بيشترين اوقات زندگى را به زن و فرزندت اختصاص مده ، زيرا اگر زن و فرزندت از دوستان خدا باشند خدا آن ها را تباه نخواهد كرد ، و اگر دشمنان خدايند ، چرا غم دشمنان خدا را مى خوري؟!
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اجتماعی)  >  اخلاق بایسته کارگزاران در نهج البلاغه

اخلاق بایسته کارگزاران در نهج البلاغه

نهج البلاغه, اخلاق ,اخلاق کارگزاران , حکومت علوی , اخلاق بایسته

چکیده

مقدمه

تعریف کارگزاران

تعریف اخلاق

اخلاق بايسته

1ـ تقوا گرایی

2ـ حق محوری

3ـ عدالت ورزی

4ـ امانت داری

5ـ اطاعت از امام

6ـ مدارا و احسان

7ـ فروتنی

8 ـ نظم

9- شجاعت

10- قاطعیت

چکیده

در سخنان امیرمومنان در نهج البلاغه, توصیه های فراوانی به کارگزاران حکومتی وجود دارد که می توان آنها را «اخلاق کارگزاران» نامید. این توصیه ها را می توان به دو دسته بایسته ها و نبایسته ها تقسیم نمود. نمونه هایی از بایسته های اخلاقی کارگزاران در سخنان امیر مومنان به ترتیب اهمیت چنین است1. تقوا گرایی 2. حق محوری 3. عدالت ورزی 4. امانت داری و...

مقدمه

أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیه السلام پس از قرار گرفتن در جایگاه خلافت جامعه اسلامی، ضمن عزل کارگزاران نالایق عثمان، به نصب کارگزاران شایسته همت گماشت و توصیه هایی بس گرانقدر خطاب به ایشان القاء فرمود که باید الگوی رفتاری همه کارگزاران مسلمان در طول تاریخ باشد. البته شعاع بهره بری از بسیاری از این تعالیم، محدود به مسلمانان نیست؛ بلکه حکومت ها و کارگزاران غیر اسلامی نیز می توانند از این تعالیم ارزشمند در جهت رشد و شکوفایی حکومت های خود بهره های فراوان ببرند.

تعریف کارگزاران

در این مقاله، منظور از کارگزاران، افرادی هستند که از سوی حاکم جامعه اسلامی به اداره بخشی از امور جامعه منصوب و مأمور می شوند. این مأموریت می تواند شامل سطحی کلان، مثل ولایت و حاکمیتِ منطقه ای از جامعه اسلامی باشد یا در سطوحی پایین تر، همچون فرماندهی جنگ، قضاوت، جمع آوری مالیات و ... اجرا شود.

تعریف اخلاق

منظور نگارنده از اخلاق، صرفاً تعریف اصطلاحی آن به معنای خصلتها و ملکات درونی انسانی نیست؛ بلکه با نگاهی فراگیر، هر گونه رفتاری را نیز مد نظر دارد. بنابراین مجموعه خصلتهای درونی و رفتارهای فردی و اجتماعی را اخلاق می نامیم.

از تعاریف فوق روشن می گردد که موضوع بررسی این مقاله، مجموعه رفتارها و خصال مأموران حکومت اسلامی است که حضرت أمیر علیه السلام به عنوان حاکم اصلی جامعه به آنها أمر فرموده است.

باید توجه داشت که هرچند اکثر این اوامر اخلاقی در کلام أمیرمومنان، اموری است که در زندگی سایر مسلمانان نیز باید مراعات شود، اما به دلیل نقش تأثیرگذار کارگزاران حکومت بر سایر اقشار جامعه و همچنین مسؤولیت و وظایف اختصاصی ایشان، اهمیت آنها در مورد ایشان بسیار بیشتر است.

حال سعی می کنیم با جستجوی در نهج البلاغه، مصادیقی از سفارشات حضرت به کارگزاران خویش را تحت عنوان «اخلاق بایسته کارگزاران» ذکر نماییم.

اخلاق بايسته

1ـ تقوا گرایی

تقوا از ماده «وقایه» به معنای حفظ و نگهداری می باشد. از معانی اصطلاحی تقوا که به تعبیرات گوناگون بیان شده است، می توان این قدر مشترک را برداشت کرد: هر رفتاری که انسان را از گناه و بدی و در نتیجه از عقاب خداوند حفظ کند، نوعی رفتار تقوا گرایانه است.

تقوا برای هر مسلمانی لازم است؛ ولی برای کارگزارانی که بخشی از جان و مال و ناموس مسلمین تحت کنترل آنهاست، لازم تر و بایسته تر. سفارش به هر دو نوع تقوا (تقوای عمومی و تقوای خاصِ کارگزاران) در کلمات به جا مانده از حضرت أمیر وجود دارد؛ چنانکه خطبه ای طولانی در نهج البلاغه روایت شده که حضرت در آن اوصاف متقین را بنا به اصرار شخصی به نام همّام بیان داشته اند.[1] شنیدن این مواعظ بلیغ چنان در همّام اثر گذاشت که صیحه ای زد و روح از کالبدش جدا گشت.[2]

اما در خصوص کارگزاران، آن حضرت تأکید خاصی نسبت به رعایت تقوا داشتند؛ به گونه ای که می بینیم اولین توصیه به مالک اشتر در آغاز آن عهدنامه معروف، رعایت تقوای الهی است؛ «هذا ما أمر به عبدالله علی أمیرالمؤمنین مالک بن الحارث الأشتر فی عهده إلیه حین ولاّه مصر ... أمره بتقوی الله و إیثار طاعته و اتّباع ما أمر به فی کتابه».[3] همچنین هنگام نصب محمد بن أبی بکر به ولایت مصر می فرماید: «فأنت محقوق أن تخالف علی نفسک»؛[4] «بر تو سزاوار است که با هوای نفسِ خود مخالفت کنی».

معلوم است که مخالفت با نفس لازمه تقواست و بدون آن، تقوا محقّق نمی شود.

2ـ حق محوری

یکی از پایه های اصلی حکومت علوی، حق محوری حضرت بود. امام هیچ گاه بنابر مصلحت سنجی های کوته بینانه حاضر نبود دست از حق بردارد و به باطل گراید. آن بزرگوار در رعایت حقوق مردم، نه خود کوتاهی می کرد و نه به کارگزاران خویش چنین اجازه ای می داد. حضرت همگان، مخصوصاً کارگزاران خویش را به رعایت حقوق متقابل دعوت می نمود؛ چنانکه به مالک اشتر می فرماید: «و لیکن أحب الأمور إلیک أوسطها فی الحق»؛[5] «باید محبوبترین امور نزد تو میانه ترین آنان در حق باشد».

در خطبة متقین یکی از اوصاف انسان پرهیزکار را چنین می فرماید: «لا یدخل فی الباطل و لا یخرج من الحق».[6]

در کلام دیگری بر انسانِ یاریگر حق رحمت می فرستد؛ «رحم الله رجل رأی حقا فأعان علیه أو رأی جوراً فردّه و کان عونا بالحقّ علی صاحبه»؛[7] «خدا رحمت کند کسی را که حقی را دید، پس آن را یاری کرد یا جوری را دید، پس آن را رد کرد و یاریگر حق بود برای صاحبش».

گذشته از این سفارشها به حق گرایی به معنای عامّش، حضرت أمیر حقوق متقابل والی و مردم را از اعظم حقوقی می داند که خداوند رعایت آنرا واجب گردانیده است تا همگان از آثار سرشار آن بهره مند گردند؛ «فإذا أدّت الرعیّه إلی الوالی حقّه و أدّی الوالی إلیها حقّها عزّ الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی أذلالها السنن فصلح بذلک الزمان و طمع فی بقاء الدوله و سیئت مطامع الأعداء»؛[8] «پس هنگامی که رعیت حق والی را ادا کند و والی نیز حق رعیت را رعایت نماید، حق بین ایشان عزیز و راه های روشنِ دین بر پا می گردد. نشانه های عدالت، استوار گشته، سنتها جاری می شود که نتیجه نهایی اینها اصلاح زمان، بقاء دولت و یأس دشمنان است».

3ـ عدالت ورزی

آن خصیصه ای که بیش از سایر خصائص، حکومت حضرت أمیرالمؤمنین را شهره عالم کرده است، عدالت ورزی آن بزرگوار می باشد. اگر بخواهیم دو پایه اصلی برای بنای حکومت علوی نام ببریم، باید بگوییم: «حق محوری» و «عدالت ورزی». با این وصف، بدیهی است که حضرت کارگزاران خویش را نیز سفارش مؤکد به رعایت عدالت نماید. در عهدنامه مالک اشتر می خوانیم:

«ولیکن أحب الأمور إلیک أعمّها فی العدل»؛[9] «باید محبوبترین امور در نزد تو آنی باشد که از نظر عدالت فراگیرتر است».

ظاهراً منظور حضرت اینست که اگر خواستی بین چند کار عدالت گستر، یکی را انتخاب کنی، آن را انتخاب کن که عدالت را برای اقشار بیشتری از مردم فراهم سازد یا آن که عدالت را همزمان در زمینه های بیشتری فراهم کند؛ در زمینه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ...

توصیه حضرت به عدالت ورزی در امور حکومتی چنان فراگیر است که والی حتی در سلام، تحیت، اشاره و نگاه کردن به رعیت شایسته است که مواسات را رعایت کند؛ «و آس بینهم فی اللحظة و النظرة و الإشارة و التحیة حتی لا یطمع العظماء فی حیفک و لا ییأس الضعفاء من عدلک»؛[10] «و در نگاه، اشاره و تحیت بین ایشان، به مساوات رفتار کن تا بزرگان و أقویاء در ستم ورزی تو طمع نکنند و ضعیفان از عدالت ورزیت نومید نگردند».

در خصوص عدالت اقتصادی، آن حضرت چنان اصراری داشت که در همان روز دوم خلافت خویش ندا داد: «والله لو وجدته قد تزوّج به النسآء و ملک به الإماء لرددته فإن فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق»؛[11] «به خدا سوگند، حتی اگر ببینم که با اموال بیت المال، زنان و کنیزان به تزویج درآمده اند، باز هم آن را بر می گردانم؛ چرا که در عدل گشایش است و آن کس که عدل بر او سخت آید، پس جور برایش سخت تر است».

خطاب عتاب آمیز امام به برادرش، عقیل که از او درخواست سهم بیشتری از بیت المال نموده بود، هنوز در تاریخ طنین انداز است که فرمود: «ثکلتک الثواکل یا عقیل! أتئن من حدیدة أحماها إنسانها للعبة و تجرّنی إلی نار سجرها جبّارها لغضبه»؛[12] «ای عقیل، گریه کنندگان بر تو بگریند. آیا از حرارت آهنی که انسانی آنرا به بازیچه داغ ساخته، می نالی؛ اما مرا به آتشی می کشانی که خداوند جبّار آن را از روی غضبش افروخته است؟!».

سرانجام عدالت علی بن أبیطالب علیه السلام تا آنجاست که حتی در مورد قصاص قاتل خویش می فرماید: «انظروا إذا أنا متُّ من ضربته هذه فاضربوه بضربة»؛[13] «بنگرید، اگر من از این ضربت او مُردم، پس او را در مقابل ضربه اش، تنها یک ضربه بزنید».

4ـ امانت داری

اعمال حکومتی از منظر أمیرالمؤمنین، امانتهایی است در دست کارگزاران، نه طعمه هایی برای رسیدن به چرب و شیرین دنیا؛ چنانکه به عامل خود در آذربایجان می فرماید: «و إن عملک لیس لک بطعمة و لکنّه فی عنقک أمانة وأنت مسترعی لمن فوقک»؛[14] «همانا این فرمانداری تو برایت طعمه ای نیست؛ بلکه امانتی بر گردن تو می باشد و تو از جانب ما فوق خود مأمور به رعایت آن هستی».

وقتی خبری از تخلفات مالی یکی از کارگزارانش به حضرت می رسد، خطاب به او می نویسد: «أما بعد فقد بلغنی عنک أمر إن کنت فعلته فقد أسخطت ربک و عصیت إمامک و أخزیت أمانتک»؛[15] «همانا خبری درباره تو به من رسیده که اگر درست باشد، پروردگارت را به خشم آورده ای و امامت را عصیان کرده ای و در امانت خیانت ورزیده ای».

پس أمیرالمؤمنین بیت المال را امانتی می داند که از جانب حاکم اسلامی در اختیار کارگزاران گذاشته شده؛ چنانچه به یکی از کارگزاران خود به بیت المال دست درازی کرده بود، می فرماید: «اما بعد فانی کنت أشرکتک فی أمانتی ولا الأمانة أدّیت»؛[16]

«همانا من تو را در امانت خود شریک گرداندم؛ ولی تو این امانت را ادا نکردی».

5ـ اطاعت از امام

در بحث امانتداری گفته شد که کارگزاران امانتدار امامند و طبیعی است که برای ادای درست این امانت باید از دستورهای امام پیروی کنند. از منظر أمیرمؤمنان، اطاعت از امام یکی از حقوقی است که وی بر عهدة رعیت دارد؛ چنانچه در نامه ای به فرماندهان سپاهش پس از یادآوری حقی که آنان بر گردن امام دارند، فرمود: «و لی علیکم الطاعة و ألا تنکصوا عن دعوة و لا تفرّطوا فی صلاح و أن تخوضوا الغمرات إلی الحق فان أنتم لم تستقیموا لی علی ذلک لم یکن أحد أهون علیّ ممن اعوّج منکم ثم أعظم له العقوبة و لا یجد عندی فیها رخصة»؛[17] «اطاعت من بر شما لازم است و اینکه از هیچ فرمانی سرپیچی نکنید و در هیچ امر شایسته ای کوتاهی نورزید و در راه حق در سختیها غوطه ور شوید. حال اگر شما برای این حقوق پایداری نکنید، هیچ کس نزد من خوارتر از آن یک از شما نیست که کج برود که او را به سختی کیفر خواهم داد؛ به گونه ای که گریزی از آن نزد من نمی یابد».

حضرت پس از جنگ جمل با ارسال نامه ای به لشکریان کوفه، خود از اطاعت پذیری ایشان تشکر می کند؛ «و جزاکم الله من أهل مصر عن أهل بیت نبیکم أحسن ما یجزی العاملین بطاعته و الشاکرین لنعمته فقد سمعتم و أطعتم و دعیتم فأجبتم»؛[18] «خداوند شما مردم کوفه را ازسوی اهل بیت پیامبرتان پاداش نیکو بدهد، بهترین پاداشی که به عاملین به طاعتش و سپاسگزاران از نعمتش عطا می نماید؛ چرا که شنیدید و اطاعت کردید و دعوت شدید و اجابت نمودید».

در این نامه، حضرت أمیر علیه السلام اطاعت از امام را همچون اطاعت از خدا قرار می دهند و البته مسلم است که چنین تقارنی تنها در مورد امام و حاکم معصوم همیشگی است و در مورد حاکمان صالح غیر معصوم مادامیست که به صلاح و نیکی امر کنند.

6ـ مدارا و احسان

مدارا کردن با مردم که در لسان روایات ما به آن «رفق» گفته می شود، از آموزه های بسیار مهم اخلاقی است و توصیه های فراوانی نسبت به آن انجام گرفته است؛ به گونه ای که در کلامی نورانی از امام محمد باقر علیه السلام آمده است: «من قسّم له الرفق قسّم له الایمان»؛[19] «هر کس مدارا نصیبش شود، ایمان نصیبش گشته است!».

همچنین در کلام دیگری می فرماید: «ان لکل شیء قفلاً و قفل الایمان الرفق»؛[20] «برای هر چیز قفلی است و قفل ایمان مداراست». مرحوم علامه مجلسی ذیل این حدیث می نویسد: «در اینجا ایمان به گوهر نفیسی تشبیه شده است که باید آن را حفظ نمود و قلب خزانه این گوهر است و مدارا کردن به قفلی تشبیه شده که مانع خروج این گوهر از خزانه اش و همچنین مانع سریان مفاسد به درون این خزانه می گردد».[21]

امام موسی بن جعفر نیز می فرماید: «الرفق نصف العیش»؛[22] «مدارا نیمی از زندگی گواراست».

این ویژگی اخلاقی پسندیده در مقام حاکمیت بر مردم اهمیتی صد چندان پیدا می کند؛ چرا که حاکم اسلامی با مدارایش نسبت به رعیت، ضمن برخورداری از ثواب اخروی به ثبات و رشد حکومت اسلامی کمک شایانی می کند. اگر مدارای حاکم نسبت به مردم نباشد، فضایی خشن و متشنج جامعه را فرا می گیرد، بدبینی ها و اعتراضات شدت می یابد، بهانه ها به دست بدخواهان می افتد و حکومت در این فضا از هدف اصلی خود که تأمین بستر عبودیت مردمان است، دور می شود.

البته نباید از نظر دور داشت که حاکم در بعضی شرایط خاص باید از ابزار شدت عمل و سخت گیری استفاده کند و مدارا در آنجا نه شایسته است و نه کارساز؛ اما باید توجه داشت که این شرایط استثنا هستند و اصل عمومی همان رفق و مدارا است؛ چنانچه حضرت امیر علیه السلام در کلامی کوتاه خطاب به یکی از کارگزاران به هر دو مطلب فوق اشاره می فرماید: «وارفق ما کان الرفق أرفق و اعتزم بالشدّة حین لا تغنی عنک إلا الشدّة»؛[23] «مادامی که مدارا کردن بهتر است، مدارا کن و وقتی که جز سختگیری کارت را پیش نبرد، سخت بگیر».

حضرت در جای دیگر نسبت به برخورد با اهل ذمه، اصل را بر نرمی و مدارا می گذارند و می فرمایند: «فالبس لهم جلباباً من اللین تشوبه بطرف من الشدة»؛[24] «پس بر ایشان روپوشی از نرمی و مدارا بپوشان که آن را با مقداری از شدت آمیخته باشی».

7ـ فروتنی

فروتنی و تواضع از اخلاق پسندیده ایست که در تعالیم دین ما به آن سفارش شده است. در درجه اول انسان باید نسبت به خالق و پروردگار خود فروتن باشد و سپس نسبت به کسانی که خداوند به فروتنی در برابرشان امر فرموده است؛ همچون امام، والدین و مؤمنان. در مورد کارگزاران حکومت اسلامی، فروتنی نسبت به رعیت یک بایستة بسیار مهم است که موجب رفعت مقام کارگزار نزد خداوند می شود و نتیجه اجتماعیش نیز ایجاد الفت و محبوبیت حاکم نزد مردم است.

در بعضی نامه های حضرت أمیر علیه السلام به کارگزارش، از تواضع و فروتنی با تعبیر زیبای «خفض جناح» یاد شده است که در کلام خداوند، در مورد تواضع برای والدین آمده است؛ مثلاً در نامه چهل و ششم می فرماید: «واخفض للرعیة جناحک».[25]

در بیانات امیر مؤمنان علیه السلام تأکید خاصی نسبت به اقشار پایین و ضعیف جامعه وجود دارد. در عهدنامه مالک اشتر، بعد از آنکه حضرت او را با تعبیر «الله الله فی الطبعة السفلی»[26] به عنایت به امور محرومان و ادای حقوق ایشان تحریض می کند، می فرماید: «و لا تصعر خدک لهم»؛[27] «با تکبّر روی از ایشان برمگردان» و بعد می فرماید: «ففرغ لاولئک ثقتک و أهل الخشیة و التواضع»؛[28]«کسانی را برای رسیدگی به امور ایشان بگمار که اهل خشیت و تواضع باشند».

این تأکید حضرت برای تواضع در مقابل طبقات پایین جامعه از این روست که از سویی طبع بشر، مخصوصاً اگر حاکم و کارگزار هم باشد، متمایل است که در مقابل افراد ضعیف و به ظاهر فقیر گردنکشی کند و تکبر بورزد و از دیگر سو طبقات محروم جامعه نوعاً دچار احساس حقارت هستند و نیاز عاطفه ی شدید دارند و این که سایر مردم و مخصوصاً حاکمان و کارگزاران برایشان تواضع کنند تا آنها بتوانند بدون احساس حقارت، مشکلات خود را بیان کرده و دادِ خود را بستانند. از اینروست که می بینیم حضرت در ادامة توصیه های فوق باز هم شخص مالک را مخاطب قرار داده و می فرماید: «واجعل لذوی الحاجات منک قسماً تفرغ لهم فیه شخصک و تجلس لهم مجلساً عاماً فتواضع فیه لله الذی خلقک...»؛[29] «و بخشی از وقت خود را برای نیازمندان قرار بده، شخص خود را برای ایشان فارغ بگردان، در مجلس عام بنشین و در آن تواضع و فروتنی کن برای خدایی که تو را خلق فرمود».

8 ـ نظم

نظم یکی از کلیدهای موفقیت کارگزار است. مدیر و کارگزاری که امور خود را بر مبنای برنامه ای مشخص و دقیق تنظیم نکند، پس از مدتی با انبوهی از کارهای عقب افتاده مواجه می شود و در نتیجه از انجام وظایف خود به نحو شایسته باز می ماند.

امیر مؤمنان علیه السلام مالک را به نظم دعوت کرده، می فرماید: «وأمض لکل یوم عمله فان لکل یوم ما فیه»؛[30] «کار هر روز را در همان روز انجام بده؛ چرا که هر روز کاری مخصوص خود دارد».

در جای دیگر می فرماید: «و ایاک و العجلة بالامور قبل أوانها ... فضع کل أمر موضعه و أوقع کل امر موقعه»؛[31] «و بپرهیز از عجله در امور، قبل از رسیدن وقتشان ... پس هر امری را در موضع خود بگذار و هر کاری را در موقعیت مخصوص خود واقع کن».

9- شجاعت

بی گمان از جمله شرایط و اوصاف لازم کارگزاران و مدیران، شجاعت و نترس بودن در ارتباط با انجام دادن وظایف دینی و آنچه در قلمرو مسؤولیت او قرار دارد، می باشد.

مولا امام علی(ع) نیز بر این مهم در جای جای کلماتش تأکید کرده اند؛ از جمله درباره معیارهای گزینش فرماندهان، خطاب به مالک اشتر می فرماید: «فولِّ من جنودک ... أهل النجدةِ و الشجاعة؛[32] «برای فرماندهی سپاه ... افرادی را از خاندان پارسا و دارای سوابق نیکو، دلاور و سلحشور انتخاب کن!».

مولای متقیان برای افرادی که طرف مشورت قرار می گیرند، شرایط و اوصافی را در نظر گرفته؛ از جمله اینکه ترسو نباشند. بنابراین اگر شخص ترسو قابلیت مشورت ندارد، به یقین نمی تواند مدیر و کارگزار جامعه دینی نیز باشد. آن حضرت در این باره می فرماید: «و لا تدخلنَّ فی مشورتک ... و لا جباناً یضعفک عن الأُمور»؛[33] « افراد ترسو را در مشورت راه مده؛ زیرا روحیه تو را در انجام دادن کارها سست می کنند».

بی گمان موفقیت رهبران و مدیران بزرگ مرهون شجاعت آنان است؛ زیرا شجاعت در حالات و شرایط گوناگون، سرنوشت ساز است؛ از جمله:

الف) در پذیرش اصل مسؤولیت و مدیریت؛

ب) در مقابله با حوادث غیر منتظره و ناخواسته؛

ج) در پذیرش اشتباه و خطا و جبران آثار آن؛

د) در برابر وسوسه های قدرت های بزرگ و ارعاب آنان برای وابسته شدن؛

ه) در میدان های جنگ گرم و سرد با دشمنان گوناگون بشریت.

10- قاطعیت

از جمله ویژگیهای لازم و ضروری در مدیران و زمامداران جوامع اسلامی، قاطعیت در مقام تصمیم گیری و اجراست. تأثیر جدی بودن مسؤولان جامعه در تمام ایام، بویژه در شرایط بحرانی و در مقابل آفات و نیز ضررهای شک و دودلی آنان بر کسی پوشیده نیست. ازاین رو یکی از ملاک های انتخاب مدیر و زمامدار در فرهنگ و علوم مربوط به مدیریت، قاطعیت به شمار می رود.

این حقیقت از نگاه ائمه معصومین(ع) پنهان نمانده و در این باره مطالب فراوانی را بیان کرده اند. در اینجا پاره ای از سخنان امام علی(ع) گزارش می شود: «و لکن الله سبحانه جعل رسله أُولی قوة فی عزائمهم و ضعفة فیما تری الأعین فی حالاتهم مع قناعة تملأ القلوب و العیون غنی»؛[34] «خداوند پیامبران را با عزم و اراده ای قوی، گرچه با ظاهری ساده و فقیر، مبعوث کرد؛ با قناعتی که دلها و چشمها را پر سازد».

آن حضرت در مقام توصیف مالک اشتر به عنوان یک مدیر شایسته، یکی از ویژگیهای برتر او را «قدرت تصمیم گیری» برمی شمارد؛ «اما بعد فقد بعثتُ إلیکم عبداً من عباد الله لا ینام أیّام الخوف و لا ینکل عن الأعداء ساعات الروع، أشد علی الفجار من حریق النار، و هو مالک بن الحارث أخو مَذحج. فاسمعوا له و اطیعوا أمره فیما طابق الحق! فإنَّه سیف من سیوف الله لا کلیل الظبة و لا نابی الضریبة»؛[35] «پس از ستایش پروردگار، من بنده ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در روزهای وحشت نمی خوابد و در لحظه های ترس، از دشمن روی نمی گرداند و بر بدکاران از شعله های آتش تندتر است. او مالک، پسر حارث مذحجی است. آنجا که با حق است، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید! او شمشیری از شمشیرهای خداست که نه تیزی آن کُند می شود و نه ضربت آن بی اثر است».

در مورد قدرت تصمیم گیری و نکوهشِ دودلی و تردید مدیران، می فرماید: «لا تجعلوا علمکم جهلاً و یقینکم شکاً! إذا علمتم فاعملوا و إذا تیقنتم فاقدموا»؛[36] «دانش خویش را نادانی و یقین خود را شک مپندارید! آن گاه که به علم دست یافتید، عمل کنید و آن گاه که به یقین رسیدید، اقدام نمایید».

لازم به یادآوری است که کلمه «قاطعیت» از ریشه «قطع» به معنای بریدن و جدا کردن است و انتخاب چنین واژه ای از آن رو است که افراد قاطع مشکلات را می بُرَند و گره ها را می گشایند.

خداوند متعال وصف قاطعیت را برای رهبران و پیامبران لازم دانسته و به رسول خدا(ص) دستور می دهد که پس از مشورت و رایزنی های لازم، شک و دودلی را کنار گذاشته، با عزمی راسخ تصمیم بگیرد و بر خدا توکل کند؛ «و شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله إن الله یحب المتوکلین»؛[37] «در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش و) بر خداوند توکل کن؛ زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد».

محمد علي صابري


[1]. أبوالحسن محمدبن الحسین الموسوی(الشریف الرضی)، نهج البلاغه ،ترجمه محمد دشتی,چاپ چهاردهم,قم,انتشارات الهادی1380, ص 402، خطبه 193.

[2]. همان,ص 406، ب 27 و 28.

[3]. همان,ص 566، ب 2، نامه 53.

[4] .همان ص 510، ب 13، نامه 27.

[5] .همان ص 568، ب 20 ، نامه 53.

[6] .همان ص 406، ب 25، خطبه 193.

[7] .همان ص 428، ب 9، خطبه 205.

[8] .همان ص 442، ب 8, خطبه 216.

[9] .همان ص 68، ب 2، نامه 53.

[10] .همان ص 558، ب 3,نامه 53.

[11] .همان ص 58, خطبه15

[12] . ص 460، ب 6، خطبه 224.

[13] . ص 560، ب 9، نامه 47.

[14] . ص 484، نامه 5.

[15] . ص 546، نامه 40.

[16] . ص 546، نامه 41.

[17] . ص 562، نامه 50، ب 4.

[18] . ص 480، نامه 2.

[19] . الکافی، ج 2، ص 118، ح 2.

[20] . الکافی، ج 2، ص 118، ح 1.

[21] . بحار الانوار ج 72 ص55

[22] . الکافی، ج 2، ص 120، ح 11.

[23] . ص 558، نامه 46، ب 1.

[24] . ص 468، نامه 19، ب 2.

[25] . ص 558، نامه 46، ب 3.

[26] . ص 512، نامه 53، ب 11.

[27] . ص 582، نامه 53, ب 104.

[28] . همان, ب 105.

[29] . همان, ب 109.

[30] . ص 584، نامه 53، ب 115.

[31] . ص 590، همان, ب 148

[32] . ص 574, نامه53,ب53

[33] . ص570, نامه53,ب28

[34] .ص388,خطبه192,ب47

[35] .ص544,نامه38, ب3

[36] . ص 696,حکمت274

منبع:پژوهه تبلیغ