آخِر الزمان
رخدادهاي بخش پاياني حيات دنيا [در مكه و مدينه]
آخِر به معناي بخش پاياني هر مجموعه است.[1]زمان نيز به معناي ساعات شبانه روز، وقت كم يا زياد، مقدار حركت، عصر، روزگار و عمر جهان آمده است.[2]اينجا، مقصود از زمان، روزگار و عمر جهان است؛ پس آخرالزمان به معناي «بخش پاياني حيات دنيا» است. گرچه آخرالزمان مفهومي عام است كه رويدادهايي مهم در آن به وقوع ميپيوندد، آنچه اينجا بدان ميپردازيم، حوادث مهم مكه و مدينه در اين دوره است.
از منظر قرآن كريم، سرانجام دنيا روشن است و به انسانهاي مؤمن و صالح بشارت جانشيني خداوند در روي زمين، استقرار دين خداپسند در جهان، دستيابي به امنيت كامل و نابودي شرك داده شده است: {وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخلِفَنَّهُم فِي الْأَرضِ كَمَا اسْتَخلَفَ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُم دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَـى لَهُم وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمنًا يَعبُدُونَنِي لا يُشـرِكُونَ بِي شَيئًا}. (نور/24، 55؛ نيز: توبه/9، 33؛ فتح/48، 28)[3]بر پايه رواياتي از پيامبر(صلي الله عليه و آله) ، پس از بعثت آن حضرت، اندكي از عمر دنيا باقي مانده و فاصله امت مسلمان تا قيامت بسيار كم خواهد بود.[4]بر اين اساس، بعثت پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله) سرآغاز آخرالزمان است.[5]نيز در رواياتي فراوان، آخرالزمان بر دوره پاياني مقارن با ظهور حضرت مهدي(عج لله تعالي فرجه) اطلاق شده است.[6]
روايات مربوط به آخرالزمان كه از طريق شيعه[7]و اهلسنت[8]نقل شده، بيشتر ناظر به حوادث و فتنههاي آن دوران است. بر پايه برخي از اين روايات، حتي كعبه از آن فتنهها در امان نخواهد بود و ويران خواهد گشت.[9]به رغم همه خبرهاي نگرانكننده[10]و وقوع فتنهها و آشوبها، گروهي از مردم آن زمان، بهترين مردم دانسته شدهاند.[11]
مهمترين رخدادهاي مكه و مدينه در آخرالزمان
1. بعثت پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله): براساس آيه «فَهَل يَنظُرُونَ إِلا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغتَةً فَقَد جَاءَ أَشرَاطُهَا ...» (محمّد/47، 18) نزول آخرين شريعت كه با بعثت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) تحقق يافته، نخستين نشانه آخرالزمان و پايان تاريخ به شمار ميرود[12]. نيز آيه {اقتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ القَمَرُ} (قمر/54، 1) به نزديكي قيامت و فاصله اندك ميان بعثت پيامبر آخرالزمان و قيامت اشاره دارد[13]. از اين رو پيامبر اكرم، پيامبر آخرالزمان ناميده شده است.[14]براساس روايتي، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با كنار هم نهادن دو انگشت سبّابه و مياني خود، به مردم فرمود: فاصله بعثت من با برپايي قيامت مانند فاصله اندك ميان اين دو انگشت است. بر پايه روايتي ديگر، روزي پيامبر(صلي الله عليه و آله) نزديك غروب آفتاب فرمود: مقدار باقي مانده از عمر دنيا نسبت به عمر سپري شده آن، مانند باقيمانده عمر امروز از اين هنگام است.[15]افزون بر منابع اسلامي، در برخي از متون اديان پيشين نيز از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به عنوان پيامبر خاتَم و آخرالزمان ياد شده؛ چنانكه در برخي گزارشها آمده كه يهود در كتابهاي خود يافته بودند كه هجرت پيامبر خاتم در محلي ميان كوه عِير و اُحد خواهد بود. بدين دليل، گروهي از آنان از فلسطين به اين منطقه كه همان مدينه بود، هجرت كردند تا در شمار اصحاب پيامبر آخرالزمان قرار گيرند؛ گرچه وقتي دريافتند او از اولاد اسماعيل(عليه السلام) است، به مخالفت و دشمني با وي برخاستند. قرآن در آيه {فَلَمَّا جَاءَهُم مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللهِ عَلَى الكَافِرِينَ} (بقره/2، 89) به همين ماجرا اشاره كرده است.[16]
2. دوري از معنويّت:بر پايه روايتي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، فراگير شدن ستم و بيداد از بارزترين نشانههاي آخرالزمان است. حديث معروف«يَملأُ الأَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً بعدما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً»به همين نكته اشاره دارد.[17]در آيه {اقتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُم وَهُم فِي غَفلَةٍ مُعرِضُونَ} (انبياء/21، 1) بيشتر مردم آخرالزمان، با ويژگي غفلت و رويگرداني از خداوند شناسانده شدهاند.[18]بر پايه روايتي، حتي حج مردم از معنويت تهي ميگردد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: در آخرالزمان حجگزاران در پي مقاصدي هستند: ثروتمندان در پي تجارت، فقيران در پي گدايي، قاريان قرآن در پي رياكاري و صاحب منصبان و قدرتمندان در پي زينت و خوشگذراني.[19]
3. خروج سفياني:مفسران در شرح آيه 51 سباء/34 ظهور سفياني همراه با سپاهي طغيانگر در سرزمينهاي اسلامي را از نشانههاي آخرالزمان و در زمره اشراط الساعه برشمردهاند.[20]در روايات شيعه و سني، نام رهبر اين سپاه، سفياني ذكر شده است[21]؛ زيرا از فرزندان ابوسفيان است.[22]براساس روايتي از رسول خدا، سفياني از وادي يابس (اردن) برميخيزد و سپاهي را به سوي شرق و سپاهي ديگر را به سوي مدينه ميفرستد. اين سپاه سه شبانهروز مدينه را غارت ميكند. سپس راهي مكه ميشود و هنگام رسيدن به صحراي «بيداء» به فرمان خداوند، زمين لشكر سفياني را در كام خود فروميبرد.[23]بسياري از مفسران شيعه[24]و اهلسنت[25]آيه51 سبأ/24 را ناظر به هلاكت لشكر سفياني در «بيداء» دانستهاند.
براساس روايتي، هنگام حمله سپاه سفياني به مدينه، امام زمان(عج لله تعالي فرجه) با شمشير، زره و عمامه پيامبر(صلي الله عليه و آله) از مدينه به سوي مكه حركت ميكند و قيام ايشان از مكه آغاز ميشود و هر يك از فرزندان علي(عليه السلام) كه در مدينه باشد، به مكه ميرود و به او ميپيوندد.[26]هنگامي كه خبر قيام حضرت مهدي(عج لله تعالي فرجه)به فرمانده سپاه سفياني ميرسد، لشكري را براي تعقيب او به سوي مكه گسيل ميكند. اين لشكر پيش از رسيدن به مكه، در سرزمين بيداء به امر الهي در زمين فروميرود.[27]بر پايه روايتي، دو برادر به نامهاي بشير و نذير از اين لشكر باقي ميمانند. به فرمان جبرئيل، نذير به سوي دمشق ميرود و سفياني را به ظهور حضرت مهدي(عج لله تعالي فرجه) انذار ميكند و خبر هلاكت سپاهيانش در بيداء را به او ميرساند و بشير نيز به فرمان جبرئيل به سوي حضرت مهدي(عج لله تعالي فرجه) در مكه ميرود و او را به هلاكت ظالمان بشارت ميدهد و نزد وي توبه ميكند.[28]امام باقر(عليه السلام) در تأويل {حم عسق} (شوري/42، 1-2) فرمود: «حم» به قضاي حتمي الهي، «عين» به عذاب پروردگار، «سين» به زودهنگام بودن عذاب الهي و «قاف» به قذف و مسخ سپاه سفياني در آخرالزمان اشاره دارد. به فرموده آن امام، همزمان با فرورفتن لشكر سفياني در «بيداء» حضرت ولي عصر(عج لله تعالي فرجه) در مكه ظهور خواهد كرد.[29]
4. اختلاف و درگيري:بر پايه برخي روايات، در آخرالزمان اختلافها و جنگهاي فراوان رخ خواهد داد و دامنه اين ناآراميها حتي مكه و مدينه را فراميگيرد[30]؛ به گونهاي كه حجگزاران نيز از اين اختلاف در امان نميمانند و آنان نيز در منا به يكديگر حمله ميكنند.[31]براساس روايتي ديگر، پس از مرگ يكي از پادشاهان حجاز، درگيري و اختلاف تا ظهور صاحب الامر ادامه مييابد.[32]از جمله نشانههاي فرج در آخرالزمان، آن است كه بين حرم مكه و مدينه، اهالي دو حرم به علت تعصب قبيلهاي با يكديگر درگير ميشوند.[33]
5. ظهور حضرت مهدي(عج لله تعالي فرجه):مهمترين رخداد آخرالزمان كه همه مسلمانان آن را باور دارند، ظهور منجي عالم است.[34]از نظر شيعه، اين منجي دوازدهمين امام و حجت خدا بر روي زمين و اكنون زنده است.[35]بر پايه روايتي در منابع حديثي اهلسنت، وي از اهلبيت: و عترت پيامبر و فرزند فاطمه(سلام الله عليها) است.[36]
براساس روايتي از امام باقر(عليه السلام) پس از كشته شدن جواني به نام محمد بن حسن، موصوف به «النفس الزكيه» از آل محمد(صلي الله عليه و آله) ميان ركن و مقام، صدايي از آسمان به گوش ميرسد و آنگاه قائم همان جا ظهور ميكند[37]و به كعبه تكيه ميزند و 313 نفر پيرامونش گرد ميآيند.[38]مردم مكه ميدانند اينان اهل آنجا نيستند. سپس اين ندا در همه جا به گوش ميرسد: «اين است مهدي. او مانند داود و سليمان: داوري ميكند و به بينه نياز ندارد».[39]امام باقر(عليه السلام) فرمود: گويا به چشم خود مهدي(عج لله تعالي فرجه) را ميبينم كه بر حجرالاسود تكيه زده و خدا را به حق خود سوگند ميدهد و خود را به خدا، آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد(صلي الله عليه و آله) و كتاب خدا نزديكتر از همه ميشمارد. سپس كنار مقام ابراهيم(عليه السلام) رفته، دو ركعت نماز ميگزارد و بار ديگر خدا را به حق خود سوگند ميدهد.[40]بر پايه برخي روايات، دراين هنگام شماري از مؤمنان به دنيا رجعت ميكنند.[41]به فرموده امام صادق(عليه السلام)، آنگاه كه قائم آل محمد(عج لله تعالي فرجه) قيام كند، 27 نفر از پشت كوفه بيرون ميآيند: 15 نفر از قوم موسي، 7 نفر از اصحاب كهف، يوشع وصي موسي، مقداد، سلمان فارسي، ابودجانه انصاري و مالك اشتر.[42]نخستين بيعتكننده با قائم(عج لله تعالي فرجه) جبرئيل است كه پس از بيعت، با احاطه بر مسجدالحرام و كعبه، با صداي رسا آيه {أَتَى أَمرُ اللهِ فَلا تَسْتَعجِلُوهُ} (نحل/16، 1) را قرائت ميكند.[43]
بر پايه روايتي از امام باقر(عليه السلام) حضرت مهدي(عج لله تعالي فرجه) شبي را در مكه ميگذراند و صبحگاهان مردم را به كتاب خدا و سنت رسول (صلي الله عليه و آله) دعوت ميكند. گروهي اندك، دعوتش را ميپذيرند. ايشان حاكمي بر مكه ميگمارد و به سويي حركت ميكند و پس از پيروزي بر مخالفان، مردم را به قرآن وسنت رسول خدا و ولايت علي(عليه السلام) فراميخواند و سپس كارگزاري براي مدينه برميگزيند.[44]
براساس روايتي از امام صادق(عليه السلام) هنگامي كه قائم(عج لله تعالي فرجه) قيام كند، مسجدالحرام و مسجدالنبي را به بنيان نخست بازميگرداند.[45]در روايتي ديگر آمده كه مقام ابراهيم را نيز در جايگاه اصلي خود قرار ميدهد.[46]نيز منادي او ندا ميدهد: نافلهگزاران، بايد حجرالاسود و مطاف را به كساني واگذارند كه طواف واجب ميكنند.[47]
6. ظهور دجّال و نابودي او:بر پايه روايتي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دجال به مكه و مدينه و حوالي اين دو شهر پاي نمينهد[48]و پس از كشته شدن او به دست حضرت مهدي(عج لله تعالي فرجه) طامة كبرا (نازعات/79، 34) اتفاق ميافتد كه به يك گزارش، همان خروج «دابة الأرض» از كنار كوه صفا است. او است كه انگشتر سليمان و عصاي حضرت موسي را همراه دارد و با نشانه نهادن بر مؤمن و كافر، آنان را مشخص ميكند.[49]
منابع
الانوار البهيه: شيخ عباس القمي (م.1359ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1417ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البرهان في تفسير القرآن: البحراني (م.1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تأويل الآيات الظاهره: سيدشرف الدين علي الحسيني الاستر آبادي (م.965ق.)، مدرسة الامام المهدي، قم، 1407ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التحرير و التنوير: ابن عاشور (م.1393ق.)، تونس، الدار التونسيه، 1997م؛ تحفة الاحوذي: المبارك فوري (م.1353ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1409ق؛ تفسير اثني عشري: حسين حسيني شاه عبدالعظيمي، تهران، ميقات، 1363ش؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف والبيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير شريف لاهيجي: شريف لاهيجي (م.1088ق.)، به كوشش حسيني و آيتي، علمي، 1363ش؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الخرائج والجرائح: الراوندي (م.573ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدي(عج لله تعالي فرجه)؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ شرح اصول كافي: محمد صالح مازندراني (م.1081ق.)، به كوشش سيد علي عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1421ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ عصر الظهور: علي الكوراني العاملي، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1408ق؛ عمدة الطالب: ابن عنبه (م.828ق.)، به كوشش محمد حسن، نجف، مكتبة الحيدريه، 1380ق؛ عوالي اللئالي: ابن ابيجمهور (م.880ق.)، به كوشش عراقي، قم، سيدالشهداء، 1403ق؛ الغيبه: الطوسي، به كوشش تهراني و ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1411ق؛ الغيبه: النعماني (م.380ق.)، به كوشش فارس حسون، قم، انوار الهدي، 1422ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الفرقان: محمد صادقي، تهران، فرهنگ اسلامي، 1365ش؛ فيض القدير: المناوي (م.1031ق.)، به كوشش احمد عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الكليات: ابوالبقاء الكفوي (م.1094ق.)، قاهره، دار الكتاب الاسلامي، 1413ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كشف الغمه: علي بن عيسي الاربلي (م.693ق.)، بيروت، دار الاضواء 1405ق.
كفاية الاثر: علي بن محمد خزاز قمي (م.400ق.)، به كوشش كوه كمري، قم، بيدار، 1401ق؛ كمال الدين: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1405ق؛ كنزالعمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ لغت نامه: دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ معجم احاديث المهدي: علي الكوراني، قم، المعارف الاسلاميه، 1411ق؛ الميزان: الطباطبايي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ نجات بخشي در اديان: محمد تقي محصل، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1369ش؛ نور الثقلين: العروسي الحويزي (م.1112ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، اسماعيليان، 1373ش؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق؛ الهداية الكبري: حسين بن حمدان الخصيبي (م.334ق.)، بيروت، البلاغ، 1411ق؛ هزاره گرايي: حسين توفيقي، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، 1378ش.
فرجالله ميرعرب
[1]. الكليات، ج1، ص83.
[2]. لسان العرب، ج6، ص86، «زمن»؛ لغت نامه، ج8، ص11369، «زمان».
[3]. تفسير قمي، ج2، ص109؛ التبيان، ج7، ص457؛ نور الثقلين، ج3، ص619-621.
[4]. تاريخ طبري، ج1، ص6-11.
[5]. تفسير قمي، ج2، ص180؛ بحار الانوار، ج2، ص87؛ ج9، ص319؛ ج40، ص177؛ التحرير والتنوير، ج26، ص104.
[6]. كفاية الاثر، ص135؛ كشف الغمه، ج3، ص268؛ بحار الانوار، ج36، ص308.
[7]. الغيبه، نعماني، ص206؛ بحار الانوار، ج52، ص124.
[8]. صحيح البخاري، ج4، ص179؛ صحيح مسلم، ج1، ص9؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص59.
[9]. مسند احمد، ج2، ص310.
[10]. هزاره گرايي، ص25؛ نجات بخشي در اديان، ص13-14.
[11]. الغيبه، نعماني، ص206؛ بحار الانوار، ج52، ص124-125.
[12]. الفرقان، ج27، ص109.
[13]. تفسير لاهيجي، ج4، ص311-312.
[14]. كمال الدين، ص190؛ بحار الانوار، ج2، ص87؛ تحفة الاحوذي، ج6، ص381.
[15]. مجمع الزوائد، ج10، ص311؛ فتح الباري، ج11، ص301.
[16]. الكافي، ج8، ص308-310؛ تفسير عياشي، ج1، ص49-50.
[17]. تفسير قمي، ج2، ص365؛ التفسير الكبير، ج22، ص140؛ التحرير والتنوير، ج17، ص9؛ نور الثقلين، ج1، ص138.
[18]. التفسير الكبير، ج22، ص118-119؛ التحرير والتنوير، ج17، ص9.
[19]. عوالي اللئالي، ج4، ص29؛ وسائل الشيعه، ج11، ص60.
[20]. جامع البيان، ج22، ص129؛ روض الجنان، ج16، ص85؛ الدر المنثور، ج5، ص240.
[21]. تفسير عياشي، ج2، ص57؛ الدر المنثور، ج5، ص240.
[22]. كنز العمال، ج11، ص284؛ فيض القدير، ج4، ص168؛ معجم احاديث الامام المهدي، ج2، ص88.
[23]. تفسير ثعلبي، ج8، ص95؛ بحار الانوار، ج52، ص186؛ روض الجنان، ج16، ص85.
[24]. الميزان، ج16، ص391.
[25]. جامع البيان، ج22، ص129؛ تفسير ابن كثير، ج3، ص552؛ الدر المنثور، ج5، ص241.
[26]. الكافي، ج8، ص225.
[27]. تفسير عياشي، ج1، ص245؛ البرهان، ج2، ص88؛ نور الثقلين، ج1، ص486.
[28]. الهداية الكبري، ص398؛ تفسير اثني عشري، ج10، ص551.
[29]. تأويل الآيات، ج2 ص542.
[30]. تفسير قمي، ج2، ص205؛ تفسير عياشي، ج1، ص64؛ نور الثقلين، ج1، ص486.
[31]. عمدة الطالب، ص105؛ عصر ظهور، ص261.
[32]. الغيبه، طوسي، ص447؛ بحار الانوار، ج52، ص210.
[33]. الغيبه، طوسي، ص448؛ بحار الانوار، ج52، ص211.
[34]. شرح اصول الكافي، ج1، ص302؛ ج6، ص256.
[35]. البرهان، ج1، ص347-355؛ ج3، ص576.
[36]. كنز العمال، ج12، ص105؛ ج14، ص264.
[37]. كمال الدين، ص331.
[38]. كمال الدين، ص331؛ بحار الانوار، ج52، ص192.
[39]. كمال الدين، ص671؛ الخصال، ص649؛ بحار الانوار، ج52، ص286.
[40]. بحار الانوار، ج52، ص341.
[41]. نك: بحار الانوار، ج53، ص38-58.
[42]. بحار الانوار، ج53، ص90؛ الانوار البهيه، ص384.
[43]. تفسير عياشي، ج2، ص254؛ كمال الدين، ص671.
[44]. نك: الغيبه، نعماني، ص187؛ بحارالانوار، ج52، ص341-342.
[45]. الغيبه، طوسي، ص472؛ بحار الانوار، ج52، ص332.
[46]. كشف الغمه، ج3، ص264؛ بحار الانوار، ج52، ص338.
[47]. الكافي، ج4، ص427؛ بحار الانوار، ج52، ص374.
[48]. الخرائج، ج3، ص1142؛ بحار الانوار، ج52، ص196-197.
[49]. الخرائج، ج3، ص1136؛ بحار الانوار، ج64، ص336.