الخاصّة ممّن يؤمن ذلك منه
.
والّذي بعثهُ بالحقّ واصطفاه على الخلق، ما أنطق إلاّ صادقاً، وقد عهد إليَّ بذلك كلّه، وبمهلك من يهلك، ومنجى من ينجو، ومآل هذا الأمر، وما أبقى شيئاً يمرُّ على رأسي إلاّ أفرغه في أذنيّ وأفضى به إليّ؛(15)
به خداوند سوگند! اگر بخواهم مى توانم خبر دهم هر مردى از شما را كه از كجا آمده است و به كجا مى رود و تمام كارهايش چيست! ولى مى ترسم درباره من به باورى برسيد كه به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نداشتيد.
پس آگاه باشيد! من تمام اين دانش ها و رازها را به ياران ويژه خود مى رسانم و بازگو مى نمايم.
سوگند به خداوندى كه پيامبر را به راستى به پيامبرى برانگيخت و او را بر تمام آفريدگان برگزيد! فقط به راستى سخن مى گويم و به راستى كه پيامبر به همه آن چه گفتم با من پيمان بسته است و نيز به تباهى و نابودى تباه شدگان و رهايى يافتگان از من تعهد گرفته است و به سرانجام تمام كارها آگاهى داده است و هر آن چه در سر مى گذراندم و به فكر خود مرور مى دادم، پاسخش را در گوشم فرو خواند و آن را به طور كامل به من رسانيد و فهمانيد.
در روايت ديگرى آمده است كه حضرت على عليه السلام فرمود:
سلوني، واللّه ما تسألوني عن شيء يكون إلى يوم القيامة إلاّ أخبرتكم...؛(16)
از من بپرسيد، به خداوند سوگند! درباره هر آن چه كه تا روز قيامت خواهد بود اگر از من پرسيده شود به شما پاسخ خواهم داد.
اهل بيت عليهم السلام و درهاى دانش
خاندان پيامبر عليهم السلام همان «درها» هستند. حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
نحن الشعار والأصحاب والخزنة والأبواب، ولا تؤتى البيوت إلاّ من أبوابها، فمن أتاها من غير أبوابها سُمّي سارقاً؛(17)
ما اهل بيت چون لباس نزديك به او و ياران صميمى پيامبر و گنجينه داران نبوّت و درهاى رسالت و پيامبرى هستيم و هيچ خانه اى را جز از درِ آن وارد نمى شوند، و هر كه غير از در وارد شود دزد ناميده مى شود.
امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
فقط جانشينان پيامبر، درهاى الاهى هستند كه از آن ها بايد وارد شد و اگر آنان نبودند، هيچ گاه خداوند شناخته نمى شد و به وسيله آنان خداوند بر تمام آفريدگان دليل و برهان را كامل مى كند.
پيش از اين نيز پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله خود را شهر دانش خواند و على عليه السلام را دروازه آن شهر قرار داد.
تمام حافظان حديث اهل سنّت از امير مؤمنان على عليه السلام اين گونه نقل كرده اند كه فرمود: پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
أنا مدينة العلم و عليّ بابها، فمن أراد العلم فليأت الباب؛
همانا من شهر علم هستم و على دروازه آن است، پس هر كه دانش بخواهد بايد از دروازه وارد شود.
در حديث ديگرى جابر گويد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
أنا مدينة العلم وعلي بابها؛
من شهر دانش هستم و على دروازه آن است.
ابن عباس نيز در اين زمينه حديثى را از پيامبر نقل كرده است. او مى گويد: من از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
أنا مدينة العلم و عليّ بابها، فمن أراد العلم فليأت الباب؛(18)
من شهر علم هستم و على دروازه آن، پس هر كه دانش بخواهد بايد از دروازه وارد شود.
در اين زمينه حضرت على عليه السلام از پيامبر اين گونه نقل مى كند: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
أنا دار الحكمة و علي بابها؛(19)
من خانه حكمت و دانايى هستم و على دروازه آن است.
پي نوشت ها :
1- نهج البلاغه: 357.
2- الكافى: 1 ؛ 275.
3- و 4- الكافى: 1 ؛ 275.
5- نهج البلاغه: 162.
6- همان: 176.
7- سوره انعام: آيه 115.
8- سوره نساء: آيه 106.
9- سوره نساء: آيه 62.
10- نهج البلاغه: 182.
11- همان: 201.
12- سوره آل عمران: آيه 5.
13- الكافى: 1 ؛ 213، الصافى فى تفسير القرآن: 84 ، چاپ قديم.
14- نهج البلاغه: 186.
15- نهج البلاغه: 250.
16- فتح البارى: 8 ؛ 458، تاريخ الخلفا: 124، جامع بيان العلم: 1 ؛ 114.
17- نهج البلاغه: 215.
18- براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: نفحات الأزهار في خلاصه عبقات الأنوار: ج 10 ـ 12.
19- تحقيق و پژوهش كامل پيرامون اين حديث در نفحات الأزهار في خلاصه عبقات الأنوار: ج 10، ص 321 انجام يافته است.

منبع:ميلاني، سيّدعلي؛ (1389)، اهل بيت عليهم السلام در نهج البلاغه، مرکز حقايق اسلامي، چاپ دوم.